پاورپوینت کامل آسیب شناسی علوم عقلی در حوزه ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسیب شناسی علوم عقلی در حوزه ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب شناسی علوم عقلی در حوزه ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب شناسی علوم عقلی در حوزه ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

>

مقدمه:

درخت زیبا و کهن سال علوم عقلی در حوزه شیعه با اصلی ثابت و راسخ در قرآن و حدیث و فروعی در آسمان، همواره طالبان علم الیقین و عین الیقین را به سوی خود جذب کرده است و آنها که از میوه تازه این درخت خورده اند می دانند چه درخت گرانبهایی را پیدا کرده اند.

در تمام اعصار، باغبانانی که به حق، محب الله تعالی، قرآن و عترت بودند، به حول و قوه الهی و با تمام وجود از این درخت محافظ کرده و می کنند. این وظیفه اکنون بر دوش کسانی است که از میوه این درخت طیبه، جانشان رشد یافته و در زیر سایه رحمت آن، از آفتاب جهل و شک مصون بوده اند.

از آنجا که آفات و خطرات همواره بوده و هست تلاش می شود تا به سهم خود آنچه در باب آسیب شناسی علوم عقلی، در وقتی محدود و به سرعت، به ذهن حقیر رسیده، در چند بند، در معرض نگاه نقاد اهل نظر قرار گیرد تا پخته شود خامی.

۱. عدم مطالعه تاریخی علوم

کم توجهی به تاریخ یک علم یکی از آسیب های آموزش علوم عقلی در حوزه است. معمولا در حوزه، یک کتاب درسی مثل شرح تجرید علامه حلی انتخاب می شود و طلبه بدون دانستن این که این کتاب در چه فضای فکری و بر اساس چه مبانی فلسفی نوشته شده است شروع به خواندن آن می کند و حداکثر چیزی که از تاریخ آن علم و مسائل مطرح شده می داند اموری است که در خود کتاب به عنوان اقوال دیگران مطرح شده است.

دانستن سیر تاریخی سوالات و پاسخ ها در هر علمی دارای اهمیت است اما این امر در علوم عقلی دو چندان است زیرا در علوم عقلی سیر خطی پیشرفت بسیار کم رنگ تر از سایر علوم است. برای مثال، علوم عقلی مانند علم داروسازی نیست که با آمدن دارویی جدید، داروی قبلی بطور کلی بی اعتبار شود. بسیاری از مسائل در علوم عقلی می توانند جواب های متفاوت از مناظر متفاوت داشته باشند یا از یک منظر جواب های متفاوت در طول هم وجود داشته باشد.

برای مثال در مسأله جبر و اختیار یا در مسأله توحید با وجود جواب های قوی تر در حکمت متعالیه هنوز جواب های حکمت مشاء برای افراد زیادی قابل استفاده است؛ زیرا فهم جواب های قوی تر حکمت متعالیه، محتاج دانستن مبادی تصوری و تصدیقی قوی تر و سخت تری است که دیرتر و سخت تر بدست می آیند.

یک فیلسوف یا متکلم باید انواع جوابها را بداند تا در برخورد با سوالات و شبهات، جوابی متناسب با سائل دهد، نه هر چه می داند. گاه صعوبت فهم جوابی عمیق، مشکلات جدید و جدی برای اذهان ناپخته به بار می آورد و به جای درمان درد، دردی افزون می کند. البته این امر که چه مقدار اطلاعات تاریخی برای افراد لازم است بستگی به حوزه کاری در نظر گرفته شده برای آنها دارد. یقینا آن مقداری که یک محقق در تاریخ فلسفه و کلام باید بداند برای یک استاد آموزشی لازم نیست و حتی همین مقدار برای یک مبلغ عمومی لازم نیست. میزان آگاهی لازم برای هر فرد، باید بعد از مشخص شدن تخصص هایی که در ادامه بحث می شود از راه کارشناسی نظری و میدانی، برای آن شاخه تخصصی تعیین شود.

۲. عدم مسأله محوری

اکثر کتب آموزشی در حوزه علوم عقلی دارای ترتیب منطقی از اصول و مبادی به سمت مسائل هستند. این ترتیب هر چند منطقی است اما شاید تعلیمی نباشد زیرا بحث از مبادی، گاه آن چنان طولانی و سنگین می شود که فرد اشتیاق خود برای یادگیری این علوم را از دست می دهد و با نارضایتی و بی میلی بحث را دنبال می کند یا به کلی از ادامه مسیر منصرف می شود.

