پاورپوینت کامل چگونه و از چه راههایی میتوان به کمال و قرب الاهی رسید؟ ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چگونه و از چه راههایی میتوان به کمال و قرب الاهی رسید؟ ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چگونه و از چه راههایی میتوان به کمال و قرب الاهی رسید؟ ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چگونه و از چه راههایی میتوان به کمال و قرب الاهی رسید؟ ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint :
پاسخ اجمالی
- “کمال” گاه مترادف با “تمام” به کار میرود و گاه در مفهومى غیر از تمام، و مقابل کمال و تمام، “نقص” است.
کمال عبارت است از: فعلیت و هستى محض و نداشتن قوه و استعداد و یا صفت یا اوصافى که فعلیت اخیر شیء، اقتضاى واجد شدن آنها را دارد.
کمال در درجات و مراحل یک شیء، و تمام تحقق و وجود اجزاى یک شیء است؛ از اینرو شیء میتواند تمام باشد، ولى کامل نباشد. “پیشرفت” نیز، در برخى استعمالات، مفهومى غیر از مفهوم کمال دارد.
- موجودات جهان هستى دو گونهاند: مادى و مجرد. آنچه که داراى حرکت و استکمال و تکامل است، موجودات مادیاند، و کمال هر موجود، متناسب با همان موجود است. موجودات مجرد محض، تمام کمالات خود را از ابتداى خلقت خویش، دریافت نمودهاند.
- تشخیص کمال اختیارى انسان از کمال دیگر موجودات دشوارتر است و شناخت کمال انسان، به معناى شناخت ذهنى و علم حصولى به آن است، ولى درک وجدانى و شهودى کمال، براى افرادى میسّر است که خودشان به آن نایل شده باشند.
- در اینکه کمال انسان در چیست، میان فلاسفه و دانشمندان اختلاف است و آراى فراوانى وجود دارد، برخى از آنها عبارتاند از: نظریهى برخوردارى از طبیعت، نظریهى قدرت، نظریهى حکما و فلاسفه اسلامى(عقل)، و نظریهى عرفا (عشق).
- همهی ذرات عالم هستى در حال حرکت به سوى کمال و لقاى حقاند، و مشمول قانون کلى “صیرورت” و “شدن” هستند، و انسان نیز از این قانون، مستثنا نیست.
تفاوت “صیرورت” به معناى تحول و شدن و تکامل با “سیر” به مفهوم حرکت(در اجرام زمینى و آسمانى)، از مطالبى است که از قرآن کریم استفاده میشود.
- مقصد و نهایت همهی تحولها و تغییرها و شدنها، بویژه در انسان، همان “ملاقات و قرب الاهى” است.
- براى رسیدن به کمال انسان، (ملاقات و قرب الاهى)، نیاز به وسیله است و این وسیله همان “بندگى و عبادت” است. بندگى عالیترین مقام و مرحلهى سیر الى اللَّه و شریفترین درجهى انسان کامل است؛ “عبودیت”، گوهرى است که باطن آن “ربوبیت” است. نام “بنده” بهترین اسمها است و پیامبر اکرم(ص) نه تنها “عبداللَّه” است، بلکه “عبده” است که بنده بودن براى هویت مطلقهى الاهى است؛ لذا در نماز میگوییم “و اشهد ان محمداً عبده و رسوله”.
بنده کسى است که نسبت به خداوند علم و یقین دارد، از غیر او دورى میجوید، بدون هیچ حجاب و واسطهاى، به خدا نزدیک است.
- تنها راه بندگى، “طاعت و عبادت” است که بعد از معرفت و شهود بنده نسبت به ذات اقدس الاهى، و رفع حجاب “انیت و انانیت” خود، موظف به آن است.
- “عبادت” به معناى وسیع آن، تمامى کارهایى را که بنده براى نزدیکى و رضاى او انجام میدهد، شامل میگردد. و هدف از خلقت نیز، عبادت است.
