فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word دارای ۸۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
لطفا نگران مطالب داخل فایل نباشید، مطالب داخل صفحات بسیار عالی و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
فایل ورد فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word :
کشاورزی-ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست
فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول-نقش صنایع در رویکردهای زیست محیطی
۱-۱- تاریخچه فعالیت صنعتی درایران….۱۳
۲-۱- توسعه صنعتی و محیط زیست …………..۱۵
۳-۱- نمای عمومی فرایند تولید در واحدهای صنعتی ……
۴-۱- روشهای جلوگیری از آلودگی ……………۱۶
۵-۱- وضعیت صنایع کشور از دیدگاه نوع صنعت و تعداد کارکنان………….
۶-۱- فعالیت های زیست محیطی بخش صنعت و معدن ….
۱-۶-۱- ساختارهای حمایتی و هدایتی……….۲۲
۱-۱-۶-۱- اقدامات زیست محیطی در سطح ستادی ……۲۳
۲-۱-۶-۱- اقدامات زیست محیطی در شهرک های صنعتی………….۲۳
۳-۱-۶-۱- اقدامات زیست محیطی طرح تحقیقات صنعتی – اموزشی اطلاع رسانی وزارت صنایع ومعادن………..۲۴
۲-۶-۱- فعالیت های مهندسی مبتنی بر کنترل آلودگی …………….۲۵
۳-۶-۱- فعالیهای مبتنی بر پایش و پیشگیری از آلودگی ……………۲۵
۱-۳-۶-۱- ارزیابی اثرات توسعه …………..۲۷
۲-۳-۶-۱- سیستم مدیریت زیست محیطی …………..۲۸
۳-۳-۶-۱- بهره وری سبز ……..۲۹
۴-۳-۶-۱- تولید پاکتر ………….۲۹
۵-۳-۶-۱- بازیافت مواد …….۳۰
۶-۳-۶-۱- ممیزی محیط زیست …………..۳۰
۴-۶-۱- فعالیتهای مبتنی بر تولید محصولات سازگار با محیط زیست …………..۳۰
۱-۴- ۶-۱- زمینه سازی جهت کنترل آلودگی خودروهای تولید داخل .۳۱
۲-۴-۶-۱- حذف و جایگزینی مواد مخرب لایه ازن ……..۳۲
فصل دوم – راهبردهای زیست محیطی در صنعت ….۳۳
۱-۲- نادیده گرفتن مشکل ……۳۴
۲-۲- رقیق کردن….۳۴
۳-۲- کنترل آلودگی در انتهای خط ………….۳۴
۴-۲- پیشگیری از آلودگی …….۳۸
۵-۲- شیوه های اصلی راهبرد تولید پاکتر ….۳۹
۶-۲- ویژگی های رویکرد تولید پاکتر ……….۴۰
۱-۶-۲-تنوع و گستردگی ………۴۰
۲-۶-۲- حفاظت محیط زیست .۴۱
۳-۶-۲- سادگی ….۴۱
۴-۶-۲- خلاقیت و نوآوری ……۴۲
۵-۶-۲- مقبولیت ۴۲
۶-۶-۲- بازدهی اقتصادی ……۴۳
۷-۲- مقایسه رویکرد کنترل آلودگی در انتهای خط و تولید پاکتر ….۴۴
۸-۲- تولید پاکتر و توسعه پایدار …………۴۷
-۲- دلایل سرمایه گذاری در تولید پاکتر ..۴۸
۱۰-۲- سیاست ها و اهرم های مورد استفاده برای هدایت صنایع به سمت تولید پاکتر …..۴۹
۱۱-۲- موانع و مشکلات اجرایی نمودن استراتژی های تولید پاکتر ..۵۰
۱-۱۱-۲- موانع ناشی از فقدان درک صحیح ..۵۰
۲-۱۱-۲- موانع ساختاری ………۵۰
۳-۱۱-۲- موانع مربوط به کمبو الاعات …..۵۰
۴-۱۱-۲- موانع فنی …………..۵۰
۵-۱۱-۲- موانع اقتصادی ……..۵۰
فصل سوم –نگاهی اجمالی به محیط زیست ……………۵۱
تاریخچه سازمان حفاظت محیط زیست ……۵۲
هدف…۵۳
وظایف اساسی سازمان ……….۵۵
تشکیلات سازمان .۵۵
۱-۳- دفاتر مستقل…………….۵۵
۱-۱-۳- دفتر حوزه ریاست و دبیرخانه شورایعالی محیط زیست …….۵۵
۲-۱-۳- اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل……۵۵
۳-۱-۳- اداره کل نظارت و بررسی ………..۵۶
۴-۱-۳-حراست .۵۶
۵-۱-۳- ادارات کل استان ها۵۶
۲-۳- معاونت آموزش و پرورش و برنامه ریزی ……..۵۶
۳-۳- دفتر آموزش زیست محیطی …….۵۶
۴-۳- دفتر طرح و برنامه و اطلاع رسانی .۵۷
۵-۳- دفتر مشارکت های مردمی ………۵۷
۶-۳- معاونت محیط زیست انسانی……۵۷
۱-۶-۳- دفتر ارزیابی زیست محیطی …….۵۹
۲-۶-۳- دفتر بررسی آلودگی هوا …………۵۹
۳-۶-۳- دفتر بررسی آلودگی آب و خاک .۵۹
۴-۶-۳- دفتر امور آزمایشگاه ها ……….۵۹
۷-۳- معاونت محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی .۵۹
۱-۷-۳- دفتر زیستگاه ها و امور مناطق ..۶۱
۲-۷-۳- دفتر امور حیات وحش و آبزیان.۶۲
-۷-۳- دفتر موزه تاریخ طبیعی ……….۶۴
۴-۷-۳- دفتر محیط زیست دریایی …….۶۴
۵-۷-۳-معاونت پشتیبانی و امور مجلس…………….۶۴
فصل چهارم-دستورالعمل اجرایی عملی تولید پاکتر ….۶۶
۱-۴- فاز اول –برنامه ریزی و سازماندهی ..۶۷
۱-۱-۴- کسب توافق مدیریت واحد ………۶۷
-۱-۴- تشکیل تیم پروژه …..۶۸
۳-۱-۴- توسعه سیاست ها ، اقدامات و اهداف زیست محیطی ..۶۹
۴-۱-۴- برنامه ریزی و ارزیابی تولید پاکتر .۶۹
-۴- فاز دوم – پیش ارزیابی ..۶۹
۱-۲-۴- توصیف شرکت و نمودارهای جریانی ………….۷۰
۲-۲-۴- بازرسی عینی و دقیق .۷۱
۳-۲-۴- انتخاب نقاط تمرکز .۷۲
۳-۴- فاز سوم – ارزیابی…….۷۲
۱-۳-۴- جمع آوری اطلاعات کمی ………۷۳
۲-۳-۴- موازنه مواد………..۷۴
۳-۳-۴- شناسایی گزینه های تولید پاکتر …………..۷۴
۴-۳-۴- ثبت و مرتب سازی گزینه ها ..۷۵
۴-۴- فاز چهارم – بررسی و مطالعات امکان سنجی .۷۶
۱-۴-۴- امکان سنجی اولیه ..۷۶
۲-۴-۴- امکان سنجی فنی .۷۷
۳-۴-۴- امکان سنجی اقتصادی …………۷۸
۴-۴—۴- امکان سنجی زیست محیطی ..۷۸
-۴-۴- ملاحظات مراحل ارزیابی ……….۸۰
۶-۴-۴- انتخاب گزینه ها برای اجرای نهایی …………..۸۰
-۴- فاز پنجم – اجرا و استمرار …………..۸۰
۱-۵-۴-آماده سازی یک برنامه اجرایی…..۸۰
۲-۵-۴- اجرای گزینه های منتخب ……….۸۰
فایل ورد کامل کشاورزی ارزیابی اثرا توسعه صنعتی بر محیط زیست ۸۸ صفحه در word
فهرست منابع ……۸۱
مقدمه:
امروزه مباحث تخصصی و کاربردی در حوزه صنعت از وسعت شایان توجهی برخوردار است و با توجه به وجود رویه های مختلف در عملکرد عوامل مرتبط با امور محیط زیست انسانی، برقراری ارتباط و استفاده از تجربیات مثبت گروه های داوطلب ایجاد وحدت رویه بین واحدهای استفاده کننده از خدمات زیست محیطی و بالاخره شناخت فراگیر و سهل الوصول شرکتهای مشاور طراح و سازنده تجهیزات و تاسیسات مربوطه دارای اولویت مهمی می باشد. خوشبختانه دسترسی به شبکه های جهانی اطلاعات، دستیابی به بخشی از موارد فوق را تسهیل نموده ولیکن با نگاهی واقع بینانه فقر اطلاعاتی غیر قابل انکاری در حوزه محیط زیست صنعتی کشور مشهود است که انجام اقدامات موثر و ضربتی را توجیه پذیر و الزامی می نماید.
تحول در راهبردهای حفاظت محیط زیست، حاکی از تحول رو به تکامل رویکردهای زیست محیطی می باشد که در رابطه با بسط مفهوم توسعه قرار می گیرند. در چند دهه اخیر، تحول های مختلف صنعتی عبارت بوده اند از نادیده گرفتن مشکل، رقیق کردن(Dilution) ، کنترل آلودگی در انتهای خط(End-of-pipe) ، بازیافت، استفاده مجدد و پیشگیری از آلودگی (Pollution Prevention)که هر یک از این رویکردها در دوره زمانی خاصی مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به روند رو به رشد صنایع و فراگیر شدن آلودگی ناشی از آنها، اخیراً توجه به رویکردهای بیولوژیک رشد فزاینده ای یافته است.
روش های مختلف تصفیه بیولوژیک پساب شهری و صنعتی، طی نیمه دوم قرن بیستم توسعه یافت و شاید لجن فعال به عنوان متداولترین آنها مطرح گردید. اما واقعیت این است که روش های هوازی تصفیه پساب دارای یک محدودیت اساسی می باشند زیرا هزینه های جاری تصفیه خانه های پساب با استفاده از روش های متعارف بسیار بالاست بعنوان مثال در روش لجن فعال، تنها مصرف برق برای حذف هر تن … حدود ۱۲۰۰ کیلو وات ساعت است که نیازمند برق ارزان و یا پرداختی ماهانه بسیار زیاد خواهد بود. براین اساس توسعه روش های تصفیه روش تصفیه بی هوازی برای تصفیه پساب های شهری و صنعتی در سال های اخیر رویکرد سرمایه گذاری در سیستم های تصفیه متحول ساخته است. تصفیه بی هوازی که همیشه به علت وجود محدودیت در تولید بوی نامطبوع به فراموشی سپرده می شد، امروزه به دلیل ظرفیت قابل قبول در تصفیه پساب های با بالا، با هدف استفاده مهندسین، سرپرستان و تکنسین های تصفیه خانه های پساب به عنوان قدم اول در این زمینه مطرح می گردد و بدون شک در قرن جدید سایر روشهای تصفیه فاضلاب را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.
انشاءالله
«مقدمه »
نگاهی گذرا به زندگانی حضرت زهرا (سلام ال… علیها)
اسم : فاطمه زهرا
لقب ها : بتول ، خیرالنساء ، راضیه ، مرضیه ، سیده ، محدثه ، طاهره ، مبارکه ، میمونه، معصومه ، صدیقه ، عذرا و …
کنیه ها : ام الائمه ، ام الحسنین، ام الخیره، ام المومنین ، امالفضائل، ام ابیها
نام پدر: حضرت محمد بن عبداله (ص)
نام مادر: حضرت خدیجه بنت حویلد (س)
زمان تولد: ۲۸ جمادی الثانی (روز جمعه ) سال پنجم بعثت
محل تولد : مکه معظمه خانه حضرت خدیجه (س)
عمر شریفش : هجده سال و هفتاد و پنج روز
زمان شهادت : ۷۵ یا ۹۵ روز بعد از رحلت پیامبر (ص)، سوم جمادی الثانی (۱۳ جمادی الاول) سال یازدهم هجری، بین نماز مغرب و عشاء علت شهادت : ضربت در و غلاف شمشیر
محل دفن : خانه خود، بقیع، بین محراب و منبر پیامبر
فرزندان پسر: امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و محسن
فرزندان دختر : زینب کبری (س) –ام کلثوم (زینب صغری)
روز مخصوص زیارت ایشان: روزهای یکشنبه
آن حضرت در سن حدوداً ۸ سالگی همراه حضرت علی (ع) به مدینه مهاجرت نمود و در سال دوم هجرت در آغاز ماه ذیحجه با علی (ع) ازدواج نمود.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد یا قره عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیه عندالله اشفعی لنا عندالله.
سلام بر تو باد ای فاطمه زهرا ای دخت پیامبر و ای نور چشم رسول مکرم ، ای سرور و ای رهبر گرانقدرمان، ما به توتوجه کرده و شفاعتت را چشم می داریم و به وسیله تو ای پاره تن نبی گرامی به خدای متعال پناه می بریم و حوائج خود را به تو عرضه می نمائیم. ای آنکس که در نزد خدا آبرومندی در پیش پروردگار از ما شفاعت نما.
سخنم را با این حدیث عمیق در شان حضرت زهرا (س) آغاز می کنم که امام صادق (ع) نقل کرد؛ جیرئیل بر پیامبر (ص) نازل شده و خطاب به پیامبر (ص) فرمود خداوند تبارک و تعالی فرموند :
«لولاک لما خلقت الا فلاک ، و لولا علی لما خلقتک ، و لولا فاطمه لما خلقتکما»
اگر تو نبودی ، موجودات را نمی آفریدم و اگر علی (ع) نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه (س) نبود شما دو نفر (پیامبر و علی ) را نمی آفریدم از حدیث فوق استفاده می شود که همه ارزشها و کمالاتی که در یک انسان به عنوان اشرف مخلوقات تصور میشود، در وجود مقدس حضرت زهرا (س) جلوه کرده است.
زنان گرچه در کل تاریخ تحقیر شده اند ، ولی هر چه تحقیر شده باشند زندگی درخشان زهرا (س) آبروی زن را آنچنان بالا برد و هویت عظیم زن را نشان داد که همه تحقیرها را جبران نمود.
بر همین اساس امام خمینی (ره) در یکی از گفتارهای خود فرمود: «حضرت زهرا (س) زنی است که فضائلش همطراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم (ص) و خاندان عصمت و طهارت بود.
و نیز فرمود:
« تمامی ابعادی که برای زن و برای یک انسان متصور است در فاطمه (س) جلوه کرده است.
در روایتی آمده : شخصی از امام صادق (ع) پرسید: معنی «حی علی خیر العمل » (برای بهترین عمل بشتابید) که در اذان گفته می شود، چیست ؟
امام صادق (ع) در پاسخ فرمود: خیر العمل برّ فاطمه و ولدها» «بهترین عمل ، نیکی به فاطمه (س) و فرزندان اوست»
بنابراین ، مقام ارجمند فاطمه (س) در اسلام، در سطحی است که مسلمانان ، هر شبانه روز چندین بار همدیگر را به پیوند نیک با مکتب فاطمه و فرزندان پاک او دعوت می کند و فرهنگ اذان و نماز با محبت و رابطه صحیح با فاطمه (س) و خاندانش آمیخته است.
در بررسی زندگی و رفتار عملی فاطمه (س) این باور وجود داشته که حیات فاطمه (س) معرفی کننده شیوه عملی اسلام و به صورت یک مکتب است، مکتبی که ان را وحی و هدایت عملی آن را شخص پیامبر و امیرالمومنین علی (ع) بر عهده و در تحت نظارت داشته اند در واقع فاطمه (س) خود قهرمان اجرای آن مکتب است.
آنچه را که فاطمه (س) آورده و اجرا کرده از جانب رب العالمین است که به صورت وحی بر رسول گرامی اسلام القاء شده و او هم آنها را بدون کمترین غفلت و اشتباهی به دخترش تعلیم کرده است. فاطمه (س) خود معصومه است، در کنار پدری معصوم تربیت شده و با همسری معصوم پیوند زناشویی بسته و فرزندانی معصوم و امام به جهان عرضه شده است.
پدرش رسولخدا و پیامبر خاتم (ص)، آورنده قرآن و پیام خداوند می باشد. دستورالعمل حیات سعادتمندانه بشر را تا روز واپسین در اساسنامه حیات به نام کتاب آورده ، میزانها و معیارهای حیات و رشد را به انسانها معرفی کرده و عملاً آنها را مورد آزمایش و اجرا و نمایش گذاشته است و برای اتمام حجت به انسانها آنها را با بینات همراه نموده است و ۲۳ سال آئین اسلام را با جنبه الگئی خویش عرضه و تبلیغ کرده و راه و رسم عملی آن را به مردم آموخته است اما در آنچه که مربوط به حیات زنان است آئین اسلام را الگویی ضروری بود تا خدای را بر آن نیز حجتی باشد. در دوران دعوت پیامبر در مکه آن رسالت عظیم را خدیجه همسر گرامی با وفای رسول الله ایفا کرد و پس از رحلت او و مخصوصاً در مدینه فاطمه (س) دختر او عهده دار ایفای آن شد. گرچه زهرای اطهر می تواند الگوی هر زن و مردی باشد.
فاطمه (س) الگوی مکتب اسلام است. بانوئی که در دوران حیات کوتاهش مراحل مختلف دعوت و رسالت پیامبر (ص) را دیده و در خانه وحی رشد کرده و با شعاع وحی انس گرفته است. او در نقش های مختلفی که برای حیات زنان پدید میآید، روزگار گذراند و در هر عرصه ای نشان داده که زن چگونه باید باشد.
در مقام فرزندی الگویی راستین بود
همسری بود برای شوهرش علی (ع) که خود پیشوای شاهدان است.
مادری بود نمونه برای فرزندان و پرورش دهنده نسلی شهید.
مدیری بود برای کانون خانوادگی و درگرم نگه داشتن ان در منتهای کوشش و تلاش.
رهبری بود برای جامعه زنان و امر هدایت آنها را بر عهده داشت.
تیمارداری بود برای مردم و امت پدر، در عین رحمت و شفقت.
و بالاخره در جامه اسلامی زنی بود، عاقله، کامله، مومن، را ستین، مجاهد و مبارز، حق گوی و حق طلب، بردبار و صبور دارای حیات احساسی توام با تعقل در جریان زندگی علمی اسلام، دارای مشی خاص در سیاست، اقتصاد و مدیریت و تربیت، بت شکنی و هدایت و …. او به تایید دوست و دشمن، مورد عنایت پیامبر اکرم(ص) بوده ، سیده نساء العالمین خیر النساء، مایه فخر زنان، مجری کامل دستورات الهی و تابع خدا بود، همه حرکات و سکناتش درسآموز، راهگشاو دارای جبنه الگویی و در خود تبعیت و رعایت.
زندگانی حضرت زهرا(س) را به طور کلی می توان به دو بخش تقسیم کرد، بخش اول از میلاد پربرکت آن بانوی بزرگوار تا وفات سرور عالمین محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بخش دوم از وفات پیامبر (ص) تا شهادت حضرت زهرا(س) که به عنوان حیات سیاسی آن حضرت مطرح می شود و ما به فراخور بحثمان (فدک) نگاهی به بخش دوم زندگی حضرت می افکنیم.
هر محقق اهل نظری در بررسی متون تاریخی و روایی مسلمین با این واقعیت آشنا می گردد که حوادث تلخ و ناگواری پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) دامنگیر جامعه اسلامی شد و انحرافات گوناگونی شکل گرفت.
تمام نویسندگان و مورخان و سیره نویسان فرق اسلامی ، اعتراف کردند که بلافاصله پس از وفات رسولخدا (ص) مصیبت جانکاهی بر اهل بیت رسول گرامی اسلام باریدن گرفت.
و حقوق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حضرت زهرا (س) غصب گردید و دوباره ارزش های جاهلی زنده شد و حکومت الهی را با حکومت بشری و خود کامگی اشتباه گرفتند.
و صدها فرمان و رهنمود سیاسی رسول خدا(ص) در رابطه با امامت و حکومت امام علی (ع) آگاهانه، نادیده گرفته شد و هزاران روایت و احادیث پیامبر اسلام در رابطه با اهل بیت (ع) و یگانه دخترش حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) را بدست فراموشی سپردند.
و حادثه عظیم ۷۰ روز قبل از واقعه غدیر خم را انکار کردند و با تفسیر و اظهار نظرهای دروغین کنار گذاشتند.
و برای اولین بار تفسیرهای دروغین و دخالت دادن اغراض سیاسی و آراء شخصی در قرآن راه یافت که با افشاگری های لازم و استدلال های حضرت فاطمه (س) روبرو شدند چاره ای جز تسلیم و سپس اهانت کردن نداشتند در واقع برای اولین بار دفاع مقدس در برابر تهاجمات عقیدتی ، فکری سران سقیفه، از طرف اهل بیت (ع) و صدیقه طاهره (س) شکل گرفت.
و برای اولین بار، برای شکستن خط دفاعی اهل بیت (ع) سیلی زدن ها، آتش زدنها، اهانت ها، شلاق زدنها ، تهدید کردن ها، مطرح شد.
و امت پیامبر اسلام به حرمت حریم فرزندانش تاختند.
بربوسه گاه رسول خدا، آن بازوان مقدس زهرا(س) شلاق نواختند.
به یکباره همه چیز دگرگون شد.
همه ارزشها واژگون گردید.
همه سفارش ها و وحی الهی انکارشد.
و فصل غم بار و خونینی در تاریخ امت اسلامی آغاز گردید.
فاطمه (س) برای زدودن این آثار تلاش و مبارزات پی گیری کرد.
مسئله غصب فدک یکی از مسائلی بود که به دنبال غصب خلافت از سوی غاصبین صورت گرفت.
مبارزه حضرت زهرا(س) برای باز پس گرفتن فدک سندی بر مظلومیت سیده زنان عالم است. تا جایی که هرگاه شیعه نام فدک را می شنود خاطراتی تلخ و دلخراش از یادش می گذرد. هیچ انسان منصفی نیست که قصه پر غصه فدک را بخواند و ناله های جانسوز دختر پیامبر را در میان جمعیت اوباش و بی خبر از خدا بشنود و دل به مظلومیت علی (ع) و اشک چشم کودکان معصومش نسوزاند و بر بانیان این واقعه از بن دل نفرین نفرستد که چگونه تحمل کردند. آنهاناله های غربت و فریاد کمک خواهی دختر رسول خدا را شنیدند و پاسخی نگفتند . او را دیدند که کودکانش را میان دستها و بازوان ورم کرده و مجروح خود گرفته، با پهلویی شکسته و صورتی نیلگون رو به سوی منزل دارد، اما هیچگونه عکس العملی نشان ندادند.