به نظر شیوه «مسأله محوری» برای آموزش مناسب تر باشد. زیرا در این شیوه ابتدا فرد با مسائل مواجه می شود، مسائلی که از او خواسته می شود تا جوابی برای آنها بیابد. او در جریان فکر کردن در مورد جواب با دشواریهای نظری این کار آشنا می شود و در این مرحله است که مشتاق شنیدن و فهمیدن جواب های دیگران می گردد. نقش اصلی استاد در این شیوه، هدایت فرد در جریان حل مسأله است و دادن اطلاعت تاریخی در مورد حل مسأله توسط دیگران یک کار فرعی است.

اگر چنین آرزویی در محیط های آموزشی ما و به خصوص در مورد علوم عقلی در حوزه ها محقق شود، اولا دانشجویان و طلابی خواهیم داشت که از نشاط علمی بالایی برخوردارند، ثانیا به جای پرورش اساتیدی که فقط در تدریس یک یا چند کتاب خاص مهارت دارند، محققان و مدرسانی خواهیم داشت که قوه اجتهاد در علوم عقلی دارند و نه تنها از روبه رو شدن با شبهات واهمه ندارند؛ بلکه خود همچون طبیبی دوار به سراغ شبهات و سوالات رفته و درمان یا جواب را قبل از فراگیر شدن و دادن تلفات زیاد پیدا خواهند کرد.

مزیت دیگر مسأله محور بودن در امر آموزش این است که یادگیری مکاتب مختلف فکری و مبادی تصوری و تصدیقی آنها آسانتر می شود زیرا در حل یک مسأله می توان مبادی و راه حل مکاتب را با یکدیگر مقایسه کرد و قوت هر یک سنجید. در این روش فرد برای حل مسائل مختلف باید بارها به مبادی مکاتب فکری مختلف رجوع کند و این موجب فهم عمیق تر و ملکه شدن مطالب در جان او می شود.

علاوه بر این می توان پرهیز از بحثهای بی فایده را نیز مزیت دیگر رویکرد مسأله محوری دانست. زیرا وقتی توجه به مسائل و اهتمام در حل آنها باشد از بحثهای تکراری یا بی فایده و ملال آور جلوگیری شده و فقط آن دسته از مفاهیم و اصول که کاربردی هستند مورد دقت و تحقیق واقع می شود. با استفاده از این شیوه و تبحر در حل مسئله، در مورد سوالات اصلی کلامی و فلسفی، فرد می تواند سوالات جدید را با این سوالات اصلی تحلیل کرده و جواب دهد.

۳. وجود بتهای ذهنی

از مهم ترین و شایع ترین آسیب ها در علم، بت شدن یک فرد یا یک مکتب است. این امر در محیط مذهبی و در مورد علوم دینی بسیار جدی تر و شدیدتر است زیرا دین به افراد و مکاتب تقدس می دهد. باید بین «احترام گذاشتن» به بزرگان علمی گذشته و حال و «تعبد داشتن» نسبت به آنها تفاوت نهاد. غیر از خدا و معصومین سایر افراد ممکن الخطا هستند و معلوم شدن خطای یک بزرگ، نشان بی اهمیت بودن کارش نیست.

حداقل این است که دیگران از آن مسیری که او برای رسیدن به آن تلاش نموده و رفته است اما احیانا به نتیجه مطلوب نرسیده است،طی طریق نمی کنند و این به خودی خود خدمتی بزرگ به جامعه علمی است.

اساس کرامت انسانها به تقوای آنهاست و نه صحت و سقم دستاورد علمی آنها. مهم این است که فردی با نیت خالص، تلاش علمی کرده اما صحیح بودن یا نبودن آن نباید ملاک اکرام یا عدم اکرام شود. با کمال تعجب دیده می شود که گاه تقدس امام معصوم و سخنانش به کتاب حدیثی یا کلامی سرایت می کند درحالیکه در تمام نقلها یا فهم ها از احادیث، امکان اشتباه وجود دارد.