- مهمترین عبادتى که در کلمات نورانى معصومین(ع) و بزرگان اهل معرفت و واصلان قرب الاهى، بیان گردیده است، انجام واجبات و ترک محرمات و گناهان است.
- از مهمترین کارهایى که در روایات و سخنان علماى ربانى براى رسیدن به کمال یافت میشود، پنج عمل است: «صَمْت»، «جوع»، «سَهَر»، «عزلت» و «ذکر».
پاسخ تفصیلی
پاسخ سؤال را میتوان در چهار بخش ارائه نمود: تعریف “کمال” و تفاوت آن با “تمام” و “پیشرفت”، کمال انسان، کمال انسان از نظر دین اسلام، و راه رسیدن به کمال.
الف) تعریف کمال و تفاوت آن با تمام و پیشرفت: کمال گاه مترادف با تمام به کار میرود و گاه در مفهومى غیر از آن، در هر صورت در مقابل “نقص” استعمال میشود. همانطور که تمام نیز در مقابل “نقص”، به کار میرود.
کمال عبارت است از: “فعلیت و هستى محض و نداشتن قوه و استعداد”. کمال، یعنی داشتنِ هر آنچه را که براى یک چیز، ممکن و لایق باشد. به سخن دیگر، کمال، نقطهى پایان و مرحلهى نهایى و عالى هر چیز و یا صفت یا اوصافى است که فعلیت اخیر شیء اقتضاى واجد شدن آنها را دارد و امور دیگر در حدّى که براى رسیدن به کمال حقیقى آن مفید باشد، “کمال مقدمى” و “مقدمه الکمال” خواهند بود.[۱]
شاید بتوان گفت در فلسفه در مورادى، کمال به معناى تمام است و تفاوت چندانى میان آنها وجود ندارد. لکن در متون دینى و محاورات عرفى، میان کمال و تمام تفاوت وجود دارد. قرآن کریم براى تمام و کمال(اتمام و اکمال) دو مفهوم قائل است، و میفرماید: “اکنون دینتان را براى شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و راضى گشتم که اسلام دین شما باشد”.[۲] دین را از نقص به کمال و نعمت را نیز از نقص به تمام رساندم.
از اینرو فرق کمال و تمام را اینگونه میتوان بیان نمود: کمال، در درجات و مراحل یک شیء است، اما تمام تحقق و وجود اجزاى یک شیء است، به گونهاى که اگر تمام اجزایى که براى اصل وجود چیزى لازم است، محقق باشد، آن چیز تام و تمام خواهد بود. و گرنه در اصل وجود و ماهیت خود، ناقص است. حال آنکه کمال، در جایى است که یک چیز بعد از آنکه به حدّ تمام میرسد، باز درجهی بالاترى هم میتواند داشته باشد؛ لذا یک چیز میتواند، تمام باشد ولى کامل نباشد.
اما فرق کمال با پیشرفت، این است که در مفهوم کمال – وقتى که همراه با حرکت و استکمال باشد- و تکامل، تعالى نهفته است. تکامل، حرکت است، اما حرکت رو به بالا و عمودى، حرکت از سطحى به سطحى بالاتر، از مرحله و مرتبهاى به مرحله و مرتبهى بالاتر، ولى پیشرفت در یک سطح افقى نیز صحیح است. مثلاً اگر سپاه و لشگرى در سرزمینى بجنگد و قسمتى از سرزمین دشمن را تصرف کند، میگویند فلان لشگر در حال پیشرفت است، اما نمیگویند در حال تکامل است.[۳]
ب) کمال انسان: موجودات جهان هستى(ممکنات) یا به گونهاى هستند که از ابتداى خلقت خود، هر آنچه را که لایق وجود آنان است، دارند و حرکت و استکمالى در آنان وجود ندارد، اینگونه موجودات، مجردات محضاند(فرشته،…)، و یا به نحوى هستند که فاقد کمال مطلوب و نهایى خود هستند و براى رسیدن به آن، نیازمند حرکت و استکمالاند؛ مانند موجودات مادى، انسان.
