پاورپوینت کامل چرا در قرآن کریم آیاتی که ظهور در عصیان پیامبران(ع) دارد آمده، اما آیات ظاهر در عصمت آنها وجود ندارد؟ ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چرا در قرآن کریم آیاتی که ظهور در عصیان پیامبران(ع) دارد آمده، اما آیات ظاهر در عصمت آنها وجود ندارد؟ ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا در قرآن کریم آیاتی که ظهور در عصیان پیامبران(ع) دارد آمده، اما آیات ظاهر در عصمت آنها وجود ندارد؟ ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا در قرآن کریم آیاتی که ظهور در عصیان پیامبران(ع) دارد آمده، اما آیات ظاهر در عصمت آنها وجود ندارد؟ ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
آیات مربوط به عصمت انبیا در دو بخش قابل بررسى است: بخش اول، آیات عصمت. بخش دوم، آیاتى که بنابر ادعا ظهور در عدم عصمت انبیا دارند!
بخش اول: آیات عصمت؛ در قرآن کریم آیات فراوانى که دلالت بر عصمت پیامبران و امامان(ع) مىکند، وجود دارد.
در آیهى ۱۲۴ سورهى بقره، بیان شده است که عهد و امانت خداوند)مقام نبوت و امامت( شامل انسان ظالمى که حتى یک لحظه از عمر خود را در ظلم که مصداق بارز آن، کفر، شرک، گناه و اشتباهات بزرگ و یا پیامدهاى ظلم میباشد گذرانیده باشد، نمیگردد. برخی از مفسران اهلسنت، گفتهاند: «آیه، دلالت میکند که امام و پیامبر نمیتوانند گنهکار باشند».
از اینرو است که آیهى ذکر شده بر لزوم عصمت انبیا دلالت میکند، خواه عصمت قبل از بعثت یا بعد از بعثت.
نیز در آیهى هفت سورهى حشر فرمود: «آنچه را فرستادهى او به شما داد، آنرا بگیرید و اجرا کنید و از آنچه شما را نهى کرد، خوددارى کنید». و به تصریح بسیارى از مفسران، مفاد این آیه عام بوده و شامل اطاعت مطلق از همهى دستورات مقام نبوت است. و کاملاً معلوم است که اگر آن بزرگواران، معصوم از گناه و اشتباه و… نباشند، هیچ تضمینى بر فرجام نیک این اطاعتها وجود ندارد.
بخش دوم: آیا آیاتى از قرآن بر گناه یا خطاى انبیا دلالت دارند؟ ظواهر برخى آیات نشانگر این است که گویا پیامبران – بویژه تعداد خاصى از آنان – به اندازهاى مرتکب خطا و گناه شدهاند که در ابتدا خودشان درخواست بخشش نموده و یا پس از عتاب و توبیخ خداوند، مشمول عفو الاهى قرار گرفتهاند. در پاسخ به اینگونه موارد باید گفت:
- اوامر و نواهى، همیشه در معناى حقیقى خود به کار نرفته، و در مواردى براى تمرین دادن افراد و یا به عنوان پیشنهاد – براى رسیدن به منافع شخصى – مورد استفاده قرار میگیرد. در اینگونه موارد هیچ تکلیف الزامى وجود ندارد و در نتیجه، با رعایت ننمودن کامل دستورات، از اوامر – جدّى و حقیقى- مافوق، سرپیچى و نافرمانى صورت نگرفته است و مخالفت و گناهى در برابر تکلیف حتمى و واجب انجام نپذیرفته است.
- انجام برخى از کارها، هرچند به تنهایى گناه شمرده نمیشود، اما با توجه به مقام و شخصیت و معرفت اشخاص، عملى نامطلوب به حساب میآید. چه بسا انجام همان کارها از شخص دیگر، عملى عادى، بلکه با فضیلت نیز تلقى گردد. از سوى دیگر، واژهى «معصیت» نیز مفهوم وسیعى داشته و تنها در مورد ترک واجبات و یا انجام محرمات استعمال نمیگردد. چه اینکه اگر فردى مستحبى را هم ترک کند، معصیت(ترک اولى) نموده است.
- کلمهى «ضلالت» در لغت به معناى رها کردن راه مستقیم است، ولى داراى مفهومى گسترده است به گونهاى که منحصر در «گمراهى از دین حق» نمیباشد، بلکه افتادن در راه کم خطر و کم مشکل را نیز شامل میگردد.