ولی زهرای اطهر از پای ننشست و به مبارزات خود تا آخرین لحظات عمر شریفش ادامه داد. امروزه شاهدیم که پس از چهارده قرن هنوز مسئله فدک بر زبان مسلمانان جریان دارد و نویسندگان زیادی پیرامون آن بحث و گفتگو نموده اند و در تاریخ اسلام موضوعی حساس و پرمغز است و بزرگترین نقطه حساسی که نویسندگان به آن تکیه دارند این است که تنها دختر پیامبر، زهرای اطهر گرداننده این موضوع می باشد.
حضرت امام جواد (ع) فرمود: خداوند در خاندان انبیاء کسانی را می گمارد که با توانایی علمی و نفوذ معنوی خویش مردم را از ضلالت و گمراهی به هدایت راهنمایی کنند و اینها پاسدارانی هستند که هر گونه آزار را در راه نگهبانی دین بر خود روا می دارند.
خدایا! به برکت وجود حضرت زهرا (س) پیروی از مکتب زهرا (س)، و خوشبختی در پرتو این مکتب را به ما عنایت فرما و نیز شفاعت آن حضرت را نصیبان گردان.
«معیار شیعه بودن»
یکی از پیروان اهل بیت درشهر مدینه همسرش را خدمت حضرت زهرا (س) فرستاد که بپرسد، آیا شوهرم از شیعیان شما است یا خیر؟
حضرت فرمود: اگر به آنچه ما به شما امر کردیم، عمل میکنی و از آنچه بر حذر داشتیم دوری می کنی ، تو از شیعیان ما هستی و الا هرگز
«بحار الانوار –ج ۶۵- ص۱۵۵»
فصل اول : مشخصات فدک و ارزش مادی آن
بنابر تحقیق علمای جغرافیا و محدثین و رواهاخبار آل محمد (ص)، فدک دهکده کوچکی است در زمینهای خیبر که زمین حاصلخیزی بوده و شاید محصول پنبه آن زیاد بوده که نامش را فدک گذاشتهاند زیرا فدک در لغت به معنی از هم واشدن و پراکنده شدن پنبه است و البته به طور تحقیق نخلهای فراوان داشته است.
در قاموس آمده : فدک قریهای است در خیبر .
مصباح گوید : فدک به فتح فاء و دال ، قریهای است که بین آن و خیبر کمتر از یک منزل راه است و آن چیزی بود که خدای تعالی به پیامبرش به عنوان غنیمت داد . چنانچه از تاریخ و روایات اسلامی استفاده میشود ، در هنگامی که فدک در اختیار رسول گرامی اسلام قرار گرفت درختان سرسبز و پرثمری داشت و تعداد آنها را برابر تمام درختان شهر کوفه دانستهاند . مسافران با مرکبهای تندرو در دوروز مسافت بین مدینه تا فدک را میپیمودند ( قریهالحجازبینها و بین المدینه یومان ) .
در کتاب معجم البدان حموی بیان شده که نام این سرزمین به نام « فدک بنعام بننوح» اولین کسی است که در آنجا سکونت یافته است . این باغها در شمال مدینه واقع شده است و تا مدینه منوره یکصدوچهل کیلومتر فاصله دارد . ساکنان فدک یهودی بودند و رئیس آنان « یوشعبن نون » بود .
نکتهای که باید در مورد فدک بیان شود این است که فدک قطعهزمینی کوچک و مزرعهای بیحاصل نبوده است بلکه آنچه به اطمینان میتوان گفت محصولاتی که از آن عاید صاحبش میشد چنان بود که ثروت قابل ملاحظهای تشکیل میداد . قسمتی از اراضی آن کشاورزی و حاصلخیز بود و بقیه به صورت باغستانهای خرما درآمده بود که در وسط آن چشمه نوارانی وجود داشت .
در کتاب شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید بیان شده که درختان خرمای آن را به اندازه خرمای کوفه در قرن ششم هجری تخمین زدهاند . مجموع عایدات سرتاسری آن در سال از ۲۴ هزار تا ۷۰ هزار دینار طلا نقل شده است . و بعضی درآمد فدک را سالیانه از هفتادهزار سکه طلا تا صدوبیست هزار سکه نوشتهاند . ممکن است این اختلافات نقل برحسب اختلاف درآمد آن در سالهای مختلف بوده است . هرساله حضرت زهرا (س) به اندازه قوت خود برمیداشت و بقیه را بین فقرا تقسیم میکرد .
جوهری در کتاب « سفینه و فدک » مینویسد فدک صدهزار درهم ارزش دارد چه آن زمان که عمر سکینه آن ناحیه را به شام کوچ داد ، مقوحی را مأمور کرد تا املاک و درختان خرمای آنجا را قیمت گذارد و با نظر کارشناسان ، عمر نیمه بهاء آن محل را به مبلغ ۵۰ هزار درهم ، از اموالی که از عراق آورده بودند پرداخت کرد.
فصل دوم: فتح و اختصاص آن جزء ملک پیامبر (ص) با توجه به آیات
فتح فدک
بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجرت نبوی و پیروزی لشگر اسلام که مرهون شجاعتهای امیرالمؤمنین علی (ع) بود ، دستور فتح فدک توسط شخص پیامبر(ص) و علی (ع) به وسیله جبرئیل ابلاغ شد . مردم فدک که نزدیکترین افراد به خیبریها بودند ، بعد از فتح خیبر رعب و وحشت و هراس عجیبی داشتند لذا به قصد امان یافتن از این بیم و هراس، شخصی را به خدمت پیامبر خدا (ص) فرستاده و پیشنهاد دادند که ما حاضریم سالانه نصف درآمد محصولات خویش را در اختیار شما بگذارم که در مقابل آن ، مال و جان و ناموسان از طرف سپاه اسلام تضمین گردد .
رسول گرامی اسلام که همیشه طرفدار صلح و آشتی بود ، از این پیشنهاد استقبال نمود و شخصی را به نام «محیط» به نمایندگی خویش به حضور سران فدک فرستاد . نماینده پیامبر خدا با «یوشعبن نون»، رئیس دهکده به گفتگو پرداخته و صلحنامه را به امضا رساندند .
از آن تاریخ نصف درآمد دهکده فدک به اختصاص و خالصه پیامبر درآمد و مسلمانان نیز موظف شدند متقابلاً از حقوق آنان دفاع کنند . طبق آیه ششم سوره مبارکه حشر سرزمینهایی که بدون جنگ به تصرف سپاه اسلام درمیآید، فیء نام داشته و همه اینگونه اموال مخصوص پیامبر (ص) است و او میتواند در هرکجا صلاح بداند به مصرف برساند .
رسول خدا درآمد فدک را مطابق آیه هفتم سوره مبارکه حشر به فقرا و مسکینان و سایر درماندگان از جمله برای خویشاوندانش خرج میکرد ولی به نقل ابن عباس و سایر مفسّرین ، چون آیه (وات ذالقربی حقّه) نازل شد جبرئیل از جانب خداوند عرضه داشت فدک را به فاطمه (س) عطا کن .
سمهودی مینویسد : فدک هفت قطعه زمین و ملک یک یهودی به نام «مخیریق» بوده که او شخصاً به پیامبر اکرم (ص) بخشید و مسلمان شد و به جنگ احد رفت و درآن جنگ کشته شد و بعضی نوشتهاند به مرگ طبیعی مرده و پیش از مرگ نوشته و وصیت کرده پیشوای اسلام هرگونه تصرفی را در املاک او بنماید مختار است .
همچنین سمهودی گفته است که سه نفر از سه ملت در اسلام پیشی گرفتند، مخیریق از ملت یهود ، سلمان از ملت پارس و بلال از مردم حبشه .
آن باغستانها که مورد وصیت مخیریق قرار گرفت عبارت بود از :
دلال ، برقه ، اعواف ، صافیه ، مثیب ، مشربهامّ ابراهیم ، حسناء .
در هر صورت که مخیریق صلح کرده باشد یا یهود بنینضیر این باغستانها را به پیغبر بخشیده باشد یا خمس غنائم خیبر باشد ملک شخصی رسول خدا بوده و او هم در زمان حیاتش به دخترش بخشید و از سال ۷ تا ۱۱ هجری که سال رحلت آن حضرت است ، چهارسال درآمد این اراضی را برای فاطمه (س) می آوردند و حضرت با میل خود آن را بین فقرا تقسیم میکرد .
به روایت دیگر پیغمبر برای فتح خیبر حرکت کرد در بین راه «مخیصهبن مسعود حارثی» را مأمور فرمود که به طرف قلاع فدک برود و جهودان را به جنگ یا قبول جزیه دعوت کند محیصه به فدک رفت و یهود اطراف او را گرفتند، ابلاغ فرمان کرد. یهود گفتند: زعمای خیبر و قهرمانان ابطال یهود خیبر مانند مرحب و عامر و یاسر و حارث با ده هزار نفر پشت درهای آهنین قلاع خیبر مهیای جنگ هستند ماقبل از یکسرشدن کار آنها حاضر به قبول این پیشنهاد نیستیم ، محیصه خواست برگردد صلاح ندید گفتند دوسه روزی بین ما باش تا مشورت کنیم و تصمیم خود را گرفته به تو بگوییم و چند نفر را انتخاب کنیم که با تو نزد محمد(ص) بروند و با او وارد مذاکره شوند . در این اثنا که محیصه در فدک بود خبر آوردند که حصین ناعم – قلعه بین فدک و خیبر- فتح شد و گروهی از سکنه آن کشته شدند .
ساکنین فدک سخت بیمناک شدند و هولی عظیم آنها را فراگرفت اطراف محیصه جمع شدند و گفتند اگر ما تندی کردیم یا کلماتی تند و زننده و بیادبانه گفتیم از محمد پوشیدهدار و به او بازگو مکن – محیصه گفت من نمیتوانم چیزی را از پیغمبر اسلام کتمان کنم او برگزیده خداست و به همه سرائر آگاه است آنگاه نون بن یوشع را با چند نفر از مشایخ و معمرین و مجربین انتخاب کردند که نزد محمد بروند آنها را بفرستند و خود به تحصین و تحکیم درها و ابواب قلاع پرداختند نون بن یوشع آمد مذاکراتی کردند پیغمبر فرمود اگر من شما را به قلاع فدک برگردانم و شما درهای آنجا را محکم ببندید و من همه درها را باز کنم با شما چه کنم ؟ گفتند لشکریان ما را بکش و قلعههای ما را بگیر .
یهودیان فدک به قلاع خود و درهای آهنین و سخت و استوار آن متکی و مطمئن بودند که مسلمین آنجا را نتوانند گشود در همین حال پیغمبر(ص) فرمود جعبه آوردند و کلیدهایی را نشان آنها داد که کلید قفلهای درهای آهنین قلاع بود – بهت و حیرت آنها را فرو برد گفتند این کلیدها را کی به شما داده فرمود آنکس که الواح تورات را به موسی داده « یعنی جبرئیل » بعد فرمود باز در جعبه نهاده بستند و به جای خود نگاهداشتند .
این واقعه یهود فدک را به مصالحت واداشت و قبول کردند صلح کنند پیغمبر(ص) امیر المؤمنین علیبنابیطالب(ع) را فرستاد تا پیمان صلح بنویسد و هرکس ایمان آورد خمس مالش را بدهد و هرکس روی از اسلام بتابد تمام اموالش گرفته شود . بدینوسیله فدک فتح شد و آیه فوق نازل شد .
علامه مجلسی مینویسد : چون فتح قلاع خیبر بدست علی صورت گرفت و فدک را به پیغمبر (ع) هدیه کردند جبرئیل نازل شد این آیه را آورد که «وات ذالقربی حقه» پیغمبر(ص) گفت ذویالقربی کیست و حق او چیست ؟ جبرئیل گفت: ذویالقربی فاطمه است و حق او فدک است پس حضرت رسول فدک را به فاطمه بخشید که از آن او و ذریه او باشد فرمود این زمین بیجنگ گرفته شده و مخصوص من است من هم به تو به امر خدا میبخشم . نظیر این روایت را یا قوت الحموی در معجم البدان از قول احمد بنجابر بلاذری در کتاب فتوح البلدان بیان کرده است که به عقیده وی صحیحترین روایت میباشد .
اختصاص فدک جزء ملک پیامبر با توجه به آیات قرآن
خداوند در قرآن کریم فرموده است : « و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شی قدیر »
آنچه بهره داده خدا بر پیامبرش از آنان پس مسلط نشدید شما مسلمانان بر آن به سبب جنگ و لشگرکشی سواره بلکه خدا مسلط میکند پیامبران را بر هرکس بخواهد و خدا بر همه چیز توانا است و نیز فرموده است :« و ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابنالسبیل کیلا یکون دوله بین الاغنیاء منکم »
و آنچه بهره داده خدا بر پیامبرش از ساکنین قریهها پس مخصوص خدا و پیامبر و بستگان مخصوص وی و یتیمان و مساکین و از راهماندگان است ، تا اینکه آن دارائی بین ثروتمندان شما دست به دست نگردد .
لغت (فیئ) از ماده (فاء یفئ) به معنی رجع است ، و جمله ما (افاء الله علی رسوله) یعنی هرچه که به پیغمبر (ص) برگردد و برای آن حضرت حاصل شود بدون جنگ و بدون تاخت و تاز لشگر و سوارگان، پس آن مخصوص پیامبر (ص) است ، که در زمان زندگانی آن حضرت آن ثروت را در نیازهای شخصی خود مصرف کند و این مطلب مرود اجماع امت اسلام است و بعد از وفات آن حضرت این دارائی طبق آیه، بذوی القربی ( نزدیکان مخصوص ) تعلق دارد ، و آنها حق تصرف در این ثروت دارند نه غیر آنها و این دارائی داخل در بیتالمال نیست و به مسلمانها تعلق ندارد ، زیرا حکم خاص آن در قرآن تعیین شده است .
زمخشری در ذیل آیه دوم در تفسیر کشاف میگوید : حرف عطف بر سر جمله « ما افاء الله » در این آیه وارد نشده که این جمله را عطف بر جمله «ما افاءالله » در آیه اول بگیرد. با اینکه این دو جمله از هم اجنبی نیستند ، و علت آن این است که جمله «ما افاء الله » در آیه دوم عطف بیان است برای جمله « ما افاء الله » در آیه اول و این آیه دوم ، آیه اول را بیان میکند به اینکه کیفیت مصرف آن را تعیین مینماید و اینکه پیغمبر (ص) باید فیء را مانند خمس مصرف کند علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه دوم میفرماید : این آیه ظاهر است در اینکه در مقام بیان مصرف فیء است که در آیه اول ذکر شده و علت اینکه فیء در این آیه تعمیم داده شده به فیء اهل القری، برای اینکه اموال بنینضیر و سایر املاک اختصاصی رسول الله (ص) را شامل شود ، در این آیه میفرماید :« فللّه و للرسول » یعنی یک قسمت از این فیئ اختصاص به خدا دارد و مقصود از این مطلب این است که باید یک قسمت از این اموال در راه خدا بر حسب صلاحدید پیغمبر (ص) مصرف شود و یک قسمت از آن اختصاص به رسول دارد که خود پیغمبر (ص) آنرا برای شخص خود برداشت میکند . سپس فرموده : « و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل ».
اما مراد از « ذویالقربی » نزدیکان پیغمبر (ص) است و ما در اینجا نمیتوانیم بگوئیم عموم مؤمنین از اقرباء پیغمبر (ص) به حساب میآیند و مراد آنها هستند ، همچنانکه این مطلب از خود آیه ظاهر است و مراد از یتامی و فقرا همان ذیالقربی است همچنانکه سیاق آیه بدان اشعار دارد و علت اینکه ایتام خصوصاً در آیه ذکر شدهاند و قسیم خود ذیالقربی قرار گرفتهاند، از نظر اهمیت آنان است و از ائمه اهل بیت نقل شده که مراد از ذویالقربی اهل بیت هستند ، و مراد از « ایتام و مساکین و ابن سبیل » ایتام و فقرا و از راه ماندگان اهل بیت (ع) میباشند .
قال علیبن حسین (ع) : هم قرباناً و مساکیننا و ابناء سبیلنا
امام سجاد (ع) فرمودند : آنها نزدیکان ما و فقراء از ما و از راه ماندگان از ما اهل بیت هستند – و به همین مضمون از امیرالمؤمنین نقل شده است .
فصل سوم : واگذاری فدک به حضرت زهراء (س) و معیلر بخشش آن
بهترین کلامی که میتوان بیان داشت و صادقترین گفتاری که بایسته است. کلام خداست و چه کسی از خدا راستگوتر است؟خدای تعالی میفرماید : « وات ذاالقربی حقه و المسکین وابن السبیل ذلک خیرللذین یریدون وجه الله و اولئک هم المفلحون »
ای پیامبر به ذا القربی حقش را بده و نیز مسکین و در راه مانده، این عمل برای کسانی که رضای خدا را طلب میکنند نیکوتر است آنانی که رستگارانند این آیه همانگونه که میبینید خطابی است از پروردگار عزّوجّل به حبیبش محمد مصطفی (ص) و به وی امر میفرماید که به ذالقربی حقش را بده اما ذالقربی کیست ؟ و حقش چیست ؟
در آیه قربی یا آیه مودت بیان میشود که مقصود از قربی نزدیکان رسول خداست که عبارتند از علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام پس معنای آیه چنین میشود : به نزدیکانت حقوقشان را بده .پیامبر (ص) در این مورد از جبرئیل توضیح خواست که مراد از ذیالقربی کیست ؟ جبرئیل عرض کرد : فدک را به فاطمه واگذار کن تا وسیله گشایشی برای وی و فرزندانش باشد بعوض آن ثروت کلانی که مادرش خدیجه در راه خدا صرف و خرج نمود و به پاس مجاهدت پیگیری که آن بانوی بزرگوار در مسیر پیشرفت اسلام انجام داد پیامبر فاطمه را طلبید و فدک را به وی عنایت فرمود در این هنگام مالکیت پیامبر نسبت به فدک پایان پذیرفت و فدک در تصرف شاهدخت اسلام درآمد .
از ابی سعید خدری و دیگران روایت شده به هنگامی که این آیه بررسول اکرم(ص) نازل گردید فدک را به فاطمه زهرا داده و تسلیم وی نمود و از دو امام بزرگوار باقرو صادق(علیهما السلام) نیز این مطلب روایت گردیده حضرت سجاد(ع) میفرماید: « اقطع رسول الله فاطمه علیها السلام فدک » .
حضرت سجاد به عنوان اقطع تعبیر نمود و اقطع عبارتست از، واگذار کردن حق انتقاع قطعهای از زمینهای حکومت شرعی را به شخصی معین .
در میان علماء شیعه این مسأله مشهور و از مسلمات به شمار میرود .
در تفسیر مجمع البیان، امین الاسلام و مفسر بزرگ عالم تشیع شیخ طبرسی درذیل آیه آورده است « وات ذالقربی حقه » حق خویشاوندان را که خداوند برای ایشان واجب کرده است ، عطا کن، این معنی از ابن عباس و حسن است. سدی گوید مقصود دادن حقّ خویشاوندان پیامبر است وی میگویند هنگامی که عبیدالله زیاد امام سجاد(ص) را نزد یزید میفرستاد، حضرت به مردی شامی فرمود :
قرآن را خواندهای ؟
-آری
-آیا آیه « وات ذالقربی حقه » را خواندهای؟
-آری
-ما همان کسانی هستیم که خداوند دستور داده است که حقش ادا شود.
همین مطلب از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نیز روایت شده است .
در کتاب شریف بحار الانوار در این رابطه آمده است « پس جبرئیل نازل شده و گفت : همانا خدای عزوجل تو را امر میفرماید که حق نزدیکان خویش را ادا کنی (حقشان را به آنان بدهی) حضرت فرمود : ای جبرئیل نزدیکان من چه کسانیاند ؟ و حقّ آنها چیست؟
جبرئیل گفت : منظور از (ذواقربی)، فاطمه(س) است. پس سرزمین فدک و آنچه را که از حق خدا و رسول در آن است به وی عطا کن.
پس رسول خدا فاطمه(س) را فرا خواند و مکتوبی (سندمالکیتی) برای او نوشت (که سرزمین فدک حق فاطمه و ملک اوست)، و همین مکتوب را حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت پدربزرگوارش به ابوبکر ارائه نمود و فرمود : «این نوشته ( و سند ) رسولالله است که برای من و فرزندانم (دو پسرم) نوشته است». (که ابوبکر از ایشان نپذیرفت)
عبدالرحمن بن صالح گوید : مأمون نامهای به عبدالله بن موسی نوشت و درباره فدک از وی سؤال کرد . وی حدیث بالا را در پاسخ مأمون نوشت . مأمون فدک را به فرزندان حضرت فاطمه زهرا تسلیم کرد. توضیح بیشتر این مورد در فصلهای آینده بیان میشود .
شخصیتهای بزرگی مانند کلینی و عیاشی و صدوق که جزو دانشمندان شیعه هستند ، نزول آیه را در مورد خویشاوندان پیامبر(ص) نقل کرده و افزودند که پس از نزول این آیه پیامبر فدک را به دختر خود فاطمه (س) بخشید موضوع فوق را بسیاری از علما اهل سنت و جماعت به طرق گوناگون نقل کردهاند و از جمله آنها در کتاب کنزالعمال ( متقی هندی ) و در مختصر آن که رد حاشیه مسند امام احمد حنبل آمده ذیل عنوان صله رحم از کتاب اخلاق از ابوسعید خدری روایت شده ، هنگامی که این آیه نازل گردید ، « وات ذالقربی حقه …. » رسول اکرم فرمودند : ای فاطمه ! فدک از آن تست .
حاکم درتاریخ خود و همچنین در تفسیر درّالمنثور سیوطی در جلد چهارم صفحه ۱۷۷ ، بزاز و ابویعلی و ابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابی سعید خدری روایت کردهاند که وقتی این آیه نازل شد : « وات ذالقربی حقه … » رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه بخشید .
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه از طرق مختلفهای غیر از طرق ابی سعید خدری چنین گوید که :
وقتی آیه شریقه « وات ذالقربی حقه …. » نازل گردید رسول خدا (ص) فاطمه زهرا را خواندو فدک را به ایشان بخشید . مشابه همین مطلب را عطیه نیز نقل میکند .
از این قبیل مباحث که در شأن نزول آیه وارد شده استفاده میشود که رسول خدا (ص) از جانب پروردگار مأموریت داشته که فدک را به عنوان حق ذیالقربی در اختیار فاطمه زهرا(ص) قرار دهد و بدین وسیله بنیان اقتصادی خانواده حضرت علی (ع) را که در راه اسلام آن همه جهاد و فداکاری نمود تقویت نماید .