با توجه به مفهوم و معناى کمال و تکامل(حرکت از قوه به فعل)، هر موجودى، کمال مناسب با خود را خواهد داشت. کمالى که یک درخت به دنبال آن است، با کمالى که یک حیوان در جستوجوى آن است، متفاوت است. نیز کمال انسان با کمال دیگر موجودات، یکسان نیست؛ از اینرو موجودات مادى را به حسب کمالات وجودى میتوان درجهبندى کرد و در میان موجوداتى که میشناسیم، جمادات در درجهى نازلتر و نباتات و حیوانات به ترتیب در وسط و انسان در درجهى عالیتر قرار دارد. بدیهى است در این درجهبندى، نوع و ارزش کمال منظور است، نه حجم و مقدار آن.[۴]
تشخیص کمال انسان از کمال هر چیز دیگر دشوارتر و مشکلتر است. از جمله مجهولات انسان دربارهى انسان، همین مسئله این است که کمال انسان در چیست؟ کمال اکثر اشیاى عالم را (به آسانى) میتوانیم تشخیص دهیم، ولى در مورد انسان اینگونه نیست.[۵]
بدیهى است، شناختن کمال حقیقى انسان، به معناى درک وجدانى و علم شهودى، تنها براى کسانى میسّر است که خودشان به آن نایل شده باشند، ولى چون رسیدن به کمالات اختیارى(در برابر کمالات اضطرارى و غیر اختیارى) متوقف بر علم و آگاهى بوده، و لازم است اینگونه کمالات قبلاً به نحوى شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و اختیار به دست آیند، و اگر راه شناختن آنها منحصر به یافتن میبود، هرگز تحصیل آنها امکان نمیداشت. پس شناختى که قبلاً لازم است، از قبیل معرفت شهودى نیست، بلکه همان شناخت ذهنى و علم حصولى است.[۶]
با توجه به مطالب پیشین، اختلاف میان فلاسفه و دانشمندان بر سر تشخیص کمال حقیقى انسان، اختلاف دور از انتظارى نیست.
بیان آرا و نظریات مختلف دربارهى کمال انسان(و انسان کامل)، و نقد و بررسى آنها سبب طولانى شدن بحث شده و هدف پرسشگر محترم نیز نبوده است. به همین جهت، به بیان چند نظر پیرامون کمال انسان اکتفا نموده، طالبان آگاهى بیشتر، به کتب مربوط مراجعه نمایند.
- نظریه برخوردارى از طبیعت: این نظریه، خود به دو نظر فرعى تقسیم میشود: برخوردارى فرد از طبیعت، و برخوردارى اجتماع از طبیعت.