- در برخى اوقات، انسان در گفتوگوى با دیگران – بویژه وقتى که در مقام استدلال و دفاع و اقناع باشد – نسبتهایى را به خود میدهد که معناى حقیقى آنها را اراده ننموده و صرفاً به جهت مماشات با طرف مقابل میباشد.
- در تعداد دیگرى از آیات که در ظاهر عتاب و خطابهاى شدیدى نسبت به پیامبران(ع) به کار رفته، از قبیل ضرب المثل معروف «به در میگویم که دیوار بشنود»، میباشد، و در واقع، مخاطب اصلى، تودهى مردم میباشند.
- از دیگر راههاى تعظیم یک فرد و تحقیر شخص دیگر، استفاده از زبان «کنایه» میباشد که در سورهى فتح آیهى دو اینگونه است. به این بیان که در نزد مشرکان، هیچکس گناهکارتر از رسول اکرم اسلام (ص) نبوده است و با فتح و پیروزى پیامبر(ص)، گناهانى که مشرکان به ایشان نسبت میدادند، نادیده گرفته شد و از گنهکار شمردن پیامبر دست کشیدند.
- در بعضى از آیات الاهى، آنگاه که پیامبران(ع) نسبتى به خود یا دیگران دادهاند، آنرا در قالب یک گزارهى شرطیه و همراه با «اگر» بیان نمودهاند. و اینگونه سخنان، دلالتى بر وقوع مضمون آن گزاره نمینماید.
- کشته شدن مرد فرعونى به دست حضرت موسى(ع)، حتی در صورت عمدی بودن، در برابر قتل نوزدان پسر توسط فرعونیان و دیگر ستمهای آنان، کار خلافی نبوده است؛ هر چند به جهت فراهم نبودن شرایط قصاص، ترک آن بهتر بوده است.
- على(ع) علت ذکر لغزشهاى پیامبران در قرآن را این دانستهاند که خداوند، آنها را برشمرد تا همه بدانند پیامبران نیز کمالات و صفات الاهى را – به طور مطلق و بى نهایت و کامل – دارا نبودند و کسى فکر الوهیت آنانرا در سر نپروراند.
پاسخ تفصیلی
پیش از بیان پاسخ، توجه به چند نکته ضرورى خواهد بود:
- چون پرسش مذکور در خصوص آیات مربوط به عصمت انبیاى الاهى است، از بیان مباحثى؛ مانند معنا و اقسام و دلایل عصمت(دلایل عقلی و نقلى) و… در اینجا خوددارى گردید.[۱]
- نظریات و اختلافاتى که پیرامون عصمت انبیا(ع) وجود دارد مورد بررسى قرار نگرفته است.
- از ذکر همهى آیاتى که در خصوص عصمت پیامبران الاهى میباشند و یا ظهور در عدم عصمت – بنابر ادّعای – آنان دارند، اجتناب گردیده است.
از اینرو پاسخ سؤال در دو بخش ارائه مىگردد: آیات عصمت. بررسى آیاتى که ظهور در عدم عصمت انبیا دارند.
بخش اول، آیات عصمت: علیرغم ادعاى عدم وجود آیاتى که دلالت بر عصمت کنند، آیات فراوانى وجود دارد که بیانگر لزوم عصمت در انبیاى الاهى میباشد. در ذیل به برخى از آنها اشاره میگردد.
- «واذا ابتلى ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهن. قال انى جاعلک للناس اماماً، قال: و من ذریتى، قال: لاینال عهدى الظالمین»؛[۲] و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم. (ابراهیم) پرسید: از دودمانم)چطور(؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمیرسد».
