پاورپوینت کامل محدود? عرف چیست و تشخیص آن بر عهد? کیست؟ و آیا قابل تغییر است؟ ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل محدود? عرف چیست و تشخیص آن بر عهد? کیست؟ و آیا قابل تغییر است؟ ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل محدود? عرف چیست و تشخیص آن بر عهد? کیست؟ و آیا قابل تغییر است؟ ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل محدود? عرف چیست و تشخیص آن بر عهد? کیست؟ و آیا قابل تغییر است؟ ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint :

پاسخ اجمالی

عرف دارای دو ریش لغوی است: الف) امر پسندیده، ب) معرفت و شناسایی.

در اصطلاح فقها به “عادات رفتاری و دیدگاه ذهنی مردم” گفته می‌شود، اما تعیین حد و مرز و سعه و ضیق دایر آن به نحو استعمال و مورد آن بستگی دارد؛ چون عرف به حسب نحوه و مورد استعمال دارای معانی مختلف است که در این‌‌جا به چند مورد اشاره می‌کنیم:

  1. منظور از عرف «همه‌‌ی مردم» و «عقلا» است و آن در جایی است که نظر به محتوا و حیط مفهومی یا مصداقی واژه‌‌ای – با قطع نظر از این‌‌که این لفظ به چه زبانی است- باشد؛ مانند این‌‌که بگوییم «سفر» در عرف به چه معنا است؟ در این‌‌جا زبان، منطقه، قوم و نژاد خاص مراد نیست. همان‌‌طور که واضح است، پیش‌‌فرض این نوع عرف، عدم تغییر است؛ چون عقلا از آن جهت که عاقل‌‌اند، سیره و ارتکازات ثابتى دارند. خواه در قرن بیستم باشند، خواه در قرون قبل از هجرت، خواه در هند باشند، خواه در ایران و خواه در… زمان و مکان و شرایط هیچ‌‌کدام در این ارتکاز و سیره تأثیرى ندارد. پس منظور جامع خاص و یا هر نوع تفکر حاکم بر جامعه نیست، تا گفته شود تفکرات حاکم بر جامعه در شرایط مختلف تغییر می‌کند.
  2. منظور از عرف «عده و گروه خاصی از مردم» است. و این نیز به حسب موارد کاربرد، متفاوت است؛ مثلا گاهی منظور زبان و نژاد خاص است و آن در جایی است که نظر به معنای لفظ خاص باشد، مثلا بخواهند بدانند لفظ «غنا» به چه معنا است، در این‌‌جا به زبان عربی رجوع می‌شود. گاهی مذهب و کیش خاصی در نظر است؛ مانند این‌که می‌گویند نظر عرف در مورد خونی که در بدن حیوان بعد از سر بریدن می‌ماند، چیست؟ روشن است که در این‌‌جا منظور از عرف، جامع مسلمانان است؛ چون کفار هیچ خونی را نجس نمی‌دانند و این عرف به حسب اختلاف متعلق و مضاف‌‌الیه آن ممکن است متعدد و مختلف باشد.

راه تشخیص عرف نیز متفاوت خواهد بود؛ چون تشخیص عرف عقلا، عبارت است از به دست آوردن «عادات رفتاری و دیدگاه ذهنی مردم که دارای کلیت و عمومیت و منشأ عقلائی باشد»، و تشخیص عرف متشرعه نیز به دست‌‌آوردن «عادات رفتاری و دیدگاه ذهنی مردم که از ایمان مذهبی آنان برخاسته باشد و به همین‌‌گونه بقی عرف‌‌های خاص.

در نتیجه، هر چند تشخیص عرف، اختصاصی به مجتهد ندارد، ولی چون در تشخیص آن باید قیودی که در تحقق آن دخالت دارند مد نظر قرار گیرد. بدین جهت این‌‌گونه نیست که هر فردی به راحتی بتواند به طور دقیق عرف را بشناسد، بلکه در بسیاری از موارد نیاز به کارشناسی و دقت است.