ممکن است کسی بگوید : آیه « وات ذالقربی حقه » که در احادیث بدان اشاره شده یکی از آیات سوره اسرا میباشد و آن سوره را از سورههای مکی شمردهاند ، با اینکه اعطاء فدک در مدینه و بعد از فتح خیبر بوده است . در پاسخ این اشکال یکی از دو مطلب را میتوان اختیار کرد ، میشود گفت : گرچه سوره اسرا را مکی شمردهاند لیکن چند آیه آنرا مدنی دانسته اند که یکی از آنها همین آیه « وات ذالقربی حقه … » میباشد . حسن گفته : سوره اسرا مکی است مگر پنج آیه آن که در مدینه نازل شده است ، آیه « و لا تقتلوا النفس و آیه و لا تقربوا الزنا » و آیه « اولئک الذین یدعون » و آیه « اقم الصلاه» و آیه « وآت ذالقربی حقه » .
وجه دوم اینکه کسی بگوید : اصل حق ذوالقربی در مکه و قبل از هجرت تشریع شده لیکن بعد از هجرت مورد عمل قرار گرفت .
فصل چهارم : تصرف حضرت زهرا(س) در فدک در زمان حیات پیامبر اکرم
از تصریحات مورخان و محدثان روشن میگردد که این بانوی بزرگوار در فدک تصرّف فرموده و اساساً فدک در دست و تملک ایشان میبود ه است . از میان همه تصریحات با بیان کلام امام بزرگوار علیبنابیطالب در نهج البلاغه و در نامهای که به عثمانبنحنیف می نویسد . مطلب را آغاز مینماییم .
« بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء ، فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم الله »
( آری از آنچه که آسمان سایه بر آن افکنده است فدک در دست ما بود که بر آن گروهی بخل ورزیده و گروهی دیگر در آن سخاوت به خرج دادند و خدا خوب داوری است . )
ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه در باب دوم گوید : «ابوبکر فدک را از فاطمه زهرا گرفت . . . »
و معنی این سخن آنست که فدک در دست حضرت زهرا علیهاالسلام از زمان پدرش میبوده و سپس ابوبکر آن را از ایشان گرفته است .
علامه مجلسی ازکتاب خرائج نقل میکندکه وقتی رسول خدا پس از غلبه و پیروزی و بعد از استیلاء بر فدک به مدینه بازگشتند وارد بر فاطمه زهرا گردیدند و فرمودند : دختر جانم خدای تعالی فدک را به پدر تو بخشید و فدک را خاص و خالص وی قرار داده ، پس فدک از آن پدر تست بدون آنکه مسلمان را در آن حقی باشد ، هر کار بخواهم میتوانم به آن انجام دهم ، و دخترم خدیجه را بر پدر تو مهریهای بود ( مهریهای از من طلبکار بود ) و من که پدر تو باشم آن را به تو برمیگردانم و به تو میبخشم که در زمان حیات تو از آن تو و پس از تو از آن فرزندان تو باشد آنگاه رسول اکرم علی (ع) را خواند و فرمودند تکه پوستی بیاور بعد به وی دستور دادند بنویس که من فدک را به فاطمه بخشیدم ، و بر این معنی علیبن ابیطالب و خدمتکار رسول خدا و ام ایمن شهادت دادند . وقتی که رسول خدا از دنیا رفت و ابوبکر بر منصب و مسند حکومت نشست و بیش از ده روز نگذشته بودکه امر خلافت وی استقامت یافته بود کسی را به سوی فدک فرستاد تا وکیل حضرت صدیقهطاهره فاطمهزهرا(س) را از آنجا بیرون کنند و او هم همین کار را کرد .
فصل اول: مراحل غصب فدک
علامه ابو منصور طبرسی (متوفی ۵۸۸ هـ) در کتاب احتجاج و همچنین علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل می کند، هنگامی که بیعت با ابوبکر به پایان رسد و نیز امر خلافت بر مهاجران و انصار استقرار گرفته و سامان یافت ، ابوبکر مأمورین خود را به فدک فرستاد تا نماینده فاطمه (س) را از سرزمین فدک اخراج نماید که این دستور اجرا شد . ابن ابی الحدید بیان می کند: که این تصرف عدوانی ده روز پس از رحلت رسول خدا بود .
هنگامی که فاطمه (س) اطلاع یافت که عمالش را از فدک بیرون کردهاند اندوهناک شد اندوهناک لذا خودش را در قبال مشکل تازه ای دید زیرا نقشه دستگاه خلافت بر علی (ع) و زهرا (س) پوشیده نبود و از انگیزه و نیز باعث اصلی آن اقدام بی اطلاع نبودند در اینجا فاطمه (س ) یکی از دو راه را می توانست انتخاب کند:
راه اول: در مقابل دستگاه خلافت ابوبکر سکونت کند و از حق مشروعش چشم پوشی نماید، علاوه بر این می توانست برای خوش آمد خلیفه مقتدر اسلام ، پیغام دهد که شما صاحب اختیار ما بوده و هستید لذا فدک ناچیز را خدمت شما تقدیم می دارم .
راه دوم: تا قدرت دارد از حق خویش دفاع کند.
البته انتخاب راه اول برای حضرت زهرا (س) امکان نداشت زیرا از نقشه های پشت پرده دستگاه خلافت بی اطلاع نبود ومیدانست می خواهند بوسیله فشار اقتصادی و نیز قطع بودجه ، نفوذ خلیفه حقیقی اسلام یعنی علی بن ابیطالب (ع) را قطع کنند تا برای همیشه دستش از حکومت قطع شود و همچنین از هرگونه اقدامی علیه دستگاه خلافت مایوس گردد در ضمن میدانست می خواهند بوسیله غصب فدک در خانه علی را ببندند.
حضرت فاطمه (س) فکر کرد، اکنون مدرک خوبی به دستش افتاده لذا می تواند بدان وسیله ، با خلافت انتخابی ابوبکر مبارزه کرده و او را رسوا و مفتضع سازد تا افکار عمومی را بیدار کند.
حضرت فاطمه (س) فکر کرد اگر من بخواهم زیر بار ظلم وستم ابوبکر بروم و همچنین از حقوق حقه خودم دفاع نکنم ، دستگاه حکومت ابوبکر به ظلم و ستم عادت می کند بنابراین بعد از این موضوع، حقوق مردم را رعایت نخواهد کرد.
حضرت فاطمه (س) فکر کرد: اگر از حق خودش دفاع نکند مردم خیال می کنند چشم پوشی از حق و زیر بار ظلم و ستم رفتن کار پسندیده ای است .
حضرت فاطمه (س) فکر کرد: اگر ابوبکر را رسوا نسازم ، عوام فریبی در بین خلفا رواج خواهد گرفت .
حضرت فاطمه ۰س) فکر کرد: اگر من که دختر پیغمبر هستم از حق مشروع خودم چشم پوشی کنم، مسلمانان خیال می کنند ، زن از تمام حقوق اجتماعی محروم است لذا حق ندارد برای احقاق حق خود مبارزه کند .
حضرت فاطمه (س) فکر کرد: من تربیت یافته دامن وحی و خانه ولایتم ، اسوهای برای زنان مسلمان هستم، مرا به عنوان اعمال و رفتار زیبنده یک بانوی اسلامی می دانند، بنابراین اگر در این مقام سستی کنم و همچنین از احقاق حق خودم اظهار عجز نمایم ، موقعیت و مقام واقعی زن در اسلام مجهول مانده و زن را یک عضو بیکار و بی لیاقت می پندارند .
آری نظایر این افکار برجسته و عالی بود که به فاطمه (س) اجازه نمی داد راه اول را انتخاب کند زیرا مقابله یک زن در مقابل دستگاه ابوبکر بسی خطرناک بود، آنهم برای فاطمه ای که در همین روزها ، پهلویش شکسته، بازویش سیاه شده و سقط جنین کرده است البته هر یک از این حوادث ، برای یک زن کافی بود که برای همیشه مرعوب ستمکاران باشد، اما فاطمه ای که خوی فداکاری، شجاعت و بردباری را از مادرش خدیجه و پدرش محمد (ص) به ارث برده، در مرکز مبارزات اسلامی تربیت شده، در خانه نیرومندترین و فداکارترین افراد زندگی کرده، صدها مرتبه لباسهای خون آلود شوهرش را شسته و جراحتهای بدنش را پانسمان کرده است، از این حوادث جزئی نمی هراسد و نیز مرعوب دستگاه خلافت ابوبکر واقع نمی شود.
مناظرات حضرت زهرا (س) با ابوبکر
حضرت زهرا (س) ابتدا فدک را به این عنوان که عطیه و بخشش رسول خدا (ص) بوده مطالبه فرمودند، ولی ابوبکر نپذیرفت، آنگاه فدک را از طریق ارث طلب فرمودند.
همانگونه که حلبی در کتاب سیره جلد ۳ ص ۳۹ میگوید :
«فاطمه زهرا (س) پس از وفات رسول اکرم (ص) نزد ابوبکر آمد و فرمود فدک بخشش پدر من است که در زمان حیاتش آن را به من بخشیده و عطیه داده بودند، ولی ابوبکر نپذیرفت و بر این گفتار از فاطمه زهرا شاهد مطالبه نمود پس علی علیه السلام) بر این مطلب شهادت داد ابوبکر شاهد دیگری طلبید و جناب ام ایمن نیز شهادت داد پس ابوبکر گفت آیا با شهادت مردی و زنی خود را صاحب استحقاق میدانی؟»
طبرسی در احتجاج خود نقل می کند که :
«فاطمه زهرا (س) پیش ابوبکر آمده و فرمودند: چرا مرا از آنچه از پدرم به ارث برده ام باز می داری ؟ و نماینده مرا از فدک خارج کرده ای؟ و حال آنکه فدک را پیامبر اکرم (ص) به امر خدای تعالی برای من قرار داده بودند.
ابوبکر گفت بر این مطلبی که عنوان کردی شاهد بیاور جناب ام ایمن آمده و گفت: تا از تو آنچه را که رسول خدا(ص) درباره من گفته است نشنوم و اعتراف نگیرم شهادت نخواهم داد . ای ابوبکر ترا به خدا سوگند آیا نمی دانی که رسول اکرم (ص) فرمودند ام ایمن زنی از زنان بهشت است ؟
ابوبکر پاسخ داد: آری.
آنگاه ام ایمن گفت شهادت می دهم که خدای عزوجل به رسول خود وحی فرمود «وات ذالقربی حقه …» پس رسول اکرم (ص) نیز فدک را به امر خدای تعالی به فاطمه بخشیده و آن را وسیله ارتزاق وی قرار دادند، سپس علی (علیه السلام) آمده و مانند همین مطلب را شهادت داد، در این هنگام ابوبکر نوشته ای نوشته وبه فاطمه زهرا دادند (دائر بر اینکه فدک از آن فاطمه زهراست .) در همین لحظات عمر وارد شد و پرسید این نوشته چیست ؟ ابوبکر گفت فاطمه ادعا می کند که فدک از آن اوست و بر این ادعا ام ایمن و علی نیز شهادت دادند و من نیز مالکیت وی را تایید کرده و نوشته ام .
عمر نوشته را از فاطمه گرفت و آب دهان بر آن انداخته سپس پاره اش کرد لذا فاطمه زهرا (س) بیرون آمد در حالیکه گریه میکرد.»
در سیره حلبی جلد ۳ ص ۳۹۱ ، اینگونه آمده که عمر نوشته را گرفت و دو نیمش کرد، ابوبکر هم برای تأیید عمر، به فاطمه (س) گفت : یا باید غیر از علی (ع) یک شاهد مرد دیگری بیاوری، یا علاوه بر شهادت ام ایمن یک زن دیگر شهادت بدهد .
فاطمه با چشم گریان از خانه ابوبکر خارج شد و به روایت دیگر عمر و عبدالرحمن شهادت دادند که رسولخدا (ص) در آمد فدک را در بین مسلمانان تقسیم می نمود .
روز دیگر حضرت فاطمه (س) نزد ابوبکر رفت و راجع به میراث پدر وارد بحث و احتجاج شد .
حضرت فرمود : ای ابوبکر! چرا ارث پدرم را نمی دهی ؟
پاسخ داد : پیغمبران ارث نمی گذارند .
فرمود : مگر خدا در قرآن نمی فرماید : «وورث سلیمان داوود » مگر سلیمان از داوود ارث نبرد؟
ابوبکر در غضبناک شد و گفت : به تو گفتم ، پیغمبر ارث نمی گذارد.
فرمود: مگر زکریای پیغمبر به خدا نگفت : «فهب لی من لدنک ولیاً یرثنی و یرث من آل یعقوب»
ابوبکر باز هم پاسخ داد : گفتم پیغمبران ارث نمی گذارند . فرمود : مگر خداوند در قرآن نمی فرماید : «یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل خط الانثیین»
ای ابابکر! مگر من از اولاد رسول خدا نیستم ؟
باز ابوبکر که در مقابل منطق استوار زهرا (س) قرار گرفته بود، چاره ای ندید جز اینکه سخن سابقش را تکرار کند و بگوید : به تو گفتم پیغمبر ارث نمی گذارد .
ابوبکر برای تصحیح عمل غیر مشروعش حدیثی نقل کرد که رسول خدا (ص) فرمود : ما پیغمبران ارث نمی گذاریم عایشه و حفضه هم گفتار ابوبکر را تائید کردند.
فاطمه (س) فرمود : «هذا اول شهاده زور شهدا بها فی الاسلام».
«این نخستین گواهی باطل در اسلام است که آن دو نفر گواهی داده اند»
چنان که ملاحظه می فرمایید، در این مباحثه هم زهرا (س) پیروز شده و بوسیله برهان و استدلال ، برای ابوبکر اثبات کرد، که حدیثی که تو مدعی آن هستی بر خلاف نصوص قران است و هر حدیثی که بر خلاف نص صریح قرآن باشد معتبر نیست . لذا ابوبکر محکوم شد، ولی چاره ای نداشت جز اینکه در پاسخ استدلال فاطمه (س) همان حرف سابق را تکرار کند .
در کتاب کشف الغمه در مورد شهود حدیث ابوبکر بیان شده که چون شهادت دو زن (عایشه و حفضه ) کافی نبود. یک عرب بیابانی به نام «مالک بن اوس بن حدثان» هم بر این حدیث شهادت داد.
دو مورخ شهیر ، طبری و ثقفی در تاریخ خود روایت میکنند در زمان خلافت عثمان ، عایشه نزد عثمان آمد وگفت : «عطائی را که پدرم ابوبکر و بعد از او عمر ، به من می دادند، تو نیز به من بده .»
عثمان گفت : ابوبکر و عمر مطابق میل خود به تو چیزی می دادند ، ولی من در کتاب و سنت چیزی نیافتم که به تو عطائی بدهم ، من چنین کاری نمی کنم .
عایشه گفت : « پس میراث مرا که از رسولخدا (ص) به من رسیده ، بده!»
عثمان گفت : مگر فراموش کردی فاطمه (س) نزد پدرت آمد و مطالبه میراث خود (که از رسولخدا (ص) باقی مانده بود) را کرد ، تو و مالک بن اوس گواهی دادید که پیامبر (ص) چیزی را به ارث نمی گذارند. تو حق ارث فاطمه (س) را باطل کردی و اینک آمده ای آن ارث را مطالبه میکنی ؟! نه من هرگز چیزی به تو نمی دهم .
گفتار مستدل علی (ع) به ابوبکر و حوادث بعد از آن
روز بعد علی (ع) به مسجد نزد ابوبکر آمد ، دید مهاجر و انصار در اطراف ابوبکر حلقه زده اند ، به ابوبکر گفت :
چرا فاطمه (س) را از ملک موروثی که از پدرش به او، ارث رسیده ، ممنوع نموده ای ؟ با توجه به اینکه رسول اکرم (ص) در زمان حیاتش آن ملک را در اختیار فاطمه (س) گذارده است.
ابوبکر گفت : فدک ، غنیمت است و به همه مسلمانان تعلق دارد، اگر فاطمه (س) شاهد بیاورد که رسول خدا (ص) آن را ملک او کرده است ، ما هم آن را به او واگذار می کنیم ، وگر نه حقی در آن ندارد.
حضرت علی (ع ) فرمود: ای ابوبکر ! آیا تو در میان ما بر خلاف آنچه خدا در میان مسلمانان حکم می فرماید، حکم میکنی ؟
پاسخ داد : خیر ، چنین نیست .
حضرت علی (ع) فرمود: هر گاه ملکی در دست مسلمانی باشد و نیز در اختیار او قرار گرفته باشد و من ادعا کنم که آن ملک مال من است ، از چه کسی بینّه (دو شاهد عادل) میطلبی؟ ابوبکر گفت: از تو مطالبه بینه (دو شاهد عادل) میکنم. (چون تو مدعی هستی)
علی (ع) فرمود : پس چرا از فاطمه (س) درمورد ملکی که در اختیارش قرارگرفته، در دست و اختیار اوست و رسول خدا(ص) در زمان حیات خود فدک رابه فاطمه زهرا تملیک فرموده اند دلیل می طلبی؟ وی از زمان رسول خدا تا هم اکنون مالک فدک است.
چرا تو از مسلمانان بر آنچه ادعا میکنند (که فدک از آن همه مسلمانان است ) بینه و شاهد نمی طلبی؟ همانگونه که اگر من چنین ادّعایی می کردم از من بر آن ادعا شاهد و بینه میطلبیدی ؟
ابوبکر ساکت شد ، آنگاه گفت : مباحثه را رها کن زیرا که ما توان مقابله با تو را در بحث نداریم ، اگر شاهدانی عادل بر این معنی اقامه کردی فبها و گرنه فدک مال عمومی و از آن همه مسلمانان است و نیز تو و فاطمه حقی در آن ندارید.
علی (ع) فرمودند : ای ابوبکر آیا کتاب خدا را می خوانی ؟
پاسخ داد : آری. علی (ع) فرمود : مرا از این قول خدای تعالی خبر ده! «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
این ایه در حق چه کسی نازل شده در حق ما یا غیر ما ؟
پاسخ داد : در حق شما نازل شده است.
علی (ع) فرمودند : اگر شهودی شهادت دهند که فاطمه زهرا دخت رسول اکرم (ص) کار زشتی انجام داده با وی چه معامله ای خواهی نمود ؟
ابوبکر پاسخ داد : بروی حد جاری خواهم نمود همانگونه که بر زنان دیگر مسلمانان حد جاری می کنم.
علی (ع) فرمودند : اگر این کار را بکنی در این صورت در نزد خدا از کافران خواهی بود.
ابوبکر گفت : چرا ؟
علی (ع) فرمودند : زیرا که شهادت خدای تعالی را بر طهارت فاطمه زهرا رد کرده و شهادت مردم را درباره او پذیرفته ای !!!
همانگونه که حکم خدا رسول وی را در این فرموده که فدک را به فاطمه (س) بخشیده بودند رد کردی و گمان بردی که فدک غنیمتی است که از آن همه مسلمانان است، در حالیکه رسول خدا فرمود. «البینه علی من ادعی والیمین علی من ادعی علیه» (بینه و دلیل بر عهده مدعی است و سوگند به عهده کسی است که بر علیه وی ادعایی شده است، یعنی منکر ).
طبرسی گوید : در این هنگام مردم با یکدیگر به گفتگو و پچ پچ پرداختند و عده ای عده ای دیگر را انکار می کردند و میگفتند : والله علی راست گفت. آنگاه علی (ع) به خانه خود مراجعت کرد .
علامه حلی در کشکول خود از مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند:
وقتی که امر خلافت به ابوبکر بن ابی قحافه رسید منادی وی ندا در داد هر کس دین یا وعده ای بر گردن رسول خدا داد مراجعه کند تا من ادایش نمایم .
جابر بن عبدالله و جریر بن عبدالله بجلی آمدند و هر کدام ادعا نمودند که از رسول خدا (ص) چیزی طلبکارند پس آن طلب ها را ابوبکر پرداخت .
فاطمه زهرا (س) نزد ابوبکر آمده سپس فدک، خمس و غنیمت را مطالبه فرمود.(یعنی به هر صورت که حساب شود فدک از آن ماست چه بخششی ، چه خمس و چه به عنوان غنیمت )
ابوبکر به ایشان گفت : ای دختر رسول خدا بینه و شاهد بیاور! فاطمه (س) با وی به آیات قرآنی احتجاج کرده و سپس فرمودند : تو جابر بن عبدالله و جریربن عبدالله را تصدیق نموده و از آنها بینه و دلیلی مطالبه نکردی ولی از من شهود مطالبه می نمایی ؟
ولی ابوبکر پاسخ داد : اگر فدک از آن توست، باید شاهد بیاوری ؟
ولی هنگامی که حضرت زهرا (س) شهود را حاضر کردند به بهانه های مختلف شهود را هم نپذیرفت .
علامه طبرسی در کتاب احتجاج پس از جریان مناظره علی با ابوبکر به نقل از امام صادق (ع) ادامه می دهد که امام صادق (ع) فرمود :
ابوبکر پس از احتجاج علی (ع) از مسجد به سوی خانه خود بازگشت ، سپس برای عمر بن خطاب پیام فرستاد و او را طلبید عمر نزد ابوبکر آمد و بین ابوبکر و عمر چنین گفتگو شد :
ابوبکر : دیدی که گفتگوی ما با علی (ع) امروز چگونه پایان یافت ؟ اگر در روز دیگری با او چنین برخوردی داشته باشیم، مسلما امور ما متزلزل شده و اساس حکومت ما سست خواهد شد، رأی شما در این خصوص چیست؟
عمر: نظر من این است که دستور قتل او را صادر کنیم.
ابوبکر: چگونه و توسط چه کسی؟
عمر: خالدبن ولید برای این کار مناسب است.
ابوبکر و عمر به دنبال خالد فرستادند که او نزد آنها آمد، آنها به او گفتند: می خواهیم ترا برای یک امر بزرگ مأمور کنیم.
خالد: «احملونی علی ما شئتم و لو علی قتل علی بن ابیطالب» «هر چه می خواهید مرا به آن تکلیف کنید، اگر چه قتل علی (ع) باشد آماده ام».
ابوبکر وعمر : نظر ما همین است.
خالد: هر گونه که تصویب کنید انجام می دهم، چگونه او را بکشم؟
ابوبکر: در مسجد حاضر شو و در ضمن نماز جماعت کنار علی (ع) بنشین و با او نماز بخوان، وقتی که من (که امام جماعت هستم) سلام آخر نماز را دادم، برخیز و گردن علی (ع) را بزن!
