فایل کامل و عالی پاورپوینت چگونه کتاب بخوانیم


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 فایل کامل و عالی پاورپوینت چگونه کتاب بخوانیم دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی فایل کامل و عالی پاورپوینت چگونه کتاب بخوانیم،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل کامل و عالی پاورپوینت چگونه کتاب بخوانیم :

احمد پاکتچی؛ مدیر قرآن و عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی در گفتاری به تشریح چگونگی خواندن کتاب پرداخته است

احمد پاکتچی؛ عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، پژوهشگر علوم قرآن و حدیث و سفیر ایران در سازمان یونسکو است. این پژوهشگر نامی ایرانی در گفتاری به تشریح چگونگی خواندن کتاب پرداخته است که به انگیزه هفته کتاب و کتاب‌خوانی آن را می‌خوانیم:

این موضوع ظاهرا پیش پا افتاده و ساده و جواب آن نیز به اندازه خود سؤال ساده است. اگر بخواهیم کتابی را بخوانیم، آن را در دست می‌گیریم و چنانچه به فارسی نوشته شده باشد از سمت راست و اگر به انگلیسی نوشته شده باشد، ‌از سمت چپ،‌ سطر به سطر می‌خوانیم و سعی می‌کنیم معنی آن را بفهمیم و هرجایی که متوجه معنا نشدیم مجدد بازمی‌گردیم و برای بار دوم می‌خوانیم، هنگامی‌که مطلب تمام شد و متوجه آن شدیم، کتاب را می‌بندیم و در فرصت بعدی کتاب بعدی را می‌خوانیم. این مسئله پیچیده‌ای نیست که بخواهیم برای آن جلسه‌ای برگزار کنیم و به بحث و گفت‌وگو بپردازیم.

در دهه ۱۹۵۰ موضوع چگونه یک کتاب را بخوانیم؟ برای یک فیلسوف آمریکایی انگلیسی به نام مورتیمر آدلر به عنوان یک موضوع حاد مطرح شده بود که نهایتا کتابی با عنوان «چگونه یک کتاب را بخوانیم»؟ تالیف کرد. عنوان این کتاب همان عنوانی است که اکنون برای گفت‌وگو در نظر گرفته شده است.

نوع طرحی که وی برای کتاب‌خواندن پیش‌بینی کرده بود، مبتنی بر یک سلسله مبانی فکری بود که بعد از او نیز بسیاری از مباحث پیرامون آن شکل گرفت و در اینجا به چکیده از این بحث توجه می‌کنیم.

زمانی که من خارج از محیط دانشکده با یکی از دوستان در خصوص برگزاری این سمینار صحبت کردم او مرا وادار به رفع یک سوءتفاهم در همین باره کرد و آن هم اینکه شاید برخی تصور کنند، مقصود تندخوانی است که این روزها به صورت اپیدمی موضوع کار بسیاری از آموزشگاه‌ها قرار گرفته و زمینه‌ای برای کار اقتصادی جدی شده است ولی ابدا مقصود ما بحث تندخوانی نیست. هیچ فرقی نمی‌کند یک کتاب را تند یا آرام بخوانید.

بحث ما درباره این است که چگونه باید یک کتاب را خواند؟ با سرعت آن کاری نداریم، هرکسی خواست می‌تواند آن را حتی کند بخواند. مقصود چیز دیگری است.

من فکر می‌کنم اگر ما در کل مدت سمینار فقط بتوانیم صورت سؤال را مشخص کنیم یعنی وقتی می‌گوییم: چگونه باید یک کتاب را بخوانیم منظورمان چیست؟ خودبه‌خود به پاسخ می‌رسیم.

شاید بنده تصمیم دارم تمام فرصتی که داریم را به صورت سؤال بپردازم و احساس می‌کنم اگر صورت سؤال معلوم شود دوستان خودشان پاسخ را به‌خوبی درمی‌یابند.

مشکل ما کتاب نیست؛ مشکل ما با هر نوع آموزش،‌پرورش و اطلاع‌رسانی است که آموزش دادن،‌ پرورش دادن و اطلاع‌رسانی از طریق کتاب یکی از مصادیق آن است.

گاهی اوقات در این زمینه دچار مجموعه‌ای از سوءتفاهم‌ها هستیم که این سوءتفاهم ناشی از افکار خیلی سنتی و غیرقابل انعطاف است.