پاسخ تفصیلی

عرف در لغت دو معنا دارد:[۱]

  1. معرفت و شناسایی،
  2. امر پسندیده و مستحسن،

‌بنابراین کلم معروف گاه در مقابل مجهول است ( مربوط به معنای اول) و گاه در مقابل و منکر.( مربوط به معنای دوم).[۲]

صاحب مجمع البیان می‌گوید: عرف ضد نکر است، هر خصلت نیکویی که عقل خوبی آن‌‌را تشخیص دهد و نفس به آن آرامش یابد عرف گویند.[۳]

در اصطلاح اما، برای عرف تعاریف زیادی بیان کرده‌‌اند، از جمله در اصطلاح فقها که گفتند: «عرف عبارت است از روش مستمر قومی در گفتار یا رفتار، که به آن عادت و تعامل نیز می‌گویند.[۴]

برای روشن شدن بحث باید چند نکته را متذکر شویم:

  1. فقهاى ما از گذشته بیشتر از کلم “عرف” استفاده کرده‌‏‌اند و آن‌‌را در معانى مختلفى به کار برده‌‌‏اند. این معانى مختلف به نحو استعمال و مورد آن بستگى داشته است. آنها گاهى عرف را در مورد عقلا به کار برده‌‏اند و گفته‌‏اند: عرف عقلا چنین است…. مقصود آنها از عرف عقلا، سیر عقلا بوده است. و گاهى عرف را به معناى ارتکاز به کار گرفته‌‏اند و… .[۵]
  2. حال که طبق نکت اول «عرف» به معنای سیره و ارتکاز عقلایی به کار می‌‌رود، پس ابتدا باید معنای سیره و ارتکاز؛ بعد از آن، اقسام سیره و ارتکاز؛ سپس حدود و شرایط آنها؛ و در نهایت بحث تغییر یا عدم تغییر آن‌را بیان کنیم که در این صورت پاسخ سؤالات شما هم بیان می‌شود.

الف) معنای سیره و ارتکاز

در یک عبارت کوتاه سیره عبارت است از: منش عملى و عادات رفتارى، و ارتکاز عبارت است از: دیدگاه ذهنى و مبناى فکرى.

سیره واقعیت‌‌‏هاى خارجى و بروز عینى رفتارهاى مجموعه‌‌‏اى از انسان‌‌‏ها است. اگر در رفتارهاى آنها در زمینه‌‌‏اى خاص، عادت مخصوصى را مشاهده کردیم، آن رفتار را سیر خاص آن گروه در آن زمینه می‌نامیم.

ارتکاز دیدگاه فکرى و مبناى ذهنى گروهى از انسان‌‌‏ها نسبت به یک مسئله است. ارتکاز در واقع آن چیزى است که در کمون ذهن آنها وجود دارد، به گونه‌‏اى که اگر به ذهنیت خودشان مراجعه کنند، حکم مسئله را می‌یابند و در مورد آن داورى می‌کنند. این مرتکزات و دیدگاه‏‌ها ممکن است بروز عینى پیدا کند و ممکن است مجالى براى بروز عینى نیابد. در آن‌جا که بروز می‌‏یابد، ممکن است زمین بروزش زیاد باشد و ممکن است زمین بروز اندکى پیدا کند. اگر در جایى امر مرتکزى زمین بروز بیابد و این زمینه زیاد باشد، سیره تجلى پیدا می‌‏کند. در واقع یکى از عوامل پیدایش سیره، همین ارتکازاتى است که امکان تحقق یافته و امکان بروز آنها زیاد بوده است.

ب) اقسام سیره و ارتکاز

در یک تقسیم کلى سیره و ارتکاز به دو دسته تقسیم می‌‏شوند:

سیره و ارتکازى که مربوط به گروه خاصى از انسان‏‌ها، یا زمان خاصى از تاریخ بشر نیست. به این دسته سیره و ارتکاز عقلا می‌‏گوییم. همان‌طور که واضح است، پیش‌فرض این نوع سیره و ارتکاز، عدم تغییر است. بنابراین، ارتکازات عقلایى، آن داوری‌‏هایى هستند که در هر شرایط و در هر زمان و مکانى وجود دارند و تغییر نمی‌‏کنند و سیره‌‏هاى عقلایى، رفتارهایى هستند که با وجود شرایط فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و علمى گوناگون، یکسان‌اند و دچار تحول و دگرگونى نمی‌شوند.