خالد: بسیار خوب همین کار را انجام میدهم.
اسماء دختر عمیس که همسر ابوبکر بود (و در باطن از دوستان اهلبیت) این سخن را شنید و به کنیز خود گفت: به خانه علی و فاطمه (س) علیه السلام برو و سلام مرا به آنها برسان و به علی بگو: «ان الملا یا تمرون بک لیقتلوک فاخرج این لک من الناصحین». (این جمعیت برای کشتنت به مشورت نشسته اند، فوراً از شهر بیرون برو که من از خیرخواهان تو هستم).
امیرالمؤمنین (ع) به کنیز فرمود: به اسماء بگو: «ان الله یحول بینهم و بین ما یریدون.»
(خداوند بین آنها و مقصودشان مانع می شود یعنی خدا آنها را به این کار موفق نخواهد کرد .
سپس علی (ع) از خانه بیرون آمده و به قصد شرکت در نماز جماعت به مسجد رفت و در صف نشست سپس خالدبن ولید در حالیکه شمشیر همراهش بود در کنار علی (ع) نشست. نماز شروع شد هنگامی که ابوبکر برای تشهد نماز نشست (گویا نماز صبح بود) از تصمیم خود پشیمان شد، زیرا ترسید که فتنه و آشوبی رخ دهد. البته با توجه به شناختی که از علی (ع) در مورد شجاعت و داوری او داشت، چنان مضطرب، پریشان و حیران شد که آیا سلام نماز را بگوید یا نه؟
که مردم گمان کردند او دستخوش سهو و اشتباه شده است، که ناگهان متوجه خالد شد و گفت: «لا تفعلن ما امرتک»: «آنچه را به تو دستور دادم البته انجام نده» سپس گفت:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
امیرالمؤمنین علی (ع) به خالد گفت: چه دستوری به تو داده بود؟
خالد گفت: به من دستور داده بود گردنت را بزنم.
علی (ع) فرمود: آیا این دستور را اجرا می کردی؟
خالد گفت: سوگند به خدا اگر او قبل از سلام نماز، مرا نهی نمی کرد ترا می کشتم.
در این هنگام علی (ع) تکان سختی به خالد داد، خالد به زمین افتاد، مردم اطراف علی (ع) را گرفتند که خالد را رها کند،
عمر گفت: به خدای کعبه خالد را می کشد.
مردم به علی (ع) عرض کردند: ترا به صاحب این قبر (پیامبر) سوگند می دهیم، خالد را رها کن! آنگاه حضرت خالد را رها کرد.
از ابوذر غفاری نقل شده است: حضرت علی (ع) گلوی خالد را با دو انگشت اشاره و وسطی گرفت، آنچنان فشار داد که خالد نعره کشید، مردم ترسیدند و هر کس در فکر خود بود، در این هنگام خالد لباس خود را پلید کرد، پاهای خود را به هم زد و هیچگونه سخنی نمی گفت.
ابوبکر به عمر گفت: این است نتیجه مشورت واژگونه ای که با تو کردم، گویی حادثه امروز را می دیدم و از خدا شکر می کنم که ما را سلامت داشت.
هر کس که نزدیک می شد تا خالدار را از چنگ نیرومند علی (ع) نجات دهد نگاه تند علی (ع) آنچنان او را وحشتزده می کرد که برمی گشت، ابوبکر عمر را نزد عباس عموی پیامبر فرستاد. عباس آمد و شفاعت کرد علی (ع) را سوگند داد و گفت: ترا به حق این قبر (اشاره به قبر پیامبر)، صاحبش و به حق مادرشان خالد را رها کن!
آنگاه علی (ع) خالد را رها ساخت. سپس عباس بین دو چشم علی (ع) را بوسید.
در روایت دیگر آمده: سپس علی (ع) گریبان عمر را گرفت و فرمود: ای پسر ضحاک حبشیه اگر حکم خدا و عهد پیامبر (ص) نبود، می دانستی که کدام یک از ما ضعیفتر و کمتر بودیم.
حاضران میانجیگری کردند و عمر را از دست علی (ع) رها ساختند، در این هنگام عباس نزد ابوبکر رفت و گفت: سوگند به خدا اگر علی (ع) را می کشتید، یک نفر از دودمان تیم را زنده نمی گذاشتیم.
علامه مجلسی در بحار از دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابی الحدید، نقل می کند: من از استاد خود (ابوجعفر نقیب) پرسیدم، من از کارههای علی (ع) در شگفتم که در این مدت طولانی بعد از رسولخدا (حدوداً ۲۳ سال) چگونه از نیرنگ دشمنان زنده ماند و آنها فرصت نیافتند تا با مکر و حیله او را بکشند، با آنهمه جگرهای سوخته که از دست علی (ع) داشتند؟
استاد در پاسخ گفت: اگر علی (ع) صبر و تحمل و فروتنی نمی کرد و گوشه گیری را بر نمی گزید، او را می کشتند ولی او با سر گرم شدن به عبادت، نماز و قرائت قرآن، خود را از روش سابق باز داشت و نیز شمشیر را فراموش کرد. همواره مانند کسی بود که در انتظار فرصت به سر می برد، لذا صبر کرد، در بیابانها به گردش و سیاحت پرداخت و همچنین به کنار کوهها می رفت و مانند سایر مردم در مسیر اطاعت خلفاء در آمد، از این رو دشمنان دست از او کشیدند و او را فراموش کردند.
وانگهی هیچکس قدرت نداشت که آنحضرت را بکشد مگر اینکه از سوی خلفاء اذن بگیرد و یا رضایت باطنی آنها را بدست آورده باشد، چون متصدیان امر انگیزه ای برای قتل علی (ع) نداشتند ناگزیر از او دست کشیدند وگرنه او را می کشتند.
از سوی دیگر اجل (پایان عمر) خود حلقه محکم و استوار، و نیز قلعه محکم و خلل ناپذیر است، تا اجل فرا نرسد کسی کشته نمی شود.
سپس در مورد جریان مأموریت خالد، از استاد سؤال کردم که آیا صحیح است که ابوبکر او را مأمور قتل علی (ع) نمود؟
ابوجعفر نقیب در پاسخ گفت: عده ای از علویون این داستان را گفته و نیز نقل کرده اند که مردی به نزد زفربن هذیل شاگرد ابوحنیفه رفت و پرسید: این حکم چگونه است که ابوحنیفه می گوید: برای انسان نمازگذار رواست که قبل از سلام از نماز بیرون آید، مانند اینکه قبل از سلام نماز سخن بگوید و فعل کثیر انجام دهد یا حدث از او حادث گردد؟
زفر گفت: جایز است چنانکه ابوبکر هنگام تشهد قبل از سلام سخن گفت.
آن مرد پرسید: ابوبکر قبل از سلام چه سخنی گفت؟
زفر در پاسخ گفت: برای مثل تو روا نیست که چنین سؤالی را طرح کنی.
او مکرر پرسید و اصرار کرد سرانجام زفر به حاضران گفت: این مرد را بیرون کنید که من گمان دارم او از صاحب ابوالخطاب باشد. ابن ابی الحدید میگوید: از استاد نقیب پرسیدم،
نقیب گفت: من بعید می دانم، ولی فرقه امامیه (شیعه) آن را روایت کردهاند.
نامه کوبنده علی (ع) به ابوبکر و واکنش ابوبکر
در کتاب احتجاج طبرسی آمده هنگامی که به حضرت علی (ع) خبر رسید که ابوبکر فدک را از حضرت زهرا (س) گرفته و کارگزاران فاطمه (س) را از فدک بیرون نموده است، نامه کوبنده زیر را برای ابوبکر فرستاد که ترجمه اش چنین است. امواج آشوب و فتنه انگیزی را با سینه های کشتی های نجات بشکافید، تاجهای فخرفروشی و نخوت مردم خودپسند را با محدود کردن افراد حیله گروهوی پرست فروگذارید، از مبدأ، فیض و نور اکتساب کرده، تنها به سوی او متوجه باشید میراث نفوس پاک را به خودشان واگذارید، از محیط جهل و غفلت و حیرت بیرون آئید، گویا با چشم خود می بینم که شماها چون شتر چشم بسته که به دور آسیاب می گردد متحیر و سرگردان قدم می زنید.
سوگند به خدا اگر مأذون بودم سرهای شما را مانند درو کردن محصول رسیده با داسهای برنده مبرنده و تیز و آهنین از تن جدا می کردم، و می شکافتم از کاسه های سرهای دلیران شما، به آن گونه ای که چشمهای شما مجروح گشته و همه متوحش و حیران شوید. من همان شخصی هستم که جمعیتهای انبوه را پراکنده می کرده، لشگرها را نابود ساخته، تشکیلات و نظام شما را بر هم زده، پیوسته در میدانهای جنگ مشغول نبرد بوده و شما در خانه های خود معتکف میشدید.
من تا دیروز شب و روز ملازم پیغمبر خدا بودم، همه شماها از اعمال و رفتار من آگاه بودید و مقام مرا تصدیق داشتید. و بجان پدرم سوگند که شما راضی نمی شوید از اینکه نبوت و خلافت در خانواده ما جمع بشود، زیرا هنوز کینه های جنگ بدر و احد را فراموش نکرده اید.
سوگند به خدا: اگر به شما بگویم آنچه از جانب پروردگار توانا درباره شما مقدر و نوشته شده است، قطعاً از شدت اضطراب، استخوانهای دنده های شما چون تداخل دندانهای پرگار آسیاب در داخل بدن شما فرو خواهد رفت.
من اگر حرف بزنم می گوئید حسادت می ورزم و اگر ساکت شوم خواهید گفت که علی بن ابیطالب از مرگ میترسد، هیهات هیهات اشتیاق من به مرگ بیشتر از علاقه یک بچه شیرخوار به پستان مادر است.
من بودم که شربت مرگ را به افراد دشمن می چشانیدم، من بودم که در معرکه ها، مرگ را استقبال کرده و کوچکترین ترس و هراسی از مرگ نداشتم، من در داخل شبهای تیره، پرچمهای دشمنان را سرنگون می ساختم، من بودم که گرفتگی و اندوه را از خاطر مبارک رسولخدا (ص) برطرف می نمودم.
هر گاه مجاز بودم می گفتم آنچه را که خداوند درباره شما نازل فرموده و نیز می دانم همانند ریسمان چاه عمیق به لرزه می افتادید و حیران و سرگردان در بیابان راه می رفتید.
ولی من در این امر مسامحه کرده و زندگی را بر خود ساده و آسان می گیرم تا با دست تهی و بریده از لذات دنیوی و با دل پاک و خالی از تیرگیها پروردگار جهان را ملاقات کنم. بدانید که حقیقت دنیای شما همانند ابری است که در هوا بلند شده و در بالای سر مردم پهن و ضخیم گشته، سپس پراکنده و نابود می شود.
زود باشد که گرفتگی و غبار از مقابل چشمهای شما برطرف شده و نتایج سوء اعمال خودتان را ببینید و دانه های تلخی را که کاشته اید به صورت سموم کشنده و هلاک کننده درو کنید در ضمن بدانید که خداوند بهترین حاکم است، رسول گرامی او بزرگترین خصم شما ها خواهد بود، سرزمین قیامت بازداشتگاه شما ها است، خداوند شما را از رحمت خود دور ساخته و با هلاکت و عذاب قرین سازد. والسلام علی من اتبع الهدی: (سلام بر راهیان راه هدایت!)
وقتی که ابوبکر نامه علی (ع) را خواند، بسیار پریشان و وحشتزده شد و گفت: عجبا! براستی چقدر علی (ع) روی جرأت و جسارت به من نشان داده است؟
آنگاه جریان را با مهاجرین و انصار در میان گذاشت و خطاب به آنها گفت:
ای مهاجر و انصار ! مگر من در مورد مسأله فدک با شما مشورت نکردم؟ آیا شما نگفتید که پیامبران میراثی از خود بیادگار نمی گذارند؟ آیا شما اظهار نکردید که لازم است عوائد فدک در تجهیزات و حفظ مرزها و برای منافع عمومی مسلمین مصرف گردد؟ البته من نیز رأی شما را پذیرفتم و تصویب کردم، ولی علی بن ابیطالب (ع) با این رأی مخالفت کرده و همانند برق درخشنده و غرش رعد تهدید می کند. او با اصل خلافت من مخالف است در صورتی که می خواستم استعفا بدهم ولی شما نپذیرفتید.
من از همان روز اول خلافت، رودرروئی با علی (ع) را دوست نداشتم. و از ستیز و جدال با او گریزان بوده و هستم.
عمربن خطاب از این سخن به شدت عصبانی شد و خطاب به ابوبکر گفت: تو غیر از این گفتار هیچ سخنی را نمی توانی بگوئی تو فرزند کسی هستی که در جنگها پیشقدم نبود و در روزگار سختی و قحطی، سخاوت و بخشندگی نداشت، سبحان الله! چقدر ترسو و ضعیف هستی و قلب کوچکی داری؟
من آب گوارا و زلالی را در اختیار تو نهادم، ولی تو حاضر نیستی از آن بهره مند شوی و نمی توانی از این آب صاف رفع تشنگی نموده و سیراب گردی، من گردنهای گردنکشان را در مقابل تو خاضع و خم کردم و نیز افراد روشن فکر، سیاستمدار و با تجربه را به اطراف تو جمع نمودم، اگر اقدامات و تلاش من نبود هرگز چنین موفقیتی نصیب تو نمیشد، مسلماً علی پسر ابوطالب استخوانهای ترا خرد میکرد.
خدا را شکر کن که چنین نعمت مهمی (مقام رهبری) بوسیله من برای تو فراهم شده است، البته کسی که بر منبر رسولخدا (ص) و به جای او می نشینید باید پیوسته سپاسگذار خدا باشد.
این علی پسر ابوطالب است که همچون سنگ سخت تا شکسته نشود آب از آن منفجر نمی گردد، و مانند (العیاذبالله) مار خطرناکی است که بدون افسون و نیرنگ رام نمی شود و مثل درخت تلخی است که هر چه آن را با عسل بیامیزند، میوه شیرین نمی دهد، او شجاعان قریش را کشت و گردنشکان را سرکوب کرد، در عین حال مطمئن باش و از تهدیدات او وحشت نکن و نیز از رعد و برق او دل ملرزان. من قبل از آنکه او به تو آسیبی برساند کارش را می سازم و مانع سرراهش می شوم.
ابوبکر به عمر گفت: این گزافه گوئیهای خود را کنار بگذار سوگند به خدا اگر علی (ع) بخواهد ما را با دست چپ خود میکشد، بی آنکه به دست راستش نیاز داشته باشد البته آنچه که باعث موفقیت ما می شود سه عامل است:
۱/ او تنها است در واقع یار و یاوری ندارد.
۲/ او مقید است که مطابق وصیت رسولخدا (ص) عمل نماید، و نمی خواهد برخلاف وصیت او با ما رفتار کند.
۳/ هر کدام از قبائل و تیره های عرب بخاطر کشته شدن بستگانشان بدست علی (ع)، با او کینه و عداوت دارند لذا به طور طبیعی نمی توانند با او روابط مهرانگیز برقرار سازند.
اگر این امور نبود، امر خلافت برای او قعطی می شد و مخالفت ما بی اثر بود.
ای پسر خطاب! خوب دقت کن که علی پسر ابوطالب، هماهنگونه که در نامه اش نوشته دلبستگی به دنیا ندارد و همانگونه که ما از مرگ هراسان و گریزان هستیم ، او از زندگی دنیا گریزان است و چنین آدمی را از مرگ چه باک؟
خلاصه ای از خطبه حضرت زهرا (س) و وقایع بعد از آن
حضرت زهرا (س) دید. همه چیز فدای اهداف حاکمان وقت میگردد، در واقع حقایق و واقعیات دگرگون شده و نادیده گرفته میشود. دید که ابوبکر برای تصحیح کارش از هیچ عملی حتی جعل حدیث باک ندارد و در مقابل دلیل و برهان به حربه زور متوسل می شود. لذا تصمیم گرفت شکایت خود را در جمع و در حضور مردم مطرح کند و به افشاگری بپردازد و مردم مهاجر و امضار را بیدار نموده و از عذاب الهی هشدار دهد، به همین جهت با عدهای از زنان خویشاوند وارد مسجد شد. (چون به مسجد می رفت راه رفتن او مانند راه رفتن پدرش رسولخدا (ص) بود.)
فاطمه زهرا (س) در مکانی که برای ایشان در پشت پرده معین کرده بودند جلوس فرمودند البته شاید این اولین باری بود که حضرت صدیقه پس از رحلت پدربزرگوارشان رسول اعظم اسلام به مسجد تشریف فرما می شدند، پس تعجبی ندارد که مردم به شدت در اندوه فرو رفتند.
در این هنگام ایشان ناله ای شدید از دل برآوردند، چقدر سخت است بیان تحلیل آن ناله، گریه و میزان تأثیرش در نفوس، تنها یک ناله بدون هیچ سخنی عواطف مردم را به هیجان آورده و آنان را به گریه انداخت .
نمی دانم این ناله کدام معانی و مفاهیم را در خود جای داده بود و چرا مردم را به گریه کردن تحریک و تشجیع نمود؟! آیا فقط یک ناله می تواند چشم ها را بگریاند، اشک ها را جاری نماید و قلب ها را آتش بزند.
اکنون به طور خلاصه یک دور کامل خطبه حضرت زهرا (س) را بیان می کنیم تا اهداف حضرت در ضمن سخنان اعجاز آمیز آن بزرگوار هویدا گردد در ضمن متن کامل خطبه در بخشی جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.
حمد و ثنا و توحید: ابتدا حمد و ثنایی بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جاری فرمودند که در حال مصیبت حضرت حاکی از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حی متعال و اسراری از خلقت ماسوی … و علت تکلیف انسانها را بیان کردند.
ترسیمی از رسالت محمدی: در مرحله بعد رسالت پیامبر را مطرح نمودند و ضمن بیان حال جهل و بت پرستی مردم هنگام بعثت حضرت، و حکم بزرگی که در رسالت آن حضرت بود و اقدام مهمی که به دست آن حضرت صورت گرفت، ترسیم کاملی از شخصیت آن حضرت نشان دادند تا آن جا که مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.
وظیفه مهم مسلمانان: به عنوان مقدمه ای بر مطلب اصلی ابتدا خطاب به مسلمانان یادآور شدند که بعنوان اولین مسلمانان حاملان پیام نبوت در سایه امامت به امت ها و نسلهای آینده اند.
قرآن و عترت: یادآور شدند که ما اهل بیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به ودیعه گذارده شده ایم همچنین مطالب مفصلی در توصیف قرآن و معارف آن ذکر کردند سپس اشاره نمودند که قرآن نزد ما و با ماست.
اسرار و حکمت احکام و معرفی وسیله در بارگاه خداوند:
بعد از آن به عنوان مقام عصمت کبری، اسراری از احکام فردی و اجتماعی اسلام را مطرح کردند و نیز سفارش به تقوی نمودند. در نهایت تصریح کردند که اهل آسمان و زمین وسیله و واسطه ای برای اتصال با درگاه خداوندی را میجویند و آن وسیله ما اهل بیت هستیم .
معرفی خود: برای ورود به مطلب اصلی ابتدا خود را معرفی کرده و فرمودند: ای مردم بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد است، افتخار پدری پیامبر را احدی جز من ندارد، با توجه به این معرفی گوش خود را باز کنید و ببینید چه می گویم.
زحمات امیرالمونین (ع) در تبلیغ اسلام: مسیر طبیعی سخن در این جا منعطف به زحمات طاقت فرسای امیرالمؤمنین (ع) در ابلاغ و حفظ رسالت محمدی شد و دلسوزی حقیقی آن حضرت و فداکاری تمام اعیار او برای دین خدا در زمانی که مردم در چنان افکاری نبودند مطرح شد و حضرت به ذکر اصول مطالب اکتفا کردند.
عقب گرد مردم به کمک منافقین و شیطان: حضرت ابتدا ریشه اصلی عقبگرد مردم را که نفاق و دو روئی مردم و اسلام لسانی در اکثر مردم بود مطرح کردند سپس کمک آنرا که شیطان و فرصت طلبی او از آمادگی روحی مردم است بیان کردند.
سقوط در فتنه به بهانه های واهی: حضرت تعجب خود را از چنین سرعتی در ارتداد و پشت پا زدن به دین که هنوز پیامبرشان دفن نشده بود و نیز آوردن بهانه های بیجا برای عمل خود که جلوگیری از فتنه بود اعلام کردند و فرمودند: شما به بهانه فرار از فتنه این اقدامات را انجام دادید در حالی که خود این کارها ایجاد فتنه بود.
توبیخ غاصبین فدک: اکنون وقت آن بود که مسئله فدک مطرح شود لذا حضرت بدون مطرح کردن نحله و سایر مراحل مالکیت خود نسبت به فدک از قبیل شهود و عصمت خود و غیره فقط مسئله ارث را مطرح کرده و فرمودند: آیا با این کار در پی احکام جاهلیت و کنار گذاردن رسمی اسلام هستید؟ ای مسلمانان آیا باید ارث پدرم از من گرفته شود؟ ای پسر ابوقحافه آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من نبرم؟ این افترا است و جرأت بر پروردگار و عهدشکنی با پیامبر و کنار گذاردن قرآن است.
استدلال های قرآنی درباره فدک: حضرت فرمودند: خداوند درباره انبیا در قرآن ارث را مطرح کرده است و آیات ارث درباره عموم مردم نیز در قرآن صریح است. به چه دلیل من که فاطمه دختر پیامبرتان هستم. باید از این اصول کلی قرآن درباره ارث مستثنی باشم؟ آیا نسبت بین من و پدرم را انکار می کنید یا آیات قرآن مخصوص شماست و درباره پیامبر جاری نیست؟ یا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ایم و لذا نمی توانیم از یکدیگر ارث ببریم؟ یا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدرم و پسر عمویم (علی) می دانید؟
شکایت به پیامبر (ص): حضرت در اینجا خطاب خود را متوجه قبر پیامبر نمودند و شکایت تعجب خود را از اقدامات مردم در قالب اشعاری بیان کردند حضرت در این کلمات از حضور در چنان وضعی آرزوی مرگ کردند.
نصرت طلبی از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نموده و فرمودند: چه زود این بی توجهی ظاهر شد و این در حالی است که به راحتی می توانید از من دفاع کنید و قدرت آن را هم دارید آیا رحلت پیامبر را مهم تلقی نمی کنید؟ مصیبت بزرگ آن است که با رفتن او حریمش شکسته شود.