از نظر ما یک کتاب‌خوان خوب کسی است که از سیر تا پیاز کتاب را با دقت بخواند و چیزی را از قلم نیندازد و اگر جایی را خوب متوجه نشد، دوباره بخواند.

قلم در دست بگیرد و به سرعت ذیل قسمت‌های مهم کتاب خط بکشد یا مقادیر زیادی کاغذ سفید برای خلاصه‌نویسی و فیش‌برداری از کتاب انجام دهد که می‌گوییم این فرد در کتاب‌خوانی بسیار جدی است. و می‌گوییم کتاب‌ خواندن را از وی یاد بگیرید و کسانی را که پس از بررسی مقدمه، مقدار کمی از مطالب کتاب را می‌خوانند را تقبیح می‌کنیم. چراکه این فرد صرفا تکه‌هایی از کتاب را با مطالعه ناقص خوانده و کنار گذاشته‌اند که مطالعه به هیچ دردی نمی‌خورد.

ملاک ما برای ارزشیابی اینکه کدام مطالعه به درد می‌خورد و کدام به درد نمی‌خورد چیست؟ آیا اگر کسی علیکم بدین العجائز، علیکم به قرائت العجائز را به عنوان شعار کتاب‌خوانی مطرح کند و بگوید صرفا هنگامی‌که سیر تا پیاز و از اول تا آخر و ده مرتبه کتاب را بخواند تا ملکه ذهنش شود به‌گونه‌ای که اگر بعد از تمام کردن کتاب از جای‌جای آن سؤال طرح شود، به تمام سؤالات پاسخ دهد، این فرد را به عنوان کتاب‌خوان واقعی قبول داریم و اگر غیر از این بود او را مورد سرزنش قرار دهیم. آیا این فکر درست و خوب است؟

عملا این مشکل در نظام آموزشی نیز وجود دارد. فرض کنید یک فرد از زمانی که وارد کلاس اول ابتدایی می‌شود تمام نمراتش بیست باشد و معلم هر سؤالی از او بپرسد عینا درست جواب دهد و هر روز با استراحت کامل با خوردن صبحانه کامل سر کلاس می‌رود و حرف استاد را خوب گوش می‌دهد به بیرون پنجره نگاه نمی‌کند به کبوترهای حیاط که پرواز می‌کنند، توجه نمی‌کند و با بغل‌ دستی‌اش صحبت نمی‌کند، دست‌به‌سینه می‌نشیند و تمام کلمات استاد را گوش می‌دهد، به خانه که می‌رود فورا پس از استراحت مختصری، تا قبل از خواب شب به سراغ درس‌هایش می‌رود.

فردی که نظم تحصیلی را تا حدود ۲۲ سال ادامه می‌دهد و فوق دکترا نیز کسب می‌کند و از دانشگاه بیرون می‌آید. آیا او یک دانشمند می‌شود؟

یعنی ما کسی که اینگونه درس خوانده را به عنوان یک دانشمند قبول داریم؟ و می‌گوییم علم او کامل است؟ مانند یک بچه خوب دنبال هیچ کار زائدی نبوده، وقتش را تلف نکرده و تمام مدت درگیر تحصیل بوده و از کارهای نه به جای دوران جوانی دور بوده و فقط درس خوانده است. لابد اکنون باید به یک دانشجوی برجسته مانند ابن سینا یا ابوریحان و انیشتین تبدیل شده باشد درحالی‌که اینگونه نیست. با فردی مواجه هستیم که مقداری زیادی اطلاعات دارید و جالب است که وقتی در مسیر فعالیت علمی قرار می‌گیرد و چیزی می‌نویسد، کسی از آن استقبال نمی‌کند. پس از مدتی آنچه در این سال‌ها خوانده بوده را فراموش می‌کند. کم‌کم پیر می‌شود و سلول‌های مغز به مرور زمان فرسوده می‌شوند و نمی‌تواند به آنچه که مسلط بوده، پاسخ دهد در نتیجه حافظه کیفیت خود را از دست می‌دهد.

پس ما به دنبال چه هستیم؟ آیا نتیجه‌گیری ما این است که درس خواندن کار زائدی است و افراد نباید درس بخوانند؟ یعنی کسانی موفق هستند که بازیگوش بودند و حداقل عمر خود را از دست ندادند چراکه درنتیجه تغییری حاصل نشده است فقط این افراد به هنگام پیری تأسف عدم استفاده از کودکی و نوجوانی را نمی‌خورند.