بنابر نظریهى برخوردارى فرد از طبیعت که بر اساس اصالت فرد، پایهگذارى شده است، کمال انسان در استفاده و برخوردارى هر چه بیشتر از طبیعت و لذتهاى مادى است و زندگى مرفهتر و لذت بخشتر، با به کارگیرى علم تجربى و ابزار و امکانات پیشرفتهى روز براى استخراج منابع و ثروتهاى طبیعى، انجام میپذیرد.[۷]
و بنابر نظریهی برخوردارى اجتماع از طبیعت که ناشى از نگرش اصالت اجتماع و جامعه است، رفاه و استفادهى بیشتر از نعمتهاى دنیایى و مادى براى همهی طبقات اجتماع هدف است.[۸]
- نظریهى قدرت: بنابراین نظر، کمال انسان در قدرت است و انسان کامل؛ یعنى انسان قادر و مقتدر. انسان هر چه مقتدرتر و نیرومندتر باشد و بر محیط خارج خود؛ یعنى بر طبیعت و نیز بر انسانهاى دیگر مسلطتر باشد، به کمال نزدیکتر است. تکامل داروینى هم بر همین اساس است. موجود کاملتر در مقیاس داروین؛ یعنى موجود نیرومندتر؛ موجودى که بهتر میتواند خود را نگهدارى کند و بهتر میتواند رقیب را در میدان تنازع بقا از میان بردارد؛ از اینرو به داروین ایراد گرفتهاند که تو با این “اصل تنازع بقا” اخلاق را به کلى از میان بردهاى؛ چون به موجب این اصل، پایهی اخلاق متزلزل میشود.[۹]
- نظریهى حکما و فلاسفهی اسلامى(نظریه عقل و حکمت): از نظر حکما و فلاسفهى اسلامى، کمال انسان به دو چیز است. یکى درک حقایق(حکمت) و دیگرى عدالت. به عبارت دیگر، کمال انسان در حکمت نظرى و حکمت عملى[۱۰] است.[۱۱]
پس انسان کامل از نظر حکما، انسانى است که عقلش در مسائل نظرى، حکیمانه باشد(حکمت) و در مسائل عملى(از نظر اخلاق) هم، انسانى معتدل(عدالت) است.
- نظریهى عرفا(نظریهى عشق): عرفا معتقدند “حقیقت” یکى است و بس، و آن همان خدا است. غیر خدا را به نوعى، ظل و چهره و سایهى آن حقیقت میدانند. انسان وقتى کامل است که حقیقت را درک کند و به حقیقت هم برسد. “وصول به حق” و “قرب الى اللَّه” و… کمالى است که غایت آمال و آرزوى مشتاقان و عارفان الاهى است. و معناى وصول و رسیدن، “فانى شدن در او” است و فانى شدن به معناى باقى نماندن “من” و “ما” است. کسى که چنین سیرى نداشته و به حقیقت نرسیده، از راه وامانده است. مرکب این “سیر”، “عشق” و “محبت” و “اُنس”، است.[۱۲] و مرکز این عشق، “دل” است. البته عشقى که عرفا میگویند با عشقهاى متعارف(و روزنامهاى و…) متفاوت است. عشق عارف، عشق حقیقى است که انسان را بالا برده و به خدا میرساند. و منحصر در عشق به خدا است(نه عشق جنسى و یا عشق به…). در این نظریه، وسیله و راه رسیدن انسان به مقام انسان کامل، “اصلاح و تهذیب نفس” است.
در مکتب عرفان، مواردى؛ مانند تحقیر عقل، درونگرایى مطلق و نفسکشى و اهانت آن بسیار اهمیت دارد.[۱۳]
نظریات دیگرى نیز در کمال انسان وجود دارد که از ذکر آنان اجتناب میگردد. پیرامون این چهار نظریه انتقادات و اصلاحاتى از دیدگاه اسلامى و متون دینى و معارف اهلبیت(ع) وجود دارد که از ذکر آنان خوددارى شده و لازم است جهت اطلاع از آنان به کتابهاى نوشته شده در این زمینه مراجعه شود.[۱۴]
ج) کمال از نظر دین اسلام: نظر اسلام نسبت به هر یک از نظریات پیشین به گونهاى نیست که یا به طور کلى آن نظر را قبول نموده، هیچگونه نقد و اعتراضى به آن نداشته باشد، و یا یکباره آنرا ردّ کرده و مورد انتقاد قرار دهد، بلکه با قبول نکات صحیح و مثبت هر کدام، مواردى که با بینش اسلامى و تعالیم قرآنى سازگار نباشد، گوشزد مینماید و در مورد آراى چهارگانه و… چنین است.[۱۵]
خداى سبحان، کمال محض و کمال آفرین است، هرچه از او ظهور کند، کامل است. عالم و آدم از او ظهور کرده و هر دو از مظاهر کمال حقاند. همهی ذرات عالم هستى به سوى کمال و لقاى حق در حرکتاند و مسیر امر الاهى را طى میکنند. انسان نیز تافتهاى جدا بافته از جهان خلقت نیست؛ از اینرو سعى میکند با رسیدن به کمال مطلوب، خود را با سایر مخلوقات وفق دهد.[۱۶]
قرآن کریم، در آیاتى چند جهانبینى صحیح را ترسیم و راه سیر و سلوک(و رسیدن به کمال) را به عارفان سالک نشان میدهد؛ زیرا اولاً: خدا را به عنوان “هو الآخر”[۱۷] معرفى میکند؛ یعنى دورترین مقصد و عالیترین مقصود او است.
