پاورپوینت کامل رابطه انسان و جهان چه نوع رابطهای است؟ ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رابطه انسان و جهان چه نوع رابطهای است؟ ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رابطه انسان و جهان چه نوع رابطهای است؟ ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رابطه انسان و جهان چه نوع رابطهای است؟ ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
یکی از مهمترین مباحث معرفتشناسی «رابطه انسان با جهان هستی» است. در اینباره، مکاتبى هستند که به جهان با دیده بدبینى مینگرند و آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه! و از نوع راه گمکردن! میدانند؛ انسان را موجودى صد در صد بیگانه با جهان میشمارند که هیچگونه پیوند و خویشاوندى با آن ندارد، و زندانى این جهان است، اما از نظر اسلام نه «وجود فى نفسه» جهان مذموم است و نه «تمایلات و علایق فطرى و طبیعى» انسان. در این مکتب، نه جهان بیهوده آفریده شده است و نه انسان راه خود را گم کرده و به اشتباه در این جهان آمده و نه زندانی است، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه و میدان مسابقه است.
قانون و منطق درست در رابطه انسان با جهان هستى را میتوان در سه اصل بیان کرد: شناخت این جهان تا عالیترین حد ممکن، جدّى گرفتن قوانین تکوینی جهان و احساس ملکوتی نسبت به این جهان که یکى از نتایج مهم جدّى گرفتن آن است. با این احساس است که احساس تکلیف در درون آدمى میجوشد و از بیهودهگرایى و بیهدفى در این زندگانى نجات پیدا میکند.
رابطه انسان با جهان، رابطهای حسّی و تجربی نیست، بلکه رابطهای عقلانی میباشد. کسانی که با تکیه بر حسّ و تجربه میخواهند حقیقت انسان و جهان را بفهمند، ثمرهای جز انکار و نادیده گرفتن خود و جهان و آفریننده آنها نخواهد داشت. رابطه انسان با جهان دربردارنده وابستگی خالص ارادی انسان به خدا و تمام حقایق هستی است. و ایجاد چنین رابطهای وابسته به کیفیت ایمان، اعتقاد و نحوه روابطی است که با مراتب وجودی خود با اجتماع، طبیعت و از همه مهمتر با خداوند دارد. اگر این روابط روی موازین عقل و دین باشد، رابطه صحیح بوده و ثمره خواهد داشت، در غیر این صورت، رابطه خارج از جایگاه مناسب بوده و ثمره و نتیجه منفی و بدبختی را به همراه دارد.
پاسخ تفصیلی
یکی از مهمترین مباحث معرفت شناسی «رابطه انسان با جهان هستی» است؛ در این موضوع بحث میشود که انسان از کجا آمده و در کجا هست؟ جهان چگونه به وجود آمده است؟ انسان چگونه موجودی است؟ خیر و شرّ انسان در این جهان چیست؟ جایگاه و موقعیّت انسان در جهان آفرینش چیست؟ چه عواملی باعث سلامتی روح و جسم انسان است؟ و پرداختن به پرسشهایی از این دست و پاسخ از آنها؛ یعنی معرفت انسان به رابطه خود با جهان را «خودآگاهى جهانى» مینامند. در این خودآگاهى، انسان کشف میکند که جزئى از یک «کلّ» است به نام جهان؛[۱] سخن امام على(ع) ناظر به این نوع از خودآگاهى است که میفرماید: «خداى رحمت کند آنکه را که بداند از کجا آمده؟ در کجاست؟ و به کجا مىرود؟».[۲] رابطه انسان با جهان، موضوعی است گسترده که همه مسائل آن در این مقال نمیگنجد؛ ولی در اینجا، به آن بهطور فشردهدر مسائل زیر پرداخته میشود.
الف. معرفت انسان نسبت به جهان
قبل از بیان رابطه انسان با جهان، لازم است به یک مطلب کلی اشاره شود. و آن اینکه: رابطه انسان با هر موجودی بر اساس درک و آگاهی او نسبت به آن موجود است و اگر نسبت به موجودی درک و فهمی نداشته باشد، هیچ گاه مایل به آن نخواهد شد و از او دوری خواهد گزید. بنابراین، همه موجودات درک و میلی فطری و طبیعی با جهان هستی دارند.