واقعیت این است که شاید ما هیچوقت حاضر نباشیم تا این میزان منصفانه درباره حدود بیست سال درس خواندنمان چرتکه بیندازیم و به تحلیل دستاوردهای خود بپردازیم.

همیشه خیلی زود سعی می‌کنیم افکارمان را پریشان کنیم و بیش از این ادامه ندهیم چراکه ممکن است نتیجه آن به سودمان نباشد بنابراین دوست نداریم که به یک واقعیت تلخ مرتبا فکر کنیم و سعی می‌کنیم مسئله را جور دیگری ببینیم ولی هنگامی‌که فرصت کافی داریم تا راه درست مطالعه کردن را بیاموزیم و هنوز زمان کافی داریم، لازم نیست خیلی محافظه‌کارانه با موضوع برخورد کنیم. می‌توانیم در مقابل اشتباهاتمان انتقادپذیر باشیم.

اگر قرار است با هدف دانشمند شدن وارد دانشگاه شویم، باید چه مسیری را برای رسیدن به آن ادامه دهیم؟ واقعیت این است که آنچه امروزه در مسائل آموزش و اطلاع‌رسانی مورد توجه قرار می‌گیرد خواندن نیست.

با توجه به شعر معروف «هرکه خواند صرف میر میر را / بشکند هم قفل و هم زنجیر را» فرق میان خواندن و دانستن چیست؟ چگونه دو نفر با صرف میر میر یعنی میرشریف جورجانی مواجه می‌شوند و یکی صرف میر میر را فقط می‌خواند و یکی می‌داند.

این یک مثال است و ممکن است در هر کتابی که می‌خوانیم صادق باشد. در درسی که می‌خوانیم و علمی که به عنوان رشته تحصیلی خود انتخاب کرده‌ایم به دانشگاه رفته‌ایم و فردا به عنوان فوق لیسانس و دکتر این علم وارد جامعه شویم.

چه وجه تمایزی وجود دارد؟ معمولا در این مسئله از تعبیر فهم استفاده می‌کنند. موضوع ناآشنایی نیست و این را می‌دانستیم که اگر انسان بخواهد بگوید این کتاب را خوب خوانده‌ام باید بگوید آن را فهمیده‌ام.

اگر بگوید این رشته را خوب خوانده‌ام باید آن رشته را خوب فهمیده باشد. مهم این است که ملاک فهمیدن چیست؟ از کجا می‌شود فهمید که فهمیدن چیست؟ چه زمانی می‌توان حس کرد که این کتاب را فهمیده‌ام یا خیر؟

با یک تعبیر می‌توان به پاسخ سوال نزدیک شد؛ کسانی که با دید نقدی در این زمینه اظهار نظرکرده‌اند و کتاب‌هایی در این مورد نوشته‌اند حرفشان این است کسی که کتابی را نوشته، ان‌شاءالله می‌دانسته که چه می‌نویسد. چراکه برخی نویسندگان می‌دانند چه می‌نویسند و برخی خودشان نیز نمی‌دانند چه می‌نویسند.

بهترین حالت را در نظر می‌گیریم یعنی نویسنده‌ای که می‌داند چه می‌نویسد. با یک انسجام فکری و یک فهم عمیق نسبت به مطالب قلم می‌زند. هنگامی‌که یک کتاب را می‌خوانیم با یک اطلاع‌رسانی و ارتباط مواجه هستیم. این کتاب مانند یک سیم مخابراتی عمل می‌کند. افکاری که در ذهن نویسنده است، منتقل می‌شود.

فورا اعتراض نکنید که شاید من با آن افکار مخالف باشم. خب باشید.

برای مخالفت با یک تفکر باید در ابتدا به مغز منتقل شود و سپس مخالفت کنیم. فعلا بر سر مخالفت صحبت نمی‌کنیم. بر سر انتقال صحبت می‌کنیم.

مثلا خانم خطاب به همسر خود می‌گوید: من خانواده خود را دعوت کرده‌ام، زودتر به خانه بیا. همسر می‌خواهد مخالفت کند. اولا باید این صدا به گوش او برسد و پیام را دریافت کند تا بتواند مخالفت کند.

تمام دعواهای ما این است که آن سیمی که پیام را به گوش شما می‌رساند، سالم نیست و قطع و وصل می‌شود و مشکلاتی در انتقال وجود دارد.

