پاورپوینت کامل چرا با این که انسان نیز مثل سایر مخلوقات تجلی خدا و جلوه ای از او است، با این حال خود را مستقل از خدا ادراک می کند؟ ۴۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چرا با این که انسان نیز مثل سایر مخلوقات تجلی خدا و جلوه ای از او است، با این حال خود را مستقل از خدا ادراک می کند؟ ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا با این که انسان نیز مثل سایر مخلوقات تجلی خدا و جلوه ای از او است، با این حال خود را مستقل از خدا ادراک می کند؟ ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا با این که انسان نیز مثل سایر مخلوقات تجلی خدا و جلوه ای از او است، با این حال خود را مستقل از خدا ادراک می کند؟ ۴۲ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
بنابر نظریه تجلی، عالم هستی تجلی خداوند بوده و انسان به عنوان خلیفه خدا تجلی اسم اعظم الاهی محسوب می شود که در یک سیر نزولی از این حقیقت ذات خود تنزل نموده و به اقتضای تنزلاتش از حالت اصلی خود دور شده و حجاب هایی به خود گرفته است. تنزل یافته ترین مرتبه انسان همان نفس اماره او است که چیزی جز خواسته های خود را نمی بیند و خود را به طور کامل مستقل می داند. بعد از آن، مراتب عقل و روح یا قلب و سّر واقع شده است. انسان در مقام«ِسّر»، خود را عین ربط به خدا شهود می کند و وجود اعتباری خود را در ظلّ وجود حق، باطل می بیند و در مراتب بالاتر از آن تا رسیدن به مقام فنا به کلی از احساس استقلال و غیریت پیراسته می گردد.
بنابراین، روشن است که در ابتدا تصور انسان از نفس خود همان احساس استقلال و منیت است و برای رسیدن به معرفت حقیقت وجود خویشتن که عین ربط به خدا و آینه صفات او می باشد، نیازمند سیر و سلوک و طی طریق در مراتب عبودیت است.
در اینجا این سوال مطرح می شود که چه ضرورتی دارد انسان نخست خود را مستقل درک کند و لازم باشد تا در مراتب کمال به این درک از عدم استقلال نایل شود. آیا نمی شد که از همان ابتدا در این حالت قرار می گرفت و نیازی نبود که خود به آن معرفت دست یابد.
پاسخ فلسفی به این سوال مربوط به محال بودن وقوع شیء بدون فرض امکان استعدادی می باشد؛ چرا که برای حصول فعلیت در هر شیء ، امکان استعدادی از ضروریات محسوب می شود و فعل فاعل، بدون قابلیت قابل تمام نخواهد بود. از همین روی، فاعل در عطایای خود هر قدر هم فیّاض مطلق باشد این فیض را از مجرای استعداد قابل به او خواهد رسانید.
گذشته از مباحث فلسفی در بعد عرفانی پاسخ این مسئله را باید در سّر اختیار جست و جو کرد؛ چرا که معنای عملی تجلی خدا بودن در عرفان، همان اتحاد عاشق و معشوق در عشق است و می دانیم که تصور عشق که در مقام تجلی و خلافت و مظهریت اصل تغییر ناپذیری است، بدون اختیار و تاثّر و انفعال از طرف قابل، امکان پذیر نیست.
بنابراین انسان در پاسخ به عشق الاهی باید از وجود اعتباری خویشتن بگذرد و آن را در حق فانی سازد و این خلافت بدون گوهره اختیار امکان پذیر نخواهد بود.
پاسخ تفصیلی
بحث تجلی در تبیین مباحث عرفان نظری از اهمیت خاصی برخوردار بوده و مفسّر نظریه وحدت شخصیه وجود می باشد. عرفا معتقدند که عالم، تجلی حق است و حقیقتِ انسان کامل بالاترین تجلی خداوند است که اتحاد با اسم اعظم خداوند دارد.[۱] از همین رو نسبتی که بین انسان و جهان به عنوان تجلی خداوند است، نسبت ولایت و خلافت الاهیه بر ماسوی الله است؛ چرا که حقیقت اصلی انسان همان روح الاهی است که نزدیک ترین مخلوق به مبداء متعال بوده و مظهر و مجلای تام و جامع اسمای حسنا و صفات علیای الاهی می باشد.[۲]
این دو بعد از مسئله تجلی یعنی تجلی در جهان و انسان، و به عبارت دیگر، دو بعد جهان شناسی و معرفت شناسی با هم مرتبت بوده و حکایت از حقیقت واحدی دارد و از همین رو، انسان چکیده و نسخه کل عالم هستی بوده و انسان کامل قطب عالم امکان محسوب می شود.
