پاورپوینت کامل چه پاسخی به شکاکان و سوفسطاییان دارید که دنیا را تنها چیزی مانند خواب می‌پندارند؟! ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چه پاسخی به شکاکان و سوفسطاییان دارید که دنیا را تنها چیزی مانند خواب می‌پندارند؟! ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چه پاسخی به شکاکان و سوفسطاییان دارید که دنیا را تنها چیزی مانند خواب می‌پندارند؟! ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چه پاسخی به شکاکان و سوفسطاییان دارید که دنیا را تنها چیزی مانند خواب می‌پندارند؟! ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

پاسخ اجمالی

خواب در مقابل مطلق واقعیت نیست؛ بلکه تنها مقابل یک نوع از واقعیت(واقعیت خارجی) است؛ امّا خود واقعیتی ذهنی است که در درون انسان رخ می‌دهد. اما می‌توان پرسید که پاسخ آنانی که جهان را تنها واقعیتی ذهنی می‌دانند چیست؟ این پرسش تقریباً همان مسأله‌ای است که فیلسوفان در کتاب‌های فلسفی در پاسخ به سوفسطائیان مطرح کردند و خلاصه‌اش آن است که در پاسخ به این شبهه شکاکان و سوفسطاییان، باید جهت سؤال را عوض کرده و از آنان پرسید:
یک . تعریف شما از واقعیت خارجی چیست؟ نشانه واقعیت خارجی داشتن یک چیز چیست؟
دو . چه دلیلی دارید که جهان واقعیت خارجی ندارد؟
سه: آیا حاضرید دست خیالی خود را در آتش سوزانی که به نظرتان آن هم واقعیتی خارجی ندارد قرار دهید؟! آیا همین خودداری شما، برای واقعیت خارجی داشتن این دنیا کافی نیست؟!

پاسخ تفصیلی

تاریخچه شکاکیت
در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد جماعتى از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جست‌وجو برای کشف حقیقت را ضروری نمی‌دانستند؛ بلکه آموزگارىِ فنون را بر عهده گرفته بودند، و شاگردان خویش را در فنّ جدل و مناظره ماهر می‌ساختند تا در هر مقام، بویژه در مورد مشاجرات سیاسى بتوانند بر دشمن غالب شوند. این جماعت به واسطه تتبّع و تبحّر در فنون مختلف که لازمه معلمى بود، به سوفیست‏ یعنى دانشور معروف شدند؛ و چون براى پیروز شدن در مجادله به هر وسیله‌ای تمسک می‌جستند، سوفیست(سوفسطائى) به کسانى گفته می‌شد که به جدل می‌پرداختند و به شیوه آنان نیز سفسطه‏ گفته می‌شد.
افلاطون‏ و ارسطو در رد عقاید سوفسطائیان بسیار کوشیدند. البته در میان اشخاصى که به این عنوان شناخته شده، مردمان دانشمند نیز بوده‌‏اند. از جمله یکى افرودیقوس‏ است. او بهره انسان را در دنیا و رنج و مصائب و بلیّات یافته بود و چاره آن‌را شکیبایى و استقامت و بردبارى و فضیلت و متانت اخلاقى می‌دانست. دیگرى گورگیاس‏ نام دارد که با استدلالاتى شبیه به مباحثات زینون‏ و برمانیدس‏ مدعى بود که وجود موجود نیست و نمونه آن این است: کسى نمی‌تواند منکر شود که عدم عدم است، یا به عبارت دیگر لا وجود لا وجود است و لیکن همین که این عبارت را گفتیم و تصدیق کردیم، ناچار تصدیق کرده‌‏ایم به این‌که عدم موجود است، پس یک‌جا تصدیق داریم که وجود وجود است و جاى دیگر ثابت کردیم که عدم موجود است، بنابراین محقّق می‌شود که میان وجود و عدم (لا وجود) فرقى نیست، پس وجود نیست.
گورگیاس به همین قسم مغالطات دو قضیه دیگر را هم مدعى بود؛ یکى این‌که فرضاً وجود موجود باشد، قابل شناختن نیست. دیگر این‌که اگر هم قابل شناختن باشد معرفتش از شخصى به شخص دیگر قابل افاضه نخواهد بود.
معتبرترین حکماى سوفسطائى پروتاغورس‏ است که به سبب تبحر و حسن بیانى که داشت، جوانان طالب به صحبتش بودند و بلند مرتبه‌‏اش می‌دانستند؛ و لیکن چون نسبت به عقائد مذهبى عامّه، ایمان راسخ اظهار نمی‌کرد عاقبت تبعیدش کردند و نوشته‌‏هایش را سوزاندند. عبارتى که در حکمت از او به یادگار مانده این است که «میزان همه چیز انسان است». تفسیر این عبارت را چنین کرده‌‏اند که در واقع حقیقتى نیست؛ چه انسان براى ادراک امور جز حواس خود وسیله‌‏اى ندارد؛ زیرا که تعقّل نیز مبنى بر مدرکات حسیّه است و ادراک حواس هم در اشخاص مختلف می‌باشد؛ پس چاره‏‌اى نیست جز این‌که هر کس هر چه را حسّ می‌کند معتبر بداند، در عین این‌که می‌داند که دیگران همان را قسم دیگر درک می‌کنند و امورى هم که به حسّ در می‌آید ثابت و بی‌تغییر نیستند، بلکه ناپایدار و متحوّل می‌باشند. این است که یک‌جا ناچار باید ذهن انسان را میزان همه امور بدانیم و یک‌جا معتقد باشیم که آنچه درک می‌کنیم حقیقت نیست، یعنى به حقیقتى‏ قائل نباشیم.[۱]
سوفسطائیان را یکى از فرق شکاکان گویند و سوفسطائى را به فرانسه سپتیک‏ نامند. در دانش بشر آمده است که شکاکان جماعتى از حکما هستند که می‌گویند براى کسب علم و اعتماد به اطلاعات، هیچ‌‏گونه میزان و مأخذ درستى وجود ندارد، حسّ خطا می‌کند، عقل از اصلاح خطاى آن عاجز است و یک فرد در شرایط مختلف جسمى و روحى؛ ادراک مختلف خواهد داشت.[۲]
در هر صورت سوفسطائیان بر این عقیده بودند که حقیقت و واقعیتی وجود ندارد، و منکر حسیّات و بدیهیّات و نظریّات بوده‌‏اند، و می‌گفتند همچنان‌‌که کسی که سوار بر کشتى است، از یک سو ساحل را متحرک می‌بیند، ولی از سوی دیگر یقین به حرکت ساحل ندارد، در مورد در بدیهیّات و نظریات نیز چنین است؛ یعنی یقین ندارد؛ زیرا که عقلا در آنها اختلاف کرده‌‏اند و هر کس به حقیقت بودن نظریه خود قطع و یقین دارد.[۳] سنائى در حدیقه گوید:

