فایل کامل و عالی پاورپوینت وحشی بافقی سخنوری نامدار در سد? دهم قمری
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
فایل کامل و عالی پاورپوینت وحشی بافقی سخنوری نامدار در سد? دهم قمری دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی فایل کامل و عالی پاورپوینت وحشی بافقی سخنوری نامدار در سد? دهم قمری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل کامل و عالی پاورپوینت وحشی بافقی سخنوری نامدار در سد? دهم قمری :
مولانا «کمالالدین» و به گفتهای «شمسالدین محمّد» متخلّص به «وحشی» در سال ۹۳۹ ق (و به گفت برخی منابع به نادرست ۹۲۹ ق) در شهر بافق در استان یزد دیده به دنیا گشود. نام پدرش دانسته نشد، ولی آنگونه که برمیآید، پدرش مردی گمنام و کشاورزپیشه بوده است. نوجوانی بیش نبود که به محضر سخنور توانای بافق «شرفالدین علی بافقی» راه یافت و در محضر او زانوی شاگردی به زمین زد.
پیشدرآمد
مولانا «کمالالدین» و به گفتهای «شمسالدین محمّد» متخلّص به «وحشی» در سال ۹۳۹ ق (و به گفت برخی منابع به نادرست ۹۲۹ ق) در شهر بافق در استان یزد دیده به دنیا گشود. نام پدرش دانسته نشد، ولی آنگونه که برمیآید، پدرش مردی گمنام و کشاورزپیشه بوده است. نوجوانی بیش نبود که به محضر سخنور توانای بافق «شرفالدین علی بافقی» راه یافت و در محضر او زانوی شاگردی به زمین زد. آنگاه با یاری و تشویق برادر بزرگش «مرادی بافقی» به آموختن علم و فضایل همت گماشت. او هرروزه بهپای درسهای استاد میرفت و فنون شعر را از او میآموخت. کمکم، کمال الدّین به میان انجمنهای ادبی آن سامان راه پیدا کرد و توانست از محضر سخنوران توانمند روزگار خود همچون «نجاتی بافقی» و «همّتی بافقی» بهرهها ببرد.
سفرهای وحشی
وحشی بافقی در این دوران پس از آموختن مقدّمات ادبی در زادگاه خود و درسآموزی در مکتب سخنوران نامی در جوانی زادگاهش را رها کرد و همراه برادرش به یزد آمد. چندی در نزد شعرای یزد بود و در محضر شاعران و ادیبان آن شهر، ریزهکاریها و صنایع شعر را بهتر و بیشتر آموخت. در این زمان بود که او نیز به درجهای رسید که برای خود، تخلّص «وحشی بافقی» را برگزید. چون آواز شهر کاشان در همهجا بهعنوان سرزمین شعر و شاعران پیچیده بود، او نیز راهی آن دیار شد و با شاعران آنجا به مشاعره و مباحثههای ادبی پرداخت و در ضمن آن در مکتبخانههای شهر به کودکان و نوجوانان خواندن و نوشتن میآموخت.
یوسف دیگر به دست آریم «وحشی»، قحط نیست
ما مگر در مصر، یعنی شهر کاشان نیستیم؟
وحشی در کاشان بهواسط سرودن بیتی، توجّه فرمانروای آن شهر را جلب کرد؛ و با اینکه بازار شعر و کلام در آن شهر رواجی درخور داشت، پس از چندی بهواسط رشک چند تن از سخنوران آن دیار و به میان آمدن هجوهای رکیک، کاشان را نیز رها کرد و از آنجا راهی عراق (اراک کنونی) و سپس بندر جرون (هرمز کنونی) شد:
آگه نیی که از پی وجه معاش خویش
هر چیز داشت «وحشی» بیخانمان فروخت
چیزی که از بلاد عراق آمدش به دست
آورد و در دیار جرون، در زمان فروخت
زمانی هم راهی آرامگاه پیر ماهان، شاه نعمتالله ولی میشود، چند ماهی هم به زادگاه خودش بافق میرود، ولی تاب نیاورده با دلخوری به یزد برمیگردد و با شاعران این دیار، طرح دوستی میریزد و به کمال شاعری میرسد.
برخی به سفر او به هند میپردازند. دراینباره حسین نخعی (کوشند دیوان وحشی) میآورد: «چون این سفر با خوی گوشهنشینی و وارستگی و خرسندی وحشی سازگار نیست و از نویسندگان همزمان وحشی یا دیگران و یا خود او هیچکدام سخنی دراینباره به میان نیاوردهاند، نمیتوان آن را باور داشت.» سعید نفیسی، تاریخنگار و نویسنده هم این گفته را نادرست میداند: «بههیچوجه درست نیست … بهجز وحشی بافقی، چهار تن دیگر این تخلّص را داشتهاند، وحشی بیرجندی، وحشی جوشقانی، وحشی فرخآبادی، وحشی دولتآبادی. به گمانم خوشگو یکی از این دو تن را با وحشی بافقی اشتباه کرده باشد و کسی که در زمان جلالالدین محمّد اکبر در هند زندگی میکرده [باید] یا وحشی دولتآبادی و یا وحشی فرّخآبادی بوده باشد.» عبدالحسین آیتی و ذبیحالله صفا نیز رفتنش را به هند نادرست میدانند. بنا بر آنچه آمد، نمیتوان سفر او را به هند پذیرفت. البته برخی منابع هم از اصفهان و قزوین بهعنوان جایگاه او نامبردهاند.
