پاورپوینت کامل آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»؟ ۴۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»؟ ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»؟ ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»؟ ۴۰ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
بنابر تحقیق و جستوجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است. اعتبار یا عدم اعتبار این خبر بستگی به عواملی دارد؛ مانند نگاه ما به اصل کتابی که آنرا برای اولینبار نقل کرده است؛ یعنی کتاب «الهدایه الکبری» خصیبی؛ در خصوص این کتاب از قدیم، اظهار نظرهاى شدیدى نسبت به محتواى آن وجود داشته، آنرا غیر معتبر و غلوّ آمیز دانسته و برخى آنرا از کتب فرقه منحرف نصیریه میدانند.
پاسخ تفصیلی
بنابر تحقیق و جستوجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب[۱] مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است.[۲]
و طبق برخی از نسخهها، جمله «یَا بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوک» در آن وجود دارد (در اینباره نکاتی تذکر داده میشود). مؤلفان دیگری نیز این گزارش را به نقل از او مطرح کردهاند.[۳] اصل خبر سعید بن مسیّب به شرح زیر است:
هنگامى که امام حسین(ع) شهید شد و مردم در سال بعد براى اعمال حج رفتند. من به حضور حضرت على بن الحسین(ع) مشرف شدم و به آن بزرگوار گفتم: اى مولاى من! موسم حج نزدیک شده. شما چه دستورى به من میدهى؟ آنحضرت فرمود: «برو حج بجاى بیاور».
من رفتم و مشغول اعمال حج شدم. در آن زمانی که مشغول طواف کعبه بودم، ناگاه با مردى مواجه شدم که دستهایش قطع و صورتش نظیر شب تار بود. وى به پردههاى کعبه آویزان شده بود و میگفت: اى خدایى که پروردگار کعبهاى، مرا بیامرز، گرچه میدانم مرا نمیآمرزى، گرچه ساکنان آسمانها و زمین و آنچه را که آفریدهاى براى من شفاعت نمایند؛ زیرا جرم من خیلى بزرگ است!
سعید بن مسیب میگوید: من و عموم مردم دست از طواف برداشتیم و در اطراف آن مرد اجتماع کردیم و به او گفتیم: واى بر تو! اگر تو ابلیس میبودى، جا نداشت که از رحمت خدا مأیوس شوى. تو کیستى و گناه تو چیست؟ و گریان شد و گفت: من خود را با این گناه و جنایتى که انجام دادهام، بهتر میشناسم. ما گفتیم: گناه خود را براى ما بگو.
گفت: در آن موقع که امام حسین(ع) از مدینه خارج و متوجه عراق شد، من ساربان (شتربان) آنحضرت بودم. وقتى امام حسین(ع) براى وضو گرفتن میرفت لباس خود را نزد من میگذاشت. من بند لباس آنحضرت را دیدم به قدرى میدرخشید که چشمها را خیره میکرد. من دوست داشتم که آن بند لباس برای من باشد. تا اینکه وارد کربلا شدیم و آنحضرت شهید شد و آن بند لباس با آن بزرگوار بود.
من خود را در مکانى پنهان نمودم. وقتى شب فرا رسید و از مخفیگاه خود خارج شدم و در آن صحنه نورى را بدون ظلمت و روزى را بدون شب دیدم و جسد کشتگان روى زمین افتاده بود. من به علت آن شقاوت و خباثتى که داشتم، به یاد آن بند لباس افتاده و در دل خود گفتم: به خدا قسم! من به دنبال حسین(ع) میگردم، شاید آن بند لباس در لباس او باشد و من آنرا غارت کنم.
من همچنان به صورت کشتگان نگاه میکردم تا اینکه با جسد حسین(ع) مصادف شدم و دیدم از ناحیه صورت به روى زمین افتاده است. ولى جسد مقدّسش سر ندارد. نور آنحضرت میدرخشید و بدنش غرقه به خون بود. بادها به بدن مبارکش میوزید. با خویشتن گفتم: به خدا قسم! این حسین است. وقتى به لباس آنحضرت نگاه کردم، دیدم همانطور است که دیده بودم. نزدیک آن بزرگوار رفتم و دست بردم تا آن بند لباس را غارت نمایم. ولى دیدم آنحضرت چندین گره به آن زده است.
من همچنان سعی میکردم تا یک گره از آنها را باز کردم. ناگاه دیدم آن بزرگوار دست راست خود را آورد و به نحوى آن بند لباس را گرفت که من نتوانستم دست مقدسش را رد کنم و به بند لباس دست یابم. نفس ملعون من، مرا وادار نمود تا چیزى به دست آورم و دستهاى حسین را بهوسیله آن قطع نمایم. لذا شمشیر شکستهاى را برداشتم و دست راست مقدس آنحضرت را به وسیله آن از بند جدا کردم.
سپس دست آن مظلوم را از بند لباس دور نمودم و دست خود را بردم تا گره بند لباس را باز کنم. ولى دیدم آنحضرت دست چپ خود را دراز کرد و آنرا گرفت، چون من نتوانستم آن بند لباس را غارت کنم، لذا آن شمشیر شکسته را برداشتم و دست چپ مبارک او را بریدم و از آن بند لباس جدا نمودم. دست خود را دراز کردم که آنرا برگیرم. ناگاه دیدم زمین دچار لرزه شد و آسمان به اهتزاز آمد. ناگاه شور و شین و گریه و صدایى به گوشم خورد که میگفت:
«وا ابناه! وا مقتولاه! وا ذبیحاه! وا حسیناه! وا غریباه! یا بنى قتلوک و ما عرفوک، و من شرب الماء منعوک».
وقتى من با این منظره مواجه شدم بیهوش شدم و خود را در میان کشتگان انداختم. پس از این جریان سه نفر مرد و یک زن را دیدم که خلائق در اطراف آنان ایستاده بودند و زمین از صورتهاى مردم و بالهاى ملائکه پر شده بود. ناگاه شنیدم یکى از ایشان میگفت: «اى پسرم! اى حسین! جد، پدر، برادر و مادرت به فداى تو باد». ناگاه دیدم حسین(ع) در حالى که سرش به بدن مبارکش پیوسته بود، نشست و فرمود:
«لبیک یا جداه یا رسول الله، و یا ابتاه یا امیر المؤمنین، و یا اماه یا فاطمه الزهراء، و یا اخاه المقتول بالسم، علیکم منى السلام».
سپس حسین(ع) گریان شد و فرمود:
«یا جداه قتلوا و الله رجالنا، یا جداه سلبوا و الله نسائنا، یا جداه نهبوا و الله رحالنا، یا جداه ذبحوا و الله اطفالنا». ناگاه دیدم آنان در اطراف امام حسین نشسته و براى مصیبت آنحضرت گریه میکردند. حضرت زهرا(س) میفرمود: «یا ابتاه، یا رسول الله! آیا نمیبینى امت تو با فرزندان من چه عملى انجام دادهاند؟ آیا به من اجازه میدهى من از خون محاسن حسینم بگیرم و پیشانى خود را بهوسیله آن خضاب نمایم؟ و خدا را در حالى ملاقات نمایم که با خون فرزندم خضاب کرده باشم؟».
پیامبر(ص) فرمود: «تو از خون حسین بگیر، ما نیز خواهیم گرفت».
من ایشان را دیدم که از خون محاسن حسین(ع) میگرفتند و حضرت زهرا آن خون را به پیشانى خود مالید. پیامبر خدا(ص) و حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) نیز خون رنگین حسین را به گلو و سینه و دستهاى خود تا آرنج خود میمالیدند.
سپس شنیدم رسول خدا(ص) میفرم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 