فایل کامل و عالی پاورپوینت احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
فایل کامل و عالی پاورپوینت احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی فایل کامل و عالی پاورپوینت احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل کامل و عالی پاورپوینت احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی :
همه ما می دانیم میان علم نجوم و شبه علم تنجیم که روزگاری علم تلقی می شد ـ البته نه برای همه ـ چه تفاوت فاحشی وجود دارد. اشکال این است که در دوره هایی ـ حتی برخلاف رأی دانشمندان بزرگ دنیای اسلام ـ علم تنجیم اعتباری بیش از علم نجوم داشت.
خلاصه مقاله:
همه ما می دانیم میان علم نجوم و شبه علم تنجیم که روزگاری علم تلقی می شد ـ البته نه برای همه ـ چه تفاوت فاحشی وجود دارد. اشکال این است که در دوره هایی ـ حتی برخلاف رأی دانشمندان بزرگ دنیای اسلام ـ علم تنجیم اعتباری بیش از علم نجوم داشت. پرسش ما این است که تأثیر این شبه دانش که بسیاری همان وقت هم آن را شبه دانش می دانستند، در وضعیت علم در تمدن اسلامی چه قدر بوده است. وجود این شبه دانشها سبب شد تا مسیر یک علم عوض شود و به جای پیشرفت و ترقی، دنیای اسلام در گل و لای عقب ماندگی علمی بماند. در این مقاله، به بخشی از مخالفت ها با دانش تنجیم که مورد حمایت شاهان و امیران بود، و عالمانی نیز برای ارتزاق دنبالش بودند، چه مقدار بوده و تأثیر منفی آن در وضعیت علم چه اندازه بوده است.
متن مقاله:
بخش قابل توجهی از رویدادهای اختیاری در عالم انسانی، تابعی از نگرشهای نجومی بوده و هست. این مسأله اولاً در تمام عالم مطرح بوده و ثانیاً در دنیای اسلام، هم در حوزه تاریخ سیاست، جنگها، و اعمال و افعال پادشاهان و امیران و هم در میان تودههای مردم رواج داشته است.
در این باره، تاریخ دوره اسلامی، پر از اطلاعاتی در این زمینه است، اطلاعاتی که نشان میدهد چه مقدار تصمیمات مردم بر اساس آگاهیهای نجومیای بوده که منجمان و پیشگویان برای مردم بیان میکردهاند. چه بسیار جنگها و نبردها و قتل عامها و چه بسیار اعدامها و دشمنیها که نشأت گرفته از پیشگویی نجومی بوده است. اینها مسائلی است که به احکام نجومی شهرت دارد و طبعاً جدای از دانش نجوم است که مربوط به شناخت سیارات، ستارگان و حرکت آنها، خسوف، کسوف و مسائلی از این قبیل است. این تقسیم بندی در علم نجوم از دیرباز وجود داشته و فارابی هم آن را یادآور شده است
در زمینه پیشگوییهای نجومی، آنچه به صورت عادی در میان مردم جریان داشت، حضور تقاویمی بود که سعد و نحس ایام را بیان میکرد و مردم کارهای روزانه خود را بر اساس آن انجام میدادند. سید مرتضی (م ۴۳۶) خبر از وجود این قبیل تقاویم در میان مردم داده است. شرحی از این تقاویم و قوت و قدرت آنها را میان مردم، سید بن طاوس (م ۶۶۴) در روزگار خود بیان کرده که بسیار جالب است. ابن طاوس در این کتاب منحصر به فرد، شرحی از وضعیت منجمان و نفوذ آنان در اواخر دوره عباسی و در آستانه سقوط آن بدست مغولان بدست داده است. همان زمان بحث بر سر علم نجوم و حلال و حرام بودن آن بوده و ابن طاوس نیز به همین جهت نام کتابش را «فرج المهموم فی معرفه نهج الحلال من علم النجوم» گذاشته است. بدون شک این کتاب، میتواند مبنای یک بررسی جامع درباره آرائ و افکاری باشد که در زمینه تأثیر نجوم در زندگی بشر در این دوره و پیش از آن وجود داشته است.
این بحث در قالب رد احکام نجومی و دفاع از آن در متون مختلفی دنبال میشود. حقیقت آن است که غالب چهرههای متفکر جامعه قرون نخست هجری، بویژه فلاسفه مشائی مخالف آن بودند، به همین دلیل بیش از آن که مطلب در دفاع از آن داشته باشیم، علیه آن داریم؛ اما از سوی دیگر، در واقعیت خارجی در جامعه، منجمان نفوذ چشمگیری داشتند و با استقبال سیاستمداران و عوام مردم که معمولاً از یک جنس هستند، روبرو میشدند.