فرض بر این بوده که نویسنده تفکراتی در مغز خود داشته، ‌این کتاب همان سیم ارتباطی و ابزار حامل پیام ذهن نویسنده برای شما است اما این سیم ارتباطی توانایی‌هایی بیش از یک تلفن دارد چراکه ممکن است آن نویسنده قرن ها پیش از دنیا رفته باشد. لازم نیست نویسنده در حال حاضر زنده باشد یا ممکن است نویسنده زنده باشد و به هر دلیل امکان ارتباط مستقیم با او وجود نداشته باشد ولی شما از طریق این خط ارتباطی می‌توانید پیام را دریافت کنید، این یکی از حساس‌ترین مسائل این قضیه است.

هنگامی‌ که ما یک کتاب را می‌خوانیم یک مطلب را نمی‌خوانیم ما مستقیما با یک مطلب و نوشته مواجه نیستیم. اول باید طرف حسابمان را تعیین کنیم. ما در حال برقراری ارتباط انسانی هستیم. یعنی با یک نفر حرف می‌زنیم. فقط ابزار ارتباطی ما ویژگی‌های خاصی دارد که باید آن را درک کرد.

برای مثال وقتی نویسنده یک حرفی می‌زند من نمی‌توانم فورا جوابش را دهم. بیشتر باید حرف او را بشنوم. یک مکالمه یک‌طرفه است که کار را سخت‌تر می‌کند چراکه اگر مکالمه دوطرفه باشد،هنگامی‌که متوجه قسمتی نشویم می‌گوییم: لطفا این قسمت را بیشتر توضیح دهید اما در کتاب چنین محدودیتی وجود دارد که نمی‌توان این سوال را پرسید. مانند تلویزیون و رادیو است که یک طرف صحبت می‌کند و یک طرف شنونده است.

با وجود این محدودیت نباید فراموش کرد که کتاب یک وسیله ارتباطی است پس ما در واقع با ارتباط دو گره با یکدیگر مواجه هستیم. دو گره و نقطه‌ای که می‌خواهند به یکدیگر وصل شوند. این دو نقطه انسانند. ما با فکر و ذهن دو انسان مواج‌هایم. پس امواج باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که بتوانند این دو ذهن را با یکدیگر مرتبط کنند و آسیب‌شناسی قضیه هم از همین‌جا آغاز می‌شود.

وقتی ارتباط بین دو ذهن برقرار نشد باید به دنبال ایراد قضیه بگردیم چراکه ما می‌دانیم انتظار چه نوعی از ارتباط را داریم. چرا من متوجه معنای این کتاب نمی‌شوم؟

به این ترتیب با این ذهنیت به محض اینکه شروع به کتاب‌خوانی می‌کنیم در واقع این صورت ظاهری ارتباط فکری و ذهنی دو انسان با یکدیگر است.

دو انسانی که مهم نیست هر دو در یک زمان زنده باشند یا نباشند. پس باید فکر کنیم که همان اتفاقاتی که در مغز نویسنده رخ داده تا به آن فکر برسد، بسیاری از آن فرایندها یکبار دیگر باید در ذهن ما اتفاق بیفتد.

از یک بحث در فن ترجمه استفاده می‌کنم؛ شما هنگامی‌که می‌خواهید حرف‌های یک فرد را ترجمه کنید بیشتر مشکل دارید تا زمانی که بخواهید یک حرفی را خودتان بزنید. وقتی یک حرف را می‌زنید تصمیم‌گیرنده خودتان هستید. احتیاجی به مصوبه از قبل نیست. هر آنچه به ذهنتان رسید می‌گویید اما وقتی می‌خواهید حرف‌های یک نفر دیگر را ترجمه کنید در ابتدا باید بدانید او چگونه فکر کرده است. در ذهن او چه می‌گذشته و می‌خواسته چه بگوید؟ همیشه همینطور است وگرنه یک فهم ناقص به یک زبان دیگر منتقل می‌شود و اصلا معنای مورد نظر منتقل نمی‌شود.

در اینجا نیز با چیزی شبیه به ترجمه مواجه هستیم. سلسله افکاری در ذهن یک فرد شکل گرفته است. یک عمر سابقه پشت آن تفکر نهفته است. عواملی از قبیل تحصیلات، جامعه، خانواده، ارتباطات،‌خاطرات،‌ وقایع اجتماعی و هزاران مسئله دیگری که می‌توانند در شکل دادن تفکر نویسنده دخیل باشند. حالا تصور کنید در یک فاصله با این فکر مواجه هستیم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.