با چشمپوشى از نکات و درسهایى که در آیه وجود دارد، به این مطلب باید اشاره نمود که در برابر آزمایشهاى مهمى که حضرت ابراهیم(ع) با آنها روبرو شد و از عهده همه آنان به خوبى برآمد، خداوند مقام «امامت» را که پاداش مهمى بود، به ایشان عطا فرمود. و در مقابل درخواست آنحضرت در خصوص بخشش این مقام به گروهى از دودمانش، فرمود: ظالمان به این مقام دست نخواهند یافت. و کاملاً روشن است، کسى که در حال ظلم باشد و یا دورهاى از عمر خویش را – هرچند در گذشته – در مسیر اشتباه و انحراف و… سپرى کرده باشد، از مصادیق ظالم خواهد بود؛ از اینروى است که برخی از مفسران در تفسیر آیهى فوق با بیان اینکه هر پیامبرى نیز امام است و اگر امام نمیتواند فاسق و گنهکار باشد، پیامبر به طریق اولى نمیتواند گنهکار باشد، میگوید: خواه مراد از تعبیر «عهدى» که در آیه آمده، نبوت باشد و خواه امامت، در هر دو صورت، احدى از ظالمان به مقام نبوت و امامت نمیتواند برسد و پیامبر باید معصوم باشد.[۳]
البته در گفتار ایشان کمبودى احساس میشود و هر پیامبرى را امام دانسته و حال آنکه امامت مرتبهاى فراتر از پیامبرى است و… که پرداختن به آن مجال دیگرى را طلب مینماید، ولى اعتراف صریح او در زمینهى دلالت آیه بر لزوم عصمت انبیا و امام قابل توجه است، خواه عصمت بعد از بعثت، یا قبل از آن.[۴]
- «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا اللَّه ان اللَّه شدید العقاب»؛[۵] آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید(و اجرا کنید) و آنچه را از آن نهى کرده، خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند شدید العقاب است.
دقت در این آیه نشان میدهد منظور از «ما آتاکم الرسول» تمام اوامر پیامبر اکرم(ص) است؛ زیرا نقطهى مقابل آن، نواهى او است: «و مانهاکم عنه فانتهوا». به همین دلیل بسیارى از مفسران تصریح کردهاند که مفاد آیه «عام» است.[۶]
طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهى پیامبر(ص) تسلیم مطلق بود و تسلیم و اطاعت بیقید و شرط، جز در برابر معصوم ممکن نیست؛ زیرا در صورت خطا یا ارتکاب گناه یا معصیت، نه تنها باید تسلیم نبود، بلکه باید تذکر داد و نهى کرد.
- «من یطع الرسول فقد اطاع اللَّه و من تولى فما ارسلناک علیهم حفیظاً»؛[۷] کسى که از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده و کسى که سرباز زند، تو در برابر او مسئول نیستى.
این آیه، مفهومى شبیه مفهوم آیهى پیشین دارد. و شایان ذکر است که فخر رازى در تفسیر خود این آیه را از قویترین دلیلهاى عصمت پیامبر اسلام(ص) در تمامى اوامر و نواهى و ابلاغهاى او از سوى خداوند و افعال آنحضرت میداند.[۸]
آیات دیگرى نیز در موضوع عصمت انبیا که به بیان دیگر ابعاد و کیفیت عصمت انبیا و امامان معصوم(ع) میپردازند وجود دارد که از ذکر و بررسى جداگانهى آنها خوددارى میشود.[۹]
نتیجه اینکه بنابر ادلهى عقلى، عصمت انبیا – که در این نوشتار از آنها صرف نظر گردید – و آیات قرآن کریم و روایات، امامان معصوم(ع) و انبیاى الاهى از مقام والاى عصمت برخوردارند.
بخش دوم: آیاتى که(بنابر ادعا) ظهور در عدم عصمت انبیا دارند! همانگونه که در قسمت اول پرسش بیان گردید، برخى تعبیرات در آیات قرآن کریم وجود دارد که گاه گمان میشود که این آیات ظهور در گناه و خطاى انبیاى الاهى دارند! بعضى از گناهان و خطاهایى(به گمان عدهاى) که از آیات فهمیده میشود عبارتاند از: «عصیان آدم (ع)»،[۱۰] «فراموشى و استوار نبودن آدم بر سر پیمانها»،[۱۱] «تقاضاى مغفرت از سوى حضرت نوح(ع)»،[۱۲] «دروغ گفتن حضرت ابراهیم(ع) در ماجراى انتساب بت شکنى به بت بزرگ»،[۱۳] «اظهار بیماری حضرت ابراهیم(ع) در موقعى که ایشان سالم بود، ولى نمیخواست براى مراسم جشن، همراه بتپرستها خارج شود»،[۱۴] و… .