با نگرش به خلقت انسان و زندگی او، ناگزیر و ناچار بودن بشر از ارتباط با دنیای مادی، بلکه عجین بودن زندگی طبیعی با هستی انسان به گونهای که بدون آن، امکان خلقت و ادامه حیات برای بشریّت نیست، روشن میشود؛ چراکه وابستگی انسان به این جهان مادی یک واقعیت غیر قابل انکار بوده و یک امر بدیهی است و ساختمان وجودی و ادامه حیات و رشد او چنین اقتضایی دارد. بر این اساس، یک بُعد وجودی انسان عبارت از بُعد مادی و طبیعی او است. به لحاظ جبری بودن و اقتضایی بودن این پیوند و ارتباط، از آن سخن نمیگوییم؛ زیرا بحث از آن در محدوده علوم طبیعی و تجربی است. آنچه مورد نظر ما است، جنبه معرفتی و اخلاقی مسئله میباشد، و توجه به رابطهای است که در حوزه اراده آگاهانه و اختیار انسان باشد. هر چند اصلِ این رابطه، ضروری بوده و نمیتوان آنرا تغییر داد،ولی چگونگی رابطه انسان با جهان و روش بهرهبرداری از نعمتهای آن در حیطه اختیار او است.
مکاتبى بوده و هستند که نسبت به جهان با دیده بدبینى مینگرند و نظام آفرینش آنرا کامل نمیپندارند. همچنین مکتبهایى بوده که آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه! و از نوع راه گمکردن! میدانند؛ انسان را موجودى صد در صد بیگانه با جهان میشمارند که هیچگونه پیوند و خویشاوندى با آن ندارد، و زندانى این جهان است، تمام سعی و تلاش خویش را باید صرف فرار از این زندان و بیرون آمدن از این چاه گرداند.بدیهى است هنگامى که رابطه انسان با جهان دنیا و طبیعت؛ رابطه زندانى و زندان و به چاه افتاده و چاه است، انسان نمیتواند هدفى جز خلاصى و رهایی داشته باشد.[۳]
اما از نظر اسلام نه «وجود فى نفسه» جهان مذموم است و نه «تمایلات و علایق فطرى و طبیعى» انسان. در این مکتب، نه جهان بیهوده آفریده شده است[۴] و نه انسان راه خود را گم کرده و به اشتباه در این جهان آمده است. رابطه انسان و جهان از نوع رابطه زندانى و زندان و چاه و درچاه افتاده نیست، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه،[۵] اسب دونده با میدان مسابقه،[۶] و سوداگر با بازار تجارت.[۷] دنیا از نظر اسلام مدرسه انسان و محل تربیت و جایگاه تکامل او است.[۸] امام على(ع) شخصی را که میپنداشت دنیاى مذموم همین جهان عینى مادى است، مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه نمود.[۹]
اینکه انسان بگوید من یک موجود ناچیزى در برههاى ناچیز از زمان بهوجود آمده و از بین خواهم رفت، پس جهان هستى به این عظمت با من چه کارى دارد و من با این جهان چه کارى میتوانم داشته باشم، همان منطق پوچی است که مىتواند به مجرّد خطور در ذهن یک انسان، او را به مبارزه با خویشتن وادار کند. آیا بشری که با جسمی نیکو و متشکل از میلیاردها سلول بهصورت منظم و فعالیت شگفتانگیز قلب، از آغاز به وجود آمدن کائنات، به جهان هستی قدم گذاشته است، چگونه میتوان تصور کرد که جهان با او کارى ندارد؟! آیا آماده کننده این بدن با آن عظمت و پیچیدگى حیرتآور، براى به وجود آوردن خود، من، شخصیت و روح، کارى با انسان ندارد؟! آن عوامل بسیار پر معنا که تعقل و وجدان را در نهاد آدمیان تعبیه میکند و عقل و اندیشه را مشرف به عالم هستى مینماید و وجدان را تا سر حد احساس وجود در درون آدمى پیش میبرد، کارى با انسان ندارد؟! آرى، همه این کارهاى قانونى بزرگ که در موجودیت آدمى انجام گرفته است، خود بهترین دلیل آن است که جهان هستى با من انسانى کار بسیار جدى دارد. به گونهای که من آدمى میتواند با قوانین مخصوص به خود در این جهان هستى زندگی کند.[۱۰]