در علوم عقلی، برای مثال، عظمت و دقت ستودنی مکتب مشاء باعث شده که کتب فلسفی و کلامی این مکتب هنوز هم بعد از ظهور مکتب اشراق و مکتب متعالیه برای برخی به عنوان تنها فلسفه و کلام اسلامی معتبر تلقی شود. وقتی در حوزه کتابی، کتاب درسی می شود گاه چنان تقدس پیدا می کند که نقد آن یا جای گزین کردن آن با کتب جدیدتر یک بدعت نابخشودنی تلقی می گردد.

البته قسمتی از این امر به فرهنگ عمومی «گذشته محور» و «ساکن پرور» جامعه ما بر می گردد. بارها از مردمان عادی و اهل علم شنیده شده که قدیم ها و قدیمی ها رفتند و دیگر چیزی یا کسی بهتر از آنها نیامده و نخواهد آمد در حالی که فرهنگ قرآنی چنین است که ما آیه ای را نسخ یا فراموش نمی کنیم الا اینکه بهتر از آن یا حداقل مثل آن را می آوریم، مَا نَنسَخْ مِنْ آیهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمتَعْلَمْ أَنَّ اللّه عَلَی کلِّ شَیءٍقَدِیرٌ(بقره، ۱۰۶).

۴. کم توجهی به مقدمات اخلاقی و عرفانی

هر چند کسب تمام علوم حقیقی، نیازمند تقوا است و خداوند تعلیم دادن از جانب خود «و اتَّقُواْ اللّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللّهُ» (بقره، ۲۸۲)، قرار دادن ملاک جدایی حق از باطل «یا أَیهَا الَّذِین آمَنُوا إَن تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَل لَّکم فُرْقَانًا» (انفال، ۲۹) و خروج از بن بست ها «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُمَ خْرَجًا» (طلاق، ۲) را مشروط به تقوا دانسته اما در این میان، علوم عقلی که محور بحث آنها مبدأ و معاد و انسان شناسی است از اهمیت ویژه ای برخوردارند.

در کسب این علوم علاوه بر تقوای عمومی احتیاج به تقوای خاص است، تقوایی که منجر به مکاشفات و رؤیاهای صادقه شود. چطور می توان بدون درک شهودی از امور عینی مثل وجود یا نور، از آنها درک مفهومی داشت و حکمت اشراق و متعالیه و حتی حکمت مشاء را فهمید؟ کسی مثل شیخ اشراق به حق و با درایت، خواندن و فهمیدن کتاب حکمت اشراق را مشروط به ریاضتی چهل روزه کرده و حکیم را کسی می داند که هرگاه بخواهد، خلع بدن نماید.

متأسفانه این امر در چند دهه اخیر مورد بی توجهی قرار گرفته و ما شاهد ورود افرادی به حوزه این علوم هستیم که فقط عربی دانستن و هوش عمومی را شرط فهم این کتب می دانند. این افراد به واسطه نداشتن هیچ درکی از مبادی تصوری این علوم یا ناخواسته دست به تحریف مطالب می زنند یا منکر اموری می شوند که فهم آنها برایشان دشوار یا در مواردی غیرممکن است.

برای مثال، بحث کردن از اموری مثل عالم مُثل معلقه یا عالم مُثُل افلاطونی در حکمت اشراق و متعالیه احتیاج به درک حضوری از این امور دارد و الا یا با این امور، همچون یک فرضیه برای حل برخی مسائل معرفت شناختی برخورد می شود یا همانند یکی از دانش آموختگان فلسفه خواهیم شد که روزی قبل از آمدن استاد با حالت استفهام انکاری، از هم بحثی خود پرسید فلانی تو واقعا به این عالم مثل و مثال و امثال اینها اعتقاد داری؟!

اگر به مطالب فوق، لزوم فهم عرفان نظری برای فهم حکمت متعالیه را بیفزاییم مطلب واضح تر می شود. بدون درکی شهودی از نفس انسان و قوس صعود، چگونه میتوان مباحث نفس و معاد در جلد هشت و نه اسفار را فهمید؟

شاید سرّ عدم تدریس این متون توسط برخی از بزرگان مثل علامه طباطبایی همین امر، یعنی نبود مقدمات لازم باشد. وقتی برخی از اساتید فعلی و مشهور فلسفه، حکمت متعالیه را رد می کنند و می گویند این حکمت دارای مبادی متناقض می باشد نباید تعجب کرد.

کسی که رابطه وحدت حقه حقیقیه و وحدت عددی را درک نکرده است می گوید چون ملاصدرا در جایی گفته ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.