آنچه در اینجا مورد توجه است، آشنا کردن خواننده با نحوه استدلال در این باره است، این که چگونه روشهای فلسفی، کلامی، طبیعی و دینی در یک بحث در هم آمیخته میشود. فیلسوف از یک زاویه، با توجه به نگاه عمومی و فوق طبیعی خود، دانشمند متکلم با استدلالهای عقلی ـ دینی، دانشمند علوم طبیعی با توجه به روشهای تجربی و پیش فرضهای عقلی که در دانش طبیعی حاکم شده، و عالم دینی و محدث، از طریق اخبار و احادیث، در این باره به بحث مینشینند. این نوع نگرش، آشفتگی در بحثهای معرفتی را در درون تمدن اسلامی نشان میدهد، اغتشاشی که علاوه بر همه موانعی که بر سر راه رشد علم در تمدن اسلامی بود، مانع از آن میشد، تا مسیر درستی در ارزیابی قضایای علمی پیموده شود.
نکته لطیف در این باره، این است که دو دسته از فلاسفه در این زمینه، دو نظر متفاوت داشتند. فلاسفه مشائی نوعًا در مقابل احکام نجومی مقاومت کرده و آنها را باطل میشمردند، در حالی که فیلسوفان عارف مشرب، نوافلاطونیها و کسانی مانند اخوان الصفاء که نگرههای مشابه داشتند، جانبدار احکام نجومی بودند. البته نوعی طرفداری متفاوت بود، اما حداقل به عنوان این که حرکات نجومی میتواند علائم [نه مؤثر] وقوع برخی از رخدادها در روی زمین و میان انسانها باشد.
آغاز طرح مسأله و تطور آن
بحث تنجیم بخشی از علوم یونانی بود که به عربی ترجمه شد و در اختیار مسلمانان قرار گرفت. آنان به شرح و بسط آن پرداختند. در این باره اطلاعات پراکندهای در فهرست ندیم (صص ۳۲۷، ۳۲۸، ۳۳۳) آمده است.
پیش از این دوره، در قرن چهارم مباحث مختلفی در این باره میان فلاسفه صورت گرفت. یکی از قدیمیترین رساله از فارابی (م ۳۳۹) است که تحت عنوان «النکت فی ما یصح و ما لایصح من علم النجوم» است که به چاپ رسیده است. فارابی به عنوان یک فیلسوف برابر احکام نجومی موضع سخت دارد. استدلالهای وی فلسفی است و در لابلای آنها مطالبی در بیپایگی پیشفرضهای احکام نجومی بیان کرده است. در جایی گوید: «بعد ما اجتمع العلماء، و أولو المعرفه بالحقائق على أنّ الأجرام العلویه فی ذواتها غیر قابله للتأثیرات و التکوینات و لا اختلاف فی طباعها، فما الذی دعا أصحاب الأحکام إلى أن حکموا على بعضها بالنحوسه و على بعضها بالسعاده».
در نیمه دوم قرن چهارم، بحث از تنجیم، به صورت یک موضوع محل بحث در بغداد و بسیاری از دوایر علمی دیگر درآمده بود. ابوحیّان توحیدی (م ۴۰۰) در این باره اشارات روشنی دارد. در صفحات بعد از آن نیز آرائی از افراد مختلف در این باره نقل شده است.
ابن سینا (م ۴۲۸) در تعریف علم نجوم که آن را نوعی علم تخمینی دانسته گوید: «(و من ذلک) احکام النجوم و هو علم تخمینی و الغرض فیه الاستدلال من اشکال الکواکب بقیاس بعضها الى بعض و بقیاسها الى درج البروج و بقیاس جمله ذلک الى الارض على ما یکون من احوال ادوار العالم و الملک و الممالک و البلدان و الموالید و التحاویل و التساییر و الاختیارات و المسائل». استدلالهای ابن سینا در رد احکام نجومی در کتاب شفاء قسم الهیات، ص ۴۴۰ نیز به اختصار اما کوبنده آمده است.