انسان خود را پیوسته با یک رشته احتیاجات درک میکند که همراه هر یک از آنها خواستههایى دارد: گرسنه است خوراک میخواهد؛ تشنه است آب میخواهد؛ تنها است، نیازمندیهاى بیشمار دارد و یار و یاور میخواهد. به همین ترتیب، درک همین احتیاجات در وجود همین خواستههاست که انسان را با جهان بیرون از خود آشنا میسازد و بر اثر پیدایش همین شعور و ارادهها به راه افتاده، براى تحصیل نیازهای خود به تکاپو میافتد و از روز نخستین تا آخرین لحظات زندگى دمى آرام نمیگیرد. لذا مهمترین چیزى که انسان در تماس خود با جهان بیرون با آن دلگرم است، رابطهاى است که میان خواستههاى وى و میان اجزاى جهان میباشد. این همان داستان علیّت و معلولیت عمومى است که جهان آفرینش و نظام شگفتانگیز آن روى آن استوار است.[۱۱]
در نتیجه قانون و منطق درست در رابطه انسان با جهان هستى، را میتوان در سه اصل بیان کرد:
۱. مهمترین اصل، شناخت این جهان تا عالیترین حد ممکن است. بیاعتنایى به این قوانین بنیادین، مبارزه با اساسیترین عنصر محرّک بشریّت است. انسان چه پوزشى را میتواند در گریز از خویشتن به میدان بیاورد و نخست خودش آنرا بپذیرد. این جهان هستى هر چه باشد و هر گونه تفسیر شود، کار بسیار با اهمیتى در آن صورت میگیرد که نظم و قانون حیرتآور هستى نمودى از آن است.[۱۲] فروغى از کمال برین بر جهان هستی پرتو انداخته و آن کمال برین قابل شهود برای دلهاى آگاه و مغزهاى معتدل میباشد. پس، قانون اول درباره ارتباط «من» یا «روح» انسانى با جهان هستى، شناخت آن است، اگر چه اندک باشد؛ زیرا چنانکه در جای خود اثبات شده است، معلومات محدود جزئى و نسبى با به کار افتادن احساسات عالى میتوانند انسان اندیشمند را به معلومات کلیتر و عالیتر رهنمون گردند، به علاوه؛ ادامه حیات در این جهان بدون اطلاع از آن، – هر چند اندک- امکانپذیر نیست.[۱۳]
۲. جدّى گرفتن قوانین تکوینیای که در جهان هستى جریان دارد و برخوردارى از آن، به همانگونه که قوانین مادی و اعتباری جدّى گرفته میشود. گذشت لحظات عمر آدمی جدّى است، و اینکه هرگز امکان ندارد جهان یک لحظه از حرکت بایستد، هرگز قوانین هستى این شوخى را از انسان نخواهد پذیرفت که کارى نکرده، نتیجهاى را به دست بیاورد که براى او منطقى باشد. باید این قانون را جدّی گرفت که هر عملى در این جهان، عکس العملى را به دنبال خود خواهد آورد. با نظر به مجموع طرز تفکرات و رفتار عینى عدهاى فراوان از مردم جوامع، این نتیجه به دست میآید که مردم جز در موارد برخورد و تماس مستقیم یا غیر مستقیم با قوانین جهان هستى که جدّى نگرفتن آنها، زندگی مادی و طبیعى آنانرا در خطر میاندازد، بقیه هستى و قوانین آنرا با چنان بیاعتنایى تلقى میکنند که به بیاعتنایى به موجودیت خویشتن منجر میشود.[۱۴]