به بیان دیگر، عقلا از آن جهت که عاقل‌اند، سیره و ارتکازات ثابتى دارند. خواه در قرن بیستم باشند، خواه در قرون قبل از هجرت، خواه در هند باشند خواه در ایران و خواه در… زمان و مکان و شرایط هیچ‌کدام در این ارتکاز و سیره تأثیرى ندارد. (استدلال این مطلب در بحث چهارم خواهد آمد) ثبات این نوع سیره و ارتکاز یک مبناى کلامى براى بحث‌‏هاى فقهى و اصولى است.

ب) سیره و ارتکازى که مربوط به گروهى از مردم در زمان، مکان یا شرایط خاص است. از جمل این نوع سیره و ارتکاز، سیره و ارتکاز متشرعه است که در فقه کارآیى دارد. سیر متشرعه، منش عملى متشرعه است و ارتکاز متشرعه آن چیزى است که در کمون اذهان متشرعه وجود دارد. مقصود از متشرعه در بین فقها و اصولی‌‏ها مسلمانان هستند. بنابراین، سیره و ارتکاز متشرعه، منش عملى و ذهنیاتى است که در بین مسلمانان وجود دارد. بدیهى است، مسلمانان ممکن است به ارتکازات خویش توجه نداشته باشند، اما اگر به آنها توجه کنند و زمین التفات برایشان فراهم شود، چنین ارتکازاتى را دارند.

لازم است بر این نکته نیز تأکید ورزیم که مقصود ما از سیره و ارتکاز متشرعه، سیره و ارتکازى است که برخاسته از مسلمان بودن مسلمانان باشد؛ چرا که ممکن است مسلمانان سیره و ارتکازاتى داشته باشند که از قومیت آنها نشأت گرفته باشد، نه از مسلمانان بودن آنها. بنابراین، اگر مسلمانان در منطقه‌‏اى خاص، سیره و ارتکازى داشته باشند که خاص آنها است، ما این سیره و ارتکاز را سیره و ارتکاز متشرعه نمی‌‏نامیم.

بله ممکن است سیره و ارتکاز یک مذهب – مثلاً شیعه – مورد توجه قرار گیرد. در این صورت این سیره و ارتکاز اگرچه سیره و ارتکاز تمام مسلمانان نیست، اما سیره و ارتکاز قوم و ملیت خاصى هم نیست و از شیعه بودنِ شیعیان نشأت گرفته است؛ یعنى این سیره و ارتکاز نیز سیره و ارتکاز شیعیان است از آن جهت که شیعه‌‏اند.[۶]

قطعاً سیره و ارتکازات دیگرى هم وجود دارند که در بحث‌‏هاى فقهى و اصولى؛ یعنى کشف و استنباط احکام نقشى ایفا نمی‌‏کنند؛ مثل سیره و ارتکازات عرب جاهلى، سیره و ارتکازات ایرانیان قدیم، سیره و ارتکازات هندوها و… .

با این وصف از آن تقسیم کلى: دو قسم؛ یعنى سیره و ارتکاز عقلا و سیره و ارتکاز متشرعه که گاهى از آن دو، به عرف عقلا و عرف متشرعه نیز تعبیر می‌‏شود، در این بحث مورد نظر است.[۷]