در همان دوره، فیلسوفی مانند ابوالحسن عامری، باور به تأثیر افلاک داشت و در این باره متنی هم نوشته بود و علی بن عیسی هم رسالهای با عنوان ابطال احکام النجوم نوشت که علیه مطالب عامری بود. رساله علی بن عیسی ابن الجراح وزیر (م ۳۹۱) با عنوان ابطال احکام النجوم توسط سحبان خلیفات در مجله المجمع العلمی الاردنی (ش ۳۲ سال ۱۹۸۷) منتشر شده است. بدون شک، این اثر در پی مباحثاتی بوده که این زمان میان موافقان و مخالفان علم تنجیم در بغداد وجود داشته است. وی که در علوم قرآن و حدیث تبحر داشت، در کنار آن فلسفه یونانی را نیز از شاگرد فارابی، یعنی یحیی بن عدی فرا گرفت و با فلاسفه وقت بغداد همنشین شده با آثار کندی و ابوزید بلخی آشنا گردید. در کنار آن در کار سیاست نیز وارد شده سه بار وزیر مقتدر عباسی و یک بار وزیر قاهر عباسی شد. وی فارسی و سریانی را به صورت جدی فرا گرفت و در ضمن آثاری که از خود برجای گذاشت، یکی همین رساله درابطال احکام نجوم بود. اگر وی در فلسفه تابع مکتب فارابی باشد، داشتن چنین موضعی طبیعی است. متن رساله وی توسط ابن قیم در کتاب مفتاح دارالسعاده درج شده، اما لابلای آن کلماتی از دیگران و نیز تعلیقاتی از خود ابن قیم بر آن افزوده شده است. مصحح این رساله در شرح محتوای آن توضیح داده است که وی به رغم تأکید بر تأثیر پدیدههای آسمانی روی نمو نباتات و غیره، تأثیر آنها را در اعمال اختیاری انسانها منکر است. وی علاوه بر بحث عقلی، استنادات دینی هم دارد و مرتب تأکید میکند که در قرآن و سنت نبوی شاهدی بر فلان مطلب وجود ندارد. وی این رساله را به درخواست کسی نوشته که از او خواسته تا در این باره صحبت کند. عبارت نخست او جالب است: «عصمک الله من قبول المحالات و اعتقاد ما لم تقم علیه الدلالات». وی برای آن که انصاف خود را نشان دهد میگوید مثل کسانی نیست که تأثیر اندکی از آسمان بر زمین قائلند، و بدنبال آن موارد زیادی از تغییراتی را که روی زمین و میان انسانها رخ میدهد حتی رنگ پوست آدمیان و جز آن را به آسمان منتسب میکند، اما اینها برای انکار سخن اصلی قائلین به احکام نجومی است؛ زیرا بلافاصله بعد از آن میگوید: «اما ما یزعمونه فیما عدا هذا من النجوم توجب أن یعیش فلان کذا سنه و کذا شهرا، و ینتهون فی التحدید الی جزء من الساعه و أنها تدل علی تقلید رجل بعینه الملک، و تقلید آخر بعینه الوزاره، و طول مده کل واحد منهما فی الولایه و قصرها …» و با این عبارت پیشگوییهای منجمان را درباره این که فلان شخص تا فلان سال یا ماه میماند، یا فلانی به سلطنت یا وزارت تا فلان زمان میرسد، را مورد انکار قرار میدهد. وی همچنین سعد و نحس بودن کواکب را نیز مورد انکار قرار میدهد و در این زمینه، به اختلاف نظرهای میان منجَمان هم میپردازد. وی توجه میدهد که اساس این حرفها از یونانیهایی چون بطلمیوس، دورثیوس، انطیقوس و ذیسموس و دیگر علمای رومی، هندی و بابلی است. به هر روی، این اثر یک رساله بسیار مهم و اساسی در این زمینه و یکی از توقفگاههای اصلی این مبحث است.
مدافعان نظریه تأثیر کواکب که مشتاقان افکار نوافلاطونی بودند، مسیر خود را میرفتند. فصلی در اخوان الصفا هم اختصاص به بحث از احکام نجوم یافته و در همان آغاز اشاره به اختلاف نظرهای جاری در این باره شده است. مذاق این گروه نوافلاطونی در اثبات تأثیر کواکب بر امورات آدمی روشن است. نویسندگان این رسائل بارها در موارد مختلف این کتاب بحث احکام نجومی را مطرح کرده و درباره آن سخن گفتهاند.
علاوه بر فلاسفه، دانشمندان و عالمان علوم طبیعی نیز مخالف علم تنجیم بوده و توصیفات آنان را از سیارات و ستارگان توهم ذهنی و دور از عالم واقعی میدانستند، در نتیجه برداشتهای آنان و نتیجهگیریهای ایشان را هم ناصحیح میشمردند.
ابوریحان بیرونی باب پنجم کتاب التفهیم را «در احکام نجوم» عنوان داده و اشاره کرده است که پرسشگری که این کتاب برای او نوشته شده، این نوع مطالب بوده است «قصد پرسنده این بود».