ثانیاً: کاروان هستى به سمت لقاى حق در حال “صیرورت” و “شدن” است: “الا الى اللَّه تصیر الامور”.[۱۸] قرآن کریم از سیر انسان به صیرورت یاد کرده است. تفاوت “صیرورت” با “سیر” در این است که سیر به معناى حرکت است که در همهی اجرام زمینى و آسمانى وجود دارد. اما صیرورت؛ یعنى تحول و شدن و از نوعى به نوع دیگر و از مرحلهاى به مرحلهى دیگر تکامل یافتن. انسانها که بدون استثنا در حال سیر و حرکتاند، صیرورت و تحول و شدنى را در پیشرو دارند که نهایت آن “لقاى حق تعالى” است.[۱۹]
اگرچه همهى هستى، از جمله انسان، به سوى خداى سبحان در حال صیرورت است، اما افراد، متفاوتاند، برخى به سوى “اسم عظیم”، عدهاى به سوى “اسم اعظم”، دستهاى به سویى و…، صیرورت مییابند.[۲۰]
به هر حال، جامع تمامى این صیرورتها، بویژه صیرورت انسان را میتوان، “ملاقات الاهى”[۲۱] و “قرب الاهى” و “مقام عندیت” و… دانست.
ثالثاً: میفرماید: “وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ”.[۲۲] براى لقاى حق، وسیله اتخاذ کنید که خدا هدف است و غیر خدا (هرگونه عمل قربى) وسیله خواهد بود.[۲۳]
آیات، روایات و ادعیهى فراوانى، مقصد و نهایت حرکت انسان را لقاى الاهى میدانند[۲۴] و کتابهاى فراوانى را بزرگان اهل معرفت در این موضوع نگاشتهاند.[۲۵]
انبیا و اولیاى الاهى راز و نیازهاى بلند و آتشینى در لقاء و وصال و… و هجران و فراق و… الاهى از خود بر جاى گذاشتهاند، که پرداختن به آنها، مستلزم نگارش چندین کتاب خواهد بود و مجامع روایى و ادعیه و… در برگیرنده چنین آثارى است.
همانگونه که قبلاً بیان شد، تعبیرات مختلفى براى کمال انسان در متون دینى وجود دارد، مانند: قرب الى اللَّه، لقاء اللَّه، مقام عندیت، وصول الى اللَّه، صیرورت، ولایت، توحید، خلافت، صبغه اللَّه، تخلق به اخلاق الاهى، رؤیه اللَّه، نظر به وجه اللَّه، ابتغاء وجه اللَّه، فنا و انس باللَّه، مجالست مع اللَّه، کمال انقطاع، تعلق به عزّ قدس الاهى، جوار اللَّه، دنو، جنب اللَّه، فتح، اسم اللَّه، قاب قوسین، اوادنى، عبودیت،… که شرح و تفصیل آنان مقصود و هدف نیست، بلکه آنچه مورد عنایت بوده، راه رسیدن به کمال – با هر تعبیرى که بیان شود- است که در بخش بعدى به آن پرداخته خواهد شد.[۲۶]
د) راه رسیدن به کمال(قرب الاهى): پس از آنکه مفهوم کمال و کمال انسان از منظر اسلام به مقدارى که لازم بود روشن گردید، “راه رسیدن به کمال” از جمله مسائلى است که اهمیت ویژهاى را در مباحث سیر و سلوک به خود اختصاص داده است.