ج) حدود و شرایط سیره و ارتکاز

گفتنی است که در بررسى سیره‌‏ها و ارتکازات باید به نکت مهمى نیز توجه کنیم و آن مسئل احراز خصوصیات و مشخصه‌‏هاى آنها است. ما باید احراز کنیم که سیره و ارتکاز مورد نظر ما – چه سیره و ارتکاز عقلایى باشد و چه متشرعه و چه هر سیره و ارتکاز خاص دیگر – پارامترها، عوامل، خصوصیات و مشخصه‌‏هاى خویش را دارد. به طور مثال اگر سیره‌‏اى را سیر عقلا می‌‏دانیم، اولاً: باید احراز کنیم این سیره، شیوه و منش عملى عقلا است. ثانیاً: دریابیم که مربوط به عقلا است از آن جهت که عاقل‌اند و تابع فرهنگ و اعتقادات و قومیت خاص نیست. به عبارت دیگر، سیره‌‏اى، سیر عقلا است که پارامترها و مشخصه‏‌هاى سیر عقلا را داشته باشد. آن وقت است که می‌‏توانیم احکام سیر عقلا را بر آن مترتب نماییم.

در سیر عقلایى، زمان، موقعیت و مذهب و… مطرح نیست، انسان‌‏ها از هر فرقه و گروهى باشند، از این سیره برخوردارند. اما اگر سیره‌‏اى، سیر متشرعه باشد فقط در بین مسلمانان رواج دارد و مشخصه‌‏اش این است که از حیثیت مسلمان بودن آنها نشأت می‌‏گیرد. اگر اشتراکى در عمل یا اشتراکى در نظر، بین مسلمانان وجود نداشته باشد، سیره و ارتکاز متشرعه نخواهیم داشت.[۸]

د) ثبات سیره و ارتکاز عقلایى

بی‌گمان در سیره‏‌ها و ارتکازهاى خاص – سیره‏‌ها و ارتکازاتى که مربوط به یک قوم، یک فرهنگ و یک ملت خاص است – تفاوت، امرى طبیعى است. پیروان یک اعتقاد و مردمانى که فرهنگ مشترک دارند، در یک حادثه رفتار یکسانى از خود نشان می‌دهند که با رفتار دیگران متفاوت است و قضاوت‌‏هاى خاصى دارند که با قضاوت دیگران تفاوت دارد. از طریق همین تفاوت پى می‌‏بریم که آن رفتار یا آن قضاوت از فرهنگ خاصِ آنها نشأت گرفته است.

یکى از این سیره‏‌ها و ارتکازات خاص که مورد توجه فقها و اصولی‌‏ها قرار گرفته، سیره و ارتکاز متشرعه است. در شریعت اسلامى احکامى وجود دارد که خاص خود او است و چه بسا در بین پیروان مذاهب دیگر خلاف آن رواج دارد. به طور مثال ذبح حیوانات در فرهنگ اسلامى امرى جایز و گاهى مستحب و گاهى واجب شمرده شده است، در حالی‌که در فرهنگ هندو امرى قبیح و زشت به حساب می‌‏آید. همین‌طور ما کشتن حیوانات موذى را جایز می‌‏دانیم، حال آن‌که معتقدان به تناسخ، از بین بردن هر حیوانى را کارى قبیح و زشت می‌‏شمارند.

تفاوت بین سیره‌‏ها و ارتکازات خاص به مجموعه‌‏اى از عوامل و عناصر بستگى دارد که در واقع تمدن و فرهنگ آن قوم یا ملت را تشکیل داده‏‌اند. گوناگونى آن عوامل و عناصر، موجب بروز رفتارهاى متفاوت و وجود قضاوت‌‏هاى متفاوت می‌‏شود. بنابراین، تفاوت بین سیره‌‏ها و ارتکازات خاص امرى کاملاً طبیعى است و بحثى در آن وجود ندارد.

بحث اصلى در سیره‌‏ها و ارتکازات عقلایى است. آیا سیره و ارتکاز عقلایى هم می‌‏تواند متفاوت شود؟ آیا عقلا از آن جهت که عاقل‌اند در یک حادثه رفتارهاى متفاوتى دارند، یا قضاوت‌‏هایشان در مورد یک مسئله با هم تفاوت دارد؟