سپس نوشته است: «نزدیک بیشتر مردمان احکام نجوم ثمره علمهای ریاضی است، هرچند که اعتقاد ما اندرین ثمره و اندرین صناعت، ماننده اعتقاد کمترین مردمان است»!سپس به تفصیل باورهای موجود میان اقوام را در این باره شرح داده و در جایی نوشته است: «اصل این حدیث سستی مقدمات این صناعت و آشفتگی قیاسهاش است و خداوندان این کار، نخست اتفاق کردند بر رنگها و بویها و طعمها و خاصیتها و کردارها و خویها و آن را بر ستارگان بخشیدند بحسب طبعشان و سعادت و نحوست….».وی در جای دیگر نیز اشاره به مذاهب مختلف منجمان در این باب کرده و اختلاف آنان را در مبانی، مبنای اختلاف دیدگاههای آنان میداند.
باری مثال شهرزوری در قرن هفتم نوشت: «و أمّا علم الأحکام النجومیه «۳» فإنّه لا یتعلق بالعلم الطبیعی منه شیء، و أکثر ما یذکرونه فمخالف للعلوم الطبیعیه، کوصفهم الکواکب بالکیفیات الأربع، کقولهم الزحل بارد یابس، و المشترى معتدل، و المریخ حار یابس، و المعتدل خیر، و الخیر سعد، و الإفراط شر، و الشر نحس، فالمریخ نحس؛ و هذه الکیفیات من الملموسات و لم یدل على وصفها بالکیفیات دلیل. و الشمس، و إن دلّ الحس على حرارتها، فالعقل یدل على خلافه». وی میگوید که خلاصهای از رساله ابونصر فارابی و ابوعلی سینا را در ابطال احکام نجومی آورده است.
این مباحث میان فقیهان و با شدت کمتری میان محدّثان و مفسّران نیز جریان داشت.
در این میان، سید مرتضی (م ۴۳۶) رسالهای در پاسخ پرسشی در این باره با عنوان «مسأله فی الرد علی المنجمین» نوشته که میباید یکی از بهترینها در آن دوره به شمار آید. تفکر عقلانی و خردورزانه سید مرتضی را در جای جای نوشتههای او شاهدیم. از او درباره این باور منجمان درباره «تأثیرات علم نجوم» پرسیدهاند و این که چه مانعی وجود دارد که ما به اندازه تأثیر خورشید قائل به تأثیر کواکب باشیم. فرض کنیم، تأثیر کواکب محال باشد، چه اشکالی دارد که خداوند عادت را بر این قرار داده باشد که با طلوع فلان کوکب، فلان حادثه در زمین رخ خواهد داد؟
سید مرتضی به تفصیل در این باره به بحث نشسته و تأکید دارد که بحث «عادت» نظر منجمان نیست، و آنان همان مسأله «تأثیر» را مطرح میکنند. این نظر قدمای از منجمان است و اگر بحث از عادت شده، حرف تازهای است.
وی گوید که متکلمان از این که ستارگان، فاعله باشند را رد کردهاند. همین طور بحث طبائع هم رد شده است و این که کواکب، حی و قادر باشند نیز رد شده است، چرا که حیات، با حرارت شدید سازگاری ندارد. وقتی حرارت خورشید، با این فاصله دور که به ما میرسد، این قدر شدید است، آیا امکان حیات در آن هست؟ به علاوه که حیات داشتن کواکب، به اجماع مسلمانان هم نادرست و باطل است «و ذلک معلوم من دین رسول الله صلّى الله علیه و آله ضروره».
حتی اگر فرض شود که کواکب حی و زنده هستند، تأثیر آنها در زمین باید از طریق توالد و تولید باشد، در حالی که چنین چیزی نیاز به نوعی وسیله ارتباطی دارد که عملاً میان کواکب و زمین چنین واسطهای وجود ندارد. اگر گفته شود «هوا» این کار را خواهد کرد، آن هم قابلیت و توانایی چنین کاری برای جر اثقال و حرکات شدیده ندارد. به علاوه که برخی از افعال، مادی نیست و کار اراده و اعتقاد است و چگونه کواکب در این قبیل موارد تأثیر در زمین و آدمی میگذارند؟
علاوه بر این، پذیرش تأثیر کواکب، سبب میشود که امر و نهی و مدح و ثناء لغو باشد و امور به اجبار بگذرد، زیرا در آن صورت اختیاری برای بشر نمیماند. به واقع، تمام اشکالاتی که معتزله به مجبّره وارد کردهاند در اینجا هم وارد میشود.