خطاب به انصار و توبیخ آنان: سپس مسئله ارث را بار دیگر با انصار مطرح کردند و با کلمه تشجیع فرمودند: ایها بنی قبیله! آیا شما ببینید و نیز بشنوید و ارث مرا ببرند؟ حتی نزد شما آمدم و یاری خواستم باز هم جواب ندادید؟ با سردمداران کفر به جنگ برخیزید که اینان ایمان ندارند.
کوتاهی عمدی مردم: برای آنکه اتمام حجت حضرت کامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند: یکی اینکه، پیداست شما دین را کنار گذاشته اید و آن کسی که مقدم بود دور کرده اید بدانید اگر شما و همه عالم کافر شوند، به خداوند ضرری نمیرساند.
دوم اینکه: با علم به خوار کردن، مکر و حیله شما این سخنان را گفتم با این هدف که از یک سو سخن دل را برای آنان که واقعیت را نمی دانند گفته باشم و از سوی دیگر اتمام حجت کنم اکنون که عار دنیا و غضب پروردگار و آتش دائمی را بر خود خریده اید هر چه می خواهید انجام دهید ولی بدانید که خداوند شاهد میباشد و عاقبت ظالمین معلوم است.
سوء استفاده ابوبکر از سکوت مردم: وقتی کلام حضرت به اینجا رسید و تأثیر شدیدی بر مردم گذاشت، ابوبکر درصدد جواب برآمد لذا با تصدیق حضرت در مسائل و مطالب ذکر شده گفت: من به خاطر گفته پیامبر که پیامبران ارث نمی گذارند فدک را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمین مصرف می کنم این کار را با اتفاق نظر مسلمین کردهام.
جوابهای دندان شکن درباره حدیث جعلی:
حضرت فرمود: «پدرم هیچگاه با قرآن مخالفت نمی کند همگی بر مکر و حیله اجتماع کرده اید که در زمان حیات آن حضرت نیز نظایرش را داشتید» هم چنین آیات ارث را از قرآن تلاوت کرده و صراحت آن آیات را بیان نمودند.
عقب نشینی ابوبکر از حدیث جعلی: ابوبکر که جواب دندان شکنی گرفته بود ادعا کرد که اصلاً دستور این اقدام از سوی مسلمین به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنین کاری زدم و همه مسلمین هم بر این مطلب شاهدند.
توبیخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا که منتظر همین اقرار از ابوبکر و سکوت مردم به عنوان تصدیق سخن او بوده، خطاب را متوجه مسلمین نمود و آنان را شدیداً مورد عتاب قرار داد که چگونه به سرعت به سوی باطل می روند و کار قبیح را نادیده می گیرند، در واقع از آینده وحشتناک آن به مردم خبر دادند و اینکه خداوند نتیجه اعمال آنها را در همین دنیا به صورتی که مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد، با این سخن کلام حضرت در مسجد به پایان رسید.
گریه مردم: تأثیر خطبه چنان عجیب بود که همه گریه کردند، صداها بلند شد و مدینه را به لرزه در آوردند، لذا این تأثیر ابوبکر و عمر را به جستجو برای راههای مقابله با مردم وادار کرد. دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابی الحدید در راستای اخبار فدک، از کتاب اسقیفه تألیف احمدبن عبدالعزیز جوهری (یکی از علمای اهل تسنن) نقل می کند:
وقتی که ابوبکر خطبه فاطمه (س) را پیرامون فدک شنید، سخنان فاطمه (س) برای او بسیار سنگین و رنج آور گردید سپس در حضور جمعیت بالای منبر رفت و گفت:
ای مردم این چه وضعی است؟ شما چرا به هر سخنی گوش فرا می دهید این آرزوها در عهد رسولخدا (ص) در کجا بود؟ آگاه باشید هر کسی در این مورد (فدک) چیزی از رسولخدا شنیده، بیان کند و نیز هر کجا حضور داشت سخن بگوید «انما هو ثعاله شهیده ذنبه» (از ترجمه این جمله رکیک پوزش می طلبم) او فتنه گری می کند او کسی است که می گوید به حالت اول (هرج و مرج) برگردیم، از درماندگان کمک میخواهد، زنان را به یاری می خوانند به سان ام طحال اند که زشتکاری در نظرش خوب جلوه کرده بود. بدانید که اگر من بخواهم بگویم می گویم، اگر بگویم افشا می کنم ولی اگر رهایم کنید ساکت می شوم. آنگاه به طرف انصار توجه کرده و گفت: ای گروه انصار سخن بی خردان از شما به من رسیده ولی من شما را ذیحق ترین افراد و ملتزم ترین آنان به پیمان با رسول خدا (ص) می دانم، شما پیامبر را پناه دادید و یاری کردید. من اسرار کسی را فاش نمی سازم، با دست و زبانم کسی را نمی آزارم مگر کسی که سزاوار کیفر باشد ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی که سخنان ابوبکر را بر یحیی بن ابوزید نقیب بصری خواندم گفتم: ابوبکر به چه کسی کنایه میزد؟
گفت: کنایه نمی زد به صراحت می گوید.
گفتم: اگر سخنان او صریح بود از تو نمی پرسیدم.
خندید و گفت: مقصودش علی است.
پرسیدم : سوی این همه این سخنان تند به علی (ع) است؟
پاسخ داد: بله حکومت است. بیگانه و خویش نمیشناسد.
پرسیدم : انصار چه کردند؟
گفت: از علی (ع) طرفداری کردند. اما ابوبکر ترسید فتنه برخیزد، لذا آنان را نهی کرد.
ام سلمه که از حجره خود شاهد سخنان ابوبکر بود گفت:
ای ابابکر! آیا این سخنان را در باره زنی مانند فاطمه (ع) می گویی؟ با اینکه حوریه ایست در میان انسانها. در دامن پیامبر پرورش یافت، و در بین فرشتگان دست بدست می شد، در پرورشگاه پاکیزگان پرورش یافت، و در بهترین جا رشد و نمو کرد. آیا چنان می پنداری که رسول خدا فاطمه (ع) را از ارث محروم نموده ولی به خودش نگفته است؟ با اینکه خدا به پیغمبرش می فرماید: خویشان و نزدیکانت را انذار کن.
یا احتمال می دهید که رسول خدا به او گفته باشد ولی او مطالبه ارث کند؟ با اینکه بهترین زنان عالم، مادر بهترین جوانان، همطراز مریم دختر عمران می باشد. و پدرش خاتم پیغمبران است. به خدا سوگند! رسول خدا فاطمه (ع) را از سرما و گرما نگهداری می کرد، هنگام خواب دست راست خودش را زیر سر فاطمه (ع) و دست دیگرش را پوشش وی قرار میداد. آرام باشید، هنوز رسول خدا پیش چشم شماست، بزودی بر خدا وارد می شوید و نتیجه کردارتان را مشاهده می کنید، در واقع ام سلمه از فاطمه (ع) دفاع کرد ولی تا یکسال از حقوق محروم شد.
ابن ابی الحدید (از کتاب السقیفه جوهری) نقل می کند.
حضرت فاطمه (س) به ابوبکر فرمود ام ایمن (بانوی ارجمند و عالیقدر صدر اسلام) گواهی می دهد که رسول خدا فدک را به من بخشید.
ابوبکر عرض کرد ای دختر رسول خدا سوگند به خدا خداوند چیزی را نیافریده که در نزد من محبوبتر از پدرت رسول خدا باشد من دوست داشتم که روز رحلت آنحضرت آسمان بر زمین خراب گردد، سوگند به خدا اگر عایشه فقیر گردد، در نزد من بهتر از آن است که تو فقیر گردی، آیا مرا این گونه می نگری که حق هر سیاه و سرخی را بدهم ولی در دادن حق تو به تو ظلم کنم؟ با اینکه دختر رسول خدا هستی، ولی بدان که فدک ملک شخصی پیامبر نبوده، بلکه از اموال مسلمین بوده که پیامبر با این مال، افراد را به میدان جهاد میفرستاد و یا در راه خدا و مصالح عموم انفاق می نمود. بعد از پیامبر زمام امور بدست من افتاده و سرپرست این اموال منم.
فاطمه (س) فرمود: به خدا سوگند بعد از این هرگز با تو سخن نمی گویم.
ابوبکر گفت: بخدا سوگند من هرگز از تو دوری نمی کنم.
فاطمه (س) فرمود: سوگند به خدا ترا نفرین می کنم .
علت برخورد تند حضرت واضح است ایشان ابوبکر را به عنوان خلیفه مسلمین به رسمیت نمی شناسد و او را غاصب این مقام و غاصب حق خود، خانواده و امت پیامبر (ص) میداند. از طرف دیگر قیافه مظلومانه، چهره عدالت جویانه و طرفدار حق، تواضع دوستانه در برابر دادخواه و مظلومی که با هر استدلالی به میدان آمد، قصد احقاق حق و نیز رفع جور و ستم از او وجود ندارد، تنها راهی است که می توان با اتکاء به آن از نفوذ استدلالهای قوی طرف مقابل در ذهن حاضرین جلوگیری کرد و برای انحراف افکار، مسئله را به صورت دیگری مطرح می نماید که اگر تو برای اموالت ناراحت هستی، من حاضرم از اموال خودم به تو بدهم. در حالیکه اگر ابوبکر واقعاً قصد حفظ حرمت حضرت زهرا (س) را داشت چرا بعد از خروج حضرت از مسجد به شیوه دیگری از او نزد مردم یاد می کند؟
در تاریخ جنگ بدر آمده است که شوهر زینب (دختر پیامبر خدا) به نام ابوالعاص ابن ربیع جزو اسیران بود و زینب دختر پیامبر (ص) (که در مکه بود)، برای آزادی شوهرش ابوالعاص فدیه ای که عبارت بود از مقداری کالا و یک گردنبند به مدینه فرستاد .
لازم به ذکر است که این گردنبند یادگار حضرت خدیجه بود که در شب عروسی به دخترش زینب داده بود. وقتی پیامبر (ص) آن گردنبند را دید سخت متأثر شد و به مسلمانان فرمود: اگر اجازه بدهید ابوالعاص را آزاد کنیم و فدیه گردنبند را نیز برگردانیم.
مسلمین عرض کردند : جان و مال ما به قربان تو ای پیامبر قطعاً اجازه می دهیم.
پیامبر (ص) ابوالعاص را بدون فدیه آزاد کرد و آن گردنبند را همراه او به مکه برای زینب فرستاد.
دانشمند اهل سنت ابن ابی الحدید می گوید: من این حدیث را برای استاد ابوجعفر یحیی بن ابی زید نقیب خواندم، به من گفت : مگر عمر و ابوبکر در آن محضر حاضر نبودند و این جریان را از پیامبر (ص) مشاهده نکردند تا این درس مهربانی را بیاموزند و با احسان و مهربانی خود و دادن فدک، قلب فاطمه (س) را شاد و خشنود سازند، به این ترتیب که از مسلمانان بخواهند تا فدک را به فاطمه (س) ببخشند ( چنانکه پیغمبر (ص) از مسلمانان خواست تا فدیه گردنبند را به زینب ببخشند) آیا مقام فاطمه (س) در نزد رسولخدا (ص) از مقام خواهرش زینب کمتر بود؟ با اینکه فاطمه (س) سرور زنان دو عالم است، البته این بخشش در صورتی بود که ثابت نشود که فدک ملک موروثی فاطمه (س) باشد و یا پیامبر (ص) آن را به فاطمه بخشیده است.
ابن ابی الحدید می گوید: به استاد، نقیب ابوجعفر گفتم: به موجب روایتی که ابوبکر نقل کرده فدک حقی از حقوق مسلمین بود، بنابراین برای ابوبکر جایز نبود که آن را از مسلمین بگیرد و به فاطمه (س) بدهد.
ابوجعفر نقیب جواب داد: فدیه ابوالعاص نیز جزء حقوق مسلمانان شده بود، در عین حال رسولخدا (ص) آن را از آنها گرفت و به زینب برگردانید!
گفتم: رسولخدا (ص) صاحب شریعت بود و بالای حکم او حکمی نبود، ولی ابوبکر چنین موقعیتی نداشت.
در پاسخ گفت: آیا ابوبکر نمی توانست از مسلمین بخواهد تا فدک را به فاطمه ببخشند، چنانکه پیامبر (ص) از مسلمین خواست که فدیه را به زینب همسر ابوالعاص ببخشند؟!
آیا اگر ابوبکر به مسلمانان می گفت: ای مسلمین! این فاطمه (س) دختر پیامبر شما است، آمده تا این چند نخل خرما (در فدک) را مطالبه کند، آیا راضی و مایل هستید آن را به فاطمه (س) بدهم؟!
آیا مسلمین جواب منفی به ابوبکر می دادند؟ نه هرگز.
گفتم: اتفاقاً قاضی القضاه ابوالحسن عبدالجبار بن احمد نیز چنین گفته است.
نقیب گفت، حقیقت این است که آن دو نفر (ابوبکر و عمر) از روی جوانمردی و خلق نیک با فاطمه (س) رفتار نکردند، گرچه مطابق دین، کار درستی انجام دادند!!!
ادامه مبارزه تا آخرین لحظات زندگی
حضرت زهرا تصمیم گرفت بازهم به مبارزات خویش ادامه دهد که برای ادامه مبارزه اعتصاب سخن را انتخاب نمود. رسما به ابوبکر اعلان کرد : اگر فدکم را پس ندهی تا زنده هستم با تو صحبت نمی کنم، لذا هر جا با ابوبکر برخورد میکرد صورتش را از او می گردانید و با او حرف نمی زد.
مگر فاطمه (ع) یک فرد عادی است که اگر با خلیفه حرف نزند چندان اهمیتی نداشته باشد؟ دختر عزیز رسول خداست. محبتهای فوق العاده رسول خدا نسبت به او بر کسی پوشیده نیست، کسی است که پیغمبر در باره اش فرمود: فاطمه (ع) پاره تن من است هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و می فرماید: فاطمه (ع) یکی از زنهایی است که بهشت مشتاق دیدار اوست و می فرمود: اگر فاطمه غضب کند خدا غضب می کند.
آری بانوی محبوب پیغمبر و خدا، با ابوبکر اعتصاب سخن کرده و حرف نمی زند کم کم در بین مردم شایع شد که دختر پیغمبر با ابوبکر قهر کرده و نیز بر او خشمناک است. تدریجاً مسلمین خارج مدینه نیز از موضوع مطلع شدند. همه از هم می پرسیدند چرا فاطمه (ع) با خلیفه حرف نمی زند؟ لابد علتش همان غصب فدک است. فاطمه که دروغ نمی گوید و برخلاف رضای خدا غضبناک نمی شود. چون خود پیغمبر (ص) درباره اش فرمود: اگر فاطمه غضب کند خدا غضبناک میشود. بدین ترتیب موج احساسات ملت روز به روز توسعه می یافت و بر منفوریت خلافت افزوده می شد. عمّال خلافت که نمی توانستند موضوع قطع رابطه حضرت زهرا را نادیده بگیرند، هر چه تلاش کردند شاید وسیله آشتی را فراهم سازند ممکن نشد، او همچنان در تصمیم خودش پافشاری می کرد در واقع حاضر نبود مبارزه منفی را ترک کند.
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق و بالاتر از همه دگرگونی هائی که پس از رسول خدا (ص) (به فاصله ای اندک) در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیامبر (ص) را سخت آزرده ساخت، چنانکه تاریخ نشان می دهد او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.
عقاد چنین مینویسد: زهرا لاغر اندام، گندمگون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می پیوندد این دو نویسنده سند خود را نیاورده است.
ظاهر عبارت عقاد این است که چون پیامبر (ص) دخترش را ناخوش و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری د اد، اما تا آنجا که اسناد نشان می دهد حضرت زهرا (س) نه ضعیف بنیه، نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است، در واقع بیماری او پس از این حادثه آغاز شد.
حادثه حمله به خانه، مجروح شدن ایشان و از دست دادن جنین، جسم ایشان را بیمار کرد و همچنین رحلت پدر، غصب حقوق خود، همسر و فرزندانش، مصائب امت و نیز روی آمدن فتنه ها روح ایشان را دردمند ساخته بود. بنابراین هر یک از این پیش آمدها به تنهایی برای آزردن او بس بود تا چه رسد به این که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود.
چون مریضی فاطمه (س) تشدید شد و از رفتن به بیرون و بیت الاحزان باز ماند خویشاوندان آن حضرت و برخی صحابه پیامبر خدا و گروه زیادی از زنان مدینه و حضرت ام السلمه به عیادت آن بانوی گرامی شتافته و از حال او، ناله ها و شکوه هایش آگاه شدند.
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده است که عمر به ابوبکر گفت:« بیا به دیدار فاطمه (س) رویم و رضایت او را جلب کنیم، زیرا که ما وی را به خشم آورده ایم» (آنان چندین بار به در خانه آن حضرت آمدند ولی اجازه ندادند)
حیثیت آن دو در میان مردم روز به روز مخدوش می شد و همه می دانستند که یگانه دختر پیامبر با آن همه فضائل درخشان از آنان شدیداً دلگیر است، از این جهت اولی و دومی سعی داشتند به هر قیمتی است به دیدار فاطمه راه یافته و در میان مردم چنین وانمود کنند که دیگر فاطمه (س) آنان را مورد عفو قرار داده است.
لذا دست به دامن علی (ع) شده و با فشار و اصرار، نظر او را جلب کردند تا از فاطمه (س) اجازه بگیرد، ولی فاطمه اجازه نداد در واقع سیاست سیاستمداران را خنثی ساخت. اما علی(ع) فرمود: ای دختر رسول خدا آنان نارضایتی و اجازه ندادن تو را از چشم من می بینند، لذا من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگیرم، سرانجام فاطمه گفت: من در اختیار تو هستم.
شیخین وارد خانه فاطمه شده و بر او سلام کردند، ولی فاطمه جواب سلام آنها را نداد و صورتش را به سوی دیوار برگرداند لذا اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی می کرد و می گفت: ای کاش من به جای پیامبر می مردم. فاطمه (س) گفت: اگر حدیثی را از پیامبر خدا بخوانم مرا تأیید می کنید؟ گفتند: بلی. فرمودند: آیا از پدرم شنیده اید که رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من است و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند مرا راضی نموده و چنانکه کسی وی را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟ گفتند: بلی. آنگاه دست به سوی آسمان برداشته و گفت: «فانی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونکما الیه».
من، خدا و ملائکه اش را به این اعتراف شما شاهد می گیرم که شما مرا به خشم آوردید، راضیم نکرده و هنگامی که در پیشگاه خدا پدرم را دیدار کنم، از شما به او شکایت خواهم کرد.
ابوبکر پس از شنیدن این سخنان به گریه افتاد و با تمام ناراحتی خانه فاطمه را به همراه عمر ترک کرد و خطاب به مردم گفت: من از خلافت کنار می روم و حاجتی به بیعت شما ندارم و فاطمه نیز اظهار داشت: من در تعقیب هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.
و ابن ابی الحدید در تحقیق این مسأله سرانجام اظهار می دارد که فاطمه با دل پر از شیخین از دنیا رفت.
در اینجا ممکن است خوانندگان در دل خودشان بگویند : گر چه ابوبکر کار خوبی نکرد که حق فاطمه (ع) را غصب نمود ولی در این هنگام که اظهار ندامت و پشیمانی نمود مناسب بود عذرش مورد قبول واقع گردد. ولی از این نکته غفلت نکنید که علت اساسی مبارزات زهرا (ع) موضوع خلافت بود و غصب فدک دستاویز آن حضرت بود و غصب خلافت قابل اغماض و عفو نبود. ثانیاً زهرا می دانست که ابوبکر دروغ می گوید و به منظور عوامفریبی دست باین اقدام می زند در ضمن از کردار خودش پشیمان نیست. والا طریق عقلائی اظهار ندامت، این بود که فوراً به عمالش دستور دهد فدک فاطمه (ع) را تخلیه کنید و به حضرت تحویل دهید. بعد از آن اگر تقاضای عفو می کرد احتمال واقع گویی داشت.
وصیت فاطمه (سلام الله علیها)
شیخ طوسی روایت کرده است در اواخر عمر شریف حضرت زهرا (س) عباس (عموی پیامبر) به عنوان عیادت به خانه فاطمه (س) آمد، به او گفته شد که حال فاطمه (س) بسیار ناگوار است و هیچکس را به خانه ای که در آن بستری است راه نمی دهد.
عباس به خانه خود مراجعت کرد و برای امیرالمومنین علی (ع) پیام فرستاد و به قاصد خود گفت : از قول من به امیرالمومنان علی (ع) بگو: ای برادرزاده عمویت سلام می رساند و می گوید سوگند به خدا از بیماری و دردمندی حبیبیه رسول خدا (ص) آنچنان اندوهگین شده ام که وجودم درهم شکسته است، گمان می برم او اولین کسی از ما باشد که به رسول خدا (ص) ملحق میشود. اگر می دانی که فاطمه (س) ناچار از دنیا می رود اجازه بده فردا جماعتی از مهاجران و انصار را جمع کنم تا در تشیع جنازه و نماز او شرکت کنند و به پاداش آن نائل شوند که این کار برای عظمت اسلام کار نیکی است.
حضرت علی (ع) به قاصد عباس که به گفته راوی، عمار یاسر بود فرمود: سلام مرا به عمویم عباس برسان و بگو: خداوند محبت شما را از ما کم نکند، پیشنهاد تو را دریافتم و رأی شما نیکو است، ولی می دانی که آنها همواره به فاطمه (س) ظلم کردند، او را از حقش باز داشتند، از میراث پدرش محروم نمودند و نیز سفارش پیامبر (ص) در حق او را رعایت نکردند در واقع رعایت حق الهی ننمودند که خداوند برای داوری کافی است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت. ای عمو از تو می خواهم که مرا ببخشی و مرا از ترک پیشنهاد تو معذور بداری، زیرا فاطمه (س) وصیت کرده که او را پنهان سازم و….»
حضرت زهرا (س) به علی (ع) فرمود: زمانیکه من از دنیا رفتم مرا شبانه دفن کن، هیچکس از آنانکه به من ستم کردند و حقم را پایمال نمودند، کنار جنازه ام نیایند و نماز بر من نخوانند، پیروان آنها نیز حاضر نشوند.
ابن سعد در روایت های خود که از طریق ابن شهاب، عروه، عایشه، زهری و دیگران است می گوید فاطمه را شبانه دفن کردند و علی (ع) او را به خاک سپرد. بلاذری نیز در دو روایت همین را نوشته است، بخاری نیز چنین مینویسد: شوی او شبانه او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود.