از اینرو مناسب است که این پرسش مطرح گردد که آیا با وجود چنین آیات، میتوان گفت انبیا معصوماند؟! و آیا با قبول اینکه بخشى از آیات قرآن کریم دلالت بر عصمت میکنند، تضاد و پارادوکسى میان آیات وجود ندارد؟
پاسخ به این سؤالات و نیز بررسى اجمالى بعضى از آیات را که بیشتر مورد بحث و گفتوگو قرار گرفتهاند، با دستهبندى آیات و نام هر یک از پیامبران الاهى پى میگیریم.[۱۵]
دسته اول: بررسى آیاتى که نسبت عصیان، دچار فریب و فتنهى شیطان شدن و فراموشى پیمان را به انبیا میدهند.
نمونهى ۱. سورههاى: اعراف، ۲۷ ؛ طه، ۱۱۵، ۱۱۷- ۱۱۹، ۱۲۱.
نام پیامبر: حضرت آدم(ع).
از مجموع بیانات و تفاسیرى که درباره آیات فوق ارائه گردید، به سه تفسیر و پاسخ میتوان اشاره نمود.
الف) نهى آدم(ع)، نهى آزمایشى بود. با توجه به اینکه خداوند متعال آدم(ع) را براى این آفرید که حجت و جانشین او در زمین باشد و نه براى اقامت و ماندگارى جاویدان در بهشت، و بهشت دارتکلیف نبود، بلکه سراى آزمایش بود و معصیت آدم(ع) در بهشت بود نه در زمین. و هنگامى که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفهى الاهى گردید، مقام عصمت پیدا کرد و… و در حدیثى از امام رضا(ع) به این مطالب اشاره گردیده است.[۱۶]
در نتیجه، اوامر و نواهى خداوند در بهشت تنها براى آشنا ساختن آدم(ع) به مسائل آینده در زمینهى واجب و حرام بود. و آدم(ع) تنها یک فرمان آزمایشى را مخالفت نمود، نه یک امر واجب قطعى را.
ب) نهى آدم، نهی ارشادی بود. اوامر و نواهىاى که متوجه انبیا بود، از جمله آدم(ع)، جنبهى ارشادى داشت، مانند امر و نهى پزشک که به بیمار خود دستور خوردن غذاى مخصوص میدهد، و یا از استفادهى مواد مشخصى باز میدارد. در اینگونه اوامر و نواهى، اطاعت نکردن مریض، تنها از دست رفتن مصالح مربوط به خود او را به دنبال خواهد داشت نه عصیان و مخالفت طبیب را. بنابراین، هرچند ممکن است دربارهى حضرت آدم(ع) تعبیر به عصیان بشود، ولى یقیناً عصیان فرمان واجب الاهى صورت نپذیرفته است.
شاهد و قرینهى این مطلب عبارت است از: آیات ۱۱۷ تا ۱۱۹سوره «طه» که فرمود: «به آدم گفتیم که این شیطان، دشمن تو و همسرت است، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که در این صورت به زحمت خواهى افتاد. تو در بهشت گرسنه نمیشوى و برهنه نخواهى شد و در آن تشنه نمیگردى و حرارت آفتاب آزارت نمیدهد».
از اینروى، اگر آدم(ع) مخالفت با نهى ارشادى نمیکرد، مدت افزونترى در بهشت اقامت میگزید. و یکى از معانى «غوایت» که در ذیل آیات قبلى وجود دارد، باز داشتن انسان از رسیدن به مقصد و محروم شدن از مواهب و نعمتها است.
ج) اطاعت نکردن حضرت آدم(ع)، ترک اولى بود. این پاسخ و تفسیر، طرفداران بیشترى داشته و نه تنها در اینجا، بلکه در تمام مواردى که نسبت گناه به انبیا داده شد، راه گشا و توجیه کننده است. گناه و عصیان بر دو گونه است: مطلق و نسبى. منظور از گناه مطلق، گناهى است که از هر شخصى صادر شود، گناه و عصیان محسوب میگردد و هیچگونه استثنایى در آن وجود ندارد؛ مانند خوردن اموال حرام، ظلم، زنا و دروغ. و مراد از گناه نسبى، گناهى است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص، عملى نامطلوب تلقى میگردد. و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگرى نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلت هم محسوب گردد:[۱۷] «حسنات الابرار سیئات المقربین».