اما نظریه عادت و این که خداوند به طور عادی، چنین طراحی کرده باشد که وقت طلوع فلان سیاره، فلان حادثه در روی زمین روی دهد، در پاسخ باید گفت: اولاً این سخن، نظریه منجمان نیست، و گرچه اصل آن ممکن است، اما راهی برای اثبات علمی آن وجود ندارد؛ «لا طریق الى العلم بأن ذلک قد وقع و ثبت» ما از کجا میدانیم که اگر زحل یا مریخ در فلان درجه طالع باشند، مثلاً نحس خواهد بود، یا مشتری اگر چنان باشد، سعد خواهد بود؟ چه خبری [روایتی] برای اثبات این مطلب داریم؟
اگر مدعی شوند که این را به تجربه دریافتهاند، باید گفت: مواردی که سخن شما نادرست از آب در میآید، بیش از مواردی است که درست در میآید. توجیه این مسأله به این که، موارد خطا، ناشی از خطای منجم در محاسبه است درست نیست، چرا که اول باید اساس این مطلب که احکام نجومی درست است، خارج از این روال ثابت شود؛ «و انما کان یصحّ لکم هذا التأویل و التخریج لو کان على صحه أحکام النجوم دلیل قاطع هو غیر اصابه المنجم».
سید مرتضی در اینجا از یکی از رؤسا بلکه وزرا یاد میکند که مردی فاضل، ادیب و اهل کتابت و نجوم بوده و روزی با او درباره احکام نجوم صحبت کرده و از این که دیده است سید توجهی به این مسأله ندارد و افراد شاغل به آن را در حال تلف کردن عمر میداند، از ایشان پرسیده است: آیا شما تکذیبی در احکام نجومی شنیدهاید که برای سفر یا پوشیدن لباس یا هر حاجتی، روز خاصی را انتخاب نمیکنید؟
سید مرتضی در جواب میگوید: من به این رسیدهام و در خانهام، نه تقویم دارم و نه در آن نگاه میکنم و از این کار خود جز خیر ندیدهام. پس از آن برای آن وزیر، مَثلی را نقل میکند و میگوید: اگر راهی باشد و چاههای خطرناک در آن که باید رونده مراقب افتادن در آن چاهها باشد، آیا در رفتن آن مسیر، فرقی میان کور و بینا هست؟ او میگوید آری. و روشن است که افراد بینا سالمتر گذر خواهند کرد تا کورها. سید میگوید: کار منجمان هم همین طور است. آنها راه پرخطری را تصویر میکنند و چون خود به احکام نجومی واقفاند، گویا همان افراد بینا هستند و دیگران کور؛ اما در عمل آیا میتوان گفت: این بینایان، یعنی منجمان در گذر زمان و تاریخ، سالمتر از بقیه عبور کردهاند؟ معلوم است که چنین نیست. بنابرین آن علم و اطلاع، چیزی بر بینایی آنان نیفزوده است.، بلکه نسبت به هر دو مساوی است؛ «قد علمنا خلاف ذلک، و أن السلامه أو المحن فی الجمیع متقاربه غیر متفاوته».
شریف مرتضی در ادامه میگوید: از جمله چیزهایی که نشان میدهد کار منجمان، اصل و اساسی ندارد، این است که کسانی از زراقین ـ منجمان بازاری و خیابانی ـ که چیزی از علم نجوم نمیدانند، در مواردی سخنشان درست از آب در میآید. سپس از شعرانی نامی یاد میکند که بلد نبود از اسطرلاب استفاده کند، زیجی هم ندیده بود، اما زیرک بود و بسیاری از اوقات، سخنش درست در میآمد. یک بار هم در جمعی که نزد سید بودهاند آمد و درباره هر یک از آنها چیزی گفت که بسیاری از آنها درست بود. از جمله به یکی گفت: در جیب تو چیزی هست که در آن وعدههایی به تو داده شده است. او انکار کرد و همه کمک کردند، و بالاخره از جیب او کاغذهایی درآمد که از طرف خلیفه الوزراء وعده صلهای به او داده شده بود. همه ما از این که با توجه به دوری این شخص از علم نجوم سخنش درست از آب درآمد، تعجب کردیم. دوستی داشتیم که میگفت، بهترین دلیل برای بطلان احکام نجومی، همین گفتههای شعرانی است که درست از آب در میآید.
یکی از مدافعان احکام نجومی در پاسخ گفته است که، بسا طالع همین شعرانی چنین است که هرچه میگوید مطابق واقع میشود؛ اما من به او گفتم: شاید بطلیموس و هر عالمی از میان منجمان که احکامشان به واقع اصابت میکند، سبب اصابت سخنشان به واقع، طالع آنها است بدون این که علم و فهم در آن تأثیری داشته باشد. بنابرین نباید، اصابت به واقع را دلیل درستی این دانش دانست. اگر درست درآمدن این سخنان، به خاطر طالع و مولد است، بنابرین اصابت به واقع را نمیتوان دلیل بر درستی این علم گرفت، چون این طالع است که سبب درست از آب درآمدن پیشگوییهای او شده نه خود این دانش.