کمال انسان که لقاى قرب الاهى و وصول الى اللَّه و…، است نیازمند وسیله است؛ زیرا که فرمود: “اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید، (براى لقا و سیر) به سوى او، وسیله اتخاذ کنید، و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.”[۲۷] و این وسیله، چیزى جز “بندگى” نیست.
بندگى مفتاح “ولایت” است،[۲۸] و نام “بنده”، بهترین اسمها است؛ از اینرو رسول گرامى اسلام(ص) که انسان کامل نامیده میشود، “عبداللَّه” است و در شب معراج، درخواست عبودیت فرمود: “رب بان تنسبنی الی نفسک بالعبودیه”.[۲۹] عبد در تمام هستى و کمالات و… خود، مدیون مولاى خود است و در پیشگاه او، فانى محض است.
“عبد حقیقى” که “عارف حقیقى” است، از هر رنگى، غیر از رنگ خدا(صبغه اللَّه) وارسته است و تسلیم محض و خاضع و مطیع او است و اگر چنین بود، قلب او جایگاه آن ذات مقدس است، “لایسعنى ارضى و لاسمائى بل یسعنى قلب عبدى المؤمن”.[۳۰] و اگر انسان از اسارت نفس بیرون آید و به عبودیت حق گردن نهد و دل را موحد کرده و زنگار دو بینى را از آیینهى روح بزداید و قلب را به نقطهى مرکزی کمال مطلق متوجه کند، چنان وسعتى در قلب او حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامهى الاهیه شود و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزى نشمرد. و چنان ارادهى او قوى گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
طیران مرغ دیدى تو ز پایبند شهوت
بدر آى تا ببینى طیران آدمیت[۳۱]
عبودیت و بندگى، “گوهرى” است که باطن آن “ربوبیت” است: “العبودیه جوهره، کنهها الربوبیه”.[۳۲] بر اثر عبودیت، نفس و روح بنده صیقل یافته و محل انعکاس و ظهور انوار الاهى و صفات و اسماى ربانى میگردد و آیینهى تمام نماى جمال و جلال حق میشود.
کلمهى “عبد” از سه حرف “ع – ب – د” تشکیل گردیده است. “عین”، کنایه از علم و یقین بنده نسبت به خداوند متعال است. “باء” اشارهاى به بینونت و جدایى و دورى او از غیر حق تعالى است، و حرف “دال” دلالتى است بر دنوّ و نزدیکى و تقرب بنده به پروردگار جل جلاله، بدون حجاب و بدون هیچ واسطه.[۳۳]
معراج رسول گرامى اسلام(ص) و رسیدن به مقام “قاب قوسین اوادنى” به برکت رسیدن به مرتبهى عبودیت مطلق آن انسان کامل است: “سبحان الذى اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى”.[۳۴] پیامبر اسلام(ص) نه تنها “عبداللَّه” است، بلکه به مقامى رسید که “عبده” نام گرفت، عبد هویّت مطلقهاى است که منشأ همهى اسماى حسناى الاهى است؛ و از اینرو در نماز شهادت میدهیم که “و أشهد ان محمداً عبده و رسوله”.
و به تعبیر بعضى از بزرگان، در قرآن کریم، هر جا کلمهى “عبد” به طور مطلق و بدون ذکر نام به کار رود، مخصوص پیامبر اکرم(ص) است.[۳۵]
طاعت و عبادت، تنها راه بندگى(قرب الى اللَّه): از آیات و روایات فراوانى که در موضوع بندگى وجود دارد، ارکان و اجزا و صفات بنده و بندگى را میتوان به دست آورد. لکن با مطالعه و بررسى آنان، میتوان گفت: حقیقت بندگى، بعد از معرفت و شهود بنده نسبت به ذات اقدس اله، بر “طاعت و عبادت” استوار ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 