فصل دوم: علل غضب فدک
از مجموع بحثها و مناظرات و با توجه به آیات قرآن و روایات و اظهارات دانشمندان اهل تسنن بدست می آید که مسئله فدک و مالکیت حضرت زهرا (س) بر آن سرزمین حتی برای خلیفه اول و دوم که آن را غصب کردند ثابت بود. در اینجا این سؤال پیش می آید که آنان با چه انگیزه ای آن را تصرف کردند؟
نخست جواب آن را از دانشمندان بزرگ اهل سنت جناب آقای ابن ابی الحدید نقل می کنیم که وی اظهار میدارد: «در هنگام مذاکره و بحث با دانشمندان و متکلمین امامیه، از آنان شنیده است که می گویند: همان طوری که خلافت علی (ع) را غصب کرده و خواستند از این طریق ضربه ناروا بر پیکر اهل بیت بزنند، تصرف فدک نیز زخمی بر زخمهای آنان بود….»
آنگاه نکته دیگری را نقل می کند که به نظر می رسد انگیزه اصلی همان باشد.
«خلیفه اول و دوم، فاطمه (س) را از فدک محروم نکردند مگر اینکه خواستند علی (ع) برای مبارزه در امر خلافت تقویت نگردد و به همین جهت خمس را در مورد بنی هاشم تعطیل کردند، زیرا فقیر بی پول، بی شخصیت، کوچک، خوار و ذلیل می گردد در واقع خود را برای کار و کسب و نیز نان در آوردن مشغول می کند لذا زمینه ای برای ریاست پیدا نمیکند.»
از دیگر عوامل ذکر شده این است: زمانیکه سقیفه بنی ساعده ایجاد شد و زمام خلافت را بدست ابوبکر داد مسلمین اختلاف کردند، چند فرقه شدند و یک دسته که حاضر به خدمت ابوبکر نبودند، زکات نمی دادند، لکن ابوبکر پس از تسلط بر اوضاع دید، در آمد او کفاف مخارج اداره مسلمین را نمی دهد گروهی هم از فرمان او سرپیچی کردند و درآمد فدک هم بد نبود، بر آن شد که فدک را از فاطمه (س) بگیرد، لذا دستور داد که عمال دختر پیامبر را از فدک بیرون کرده، فدک را غصب نموده و جزء بیت المال مسلمین کرد.
یکی دیگر از موجبات غصب فدک این بود که طرفداران علی (ع) و هواخواهان اهل بیت که حاضر به بیعت نبودند (در فصول المهمه سید شرف الدین تا ۲۷۰ نفر از مخالفین را نام برد) اطراف علی (ع) حضور داشتند لذا ابوبکر میترسید چون درآمد خوبی از خمس و درآمد نخلستانها و فدک دارند یکروزی بر او بشورند خواست در وهله اول آنها را دست تهی نگاه دارد تا قدرت قیامی نداشته باشند و دنیاپرستان هم از اطراف آنها پراکنده شوند.
سپهر می نویسد: چون عمر در حمایت ابوبکر زمینه خلافت را برای خود استوار میساخت به ابوبکر گفت: جز از راه علی کسی در کار تو خللی نمی تواند ایجاد کند، این مردم نیز بنده پول و مال دنیا هستند باید علی و خاندانش را دست تهی نگاهداشت تا مردم دنیا از دور آنها متواری شوند، آنها هم اهل دنیا نیستند که برای مال دنیا قیام کند و تا فدک در تصرف آنهاست و درآمدی جاری دارند، مردم اطراف آنها را گرفتند و شاید روزی بر حکومت تو قیام کنند، بهتر است خمس و فدک را از آنها برگردانی تا پیروان آنها روی بگردانند، ابوبکر بی درنگ این پیشنهاد را بموقع اجرا گذاشت و عمال فاطمه (س) را از فدک بیرون کرد.
در رأس اهداف شومشان مقابله با مقام عصمت از طریق هتک حرمت و جسار ت نسبت به مقام با عظمتی بود که هیچ خطائی را نمی توان به او نسبت داد. رد سخن مقامی که آیه تطهیر درباره اش نازل شد و رد شهادت امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان معصومی دیگر. از اینکه به احترام اهل بیت خداوند حق خاصی را به آنان داده باشد ابا داشتند. مسئله رضا، غضب اهل بیت و مساوی بودن آن با رضای پروردگار از اصولی بود که به طور جدی با آن به مبارزه برخاسته بودند. اصحاب سقیفه و صحیفه درصدد القاء و رواج اسلام بیولایت و محبت اهل بیت بودند، اولین معنای غصب فدک بی محبتی نسبت به خاندان پیامبر می باشد.
غاصبین فدک با این کار خود چند فرمان الهی را زیر پاگذاشتند و اولین پایه بدعت گذاری را بنا نهادند.
نکته بسیار حساسی که غاصبین اظهار می کردند، ولی به عنوان یک مسئله مهم در دل داشتند این بود که هنوز بسیاری از قوانین اسلام تبیین نشده بود و مقامی متصل به وحی لازم بود تا آنها را بیان کند. پیدا بود که ابوبکر و عمر نه قادر به چنین کاری هستند و نه مردم آنان را بدین عنوان می پذیرند. چشم ها همه به اهل بیت (ع) دوخته شده بود که بقیه احکام الهی را چگونه بیان می کنند و غاصبین درصدد انحلال این مسئله بودند، البته آنها خوب می دانستند که اگر امروز بیانات علی (ع) و فاطمه (س) را درباره فدک بپذیرند فردا هم باید منتظر بیان احکام دیگری از اسلام باشند.
از دیگر اهداف غاصبین آن بود که در اعلاء درجه جهل به احکام و قوانین اجتماعی می خواستند خود را به عنوان قانون گذارانی که در قبض و بسط امور ید دارند جلوه دهند. شاهد خواستن از فاطمه (س) اجماع مسلمین جعل حدیث و مطرح کردن اینکه می خواهیم فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم، همه به عنوان قدرت نمایی بود تا نشان دهند چیزهایی از دین می فهمند و کم کم مشغول تکمیل مراحل آن هستند.
البته در مورد غصب فدک زمینه هایی هم دخیل بودند که ناشی از آتش حسادت در وجود آدمی است که جز با انتقام خاموش نمی گردد. یکی از آن زمینه ها حسد و کینه عایشه نسبت به وجود نازنین فاطمه (س) و حضرت خدیجه بود.
عایشه می گوید: بر هیچ زنی مانند خدیجه رشک نمی بردم، با اینکه سه سال پیش از ازدواجم مرده بود ولی رسول خدا (ص) خیلی از او تعریف می کرد و همچنین علاقه پیامبر (ص) به دخترش فاطمه این روحیه حسادت را در وی تقویت میکرد لذا گاهی نزد پدرش ابوبکر می رفت و از فاطمه (س) شکایت میکرد. علاوه بر این عایشه عقیم و بی فرزند بود و نسل پیامبر (ص) از فاطمه (س) بوجود آمد. می توان حدس زد که ابوبکر قلباً از فاطمه (س) مکدر بوده لذا به دنبال فرصتی میگشتند تا آتش حسد و کینه خودشان را فرو نشانند در واقع غصب فدک بهترین فرصت بود، آنها حتی از تقسیم اموال فدک بین فقرا (توسط حضرت زهرا (س)) ناخشنود بوده زیرا معتقد بودند که اثرات نامطلوبی برکار آنان می گذارد.
تمامی این عوامل و شاید عوامل دیگر باعث شد تا ابوبکر عمال فاطمه (س) را از فدک اخراج کند و با این کار خود از خلافت خاندان وحی و حکومتی که اهل بیت رهبر آن باشند پیشگیری نماید در واقع راهی که خدا و رسولش برای سعادت و تکامل بشر تعیین کردند.
فصل سوم: حدیث ابوبکر و اشکالات وارد بر آن
ابوبکر در مقابل حضرت زهرا مدعی بود که پیغمبران از قانونی کلی توارث خارج شده اند و ارث نمی گذارند. برای اثبات مدعای خویش به حدیثی تمسک نمود که راوی آن خودش بود و باعبارات مختلف در کتب نقل شده است مثلاً: قال ابوبکر لفاطمه علیها السلام فانی سمعت رسول الله یقول: انا معاشر الانبیاء لانورث ذهبا و لافضه و لا ارضا و لا دارا ولکنا نورث الایمان و الحکمه و العلم و السنه، فقد علمت بما امرنی و نصحت له: یعنی ابوبکر به فاطمه گفت: من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: ما پیمبران طلا، نقره، زمین و خانه ارث نمی گذاریم، ارث ما ایمان، حکمت، دانش و شریعت است، من به دستور رسول خدا عمل می کنم و به صلاح او رفتار مینمایم.
عن عایشه ان فاطمه ارسلت الی ابی بکر تساله میراثها من رسول الله وهی حینئذ تطلب ماکان لرسول الله بالمدینه و فدک و ما بقی من خمس خیبر فقال ابوبکر ان رسول الله قال لانورث ما ترکناه صدقه انما یاکل آل محمد من هذا المال.
لما کلمت فاطمه ابابکر بکی ثم قال یا ابنه رسول الله ما ورث ابوک دیناراً ولا درهما وانه قال: ان الانبیا لایورثون.
عن ام هانی ان فاطمه قالت لابی بکر من یرثک اذامت؟ قال: ولدی واهلی قال: فما بالک ترث رسول الله دوننا؟ قال: یا ابنه رسول الله ما ورث ابوک دار اولا مالا و لاذهبا و لا فضه. قالت: بل سهم الله الذی جعله لنا وصار فیئناالذی بیدک؟ فقال: سمعت رسول اله یقول: انما هی طعمه اطعمنا الله فاذامت کانت بین المسلمین.
جائت فاطمه علیهماالسلام الی ابی بکر فقالت: اعطنی میراثی من رسول الله قال: ان الانبیاء لایورثون ماترکوه فهو صدقه
ابوبکر به حدیث مذکور تمسک نمود و فاطمه زهرا(ع) را از ارث پدر محروم ساخت، لیکن حدیث مزبور حجیت ندارد و از جهاتی مردود است.
مخالفت قرآن
حدیث ابوبکر با بعض آیات قرآن که بالصراحه دلالت می کنند که پیمبران نیز مانند سایر مردم ارث می گذارند مخالفت دارد و بر طبق احادیث معصومین هر حدیثی که مخالف قرآن باشد اعتبار ندارد و باید به دیوار زده شود. از جمله آیات این آیه است:
«ذکر رحمه ربک عبده ذکریا اذنادی ربه نداء خفیا قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا و لم اکن بدعائک رب شقیا و انی خفت الموالی من ورائی و کانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا».
یعنی این یاد کردن رحمت پروردگارت بر بنده خودش زکریا است، آندم که پروردگارش را ندا داد، ندای نهانی، گفت: پروردگارا استخوانم سست شده و سرم از پیری سفید گشته است. و بخواندن تو پروردگارا شقی نبوده ام. من از وارثان بعد از خودم بیم دارم و زنم نازا بود از لطف خودت به من فرزندی عطا کن که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد. و او را پروردگارا پسندیده ساز.
نوشته اند: حضرت زکریا پسر عموهایی داشت که از اشرار بودند و اگر فرزندی پیدا نمی کرد اموالش بدانها می رسید. می ترسید که ارشش به آنان برسد و آنرا در راه شرارت و گناه به مصرف رسانند.
بدین جهت به خدا عرض می کرد: پروردگارا من از وارثانم که پسر عموهایم هستند بیم دارم و زنم نازاست پروردگارا به کرمت فرزندی به من اعطا کن که ارثم را ببرد و از افراد پسندیده باشد. دعای او به هدف اجابت رسید و خدا حضرت یحیی را به او عطا فرمود. از این آیه بخوبی استفاده می شود که پیمبران نیز مانند سایر مردم ارث می برند و ارث می گذارند. والا تقاضای حضرت زکریا بی وجه بود.
گفته اند: ممکن است میراث حضرت زکریا علم و دانش باشد نه مال و ثروت البته از خدا خواسته که فرزندی به وی عطا کند تا وارث علومش باشد و در راه ترویج دین کوشش کند. لیکن با اندک دقتی معلوم می شود که احتمال مذکور قابل قبول نیست، زیرا اولاً: کلمه «یرث در آیه ظهور دارد در ارث مالی، و تا قرنیه خلاف نباشد باید به همین معنا حمل شود. ثانیاً: اگر میراث مالی باشد ترس حضرت زکریا وجه داشت، اما اگر میراث علمی باشد معنای آیه به هیچ وجه درست نمیشود. زیرا اگر مراد کتابهای علمی باشد برگشت این معنا به همان میراث مالی می شود زیرا کتاب نیز از اموال محسوب می شود و اگر گفته شود که حضرت زکریا از این جهت وحشت داشته که علوم، معارف و قوانین شریعت در دست عموزادگانش بیفتد و سوء استفاده کنند، ترس آن جناب کار بجایی نبوده است، زیرا وظیفه پیامبری آن حضرت اقتضا داشت که احکام و قوانین شریعت را در اختیار عموم ملت قرار دهد، عموزادگانش نیز از این حکم نباید خارج باشند، تازه اگر فرزندی هم پیدا می کرد باز هم ممکن بود عموزادگانش نیز از دانستن قوانین شریعت سوء استفاده نمایند. اگر از این جهت وحشت داشت که علوم و اسرار مخصوص نبوت در اختیار عموزادگانش بیفتد و از آن سوء استفاده نمایند باز هم ترس آن جناب بی وجه بود، زیرا علوم مزبور در اختیار خودش بود و می توانست عموزدادگانش را بر آن اسرار واقف نسازد البته می دانست که خداوند متعال هم علوم و اسرار نبوت را در اختیار افراد شریر و ناصالح قرار نخواهد داد، پس به هر حال ترس آن جناب وجهی نداشت.
ممکن است کسی بگوید: حضرت زکریا از این جهت بیم داشت که عموزادگانش که شرور دشمن دین و دیانت بودند بعد از او در صدد تخریب دیانت بر آیند و زحماتش را به هدر دهند، بدین جهت از خدا خواست که فرزندی به وی عطا کند که به مقام نبوت برسد و در راه ترویج خداپرستی کوشش کند، بنابراین میراث در آیه حمل میشود بر میراث علم و حکمت نه مال و ثروت.
لیکن احتمال مذکور نیز از اشکال خالی نیست،ز یرا حضرت زکریا می دانست که خداوند حکیم هیچگاه زمین را از وجود پیغمبر یا امام خالی نمی گذارد، پس نمی توان گفت که حضرت زکریا از این جهت می ترسید که خداوند متعال دین و شریعتش را بی حامی و سرپرست بگذارد. از طرف دیگر از خدا فرزندی می خواست که پیغمبر و حامی دین باشد لذا نباید بگوید خدایا به من فرزندی بده که میراثم را ببرد و او را شایسته و صالح قرار بده، بلکه باید بگوید: پروردگارا میترسم بعد از من اساس دیانت متزلزل گردد، تقاضا می کنم بعد از من برای حمایت از دین پیغمبری را مبعوث کنی و دوست دارم از اولاد من باشد به من فرزندی عطا کن که پیغمبر شود. به علاوه اگر میراث علم و نبوت مراد باشد، جمله «رب واجعله رضیا» وجه ندارد، زیرا حضرت زکریا می دانست که خداوند حکیم هرگز افراد ناصالح و بی اهلیت را برای نبوت انتخاب نخواهد کرد، دیگر وجه نداشت که بگوید: خدایا پیغمبر بعد از من را فرد پسندیده ای قرار بده.
از سخنان گذشته روشن شد که ارث یحیی از حضرت زکریا ارث مالی بوده است و آیه مذکور بخوبی دلالت می کند که پیامبران نیز مانند سایر مردم ارث می برند و ارث میگذارند، بنابراین حدیث ابوبکر را چون مخالف قرآن است باید رد کرد، زیرا بر طبق موازین حدیث شناسی هر حدیثی که بر خلاف نص قرآن باشد قابل قبول نبوده باید بدیوار زده شود.
به همین جهت حضرت زهرا (ع) که احکام و قوانین شریعت و درس حدیث شناسی و تفسیر قرآن را از زبان پدر بزرگوارش رسول خدا و شوهرش علی مرتضی فرا گرفته بود برای رد ابوبکر از آیه مذکور استفاده نمود.
یکی از آیات دیگری که بدان استدلال شده این آیه است «ولقد آتینا داود و سلیمان علما و قالا الحمدالله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المومنین وورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیئی ان هذا لهو الفضل المبین».
یعنی داود و سلیمان را دانش دادیم و گفتند: سپاس خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد و سلیمان از داود ارث برد و گفت: ای مردم ما زبان پرندگان آموخته ایم و همه چیزمان داده اند، همانا این فضیلت آشکاری است.
در این آیه نیز خدا درباره سلیمان فرمود: «ورث سلیمان داود» و کلمه ورث ظهور در این دارد که سلیمان از داود ارث مالی برده است و تا دلیل قاطعی بر خلاف نداشته باشیم باید به همین معنا حمل شود. حضرت زهرا علیها السلام نیز که در بیت نزول قرآن تربیت یافته بود در رد ابوبکر از آیه مذکور استفاده نمود.
اشکال دیگر
اگر حدیث ابوبکر صحیح بود باید نسبت به کلیه اموال رسول خدا عمومیت داشته باشد، بنابراین باید وارثانش از کلیه اموال حتی لباس، زره، شمشیر، حیوانات سواری، دوشیدنی و اثاث خانه محروم شوند همه آنها جزء بیت المال عمومی محسوب گردد، در صورتی که بگواهی تاریخ رسول خدا از این قبیل اموال داشته و به وارثانش رسیده است و نیز در هیچ تاریخی ننوشته اند که ابوبکر لباسها، شمشیر، زره، فرش و ظروف رسول خدا را به عنوان اموال عمومی ضبط نموده باشد، بلکه چنانکه قبلاً ملاحظه فرمودید حجره های آن حضرت در تصرف همسرانش باقی ماند و اموال دیگرش در بین ورثه تقسیم شد، ولی هرگز ابوبکر به سراغ آنها نیامده و چیزی از کسی نگرفت در واقع خود این موضوع نیز یکی از شواهد ضعف حدیث ابوبکر بشمار می رود و معلوم می شود که خودش نیز بدان حدیث عقیده نداشته است. زیرا اگر حدیث درست بود تفکیک بین اموال وجهی نداشت.
ابوبکر که مدعی بود رسول خدا فرمود: من ارث نمی گذارم و اموالم صدقه است، و بدین بهانه دختر عزیز پیغمبر و بانوی نمونه اسلام را آزرده خاطر نمود، پس چرا حجرات رسول خدا را از دست زنهایش نگرفت؟ و چرا سایر اموال را مطالبه نکرد؟
اشکال دیگر
اگر این مطلب درست بود که پیمبران ارث نمی گذارند جا داشت پیامبر اکرم (ص) این مطلب را به حضرت زهرا و علی بن ابیطالب (ع) گوشزد می کرد که اموال و ماترک من جزء صدقات عمومی است و به عنوان ارث به شما نمی رسد. مبادا بعد از من مطالبه ارث کنید و اسباب اختلاف و نزاع فراهم سازید. آیا رسول خدا نمی دانست که وارثانش بر طبق قوانین کلی ارث و رفتار عموم مردم درصدد تقسیم اموال بر می آیند و بین آنان و خلیفه وقت کشمکش و نزاع به وقوع خواهد پیوست؟ یا می دانست ولیکن در تبلیغ احکام کوتاهی کرد؟
ما که نمی توانیم چنین موضوعی را باور کنیم.
گفته اند: لازم نیست رسول خدا این مطلب را به وارثانش تذکر داده باشد بلکه همین قدر کافی بود که حکم مسأله را در اختیار ابوبکر که امام مسلمانان بود قرار دهد، خلیفه است که باید احکام خدا را اجرا کند پیغمبر هم مطلب را به او تذکر داده بود. لیکن این مطلب درست نیست، زیرا اولاً ابوبکر در زمان رسول خدا به عنوان خلیفه تعیین نشده بود تا گفته شود پیغمبر دستورات لازم را به او داده بود و ثانیاً موضوع میراث در مرتبه اول به وارثان آن حضرت ارتباط داشت آنان باید وظیفه خویش را بدانند تا بر خلاف حق، مطالبه ارث نکنند و اسباب جدایی و اختلاف را فراهم نسازند.
آیا می توان گفت: علی بن ابیطالب (ع) که گنجینه علوم نبوت بود و فاطمه (ع) که تربیت شده خانه نبوت و ولایت بود از یک چنین مسأله مهمی که مربوط به خودشان بود بی اطلاع بودند ولی ابوبکر که از مسائل عادی و ابتدایی اسلام اطلاع نداشت حکم آن را می دانست؟! آیا می توان گفت: فاطمه زهرا حکم مسأله را می دانسته لیکن با آن مقام عصمت و طهارتی که داشت بر خلاف دستور پدر بزرگوارش از ابوبکر مطالبه ارث نمود؟ آیا می توان درباره علی بن ابیطالب (ع) گفت: مسأله را می دانست لیکن با آن مقام زهد، تقوا، عصمت، طهارت و علاقه مفرطی که به اجرای قوانین الهی داشت به بانوی عزیزش اجازه دهد که بر خلاف نص پیغمبر اسلام مطالبه ارث کند و برای احقاق حق خودش آن خطبه مفصل را در ملاء عام ایراد کند؟! گمان نمی کنم هیچ شخص با انصافی بتواند اینگونه مطالب را باور کند.
اشکال دیگر
ابوبکر وقت مرگش وصیت کرد او را در حجره پیامبر دفن کنند و از دخترش عایشه همسر پیامبر اجازه گرفت، درواقع می خواست از سهم ارثیه عایشه استفاده کند. باید پرسید اگر پیامبر ارثی از خود بجای نگذارده بود چگونه عایشه مالک بخشی از حجره پیامبر است؟ ابوبکر اگر به قول خود وفادار بود و اموال پیامبر را بیت المال می دانست؛ پس برای قبرش می بایست از مسلمانان اجازه می گرفت.
خلاف قوانین قضا و شهادت
ایراد اول ـ فدک در تصرف حضرت زهرا و تحت ید آن حضرت بود. و نیز در چنین موضوعی مطالبه شهود بر طبق موازین شریعت اسلام نیست، لذا در این قبیل موارد باید قول ذوالید را بدون شاهد و بینه قبول کرد. کبرای قضیه در کتب فقهی با ثبات رسیده لذا قابل تردید نیست، اما برای اثبات ذوالید بودن حضرت زهرا علیه السلام به چند مطلب می توان استناد کرد:
اولاً: چنانکه قبلاً ملاحظه فرمودید ابوسعید خدری، و عطیه و چند نفر دیگر شهادت دادند که رسول خدا بر طبق آیه و آت ذالقربی حقه» فدک را به فاطمه داده و کلمه اعطی ظهور دارد، بلکه نص در اینست که رسول خدا در زمان حیاتش فدک را به طور منجز به فاطمه بخشید و در تصرفش قرار داد.