با این بیان، روشن است که آن بعدی از انسان که تجلی خداوند و صاحب این منزلت است، همان حقیقت اصلی انسان است که زمین و آسمان ها مسخر اویند، ولی با این حال انسان از این مقام اصلی خود تا “اسفل السافلین” تنزل کرده است. همچنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم* ثم رددناه اسفل سافلین»؛[۳] ما انسان را به بهترین شکل آفریدیم بعد او را به پست ترین مرحله برگرداندیم.
هنگامی که انسان از حقیقت اصلی خود تنزل نمود به اقتضای هر مرتبه ای تصوّری خاص نسبت به وجود خود یافته است که اقتضای همان مرتبه نازله او است، از این رو، در مرتبه اوّل که مقام نفس اماره او است، ناظر به ظاهر حیات دنیوی بوده و معرفت به چیزی ورای امیال خود ندارد. مرتبه دوم؛ مرتبه عقل است که مربوط به درک لذّات باقی و خروج از مرتبه حیوانیت است، و مرتبه سوم؛ مرتبه روح است که در این مرتبه قلب نورانی شده و انسان اطمینان به حضور حق دارد و همه اشیا را در محضر حق می بیند و مرتبه بعدی؛ مقام «سّر» انسان است که در این مرتبه خود را عین ربط به خداوند می یابد و از این توهّمِ خود، به عنوان وجودی مستقل بیرون می آید، همچنان که عرفا، قائل شدن به وجود مستقل را بزرگ ترین گناه معرفتی انسان می دانند. ریشه های توهم استقلال در انسان تا رسیدن به مرتبه سّر و مراتب بالاتر از آن تا رسیدن به مقام فنا ادامه دارد و این گونه نیست که انسان در همان مراتب اولیه نسبت به عدم استقلال و عین ربط بودن خود، درکی شهودی داشته باشد و خود را تجلی حق بداند، بلکه چه بسا خود را کاملا مستقل بداند.
با این توضیحات روشن می شود که انسان در مقام شناخت خود به طور کلی با دو امر مواجه است؛ یکی منِ محدود و اعتباری و دیگری منِ حقیقی و الاهی. من اعتباریِ انسان چیزی بیش از ادراکات نفس اماره و توهمات و افکار استقلال طلب او نبوده و نسبت به حقیقت وجود خود کافر است، اما من حقیقی انسان که در لایه های باطنی، قابل شهود و عرفان است، خود را عین ربط به خداوند می یابد و در این مقام است که رب در آینه دل عبد در تجلی است.[۴]
بنابراین، باید توجه داشت که آن مقام والایی که عرفا نسبت به آن معرفت یافته اند و جهان را تجلی خدا و انسان را تجلی اسم اعظم خدا معرفی کرده اند، امری نیست که برای هر مرتبه از انسانیت، آن هم در بعد تحلیل های فکری و در جهان غفلت ها قابل درک و حصول معرفتی یقینی باشد، هر چند که از لحاظ نظری به آن معتقد باشد.
انسان مشرک تنها در مواقعی خاص نسبت به این حقیقت متذکر شده و از خواب غفلت بیدار می گردد، همچون مواقعی که با نیستی خود به طور غریزی مواجه شده و میثاق فطرت را به یاد می آورد.[۵]
بنابراین، این که انسان در حالت عادی خود را مستقل ادراک می کند، حاصل مرتبه نازله ای از معرفت او، بلکه حاصل جهل او نسبت به حقیقت خویشتن است و انسانِ فاقد معرفت، تصوری از عدم استقلال و مقام تجلیِ خدا ندارد.
در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که چه حکمتی در این بین است که انسان به طور عادی از این معرفت بی گانه است و باید به این کمال دست یابد و آیا نمی شد که از همان ابتدا این معرفت را در خود می یافت و خود را عین وابستگی و فانی در خداوند می دید؟ آیا نمی شد که خداوند بدون امتحانات و ابتلائات، انسان را تجلی اسما و صفات خود می نمود و کمال خلافه اللهی او را به طور قطعی و جبری تضمین می نمود و آن مقام را بدون هیچ نیازی به تکامل و سلوک به او اعطا می کرد.
این سوال، محتوای بسیاری از سوالات مشابه است که می تواند با عبارات و تعابیر مختلفی مطرح شود و پاسخ های متعددی هم در مکاتب مختلف به آن داده شده است.
از لحاظ کلامی بنابر مذهب عدلیه در خلقت زمین و آسمان ها و همه مخلوقات عدل حاکم بوده و عالم وجود در هر مرتبه ای از هستی طبق اسباب و نظامِ علت و معلولی خاصی بر پا شده ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 