پاورپوینت کامل آیا امام علی(ع) باغ خود را برای کمک به فقیری فروخت و در پی آن مورد اعتراض حضرت فاطمه(س) قرار گرفت؟ ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیا امام علی(ع) باغ خود را برای کمک به فقیری فروخت و در پی آن مورد اعتراض حضرت فاطمه(س) قرار گرفت؟ ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا امام علی(ع) باغ خود را برای کمک به فقیری فروخت و در پی آن مورد اعتراض حضرت فاطمه(س) قرار گرفت؟ ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا امام علی(ع) باغ خود را برای کمک به فقیری فروخت و در پی آن مورد اعتراض حضرت فاطمه(س) قرار گرفت؟ ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
کهنترین منبعی که این روایت در آن نقل شده، «أمالی» شیخ صدوق(م ۳۸۱ق) است؛ ترجمه این روایت به شرح زیر است:
امیر المؤمنین على(ع) براى انجام کارى به مکه آمد. عربى بادیهنشین را دید که به پردههاى کعبه آویخته و میگوید: اى صاحب خانه! این خانه خانه تو و این میهمان میهمان تو است، و هر میزبانى باید از میهمان خود پذیرایى کند. پروردگارا! امشب پذیرایى از مرا آمرزش من قرار ده. امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «آیا سخن این اعرابی را شنیدید؟» گفتند: آرى. فرمود: «خداوند گرامیتر از آن است که خواسته میهمانش را بر نیاورد».
حضرتشان شب دوم نیز همان فرد را دید که به رکن کعبه چسبیده و میگوید: اى کسى که در عزت خود چنان عزیزى که از تو عزیزترى نیست! مرا به عزت خود عزتى ارزانى فرما که کسى نداند چگونه عزتى است. پروردگارا! من به حق محمد و آل محمد به تو متوسل میشوم چیزى را به من ببخش که کسى جز تو آنرا نمیبخشد و چیزى را از من برگردان که کسى جز تو نمیتواند آنرا برگرداند.
امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «به خدا سوگند این سخنان همان ترجمه اسم اعظم خداوند از لغت سریانى است که حبیب من رسول خدا(ص) به من خبر داده است. این مرد عرب از خداوند بهشت را خواست که به او عطا فرمود و تقاضا کرد دوزخ را از او برگرداند و خداوند پذیرفت».
شب سوم باز آن فرد در کنار همان رکن کعبه دیده شد که میگوید: اى پروردگارى که هیچ مکانى گنجایش او را ندارد و هیچ جا از او خالى نیست و بیرون از هر کم و کیف است! به این بادیهنشین چهار هزار درهم روزى فرماى.
در این هنگام امام علی(ع) پیش آن مرد عرب رفت و گفت: «اى مرد! از خداوند پذیرایى خواستى که به تو ارزانى فرمود و بهشت را خواستى که به تو لطف کرد و از او خواستى دوزخ را از تو برگرداند و پذیرفت اکنون دیگر چرا از خداوند چهار هزار درهم میخواهی؟!»
بادیهنشین پرسید: تو کیستى؟
فرمود: «من على بن ابی طالب هستم».
گفت: به خدا سوگند به دنبال تو بودم و خواستهام را به تو خواهم گفت.
فرمود: «بگو».
گفت: هزار درهم براى کابین زنم، هزار درهم دیگر برای بازپرداخت وام، هزار درهم براى خرید خانه و هزار درهم آخر را براى سرمایه کار میخواهم!
على(ع) فرمود: «تمام این خرجها لازم است و چون از مکه بیرون آمدى به خانهام در مدینه بیا».
بادیهنشین یک هفته در مکه ماند و سپس به مدینه آمد و بانگ برداشت چه کسى مرا به خانه امیر المؤمنین على راهنمایى میکند؟ حسین بن على(ع) از میان کودکان برخاست و فرمود: «من پسرش هستم و خانهاش را نشانت میدهم». بادیهنشین پرسید: پدرت کیست؟ فرمود: «امیر مؤمنان على بن ابی طالب». پرسید: مادرت کیست؟ فرمود: «فاطمه زهرا سرور زنان جهان». پرسید: پدر بزرگت کیست؟ فرمود: «محمد بن عبدالله بن عبد المطلب که پیامبر خداست». پرسید: مادر بزرگت کیست؟ فرمود: «خدیجه دختر خویلد». پرسید: برادرت کیست؟ گفت: «حسن بن على». بادیهنشین گفت: همه نیکیهاى جهان در کنارت میباشد. پیش امیر مؤمنان برو و بگو: فردی که در مکه به او قولی داده بودی، بر در خانه است. حسین(ع) وارد خانه شد و گفت: «پدر جان! بادیهنشینی بر در خانه است و میگوید که شما قولی به او داده بودید!». على(ع) گفت: «اى فاطمه! آیا چیزى هست که این بادیهنشین بخورد؟» گفت: «به خدا سوگند نه». على(ع) جامه پوشید و بیرون آمد و فرمود: «سلمان فارسى را خبر کنید». سلمان آمد. على به او فرمود: «همان باغى که پیامبر(ص) درختان آنرا برایم کاشتهاند، براى فروش به بازرگانان عرضه کن». سلمان به بازار رفت و باغ را در معرض فروش قرار داده و به دوازده هزار درهم فروخت. على(ع) آن بادیهنشین را خواست و چهار هزار درهمی را که تعهد کرده بود، به او پرداخت و چهل درهم نیز براى هزینه او پرداخت و این خبر به مستمندان مدینه رسید و جمع شدند.
مردى از انصار این خبر را به فاطمه داد. فاطمه فرمود: «خدایت خیر دهد». على(ع) نشست و بقیه درهمها مقابل او بر زمین ریخته بود و چون یارانش جمع شدند، على(ع) به هر یک از ایشان مشتى میداد، تا آنجا که حتى یک درهم باقى نماند. و چون على(ع) به خانه برگشت، فاطمه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 