ثانیاً: علی بن ابیطالب علیه السلام تصریح می کند که فدک در تصرف آنان بوده است. لذا در نهج البلاغه می فرماید: «بلی کانت فی ایدینا فرک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم الله.»
یعنی آری از آنچه آسمان بر آن سایه می افکند فدک در دست ما بود، پس گروهی بخل ورزیدند و گروهی دیگر راضی بودند خدا بهترین داور است.
ثالثاً: امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی ابوبکر دستور داد کارکنان فاطمه را از فدک بیرون کردند حضرت علی (ع) نزد او رفت و فرمود: ای ابابکر! چرا ملکی را که رسول خدا به فاطمه بخشیده و مدتی نماینده اش در آنجا است از او گرفتی؟ موضوع بخشش رسول خدا و متصرف بودن حضرت زهرا یک امر مسلم و معروفی بوده است، بهمین جهت وقتی عبدالله بن هارون الرشید از جانب مأمون مأموریت یافت که فدک را به فرزاندان فاطمه برگرداند در ضمن نامه ای به فرماندار مدینه نوشت: رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه داده بود و این مطلب در بین آل رسول ظاهر و معروف بود و نیز کسی در این باره تردید نداشت.
اکنون امیرالمؤمنین مأمون صلاح دیده که فدک را به ورثه فاطمه برگرداند.
بر طبق قرائن و شواهد مذکور فدک در زمان رسول خدا در تصرف علی و فاطمه (علیهماالسلام) بوده است و مطالبه شهود در چنین موضوعی بر خلاف موازین شرعی قضا و شهادت می باشد.
ایراد دوم ـ ابوبکر در این مرافعه می دانست که حق با حضرت زهرا است و خودش به راستگویی و صداقت او اعتراف می کرد، لذا در یک جا می گوید:
«صدقت یا ابنه رسول الله و صدق علی و صدقت ام ایمن در جای دیگر می گوید: ماکنت لتقولی علی ابیک الا الحق مقام صداقت راستگویی آن بانوی گرامی نه تنها مورد اعتراف ابوبکر بود، بلکه همه مسلمانان بدان اعتراف داشته و دارند.
احدی از مسلمانان احتمال کذب درباره اش نداده است، آیا می توان درباره اش احتمال دروغ و افترا داد با اینکه یکی از اهل کسا است که آیه تطهیر درباره اش نازل شده و خداوند بزرگ، مقام عصمت و پاکی آنان را تصدیق نموده است؟!
از طرف دیگر در کتاب قضا و شهادت به اثبات رسیده که در مورد اموال و دیون اگر قاضی واقع قضیه را می داند میتواند بر طبق عملش داوری کند، لذا به شاهد و بینه احتیاج نیست، بنابراین ابوبکر که می دانست حضرت زهرا صادق است و رسول خدا فدک را به او بخشیده، باید قولش را قبول کند و مطالبه شهود ننماید.
آری واقع مطلب اینست که ابوبکر می دانست حق با زهرا است و رسول خدا در زمان حیاتش فدک را به او داده، لیکن گویا از عمل پیغمبر ناراضی بوده است، بدین جهت در پاسخ فاطمه میگفت «ان هذا المال لم یکن للنبی و انما کان من اموال المسلمین یحمل النبی به الرجال و ینفقه فی سبیل الله فلما توفی رسول الله ولیته کما کان یلیه ، در جای دیگر که خودش را در مقابل دو محظور بزرگ مشاهده می کرد، از یک طرف زهرا مدعی بود که پدرش فدک را به او بخشیده و برای اثبات مدعا دو شاهد موثق مانند علی بن ابیطالب و ام ایمن آورده، البته ابوبکر می دانست که حق با زهرا است لذا نمی تواند خودش و شهودش را تکذیب کند.
از طرف دیگر از لحاظ سیاست نمی توانست عمر و عبدالرحمان را تکذیب کند، بدین جهت با یک نیرنگ جالبی که مآلش ترجیح جانب عمر شد، اقوال همه شهود را تصدیق کرد و بین گفتارشان جمع نمود. گفت: «صدقت یا ابنه رسول الله و صدق علی و صدقت ام ایمن و صدق عمر و عبدالرحمان و ذالک ان مالک لابیک . کان رسول الله یأخذ من فدک قوتکم و یقسم الباقی و یحمل من فی سبیل الله فما تصنعین بها؟ قالت اصنع بها کما یصنع بها ابی. قال: فلک علی الله ان اصنع فیها کما یصنع فیها ابوک.
در اینجا ابوبکر از یک طرف قول حضرت فاطمه را که مدعی مالکیت فدک بود تصدیق نمود و شهادت علی بن ابیطالب علیه السلام و ام ایمن را تصدیق کرد،از طرف دیگر قول عمر و عبدالرحمان را که شهادت داده بودند که رسول خدا محصول فدک را بین مسمانان تقسیم می کرد تصدیق نمود. آنگاه بر طبق اجتهاد خودش بین اقوالشان جمع کرد و گفت: علت قضیه اینست که مال تو، مال پدرت بود. به مقدار معاش شما از محصول فدک بر می داشت و بقیه را در میان مسلمانان تقسیم می کرد و در راه خدا بمصرف می رسانید. سپس گفت: اگر فدک در دست تو باشد چه می کنی؟ فرمود: مانند زمان پدرم به مقدار معاش خودمان بر می داریم و بقیه را در راه خدا صرف می کنیم. گفت : من هم قول می دهم که بر طبق رفتار پدرت در فدک تصرف کنم و از سیره اش تجاوز ننمایم.
کسی نبود به ابوبکر بگوید: تو که فدک را ملک زهرا می دانی و خودش و شهودش را تصدیق می کنی، پس چرا ملکش را تحویل نمی دهی؟! شهادت عمر و عبدالرحمان بیش از این دلالت ندارد که رسول خدا مازاد محصول فدک را در راه خدا صرف نمود در واقع این موضوع با مالک بودن زهرا منافات ندارد. رسول خدا از جانب زهرا مأذون بود که مازاد محصول فدک را در راه خدا صرف کند، اما به تو چنین اجازه ای را نمی دهد. تو چه حقی داری که بگویی من قول می دهم از رفتار پدرت تجاوز ننمایم؟ خود مالک می گوید ملکم را تحویل بده تو امتناع می ورزی و در عوض قول می دهی بر طبق رفتار پدرش رفتار کنی!! آفرین بر این داوری!!
ایراد سوم ـ بر فرض اینکه ابوبکر شهود حضرت زهرا را ناقص می دانست و به حقانیت وی یقین نداشت، باز هم موظف بود از آن حضرت مطالبه قسم کند و نیز بر طبق شاهد و قسم داوری نماید.
زیرا در کتاب قضا و شهادت با ثبات رسیده که قاضی می تواند در مورد اموال و دیون با یک شاهد به انضمام قسم مدعی، حکم کند، لازم به ذکر است روایت شده که رسول خدا (ص) با یک شاهد بانضمام قسم داوری نمود.
ایراد چهارم ـ از همه اینها گذشته در این نزاع حضرت فاطمه مدعی بود که رسول خدا فدک را به او بخشیده است، ولی ابوبکر منکر بود و در کتب فقهی با ثبات رسیده که اگر شهود مدعی ناقص بود قاضی موظف است به مدعی تذکر بدهد که چون شهود تو ناقص است، حق داری از منکر مطالبه قسم کنی، بنابراین باید ابوبکر به حضرت زهرا تذکر داده باشد که چون شهودت ناقص است اگر میل داری من که منکر هستم برایت قسم بخورم، لیکن ابوبکر باین قانون قضا هم پشت پا زده، به مجرد ادعای نقص شهود نزاع را مختومه قرار داد.
ایراد پنجم ـ از همه اینها گذشته به فرض اینکه در این منازعه حقانیت حضرت زهرا برای ابوبکر با ثبات نرسیده بود تازه اراضی فدک جزء اموال دولتی محسوب می شد و حاکم شرعی مسلمانان حق داشت آنرا در راه مصالح عمومی به مصرف برساند. آیا به صلاح اسلام و مسلمانان نبود که ابوبکر که خودش را خلیفه مسلمین میدانست فدک را به عنوان اقطاع به فاطمه دختر گرامی پیغمبر واگذار کند و بدین وسیله از اختلاف عمیقی که سالیان دراز در بین مسلمانان حکومت کرده و می کند و نیز آثار تلخ آن، جلوگیری کند؟
مگر رسول خدا قطعاتی از زمینهای بنی نضیر را به ابوبکر و عبدالرحمان بن عوف و ابودجانه واگذار نکرد؟ مگر یک قطعه از زمینهای بنی نضیر را با درختهایش به زبیربن عوام واگذار نکرد؟ مگر معاویه ثلث اراضی همین فدک را به عنوان اقطاع به مروان بن حکم و یک ثلث را به عمربن عثمان و نیز ثلث سوم را به یزید پسر خودش واگذار ننمود؟
آیا بهتر نبود که ابوبکر نیز همین عمل را نسبت به دختر محبوب پیغمبر انجام می داد و آن غائله بزرگ را ختم می کرد؟
ایراد ششم ـ داوری کردن ابوبکر در این قضیه اصلاکار نابجائی بود، زیرا حضرت فاطمه علیها السلام مدعی بود و ابوبکر منکر است، لذا در چنین مواردی باید برای رفع خصومت به شخص ثالث مراجعه نمایند، نه اینکه ابوبکر خودش در مسند قضا بنشیند و از خصم خویش مطالبه شهود کند و بر طبق دلخواه داوری کند!
از مجموع این سخنان استفاده می شود که در مورد فدک حق با حضرت زهرا بوده و ابوبکر از طریق انصاف و سنن داوری، تعدی نموده است.
این ادعا پیرامون این مطلب میچرخد که زهرا (س) مدعی شد پیامبر (ص) در زمان حیات خود فدک را بوی اعطا کرده است .
دلیل بر اینکه زهراء(س) متصرف فدک بود لفظ « ایتاء » در آیه شریفه « فات ذی القرب حقه » به معنی اعطاء و اداء است.
این آیه خدا به پیغمبر (ص) امر میکند که حق ذی القربی را ادا کند و بر حسب اخباری که در این مورد وارد شده است ، پیغمبر(ص) بعنوان امتثال فرمان حق فدک را به فاطمه (س) اعطا فرمود.
علاوه بر این ادعای فاطمه (س) در حالیکه کاملترین زنان جهان است به اینکه فدک اعطایی پدر اوست ونیز گواهی علی (که دادخواه ترین افراد امت اسلام است) بر این مطلب بزرگترین دلیل است بر اینکه زهرا(س) متصرف فدک بوده و ا گر زهرا(س) متصرف نبود و ادعا میکرد که فدک اعطایی پدر اواست دیگر رد کردن ادعای وی احتیاج به در خواست بیّنه نداشت که ابی بکر شاهد مطالبه کند، بلکه خود عدم تصرف بزرگترین دلیل بود که عطا و بخششی از پیغمبر صورت نگرفته است .
گذشته از اینها اصولا بیّنه و شاهد یک دلیل ظنی است که از طرف شارع مقدس برای اثبات آنچه که ثبوت و عدم آن احتمال داده میشود جعل شده است .
در این مورد سیده نساء عالمین که خداوند او را به تطهیر ذاتی پاک ساخته و پاره تن سرور پیامبران قرارش داده است ادعا میکند که فدک ملک اوست ، با این ادعا و با فرض اینکه فاطمه (س) صدیقه است و خدا و رسول (ص) براستگویی او گواهی دادهاند و هرکس فاطمه (س) را دروغگو بدانند مسلمان نیست ، یقین حاصل میشود که فدک ملک او هست و در صورت وجود قطع، معنی ندارد برای اثبات مقطوع دلیل ظنّی ( بینّه و شاهد ) مطالبه شود .
خلیفه اول خود میدانست که فاطمه (س) راستگو است ، از وی بیّنه و شاهد مطالبه کرد و در عین حالیکه او متصرف و « ذوالید » و مدعی علیه بود، او را مدعی قرار داد .
چه باید کرد ؟ تا کنون حق با زور بوده است ، به قول شاعر عرب :
ادعای زورمند همچون ادعای درندگان است که دلیل آن چنگال و دندان برنده میباشد .
در این هنگام ناچار فاطمه (س) شهودی اقامه کرد بر اینکه : فدک اعطایی رسول الله (ص) است و روایات متعددی در این مورد رسیده که فاطمه (س) در دفعات مکرر شهود گوناگونی نزدابی بکر برد که از نظر عدد و کیفیت هر دفعه با مرتبه دیگر فرق داشت ، در مرتبه اول علی (ع) وامّ ایمن را به عنوان شاهد نزدابی بکر برد و ابابکر در جواب گفت : آیا – به وسیله یک مرد و یک زن مطالبه حق خود میکنی ؟
البته زهرا (س) خود میدانست که در محاکمههای معمولی و عادی باید شاهد دو مرد و یا یک مرد و دو زن و یا چهار زن باشند ولی این محاکمه مثل سایر محاکمات عادی نبود ، زیرا محاکمه عادی آنست که طرف نزاع و ادعایی در کار باشد ، و در این قضیه برای زهرا (س) خصم و طرف ادعایی نبود ، بلکه این یک موضوع شخصی بود ، حاکم وقت بر اساس قدرت خود مالی را که شخصی متصرف بوده از او گرفته بود و میگفت : اگر راست میگویی این مال مال تو هست دیگری هم گفتار تو را تصدیق کند ، در اینجا یک شاهد هم کفایت میکرد ، زیرا فرض اینست که خلیفه خود قاضی بود و طرف نزاع نبود ، ولی چه باید کرد که خلیفه در اینجا خود را هم قاضی و هم خصم و طرف ادعا به حساب آورده است . در این هنگام زهرا (س) ناچار شد که برنامه شهود را تغییر دهد و گواه بیشتری در محکمه حاضر کند .
در این بار فاطمه (س) علی (ع) وامّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حسن و حسین (ع) را به عنوان گواه نزد ابی بکر آورد . در اینجا خلیفه و دستیار وی در برابر یک حقیقت محکم قرار گرفته بودند ، با خود اندیشیدند چگونه از این درگیری خلاص شوند و از حق فرار کنند ؟ تنها راهی که به نظرشان رسید : سفسطه و مغالطه در شهود بود ، گفتند : اما علی که همسر زهرا (س) و حسنین (ع) فرزندان وی هستند ، و شهادت آنها پذیرفته نیست ، زیرا به نفع خود گواهی میدهند ، و اما اسماء بنت عمیس چون مدتی همسر جعفر بن
ابیطالب بوده است روی حساسیت عاطفی خود نسبت به بنی هاشم گواهی میدهد ، و اما امّایمن : یک زنی است که اصالتاً غیر عرب است و نمیتواند با فصاحت سخن بگوید دیگران را از پیروان ابی بکر و مدافعین وی و عمر که در زمانهای بعد ظاهر شدند مطلب را رنگ علمی و فقهی زدند .
ابن حجر عسقلانی در کتاب صواعق المحرقه میگوید : در پذیرش گواهی شوهر به نفع زن بین علما اختلاف است و میگویند : گواهی فرع (زن برای شوهر و شوهر برای زن و فرزندان برای پدر و مادر) و صغیر پذیرفته نیست ، زیرا آنها به نفع خود شهادت میدهند . و البته این علما این چنینی هیچ دلیل و مدرکی برای گفتار خود جز سیره شیخین ندارند و بحمدالله ( بنابر اعتقاد حضرات ) شیخین هم ردیف خدا و رسول (ص) از جمله مشرعین و آورندگان دین هستند و پیروی آنها واجب است .
بر فرض اینکه این گفتار در مورد همسر و فرزند صحیح باشد ( که گواهی آنان پذیرفته نیست ) آن همسر و فرزندی ، گواهیشان پذیرفته نمیشود که مورد تهمت در این مطلب قرار گیرند ، که به نفع شخصی شهادت دادهاند ، ولی علی (ع) و حسنین (ع) با اینکه آیه تطهیر در مورد آنها فرود آمده و در مباهله بانصاری نجران شرکت کردند و تعداد بسیاری سوره و آیات قرآنی درباره آنان نازل شده است و پیغمبر (ص) به بهشتی بودن آنها گواهی داده است ، با اینهمه فضایل بیاندازه آنان مورد این اتهام ( که به نفع شخصی گواهی به دروغ بدهند ) قرار نمیگیرند ، و با وجود اینهمه آیات و اخبار اگر کسی آنها را متهم کند ( که ایشان به پیغمبر (ص) دروغ بستند و تصمیم اجحاف در حق مسلمانان و فقرا دارند ) یقیناً مسلمان نیست .
آیا ممکن است در ایمان و پرهیزگاری و صدق گفتار شخصی همچون علی تردید شود ؟ که میگوید : سوگند به خدا اگر آسمانهای هفتگانه با آنچه بهزیر دارد به من داده شود که در مورد گرفتن پوست جوی از دندان مورچهای معصیت خدا را انجام دهم بجا نخواهم آورد ، دنیای شما از برگ سبزی که در دهان ملخی است و آنرا میجود در نظر من پستتر است ، علی با این نعمتها و لذتهای از بین رفتنی چکار دارد . آری همگان علی (ع) را براستی و درستی میشناختند و هیچگاه گفتار او بر خلاف کردارش نبوده است .
اما حسنین (ع) : اینکه گفته می شود آنها کودک بودندو گواهیشان مورد اطمینان نبوده است درست نیست ، زیرا از نظر راستگویی و پذیرش شهادت آنها، کودکی و کم سنّی اثر ندارد ، در صورتیکه پیغمبر (ص) بیعت آن دو را پذیرفت ، در حالیکه بیعت عقدی از عقود است و شرط آن بلوغ میباشد ، آیا پیغمبر (ص) این شرط را نمیدانست ؟ یا اینکه به این شرط توجه نداشت ؟ و علت اینکه بیعت آنها را پذیرفت چون مورد ایشان دارای حکم ویژهای بود ، و بیعت به مراتب از شهادت مهمتر است ، در صورتیکه بیعت آنها پذیرفته شده باشد به طریق اولی شهادت آنان پذیرفته است ، مخصوصاً اینکه ایشان در هنگام شهادت از نظر سنی بزرگتر بودند تا هنگام بیعت . آقای سید احمد علمالهدی بیان میکند مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد القلوب صفحه ۱۸۰ ضمن بیان فضایل و خصوصیات زندگی امام حسین به این مطلب اشاره فرموده که بیعت کردن پیغمبر (ص) با این دو بزرگوار بعد از جریان مباهله از کمالات مسلم آنها است و رسولالله (ص) با هیچ کودکی که به ظاهر دوران طفولیّت را میگذرانده است غیر از این دو شخصیت بیعت نکرده ، و گذشته از این خداوند در قرآن در برابر عمل خیر ایندو بزرگوار اعلام میفرماید که آنها به این عمل خیر اجر و پاداش بهشتی بردهاند ، با اینکه در آن هنگام این دو به ظاهر کودک بودند و عمل کودک استحقاق پاداش ندارد، در سوره هل اتی میفرماید : « و جزاهم بما صبروا جنه و حریراً – پاداش آنها با آنچه صبر ورزیدند بهشت و حریر است » و مراد از این اشخاص علی (ع) و فاطمه (س) و حسنین میباشند ، که سه روز روزه گرفتند و سر افطار غذای خود را به یتیم و مسکین و اسیر انفاق کردند و خود با آب افطار نمودند .
اما اسماء بنت عمیس : ( که یکی از گواهان بود ) شخصی است که پیغمبر (ص) در مورد او شهادت داده که وی اهل بهشت است این بانوی پاکدامن به عنوان اینکه دوستدار بنی هاشم است متهم شد و شهادت وی را رد نمودند ، آیا دوستدار کسی بودن موجب میشود که شهادت او نسبت بدوستش پذیرفته نباشد ، و آیا حتماً باید دشمنان شخص به نفع وی گواهی بدهند تا حقّش ثابت گردد ؟
اما امّ ایمن : وی دومین زنی است که پیغمبر (ص) نیز شهادت داده که از زنان بهشتی است ، گواهی وی را به عنوان اینکه وی زنی غیر عرب است و فصیح سخن نمیگوید رد کردند ، آیا شرط پذیرفته شدن شهادت در اسلام این است که حتماً شاهد عرب باشد ؟ و سایر مسلمانان که عرب نیستند شهادت آنها در اسلام پذیرفته نیست ؟
در این مورد شریف مکه اشعار زیبایی سروده است که ترجمه آن چنین است:
(فاطمه (س) فرمود : فدک اعطایی پدرم مصطفی است ولی آن به وی اعطا نکردند گواهانی اقامه کرد ، پس گفتند : شوهر وی گواه اوست و فرزندانش نپذیرفتند گواهی دو پسر پیغمبر (ص) را که پیشوای مردم بودند ، زیرا آن و با زهرا (س) دشمنی ورزیدند راستگو نبوده است علی (ع) و نه فاطمه (س) در نزد آنها و نه هم فرزندانشان البته افراد نیک از مسلمانان پرهیز میکردند به خاطر خدا از قبح زورگویی و حسادت)
حضرت زهرا(س) در مرتبه سوم با دلایل و براهین دیگری مراجعه کرد . در اینهنگام که ابوبکر با اصرار شدید زهرا (س) روبرو شده بود تصمیم گرفت که آب پاکی بدست زهرا (س) بریزد و برای همیشه امید او را از اینکه فدک به او برگردد قطع کند ، که دیگر به مطالبه آن قیام نفرماید : این دفعه گفت : اصلاً فدک مال پیغمبر (ص) نبود و در اصل جز اموال مسلمین بود ، و چون پیغمبر (ص) ولایتمدار و حاکم مسلمانان بوده آنرا به دست گرفته بود ، و هماکنون که من حاکم مسلمین هستم باید به دست من باشد .
بنابراین برای ابی بکر فدک در اصل ملک پیغمبر (ص) نبوده است که به هر کس بخواهد عطا کند ، بلکه آن از اول جز ثروتهای عمومی مسلمین به حساب میآمده و معنای این حرف این است که : اگر زهرا (س) هفتاد شاهد دیگر هم اقامه کند که پیغمبر (ص) فدک را به وی عطا کرده باز هم ابوبکر فدک را به فاطمه (س) رد نمیکند زیرا عقیده او این است که در اصل فدک ملک پیغمبر (ص) نبوده که به زهرا (س) بدهد و این بزرگترین طغیان از ابیبکر در برابر حکم خدا بود . زیرا بنصّ صریح آیه ۶ و ۷ سوره مبارکه حشر خداوند فدک را ملک پیغمبر (ص) قرار داده است و اگر حرف ابیبکر صحیح بود چرا درهمان وحله اول که زهرا (س) به عنوان مطالبه فدک به وی مراجعه کرد با همین مطالب او را رد ننموده ؟ و چرا از وی بیّنه و شاهد مطالبه کرد ؟ و شهود را متهم ساخت ؟
فصل دوم : ادعای میراث
ادعای میراث در مورد سه چیز مناسبت داشت : ۱- فدک، ۲-فیء و غنیمتی که خدا ملک پیغمبر (ص) خوانده ، ۳- سهم پیغمبر (ص) از خیبر .