جوابى که ابتداءً در مقابل سؤال فوق می‌‏توان داد، این است که سیر عقلایى و ارتکاز عقلایى، ارتکاز و سیره‌‏اى است که اختصاص به قوم و تمدن خاص ندارد. بنابراین، نباید در مکان‌‏هاى مختلف یا در زمان‌‏هاى مختلف دچار دگرگونى شود. اما آیا ممکن است در مجموع عقلا – نه گروه و فرهنگ خاص- نوعى تحول رخ دهد و قطع نظر از ویژگی‌هاى فرهنگى و قومى و با قطع نظر از نقاط تفاوت، حیثیت مشترک عقلا، گرفتار نوعى تغییر شود؟ آیا ممکن است ارتکاز و سیر عقلا در اثر مجموعه حوادثى که براى عقلا اتفاق افتاده، وارد مرحله‌‏اى تازه شود و عقلا داوری‌‏هاى تازه‌‏اى پیدا کنند که با داوری‌‏هاى قبلى آنها فرق دارد، یا رفتارهایى از خود بروز دهند که با رفتارهاى قبلى آنها متفاوت باشد؟ آیا چنین چیزى متصور است؟

اهمیت این مسئله بعدها در کاربردى که از سیره و ارتکاز عقلا در استنباط احکام داریم، معلوم می‌‌‏شود. اگر قایل باشیم که آنها به هیچ وجه تغییر نمی‌‏کنند و ثابت هستند، در صورت کشف سیره یا ارتکاز عقلایى، می‌‏توانیم نتیجه بگیریم که لااقل در زمان امامان معصوم‏(ع) آن ارتکاز عقلایى وجود داشته، اگرچه ممکن است سیره وجود نداشته باشد. به دلیل این‌که زمین بروزش اصلاً فراهم نبوده، یا زمین بروز اندکى داشت. اما اگر ثبات ارتکازات عقلایى را نپذیریم و احتمال دهیم که ارتکازات عقلایى گرفتار تغییر می‌‏شوند، دیگر نمی‌‏توانیم نتیج فوق را به دست آوریم.

این بحث، اگرچه با زاوی محدود و خاصى مورد بررسى قرار می‌‏گیرد و فقط ارتکاز و سیر عقلا مورد توجه است، ولى پشتوان وسیع‌‏ترى دارد. این بحث در واقع به نگرش ما نسبت به طبیعت و حقیقت انسان برمی‌‏گردد. در این صورت کاملاً صبغ فلسفى محض به خود می‌‏گیرد و حتى از حیط بحث فلسف علم اصول فقه خارج می‌‏شود. ما در این‌جا به طور اجمال و به قدر نیاز به این بحث می‌‏پردازیم.

از نظر فلسفى دو گرایش در مورد حقیقت و ماهیت انسان وجود دارد. یک گرایش که مورد پذیرش فلسف اسلامى است و بسیارى از فلسفه‌‏هاى جدید و تمام فلسفه‌‏هاى کلاسیک هم آن‌را پذیرفته‌‏اند، یگانه بودن ماهیت انسان در طول تاریخ است. بر این اساس ماهیت، جوهر و حقیقت انسان در طول تاریخ اصلاً تغییر نمی‌‏کند و انسان‌‏ها در کلیت انسانى با هم فرقى ندارند.

در مقابل، برخى فلسفه‌‏هاى جدید معتقد به تغییر ماهیت و حقیقت انسان هستند که عده‌‏اى از آنها روى عنصر تاریخ بیشتر تأکید دارند. فلسفه‌‏هاى تاریخی‌گرای‌(هیستوریست‌‏ها) که تحت تأثیر هگل و اندیشه‌‏هاى او هستند، یکى از جریان‏‌هاى قوى در این مسئله است. البته برخى دیگر مثل (اگزیستانسیالیست‌‏ها) به شکل دیگرى تغییر ماهیت انسان را پذیرفته‌‏اند.