گفتنی است که کلمهى «معصیت»، فقط شامل ترک واجبات نبوده و دربارهى «ترک مستحبات» نیز در روایات اسلامی دیده میشود. از جمله در حدیث معتبرى از حضرت امام باقر(ع) میخوانیم: «نوافل یومیه(نمازهاى مستحبى روزانه) مستحب است و واجب نیست، کسى که نماز واجب را ترک کند کافر است ولى کسى که نافلهها را ترک کند کافر نیست و معصیت کرده».[۱۸] البته از نظر لغت نیز، «عصیان» به معناى هرگونه خارج شدن از دایرهى اطاعت است، خواه در امر وجوبى یا مستحبى.[۱۹]
نتیجهى کلام این که: تمام تعبیراتى که در بارهى عصیان، گناه(اثم)، و ذنب(پیامد سوء)، که در مورد انبیا دیده میشود، ناظر به همین ترک اولى(ترک کار بهتر) است.[۲۰]
نمونهى ۲. قصص، ۱۵.
نام پیامبر: حضرت موسی(ع)
پاسخ: حضرت موسى(ع) پس از مشاهدهى ظلم و زورگویى مرد فرعونى(قبطى) به یکى از بنی اسرائیل(سبطى) و عکس العملى که در این رابطه داشتند، فرمودند: «هذا من عمل الشیطان» این کار از عمل شیطان بود. نکته مهم این است که این عبارت، اشاره به اصل دعوا و مشاجرهى قبطى و سبطى است؛ یعنى این نزاع کور و بیهدف شما دو نفر یک کار شیطانى بود.[۲۱]
دستهى دوم: آیاتى که نسبت ضلالت(گمراهى) بر انبیا میدهد.
نمونهى ۱. شعراء، ۲۰
نام پیامبر: حضرت موسى(ع)
پاسخ:
الف) تعبیر به «ضالین» در آیهى شریفه نیاز به شناخت مفهوم لغوى این واژه دارد.
- این کلمه از مادهى «ضلال» در اصل به معناى رها کردن راه مستقیم بوده و مفهوم گستردهاش منحصر در «گمراهى از دین حق» نیست؛ از اینرو، این تعبیر در مورد شخصى مانند حضرت موسى(و بلکه سایر انبیا، در موارد گوناگون دیگر) مفهوم «ترک اولى» دارد. حضرت با کشتن آن مرد فرعونى، جان خود را به خطر انداخت، و راه سلامت را رها کرد و به مسیر پر درد و سرى گام نهاد؛ لذا بعد از آن حادثه نتوانست در مصر بماند و آوارهى بیابان شد تا اینکه به خدمت حضرت شعیب(ع) رسید و نزد او پرورش یافت و آمادهى پذیرش مسؤلیت رسالت گردید.[۲۲]
- «ضلالت» در آیه به معناى دور افتادن از آگاهى از سرنوشت و ورود آنحضرت در ماجراى نزاع است. (ناآگاهى) به عبارتى: من نمیدانستم که آن ضربه سبب مرگ آن مرد میشود و این قتل، مصداق «قتل خطا» بوده نه عمد.[۲۳] در نتیجه از عواقب کار، آگاهى نداشتم.[۲۴]
ب) جواب دیگر این که، جملهى «و انا من الضالین» از روى مماشات با فرعونیان گفته شده است. بدین معنا که با فرض اینکه در آن موقع، من گمراه بودم ولى اینک خدا مرا هدایت کرده و با براهینِ قاطع به سوى شما فرستاده است.[۲۵] مؤید این پاسخ، آیهى ۱۹ و ۲۱ همین سوره است. چه اینکه در آیه اول، فرعون آنچنان از موضع قدرت صحبت میکرد که خطاب به حضرت موسى(ع) میگوید «و انت من الکافرین». و در آیه دوم، حضرت تصریح میفرماید که:…! حال چه میگویى؟ به هر حال «فوهب لى ربى حکماً و جعلنى من المرسلین» الآن، رسولم و آن وقت به گمان تو گمراه!
نمونهى ۲. ضحى،۶ – ۸.