۳. احساس ملکوتی انسان نسبت به این جهان که یکى از نتایج مهم جدّى گرفتن آن است. با این احساس است که احساس تکلیف در درون آدمى میجوشد و از بیهودهگرایى و بیهدفى در این زندگانى نجات پیدا میکند. در این صورت است که من یا روح بیدار انسانی احساس بیهودگى را حتى یک لحظه در این دنیا نمیتواند بپذیرد. و از مرز حیوانیت مىگذرد و به قلمرو انسانیت وارد میشود، سپس احساس ملکوتی او و این جهان در وى آغاز شود و زندگى خود را تفسیر کند.[۱۵]
ب. معرفت انسان به آفریننده این جهان
وقتی انسان به ارتباط و سنخیت خود با جهان پی ببرد، پرسشی که در ذهن او پیش میآید این است که آفریننده و ناظم و مدبّر این جهان و او کیست؟ اینجا است که باید به سوی شناخت خالق خود و جهان قدم بردارد.[۱۶] که این حرکت معرفتی، حرکت موجود ناقص به سوی موجود کامل است؛ زیرا انسان ناگزیر باید بپذیرد که موجود کامل و مطلقى وجود دارد که او و دیگر موجودات جهان هستى وابسته به او است. اگر احساس وابستگی و فقر به سوی موجود کامل مطلق در یک انسان به وجود بیاید، همه هستی خود را در همه احوال در حیطه علم خداوندى خواهد یافت و انحراف از مسیر حق را هرگز به خود راه نخواهد داد. نتیجه دیگرى که از این احساس نصیب انسان میگردد، این است که ناگواریها و مصائب دنیا و گرفتاریهاى طبیعىای که بدون اختیار سر راه هر انسانى را میگیرند، وى را آزار نخواهند داد، و جهان هستى با کمال عظمتى که دارد، در برابر قدرت روحى چنین انسانی، توانایى مقابله ندارد؛ زیرا او در حال توجه شدید به خداوند متعال انقطاع کلى از جهان هستى پیدا میکند، در این حال چنان اوج میگیرد که همه جهان مانند یک نمود ناچیز در برابر او مطرح مىشود.
ج. زندگی انسان در جهان
دین اسلام به دو جهان عقیده دارد: یکى همین جهان مادى که در آن زندگى میکنیم و دنیا نامیده میشود، دیگرى جهان واپسین که بعد از مرگ بدانجا منتقل میشویم و به آن، جهان آخرت میگویند. زندگى انسان در این جهان با مرگ پایان نمیپذیرد، بلکه بعد از مرگ به جهان آخرت منتقل خواهد شد. اسلام، این جهان را گذرا و فانى و خانه بین راه و محل عبور میداند و جهان آخرت را سراى جاویدان و جایگاه ابدى میخواند.[۱۷] پس، حقیقت دیگری که انسانها در هر دو جهان با آن مواجه هستند و با آن ارتباط برقرار میکنند، «حق حیات و زندگی» است. انسان برای زندگی در واپسین باید از زندگی دنیای مادی گذر کند، اما برای زندگی گذرایی در این دنیا، با واقعیّاتی روبرو است، که برای زیستن در کنار این واقعیّات نیازمند راهنمایی و اندیشه درست است:
۱. از آنجایی که طبیعت حقیقی انسان، تکامل پذیر است؛ کمالخواه آفریده شده و به دنبال اندیشه و عملی ایدهآل است و در جستوجوى حقیقتی است که پیوندش با او بیش از یک ارتباط معمولى باشد؛ به همین جهت، برای رسیدن به این خواسته فطری باید برای زندگی و ارتباط ثمربخش با جهان هستی از روشی صحیح بهره بگیرد، و یک خط مشی معیّنی داشته باشد؛ لازمه انتخاب چنین خط مشی صحیحی این است که به سوی یک هدف و جهت سیر کند و از اموری که موافق با هوسهای زود گذر او است، اما با هدف اصلی زندگانی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 