حال هم آنها که تاریخی‌گرى را قبول دارند، معتقدند کلیت بشر در گذر تاریخ با نوعى تحول روبرو بوده است. بر اساس همین نگرش حتى برخى از آنان‌که به عنوان مخالفان تاریخی‌گرى مطرح‌اند، به بحث‌‏هایى؛ مثل انسان مدرن و انسان سنتى پرداخته و تغییر و تحول انسان را پذیرفته‌‏اند. در نظر آنان بسیارى از امورى که براى انسان سنتى، ارزش محسوب می‌‏شد، براى انسان مدرن تبدیل به ضد ارزش شده است و بر عکس امورى که ضد ارزش بود، براى انسان مدرن ارزش است؛ مثلاً براى انسان سنتى تواضع، ارزش بود و خودنمایى و خودبزرگ‌بینى، ضد ارزش. اما براى انسان مدرن بر عکس است. او خودنمایى و خودبزرگ‌بینى را ارزش می‌‏داند و تواضع براى او ضد ارزش است.

بدیهى است کسى که تفاوت بین انسان مدرن و انسان سنتى را قبول می‌‏کند، قهراً می‌‏پذیرد که ارتکازات انسان مدرن با ارتکازات انسان سنتى نیز تفاوت دارد. گویا که انسان مدرن ماهیتاً با انسان سنتى متفاوت است.

اما همان‌گونه که در جاى خودش مطرح شده است، قول اوّل، قول صحیح است. حقیقت انسان براى تمام افراد یکسان است. انسان اگرچه می‌‏تواند عرض عریضى از تکامل یا تساقط و تنازل را طى کند، اما در عین حال در گوهر انسانى با دیگر افراد انسان فرقى نمی‌‏کند.

ممکن است گفته شود: کلیت انسان مثل یک فرد انسانى نوعى رشد دارد و از یک حرکت تکاملى برخوردار است. همان‌گونه که یک انسان از بدو تولد تا زمان مرگ مراحلى را به لحاظ عقلانى طى می‌‏کند و عقل او از مرحل عقل هیولانى کم کم و به تدریج به عقل مستفاد می‌‏رسد، کلیت بشر نیز در یک روند تکاملى از مراحل ابتدایى به مراحل کامل‌‏تر می‌‏رسد. در یک دورانى بشر – تمام آحاد بشر – در نحوه‏‌اى از طفولیت و سادگى بودند، کم کم این دوران جاى خود را به دوران نوجوانى داد و بعد از آن بشر به دور عقلانیت و بلوغ فکرى وارد گردید. بنابراین، ممکن است ارتکازى در دوران ابتدایی‌‏تر وجود نداشته باشد و بعدها پیدا شود. یا ارتکاز موجود در آن زمان تغییر کند و به ارتکاز دیگرى تبدیل شود. ارتکازات گذشته به دلیل ضعف عقلانى بشر بودند و ارتکازات فعلى – چه آنها که به وجود آمده‌‏‌اند و چه آنها که تغییر یافت ارتکازات گذشته‌‏‌اند – به دلیل کمال عقلانى بشرند.

اما در مقابل این سخن باید گفت: معناى ارتکاز عقلا این نیست که انسان در تمام طول حیات خویش بالفعل به ارتکازات توجه داشته است. ممکن است یک امرى ارتکازى باشد، ولى انسان به آن توجه نداشته باشد. از آن‌سوى گاهى توجه به ارتکازات، نیازمند مقدماتى است که براى همه فراهم نیست. بویژه براى انسان‌‏هاى عادى که حتى اگر بخواهیم آنها را متوجه چنین امورى سازیم، کار به سهولت و راحتى صورت نمی‌‏پذیرد و نیازمند صرف وقت، گذر زمان و مقدمات فراوان است. پس ضرورتاً این‌گونه نیست که تمام عقلا از همان ابتدا به تمامى ارتکازات توجه داشته باشند. آنچه در ارتکازات عقلایى اهمیت دارد، این است که اگر انسان می‌‏توانست از توانایی‌‏هاى عقلایى خویش نهایت استفاده را ببرد، حتماً این امور ارتکازى را در خویش می‌‏یافت و به آنها اذعان می‌‏کرد.

از این‌روى همان‌گونه که در بحث روش‌‏شناسى و در مباحث اصول مطرح است، ما در کشف ارتکازات عقلایى بیشتر از روش تحلیل استفاده می‌‏کنیم تا روش آمارى و میدانى. فقیه چون در حیثیت عقلایى با دیگران مش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.