پاورپوینت کامل در چه ماجرایی چاقو، سنگ و درخت به نفع امام باقر(ع) شهادت دادند؟ ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در چه ماجرایی چاقو، سنگ و درخت به نفع امام باقر(ع) شهادت دادند؟ ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در چه ماجرایی چاقو، سنگ و درخت به نفع امام باقر(ع) شهادت دادند؟ ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در چه ماجرایی چاقو، سنگ و درخت به نفع امام باقر(ع) شهادت دادند؟ ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
روایتی وجود دارد که بر اساس آن، امام صادق(ع) ماجرایی را نقل میکند که بین «زید بن حسن» و «امام باقر(ع)» رخ داده است:[۱]
زید بن حسن با پدرم در مورد میراث پیامبر(ص) اختلاف داشت. زید میگفت: من از فرزندان امام حسن(ع) هستم و در مورد نگهداری میراث پیامبر(ص) از شما سزاوارترم، پس بخشی از آنرا به من واگذار کن! پدرم سخن او را نپذیرفت. زید نزد قاضی شکایت کرد.
از طرف امام باقر(ع)، برادرش «زید بن على» به دادگاه میرفت. در یکی از جلسات دادرسی، زید بن حسن به زید بن على گفت: پسر کنیز هندى! تو ساکت باش!
زید بن على گفت: از اختلافهایی که در آن به مادرها جسارت شود بیزارم. به خدا سوگند! تا زندهام با تو سخن نخواهم گفت. بعد از این گفتوگو بود که زید بن علی نزد پدرم (و برادرش) برگشت و گفت: برادر! با توجه به اعتمادی که به شما داشتم و مطمئن بودم که در این ماجرا مرا مجبور (به شرکت در ادامه دادرسی) نمیکنی، سوگند خوردهام که با زید بن حسن سخن نگویم و دیگر این دادرسی در مقابل او را ادامه ندهم و ماجرا را برای پدرم توضیح داد. پدرم خواسته او را پذیرفت و از ادامه شرکت در دادرسی معافش کرد.
زید بن حسن بعد از آگاه شدن از این موضوع، فرصت را غنیمت شمرده و با خود گفت: بعد از این من با خود امام باقر(ع) روبرو خواهم شد و به عیبجویی او خواهم پرداخت و آزارش خواهم داد تا در نهایت او نیز عصبانی شده و رفتارش تغییر یابد. سپس نزد پدرم رفت و با درشتی به او گفت: قاضی باید میان من و تو حکم کند!
پدرم گفت: مرا نزد قاضی ببر! و او با پدرم راه افتاد. در بین راه پدرم به زید گفت: تو چاقویی با خود پنهان کردهای! اگر آن چاقو گواهی دهد که حق با من است، از خواسته خود صرف نظر میکنی؟! زید گفت: بله! و نزد پدرم سوگند خورد که خواستهاش را ترک کند!
پدرم گفت: ای چاقو! با اجازه خدا سخن بگو! چاقو خود را از دست زید بن حسن به زمین پرت کرد و گفت: ای زید! تو ستمکاری! و محمد بن علی در این موضوع از تو سزاوارتر و محقّتر است! اگر از خواستهات دست برنداری، خودم تو را میکشم!
زید با دیدن این صحنه بیهوش شد و پدرم دستش را گرفت و بلندش کرد. سپس به او گفت: ای زید! اگر این قطعه سنگی که روی آن هستیم گواهی دهد، میپذیری؟! زید گفت: بلی و سوگند خورد! سنگ در آنجایی که نزدیک زید بود آغاز به لرزیدن کرد و نزدیک بود از هم جدا شود و همان سخن چاقو را تکرار کرد! زید دوباره بیهوش شده و پدرم او را بلند کرد! سپس این ماجرا در مورد درختی هم تکرار شد که امام باقر(ع) صدایش زد و او آمد و بر آنان سایه انداخت و مشابه همان سخن چاقو و سنگ را تکرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 