آن که در کشتى است و در دریا نظرش کژ بود چو نابینا
ظَنّ چنان آیدش بخیره چنان ساکن اویست و ساحلست روان‏
مى‏نداند که اوست در رفتن‏ ساحل آسوده است از آشفتن[۴]

دلایل شکاکان
یکى از ادلّه سوفسطائیان در مورد واقعیت نداشتن این جهان، اختلاف ادراک حواس در محسوسات است. آنان می‌گویند از یک سو براى ادراک راهى جز حواس نیست، و از سوی دیگر یک بیننده چیزى را از دور کوچک می‌بیند و همان چیز را از نزدیک بزرگ. و چشنده‌‏اى در هنگام سلامت مزاج، حلوا را شیرین می‌یابد و در وقت دیگر که تب صفراوى دارد تلخ؛ و بر این قیاس، ادراکات حواس دیگر.
دلیل دیگر آنان این است که انسان آنچه را در خواب می‌بیند شک در حق بودن آن ندارد، با این‌که حقّ نیست. مثلاً خواب می‌بیند که در شهرهاى دور بوده، با این‌که‏ نبوده است‏.[۵]
پاسخ دلایل سوفسطائیان و شکاکان
حکیمان پاسخ‌های متعددی به سوفسطائیان و شکاکان داده‌اند؛ برخی از حکیمان در پاسخ آنان می‌گوید: «از آنان می‌پرسیم این‌که می‌گویید: اصلاً واقعیتى وجود ندارد و حقیقتى براى اشیا نیست و هیچ اصل ثابت علمى نداریم و همه حقایق باطل است، این قول و حکم شما آیا حق است یا باطل؟ اگر گویند حق است پس حقیقتى و واقعیتى وجود دارد. و اگر گویند باطل است پس به بطلان قول و حکم خودشان اقرار کرده‌‏اند؛ زیرا واسطه‌‏اى بین ایجاب و سلب نیست؛ و این حکم عدم واسطه، حکمى اوّلى و بدیهی‌‌ترین بدیهیّات است.
مثلاً اگر کسى بر فرض مدّعى شود که هیچ حرف راست در عالم وجود ندارد و هر حرفى که هست دروغ است، از او می‌پرسیم که همین حرف تو راست است یا دروغ است؟ اگر راست است پس هر حرفى که هست دروغ نیست؛ و اگر دروغ است پس به‏ بطلان ادعاى خود اعتراف کرده‏‌اى.
و همین سؤال و تقسیم در حرف‌هاى دیگرشان که گفته‏‌اند: براى ادراک راهى جز حواس نیست، و میزان همه چیز انسان است، و … پیش می‌آید.
وانگهى آن‌که دریافت که جمیع حقایق باطل است کیست و هویّتش چیست و چگون

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.