سید مرتضی ادامه میدهد: بهترین دلیل بر بطلان احکام نجوم یکی این است که ما میدانیم از جمله معجزات انبیاء خبر دادن از غیب است، چیزی که آن را خارج از عادت میدانند، درست مثل زنده کردن مرده و شفای کور و برص، اگر علم به آنچه بعداً حادث میشود از طریق نجوم ممکن بود، دیگر خبر از غیب، معجزه و خارج از عادت شمرده نمیشد. به علاوه که از قدیم و جدید، همه مسلمانان، اجماع بر تکذیب منجمان و شهادت به فساد مذهب آنان و بطلان احکامشان دادهاند. از دین پیامبر (ص) روشن است که میبایست مدعیات منجمان را تکذیب کرد. روایات بیشماری هم در این باره وجود دارد. همین طور اهل بیت و بهترینهای اصحاب رسول (ص) هم از منجمان بیزاری میجستند و آن را ضلالت و گمراهی میشمردند.
سید ادامه میدهد که نباید میان اِخبار از کسوف با آنچه درباره تأثیر نجوم در زمین گفته میشود خلط کرد. کسوفات و اقترانات کواکب و فاصله گرفتن آنها، از طریق محاسبه و سیر کواکب بدست آمده و اصول صحیحه و قواعد استوار دارد. در حالی که آنچه درباره تأثیر کواکب از نقطه نظر خیر و شر و نفع و ضرر گفته میشود بی اساس است.
گزارش ابن ابی الحدید از نظریات مربوط به احکام النجوم
ابن ابی الحدید در شرح نکتهای که امام علی علیهالسلام در برابر یک منجم فرموده، شرحی درباره احکام نجومی داده است. در شرح نهجالبلاغه در این نقل آمده است که امام علی علیهالسلام در مقابل منجمی که او را از رفتن به جنگ در آن «وقت» نهی کرده و گفت ترس دارم که چون در این وقت میروید پیروز نشوید، فرمود:
«أَ تَزْعُمُ أَنَّکَ تَهْدِی إِلَى السَّاعَهِ الَّتِی مَنْ سَارَ فِیهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَهِ الَّتِی مَنْ سَارَ فِیهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟ فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهَذَا فَقَدْ کَذَّبَ الْقُرْآنَ وَ اسْتَغْنَى عَنِ الِاسْتِعَانَهِ بِالله فِی نَیلِ الْمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَکْرُوهِ وَ تَبْتَغِی فِی قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ یولِیکَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ لِأَنَّکَ بِزَعْمِکَ أَنْتَ هَدَیتَهُ إِلَى السَّاعَهِ الَّتِی نَالَ فِیهَا النَّفْعَ وَ أَمِنَ الضُّرَّ.
ثُمَّ أَقْبَلَ علیه السلام عَلَى النَّاسِ فَقَالَ: أَیهَا النَّاسُ إِیاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلَّا مَا یهْتَدَى بِهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْکَهَانَهِ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ سِیرُوا عَلَى اسْمِ الله».
حضرت در این فرمایش، سخن منجم را رد کرده و کار او را با کار کاهنان ساحران و آن را با کفر برابر شمرد.
ابن ابی الحدید در اینجا به مناسبت، بحث مستقلی را درباره احکام نجومی و درستی و نادرستی آن آورده است. وی در آغاز بحثی از سوی خود (و درواقع خلاصه آنچه سید مرتضی در رساله پیشگفته بیان کرده) ارائه نموده و سپس دو بخش از دو کتاب یا رساله را که در این زمینه سودمند دانسته، نقل کرده است که در اینجا مرور خواهیم کرد. مورد اول از کتاب المعتبر فی الحکمه از ابوالبرکات بغدادی (م ۵۴۷) است که خوشبختانه در مهرومومهای اخیر کتاب توسط دانشگاه اصفهان (۱۳۷۳ ش) منتشر شد. مورد دوم رسالهای از ابوجعفر خازن است [زنده در ۳۴۲ که ابن مسکویه، از سفارت وی در این سال یاد، و او را صاحب زیج الصفائح معرفی کرده، از وزرای دانشمند دوره سلجوقی. ابن ندیم از او یادکرده، ایضاً وی را صاحب کتاب زیج الصفائح و المسائل العددیه دانسته است. و در جای دیگر از کتاب السماء و العالم او [همان، ص ۱۹۹ و در آثارالباقیه، ص ۸۳ از کتاب او با عنوان المدخل الکبیر الی النجوم و مواردی از او نقل دارد، و ایضاً در تحدید نهایات الاماکن، ص ۳۰، ۷۰ و جز آنها و در قانون المسعودی ص ۱، ۱۰۷ و غیر آن از وی نقل کرده]. وی نیز از علمای قرن چهارم بوده که درگیر بحث احکام نجومی شده و بااحتیاط درباره آن سخن گفتهاست.