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص)
منظور از «ضالّ»در اینجا، «گم شدن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش» است. چنانکه در حدیثى از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) میخوانیم: «و وجدک ضالّاً؛ أى لایعرفون فضلک فهداهم الیک». خداوند، تو را گم شده و ناشناخته در میان قومى یافت که مقام فضل تو را نمیدانستند، و او آنان را به سوى تو هدایت کرد.[۲۶]
دستهى سوم: آیاتى که در صدد اثبات فراموشى براى انبیایند
نمونه ۱. انعام، ۶۸
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص)
پاسخ: اگرچه ظاهراً، روى سخن در این آیه به پیامبر اکرم(ص) است، اما در واقع، پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشى شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزاء کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض اینکه متوجه مسئله شدند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند؛ زیرا در آیهى بعد آمده: «اگر افراد متقی (از روى فراموشی یا اجبار یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند، چیزى از حساب و گناه بر آنها نیست؛ ولى (این همنشینى باید براى) متذکر ساختن کفار (نسبت به خدا و نبوت و معاد) باشد؛ آنهم به این امید که شاید پرهیزکارى پیشه کنند».[۲۷]
در نتیجه: روى سخن با افراد باتقوا و تودهى مسلمانان است، نه شخص پیامبر(ص) و در حقیقت این تعابیر، از باب ضرب المثل معروف «به در میگویم که دیوار گوش کند» است.[۲۸]
دستهى چهارم: آیاتى که ارتکاب خطا و تقاضاى مغفرت را اثبات میکند.
نمونه۱. شعراء، ۸۲
نام پیامبر: حضرت ابراهیم(ع)
پاسخ: منظور از «خطیئتى»، همان ترک اولى است. البته، هر چند خطیئه از مادهى خطا گرفته شده و در اصل به معناى لغزشهایى است که از انسان سرمیزند، ولى تدریجاً توسعهى معنایى پیدا کرده و به هر گناه عمدى و غیر عمدى، ترک اولى و… اطلاق گردید. به گونهاى که اکثراً به همین معناى غیر عمدى انصراف پیدا میکند؛[۲۹] از این رو، ترک اولى در مورد حضرت ابراهیم(ع) شامل تمام حالاتى است که انسان را به نحوى از خدا غافل میسازد؛ مانند پرداختن به کارهاى زندگى نظیر خوردن و آشامیدن و… که چون همینها نیز موجب اندک غفلتى از خدا میشود و اولیاى إلاهى چنین وضعیتى را کمتر از گناه نمیدانند: «حسنات الابرار سیئات المقرّبین».[۳۰]
دستهى پنجم: آیاتى که بیانگر توبیخ و عتاب به انبیا است.
نمونه ۱. توبه، ۴۳
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص).
پاسخ: در این آیه، نخست سخن از عفو است(خداوند تو را بخشید) و بعد، عتاب میشود: «چرا به آنها اجازه دادى، پیش از آن که کسانى که راست گفتند براى تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسى»؟! سخن در اجازهى شرکت ننمودن در جنگ است که آنحضرت به گروهى از منافقان دادند.
اگر در محتواى آیه(صدر و ذیل آن) و سایر تعابیر دقت شود، دانسته میشود که کلمهى «عفو» و «عتاب» نسبت به حضرت براى بیان زشتى کار منافقان است. چنانکه گاه انسان به شخصى که قصد میانجیگرى در دعوا دارد، خطاب و عتاب میکند که چرا دست او را گرفتى و نگذاشتى سیلى بزند تا همهى مردم، این آدم سنگدل را بشناسند و رسوا شود؟! روشن است که این سخن در لباس عتاب و سرزنش به دوست خیرخواه، کنایه از بیرحمى و پستى دیگرى است.[۳۱] امام رضا(ع) در تفسیر این آیه فرمودند: این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که میگوید: «به تو میگویم ولى همسایه بشنود»! خداوند نیز روى سخن را در این آیه، پیامبرش کرده ولى منظور امت است.[۳۲]
دستهى ششم: آیات بیانگر وجود شک و تردید در انبیا(ع)
نمونه ۱ تا ۵. سورههاى: یونس ۹۴؛ بقره ۱۴۷؛ آل عمران ۶۰؛ هود ۱۷؛ سجده ۲۳.
نام پیامبران: همه (ر. ک: هود ۱۷)؛ مخصوصاً پیامبر اکرم(ص)
پاسخ: هرچند ظاهر این آیات میگوید: «اگر در قرآن و وحی شک دارى، از شک کنن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 