وحشی پاکباز، سرانجام و پسازاین همه دربهدری دلش در هیچ آشیانهای آرام نگرفت و تا پایان زندگی در «خاک پاک یزد»، گوشهنشینی را برگزید و روزگار را بهسختی گذراند و شمع جان را در طلب عشق گداخت. او بهرغم اینکه وضعیّت زندگیاش خوب نبود، بسیار بلندنظر بود که این معنی در سراسر دیوانش دیده میشود.
وحشی با اینکه شاعر توانایی بود و میتوانست از راه سرودن شعرهای چاپلوسانه، دولت و ثروتی داشته باشد، ولی هیچگاه مانند دیگران به تملّق و مدیحهگویی نپرداخت و جز چند شعر که در ستایش چند امیر نیکوکار و آزادمنش و چند پادشاه آبادگر صفوی آنهم برای رفع تکلیف سروده، هیچگاه رو به درگاه حاکمان نیاورد و با عزّت نفس زیست. او هیچگاه ازدواج نکرد، هرچند آرزو نامی در دیوانش حضور دارد، ولی تا پایان زندگی تنها زیست.
عصـر وحشی
این شاعر پاکنهاد که عشقی آتشین درونش را شعلهور میساخت، در دورانی زندگی میکرد که سه دولت توانا در این گوش جهان فرمانروایی میکردند، گورکانیان در هند، شاه سلیمان قانونی در عثمانی و شاهطهماسب صفوی در ایران که ازلحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر اوضاع زمان خود تأثیرگذار بودند. دوران زندگانی این سخنور شوریده و این شاعر نامور و بزرگ سد دهم در ایران برابر بود با پادشاهی شاهطهماسب صفوی (۹۸۴ – ۹۳۰ ق)، شاه اسماعیل دوم صفوی (۹۸۵-۹۸۴ ق) و شاه محمّد خدابند صفوی، فرزند بزرگ شاهطهماسب (۹۹۶-۹۸۵).
تنگـدستی
«وحشی از آغاز کودکی تا پایان زندگی، هیچگاه روی خوشی و آسایش ندیده و همواره در گوشهای از یزد به بینوایی و تنگدستی روزگار گذرانید و با دیو ترسناک نیاز دستوپنجه نرم کرده است»:
مجنون به من بیسروپا میماند
غمخان من به کربلا میماند
جُغدی به سرای من فرود آمد و گفت:
کاین خانه به ویرانه ما میماند!
یا در جای دیگر میگوید:
نیست پوشیده که گر تاج و قبایی بودم
مردمان، نادره خواندند مرا در ایّام
بارها داشت بر آن کوشش، عریان تنیام
که برو جامه و دستار کسی گیر به وام
تخلّـص وحشی
گفتههای گوناگون دربار تخلّص وحشی وجود دارد. برخی با دست یازیدن به نوشت فخرالزمانی بر این باورند که پسازآنکه شعر او به گوش فرمانروای کاشان میرسد، چون ظاهر درستی نداشته، گفت: «این وحشی، شعر میتواند گفت؟» ازاینرو خود را متخلّص به وحشی کرد. برخی آن را بهواسط ارادتی میدانند که کمالالدین به برادرش مرادی بافقی داشته است و چون برادر او در گذشته، کمالالدین تخلّص او را که «وحشی» باشد، بر خود نهاده است. شاید هم «وحشی» تخلّص نخست برادرش بوده باشد. بههرروی سخنوران بنا بر روحیاتی که دارند، برای خودشان تخلّصهایی مانند مجنون، پریشان، بی دل و غیره برمیگزینند که وحشی هم میتواند یکی از آنها باشد.
جایگاه ادبی وحشی بافقی
وحشی بافقی نهتنها بزرگترین سخنور یزد، بل نامورترین شاعر ایران در عصر صفوی است. وی را بنیانگذار «طرز نوی» در شعر و ادب فارسی به نام مکتب «واسوخت» میدانند که از شعبات مکتب وقوع است. ازاینرو او را سرشناسترین سخنور مکتب وقوع در شعر پارسی میدانند. نامآوری وحشی بیشتر به سبب سرودههای سوزناکی است که از او برجایمانده است. سوزوگداز و اخلاصی که در اشعار اوست، از همان زمان نامش را بر سر زبانها انداخت. اوج هنر شاعری او در سرودن منظوم عاش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 