[بحث کلامی درباره تأثیر نجوم در زندگی انسانها]
مردمان درباره احکام نجوم اختلافنظر دارند، اما تمامی مسلمانان [!] و حکیمان محقق آن را انکار میکنند. ما در اینجا در دو مقام بحث خواهیم کرد: کلامی و حکمی.
اما از زاویه کلامی، نخستین نکته آن است که بپرسیم آنان که احکام نجومی را درست میدانند، درباره ارتباط نجوم با زندگی بشر، ممکن است به یکی از دو مسأله باور داشته باشند:
نخست آن که رخدادهای نجومی «مؤثر» در زندگی انسان است.
دوم آن که مسائل نجومی [نه مؤثر که] «نشانه» ظهور برخی از اتفاقات در زندگی انسان است. درباره این که نجوم مؤثر در زندگی انسان باشند، دو حالت وجود دارد.
نخست آن که این تأثیر اختیاری باشد، دوم آن که ایجابی و الزامی باشد.
اما این که تأثیر نجوم اختیاری باشد، [در پاسخ] باید گفت: موجود مختار، الزاماً باید زنده باشد، و اجماع مسلمانان است که ستارگان، زنده نیستند و بنابرین قادر نیستند. اجماع هم حجت است. متکلمان روشن کردهاند که حیات دو شرط دارد: یکی رطوبت است، دیگر حرارت به قدر کافی. اگر حرارت زیاد باشد، امکان وجود حیات در جسم نخواهد بود. بنابرین طبیعت آتش نمیتواند حیات داشته باشد، چون رطوبت در آن نیست و حرارت هم زیاد است. خورشید که خود منبع حرارت است و حرارتش چندین برابر آتش، چگونه میتواند زنده باشد؟
دیگر این که متکلمان روشن کردهاند که اگر افلاک زنده بود، میبایست قادر هم باشد و قدرت از روی اختراع نیست، بلکه باید از راه تولید باشد، به طوری که میبایست میان فاعل و مفعول ارتباط باشد، در حالی که ستارگان، با ما تماسی ندارند و هیچ ارتباط و پیوندی میان ما نیست، پس محال است که در ما تأثیر گذار باشند.
اگر کسی ادعا کند که «هوا» همان وسیله ارتباطی میان ما و ستارگان است، در مقابل باید گفت:
اولاً هوا نمیتواند «وصله» و «آلت» در حرکات شدید و حمل اثقال و سنگین باشد، به خصوص اگر موج نداشته باشد؛ ثانیاً آن که، لازم است ما این را حس کنیم و بدانیم و بفهمیم که هوا ما را حرکت میدهد و جابجا میکند، چنان که وقتی جسم به وسیله آلت و از محل تحریک ما را حرکت میدهد و جابجا میکند، میفهمیم؛ ثالثاً این که برخی از افعال و کارهایی که در ما پدید میآید، چیزهایی هست که به وسیله آلت انجام نمیشود و از روی سبب پدید نمیآید، مانند ارادهها یا باورهای ما و مانند اینها، [تکلیف آنها چه میشود؟]
اصحاب ما [متکلمان معتزله] در بطلان این که ستارگان سازنده [و مؤثر در] اعمال ما باشند، به این نکته استدلال کردهاند که اگر چنین باشد، لازمه آن، این است که امر و نهی و مدح و ذم از بین رفته و همانچه بر مجبّره لازم میآید، بر این سخن نیز وارد میآید. این استدلال، هم، بر کسانی وارد است که تأثیر ستارگان را اختیاری میدانند، و هم کسانی که آن را جبری میدانند.
اما این که ستارگان، «امارات» و نشانه بر وقوع کارهای ما باشد، ممکن است با این توجیه تقویت شود که چرا جایز نباشد که خداوند متعال، روال و عادت را بر این قرار داده باشد که در وقت طلوع ستارهای خاص، یا غروب آن، یا اتصالش به ستارهای دیگر، اعمال و کارهای مخصوصی انجام گیرد؟ به عبارت دیگر این امکان هست که اگر نقل قطعی [دینی] دالِ بر این مطلب در کار باشد، عقل با آن مخالفتی ندارد.
[بحث درباره امکان اثبات تجربی تأثیر نجوم]
اگر بگویند: ما به تجربه [این تأثیر را] در مییابیم.
پاسخ این است که تجربه وقتی حجت است که استمرار و شیوع داشته باشد، در حالی که خطاهای شما در آنچه از احکام نجومی صادر میکنید، بیش از موارد درست و صواب است. بدین ترتیب چرا ما موارد صواب و درست را از روی «اتفاق» و «تخمین» ندانیم؟ ما شاهدیم که که اصحاب ززق و تخمین [فال گیرهای کوچه و بازار] با این که کارشان اصل و اساس درست ندارد و قاعدهمند نیست، موارد صوابشان، بیش از مواردی است که شما پیشگویی میکنید.
اگر بگویید که منجم به خاطر اشتباه محاسبه درباره سیر کواکب، به خطا رفته است، گفته خواهد شد: اصولاً چرا نباید موارد صواب و درست را از روی اتفاق بدانیم؟ این توجیه، یعنی به خطا رفتن، وقتی درست است که [در اصل] ما دلیل قاطعی بر درستی احکام نجوم داشته باشیم، آن هم جدای از راهی که منجم به آن میرسد (۶/۲۰۱).
اگر موارد صواب، دلیل درستی احکام نجومی باشد، چرا نباید موارد خطا، دلیل فساد آن باشد. اینها با یکدیگر برابرند [و هیچ کدام چیزی را ثابت نمیکنند].
کسی [این حکایت از شریف مرتضی است که خودش در رسائل (۲/ ۳۰۴) مفصلتر گزارش کرده است.] از متکلمان به منجمی گفت: اگر ما فرض کنیم که در راهی قرار داریم که مردمان شب و روز از آن مسیر عبور میکنند، در حالی که در این راه، چاههایی هست که به هم نزدیک است و رونده باید تأمل و توقف کند تا از سقوط در این چاهها نجات یابد، در چنین موقعیتی آیا داشتن چشم و نداشتن آن تفاوتی برای روندگان در این مسیر دارد؟ مفروض ما این است که این مسیر که چشم برهم زدنی خالی از روندگان نیست، افرادی هستند که بینا و کسانی هستند که نابینایند. آیا بینا و نابینا در این مسیر مساویاند؟
منجم گفت: ابداً، بلکه روشن است که سلامت بینایان بیش از سلامت نابینایان است.
متکلم گفت: به این ترتیب سخن شما [درباره تأثیر ستارگان] باطل شد، برای این که مثال ما همانند وضعیت شماست. در این مسیر، بینایان، افرادی مانند شمایند که احکام نجومی را میدانند و سعد را از نحس تشخیص میدهند و به ضررهای وقت و حرکات و … آگاهند و منافع آن را میدانند، در مقابل، نابینایان یعنی کسانی قرار دارند که از علم نجوم آگاه نیستند و یا عالمانی که به آن [احکام نجومی و سعد و نحس] باور ندارند و همین طور عامه مردم که بارها و بارها بیشتر از شمار منجمان هستند. مَثل راه هم که در آن چاهها وجود دارد، زمان است که گذشته و همه خلایق از آن عبور کردهاند. مثال چاه هم این مصیبتها و محنتهاست که بر مردمان گذشته است. در چنین موردی، اگر علم نجوم درست بود، باید سلامت منجمان بیش از دیگران و مصیبت آنان بسیار کمتر از سایر مردمان باشد، چرا که آنان، زمان وقوع محن را میشناسند و از قبل به آن آگاهی دارند و در مقابل، ناآگاهان از نجوم، به خاطر رقم زیادشان باید محنت بیشتری داشته باشند، این در حالی است که چنین اتفاقی نیفتاده و سلامت و محنت در میان شما و آنان، یعنی نسبت به هر دو گروه، بدون تفاوت، یکسان است.
[بحث فلسفی درباره نجوم]
بحث فلسفی در این باره [نقد احکام نجومی] این است که حادثهای که در عالم عناصر پدید میآید، یا در وقت رسیدن ستاره مخصوص به برج مخصوص است، یا آن که مجرد این ستاره یا مجرد این برج مقتضی پدید آمدن آن است یا آن که حلول این ستاره در این برج مقتضی پدید آمدن آن حادثه در عالم عناصر است.
مورد اول و دوم باطل است، چرا که لازم میآید این فعل قبل از آن که حادث شود، پدید آمده باشد. مورد سوم نیز باطل است، چرا که یا این برج [که ستاره در آن حلول کرده] در ماهیت، مساوی با سایر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 