اما فدک : پس از اینکه زهرا (س) نتوانست فدک را به عنوان نحله و اعطایی پدر به ملک خود برگرداند ، مطالبه ارث کرد ، زیرا برای هر صاحب حقی جایز است که از هر راه مشروع بتواند خود را به حقش برساند ولو با ادعاهای گوناگون باشد ، در صورتیکه فدک فیء و غنیمتی باشد که خدا به پیغمبر اختصاص داده و به پندار ابی بکر در زمان حیات پیغمبر (ص) این ملک تسلیم زهرا (س) نشده ، پس زهرا (س) باید به عنوان ارث آنرا دریافت کند ، زیرا به عقیده شیعه فاطمه (س) یگانه وارث پدرش پیغمبر (ص) بود ، و بنا به عقیده سنیها که قائل به تعصیباند عباس هم در ارث پیغمبر (ص) با وی شریک بوده است .
اما فیء : آنچه مسلّم است اینستکه پیغمبر (ص) در مدینه اموالی اختصاصی داشت که از آنها تعبیر میشد به صدقهالنبی (ص) ، از قبیل باغستانهای هفتگانه مخیریق یهودی (که عالم یهودیان بنینضیر بود) پس از اسلام آوردنش به پیغمبر (ص) بخشید .
و پیغمبر اکرم (ص) این باغستانها را به خصوص زهرا (س) وقف کرد که درآمد آنها را صرفوخرج مهمانان و احتیاجات شخصی خود کند و زهرا (س) هنگام مرگش آنها را به امیرالمؤمنین (ع) واگذار نمود .
ولی ابوبکر آنها را همانند فدک تصاحب کرد، و هنگامیکه فاطمه (س) نتوانست به عنوان نحله و اعطایی پیغمبر (ص) آنها را از ابیبکر دریافت کند ، مجبور شد به عنوان میراث پدر آنها رانیز مانند فدک مطالبه نماید .
و اما باقیمانده از سهم پیغمبر (ص) در خیبر : البته آنچه مسلّم است این است که قرآن برای پیغمبر (ص) حقی را در خصوص غنایم جنگی ثابت میکند ، آنجایی که فرموده : (و اعلموا انما غنمتم من شیی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل – بدانید آنچه بهره برداشتید از هر چیز یک پنجم آن متعلق به خداو پیغمبر (ص) و بستگان پیغمبر (ص) و یتیمان و مساکین و از راه ماندگان در غربت است)
از جمله غنایم جنگی که نصیب مسلمین شد : آن اموالی بود که مسلمین از یهودیان خیبر به غنیمت گرفتند ،. پس پیغمبر (ص) سهم خود و سهم خدا و سهم ذیالقربی را از آن اموال گرفت ، و بقیه سهام را بر سر صاحبانش تقسیم فرمود .
تاریخ طبری جلد سوم صفحه ۱۹ نگاشته است : که آنچه از خیبر مورد تقسیم قرار گرفت سه حصار بود ، ۱-حصارشقّ ، ۲- حصارنطاه ، ۳-حصارکتیبه ، حصارشقّ و نطاه در سهم مسلمانان وارد شد و حصار کتیبه خمس غنائم بود که سهم خدا و پیغمبرش (ص) و ذیالقربی ویتامی و مساکین و ابن السبیل محسوب گردید . و پیغمبر (ص) حصار کتیبه را مخصوص خود و ذویالقربی قرار داد و آن را از سهام دیگران جدا کرد . و برای زهرا (س) در خمس خیبر دو سهم بود ، ۱- سهم ذیالقربی ، ۲- میراث پیغمبر(ص) ، و ابوبکر تمام این ثروت را تصاحب کرد ، و دختر پیغمبر را از هر دو حق محروم نمود . و خلاصه ادعای میراث فاطمه (س) از ابی بکر در مورد این سه چیز بود لذا گاهی به تنهایی به ابی بکر مراجعه میکرد ، و گاهی باتّفاق عمویش عباس نزد وی میرفت ، هنگامی تنها فدک را مطالبه میکرد ، و در مرتبه دیگر سهم پیغمبر (ص) را در خیبر مطالبه میفرمود و در وحله سوم فدک را به ضمیمه سهم پیغمبر (ص) در خیبر طلب میکرد . و در وحله چهارم فدک و سهم پیغمبر (ص) و فیء رسول الله را در مدینه (باغستانهای هفتگانه ) درخواست میکرد.
و هر دفعه ابوبکر با یک بیان خاص و یک گفتار مخصوص که به پیغمبر (ص) نسبت میداد و غیر از او دیگری این مطلب را از آن حضرت نشنیده بود زهرا (س) را رد میکرد .
یک مرتبه میگفت : « من از پیغمبر (ص) شنیدم که فرمود پیامبر ارث نمیگذارد » . مرتبه دیگر میگفت : « پیغمبر (ص) فرمود : ما ارث نمیگذاریم و هرچه بهجای گذاریم صدقه است و آل محمد (ص) از این مال میگذرند و مالک نمیشوند» . و در وحله سوم میگفت : شنیدم از پیغمبر (ص) که فرمود: این اموال طعمهای هست که خدا خوراک مرا از آن قرار داده پس باید بین مسلمانان تقسیم شود یا اینکه میگفت : پیغمبر (ص) فرموده : « این اموال طعمهای است که خوراک من در زنده بودنم از آن است و پس از
مرگ من به مسلمین تعلق دارد » . و در مرتبه چهارم میگفت : رسول الله (ص) فرمود : « خداوند پیامبر خود را با این اموال اطعام فرموده مادامی که زنده است ، پس هرگاه که خدا روح او را قبض فرمود این حق بر طرف میشود » . و من اکنون حکومت را بدست گرفتهام چنین مصلحت میدانم که آنها را در راه مصالح مسلمانان صرف و خرج نمایم . آنچه که این گفتار را در اینجا مغشوش جلوه میدهد : این است که اگر فدک فقط خوراک و غذای پیغمبر (ص) بود پس تصرف دیگری برای پیغمبر در آن جایز نبود ، و حال اینکه رسولالله (ص) در املاک بنینضیر که همانند فدک فیء محسوب میشده تصرف کرده ، مقداری از آن را به مهاجرین بخشید و بقیه را وقف فرمود و صدقه قرار داد که باغستانهای هفتگانه ( حوایط سبعه ) از آن جمله بود ، وبه ا جماع تمام مذاهب امت اسلامی وقف چیزی جایز نیست مگر اینکه قبلاً ملکیت آن برای واقف محقق شده باشد و اگر این املاک ملک شخص پیغمبر (ص) نشده بود چگونه آنها را وقف فرمود . میگفت : که از پیامبر شنیدم که میفرمود : « ما جمعیت پیامبران طلا و نقره و ملک و خانه ارث نمیگذاریم ، بلکه متروکه ما کتاب و حکمت و دانش و پیامبری است ، و هر چه از ابزار معاش ما باقی بماند به حاکم پس از ما تعلق دارد که هر طور خواست در ان حکم کند » .
ابوبکر با این بیانات متطوّر و چند پهلو روی این مطلب ایستاده بود که پیغمبر (ص) ازخود ارثی بهجای نگذارده ، و هرچه از آن حضرت باقی مانده صدقه است . در حدیث دیگر نقل میکند که پیغمبر (ص) فرمود : « اموال من پس از من به حاکم بعدی متعلق است او هرطور مصلحت دید در آن حکم کند» رأی ابوبکر که حاکم پس از پیغمبر بود با این تعلق گرفت که آن اموال را به مسلمانان رد کند ،نه اینکه به مسلمانان اعطا کند ، از اینکه ابوبکر توزیع فدک یا منافع آن را به مسلمانان به نام « ردّ » نامگذاری کرد ، معلوم میشود عقیده او این بود ، که این اموال از اول به مسلمانان تعلق داشته و پیغمبر از آنها گرفته بود که هماکنون ابوبکر به مسلمین رد کرد . احادیث پیاپی و متناقضی که خلیفه به پیغمبر (ص) نسبت داد ، حتی یک حرف از این احادیث قبل از بیان ابیبکر بگوش انسانی و یا فرشتهای نرسیده بود . اگر فاطمه (س) این بانوی ارزشمند بینظیر جهان هفتاد دلیل هم بر این مطلب اقامه میکرد : که پیامبران ارث میگذارند و فرزندان انبیاء (ع) از آنها ارث میبرند باز هم به حق خود نمیرسید زیرا تمام قدرت و همّ خلیفه در این جهت مصروف بودکه زهرا (س) را از اموالش و ثروتش جدا کند.
همچنانکه در مورد ادعای نحله ، خلیفه حاضر شد ( بر خلاف وجدان ) گواهان عادل را متهم سازد و ادعای نحله زهرا (س) را از بین ببرد و لو با نسبت ناروا به پیغمبر (ص) دادن با اینکه : این مال اصلاً از اول ملک پیغمبر (ص) نبوده و به مسلمانان تعلق داشته است در اینجا هم چون زهرا (س) با استدلالات نیرومند خود مدرک خلیفه را ( عدم توارث بین پیامبران و فرزندانشان ) تضعیف فرمود ، ابوبکر با یک نسبت ناروا به پیغمبر (ص) ( که گفت پیغمبر (ص) فرمود این اموال فقط معاش زنده بودن من است و پس از من به حاکم بعدی تعلق دارد ) ادعای میراث زهرا (س) را لگدکوب ساخت .
فصل سوم : سهم ذویالقربی و خمس غنائم
فاطمه (س) ادعای سومی را در برابر ابی بکر اظهار فرمود : و آن این بود که سهم ذویالقربی را از خمس غنایم که بجا مانده بود مطالبه کرد ، زیرا قرآن بر این مطلب تصریح فرموده : « و اعلموا انما غنمتم من شیی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین وابن السبیل – بدانید که آنچه بهره بردید پس پنج یک آن مال خدا و پیامبر و ذویالقربی و نزدیکان مخصوص پیغمبر (ص) ایتام و مساکین و از راهماندهها است ».
در اینجا خدا برای ذویالقربی حقی در خمس تعیین فرموده است که مخصوص آنها است ، همچنانکه این مطلب را خود پیغمبر (ص) در زمان زندگی خود رعایت می فرموده و یک قسمت از خمس را به نزدیکان خود اختصاص میداد و قسمت دیگر را خود برمیداشت ، و لذا هنگامیکه غنایم خیبر را تقسیم میکرد و حق مسلمانان را میپرداخت ، حصار کتیبه را خمس خدا و پیغمبر و ذویالقربی و ایتام و مساکین وابن السبیل قرار داد ، این مطلب را طبری در کتاب تاریخ خود جلد ۳ صفحه ۱۹ بیان کرده است .
احمد حنبل در کتاب مسند روایت میکند که : نجده حروری از ابن عباس از سهم ذویالقربی سؤال کرد . ابن عباس گفت : آن مال نزدیکان پیغمبر (ص) است ، که رسول الله (ص) بین آنها تقسیم میفرمود .
زمخشری در کتاب تفسر کشّاف از ابن عباس نقل میکند : که خمس بر شش سهم بود : ۱- سهم خدا ۲- سهم رسول ۳- سهم ذیالقربی تا زمانیکه پیغمبر (ص) از دنیا رفت ، پس از آن ابو بکر خمس را فقط بر سه سهم دیگر قرار داد ( یعنی تمام خمس را که شش سهم بود بر سه سهم «یتامی، مساکین، ابن السبیل» ، تقسیم کرد ) و عمر و سایر خلفاء بعدی چنین رفتار میکردند .
ابن ابیالحدید از ابیبکر جوهری نقل کرده است : که ابوبکر فاطمه و بنیهاشم را از سهم ذیالقربی منع کرد و سهم ذیالقربی را در ترتیب سلاح و لشکر بکار برد . زهرا (س) سهم ذیالقربی را از ابیبکر مطالبه کرد . و در اینجا فاطمه در خمس دو حق داشت : ۱- حق از جهت میراث پدر نسبت به سهم رسول ، ۲- حق ذیالقربی و اینکه او شریک پیغمبر (ص) در خمس بود و ابوبکر هر دو حق را از وی غصب کرده بود .
فاطمه (س) در مقام مطالبه حق ذیالقربی بآیه خمس استدلال فرمود : ابوبکر در جواب گفت : این آیه را من هم در قرآن خواندهام اما یقین ندارم که مراد از سهم ذیالقربی شخص تو هستی که آنرا به تو واگذار کنم .
فاطمه (س) فرمود : پس ذیالقربی تو و خویشاوندانت هستید ؟ ابوبکر گفت خیر ، بلکه یک مقداری از آنرا به شما انقاق میکنم و بقیه را در مصالح عمومی مسلمانان مصرف مینمایم .
فاطمه (س) فرمود این بر خلاف حکم خدا است .
ابو بکر گفت : این عین حکمالله است ، و این احتجاج ادامه پیدا کرد.
بعد از این ادعاهای سهگانه و احتجاجات مستدل، فاطمه (س) ثابت کرد که برنامه ابیبکر مخالف و دشمنی با وی و با علی (ع) و بنیهاشم است ، در حالی که سخت بر ابیبکر و دستیار وی در غصب و چپاول ( عمر )، خشمگین بود کناره گرفت و در عین خشم بر آنها زهرا (س) از دنیا رفت به دلیل اینکه وصیت فرمود : او را شبانه دفن کننند و ان دو دشمن سرسخت بر جنازهاش حاضر نشوند ، و بر وی نماز نگذارند .
فصل اول: بیانات مقام معظم رهبری در مورد بلاغات و شیوایی خطبه حضرت زهرا (س) در مسجد مدینه
دو نمونه از بیانات مقام معظم رهبری در مورد بلاغت و شیوایی خطبه حضرت به شرح ذیل اشاره میشود:
۱) بالاترین و بهترین زن نمونه که تمام زنها و شخصیتهای مسلمان باید از او درس بگیرند، فاطمه زهرا (س) است. از نظر معرفت،این شخصیت عظیم، انسان با معرفتی است و انسان ناآگاه و عامی نیست، کسی است که وقتی در مسجد پیغمبر (ص) در مقابل صحابه بزرگ پیغمبر ظاهر شد، خطبه خواند.
این خطبه مثل درس یک معلم بزرگ که دل شاگردان را به سوی خود جذب میکند، حضار این مسجد را جذب کرد.
استادان، محدثین و کسانی که سالیان درازی از پیغمبر آموخته بودند، از شنیدن این خطبه که عظمت آن باقی است، مانند کلمات خود پیغمبر و نهج البلاغه و سرشار از معارف اسلامی استفاده کردند و بهره بردند.
۲) آن خطبهای که فاطمه زهرا (س) در مسجد مدینه بعد از رحلت پیغمبر (ص) ایراد کرده است، خطبهای است که به گفته علامه مجلسی، بزرگان، فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند ،کلمات و عبارات این خطبه را معنا کنند. این قدر پر مغز است.
از لحاظ زیبایی هنری، این سخن فاطمه زهرا (س) مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه و در حد سخنان امیرالمؤمنین است. فاطمه زهرا (س) میرود در مسجد مدینه میایستد در مقابل مردم و ارتجالاً حرف میزند. شاید ایشان یک ساعت صحبت کرده است،با بهترین و زیباترین عبارات و زبدهترین و گزیدهترین معانی.
فصل دوم: خطبه حضرت زهراء (س) در مسجد پیامبر (ص)
اسناد خطبه : بدون تردید این خطبه از خطیبه نبوت است و جای هیچگونه تردیدی نیست که فاطمه زهرا (س) برای دفاع از حق خود و شوهرش و برای اثبات یک امر بزرگی که داشت دستخوش مشتهیات قرار میگرفت قیام کردو احتجاج نمود و اساس آن را بر پایه آهنینی استوار کرد که تا روز قیامت مستدل و مبرهن و مکشوف و محقق و مسلّم است .
این خطبه را از صدور اول اسلام شنوندگان دست به دست دادهاند گاهی بعضی از کلمات آنرا با اختلاف نقل کردهاند و گرنه آغاز یا انجام متفق علیه فریقین است که فاطمه زهرا در مسجد چنین خطبه و احتجاجی را با ابوبکر کرد .
اکنون بعضی از اسناد خطبه را بیان میکنیم :
۱-سید مرتضی علمالهدی متولد ۳۵۵ متوفی ۴۳۶ هجری در کتاب شافی از ابوعبدالله محمد بن عمران مرزبانی متولد ۲۹۶ متوفی ۳۷۸ از محمد بن احمد کاتب از احمد بن عبیدالله نحوی از زیاری از مشرقیبن قطامی از محمد بن اسحاق از صالح بن کیسان از عروه از عایشه روایت کرده است .
۲-روایت مرزبانی ازاحمد بن محمد مکی از محمدبنقاسم یمانی از ابن عایشه.
ابن عایشه پسر عایشه دختر طلحه است که ۹ هزار حدیث روایت کرده و در سال ۲۸۲ درگذشته .
۳-سید بنطاوس متوفی ۶۶۴ در کتاب طرائف با سناد خود از زهری و وی از عایشه روایت کرده .
۴-شیخ صدوق ابن بابویه متوفی۳۷۱ به اسناد خود از حضرت زینب روایت کرده.
۵-شیخ صدوق از زیدبن علی و ازحضرت زینب ازخود فاطمه زهرا روایت کرده.
۶-باز ابن بابویه باسناد خوداز احمد بن محمد بن جابر از حضرت زینب روایت کرده .
۷-شیخ مفید متولد ۳۳۶ متوفی ۴۱۳ در مجالس باسناد خوداز حضرت زینب (س) روایت کرده .
۸-ابن ابیالحدید متولد ۵۸۶ متوفی ۶۵۵ در بغداد در شرح نهجالبلاغه در ذیل نامه امام نعمان بن حنیف از کتاب سقیفه احمد بن عبدالعزیز جوهری به چهار سند روایت کرده .
جوهری، از یک طریق از حضرت زینب کبری (س)، از یک طریق از حضرت امام محمد باقر (ع)، از یک طریق از حضرت امام صادق (ع)، از یک طریق از عبدالله بن حسن ( حسن مثنی ) روایت کرده .
۹-اربلی علیبن عیسی در کشفالغمه که سال ۶۸۷ نوشته ا زجوهری روایت کرده .
۱۰-مسعودی متوفی ۳۵۵ در مروج الذهب بیان کرده .
۱۱-شیخ طبرسی متوفی ۵۸۸ در احتجاج نقل کرده .
۱۲-احمد بن ابوطاهر متولد ۲۰۴ متوفی ۲۸۰ در کتاب بلاغات النسا، به چند طریق نقل کرده است . و غیر از انچه ذکر شد افراد فراوانی نیز متذکر این خطبه شدهاند ولی به هر حال نسبت این خطبه به حضرت صدیقه طاهره در نزد اهل علم و تحقیق از مورخان امری مسلّم است .
متن خطبه
در کتاب احتجاج طبرسی از عبدالله بن حسن نقل شده که او از پدران بزرگوارش نقل کرد، هنگامی که ابوبکر، فدک را ضبط کرد و حضرت زهرا(س) آگاه شد، چادری به سر گرفت و با چند نفر از خدمتکاران و زنان بنی هاشم به مسجد آمد و در حضور ابوبکر و جمعیت مسلمین، خطبه ای خواند(که یک سخنرانی جامع و مستدل و قاطع است)۱
گریه حاضران
حضرت زهرا(س)، در این هنگام، آه دردناکی از دل سوزان و دردناکش برکشید، به طوری که همه جمعیت متأثّر شدند و گریه کردند، و مجلس به صورت عزاداری و سوگواری درآمد درآمد و مجلسیان سخت پریشان شدند.
سپس فاطمه (س) مقداری صبر کرد تا جوش و خروش مردم تمام شده آنگاه سخن خود را آغاز کرد.
حمد وثنای الهی و گواهی به یکتائی خدا و رسالت محمد (ص)
در آغازگفت: پروردگار جهان را ستایش می کنم، و در برابر نعمتهای ظاهری و که نعمتهایش همه جهان را فراگرفته است ، و قابل شمارش نیست و از محدوده افکار ما بیرون است ، سپاس از نعمتهای بیکران او موجب دوام و افزایش نعمت است ، و نعمتهای سرشار او موجب حمد و ستایش او میباشد .
گواهی میدهم که او یکتا و بیهمتاست ، و البته بازگشت این گواهی ، اخلاص است ، و حقیقت توحید و اخلاص فطری است و خصوصیات مقام توحید در پرتو نور تفکر و ایمان ، آشکار میشود ، و اندیشههای ما از درک ذات پاک خدا عاجز بوده و بیان ما از بیان و تقریر اوصاف خدا ، کوتاه است ، چشمهای ظاهری، او را نمی توانند درک نمایند .
او کسی است که همه پدیدهها را بیآنکه سابقه و مادهای داشته باشند پدید آورد ، و موجودات را بدون سابقه مثال و شکل و نظیر ، ایجاد نمود ، خداوندی که با مشیّت و توانایی خود و بدون مدّنظر گرفتن نفع و سود برای خود ، مراتب هستی را تصویر و تنظیم فرمود ، او منظوری به جز اظهار قدرت و حکمت و ابراز لطف و محبت نداشت ، او انسانها را آفرید و آنها را به سوی اطاعت ، عبادت و پاداش جمیل دعوت کرد و از عصیان و سرکشی و عقاب و خشم خودبرحذر داشت .
و گواهی میدهم که پدرم محمدبنعبدالله (ص) بنده و فرستاده خدا است و خداوند متعال ، قبل از بعثت ، در عالم غیب او را برگزیده است ، زیرا مقامات اشخاص از روز ازل و از همان عالم غیب معلوم و معیّن گردیده است ، و خداوند متعال به عواقب امور و جریان کارها ، آگاه است ، و او به صلاح و فسادو حوادث و پیشآمدهای روزگار آگاهی و احاطه دارد .
خداوند بزرگ ، رسول خود را برانگیخت تا فرمانها و احکام او در میان بشر ، روشن شده و انسانها از جهل و گمراهی به صراط مستقیم علم و معرفت و سعادت ، راهنمایی شوند ، وقتی که آن حضرت به رسالت مبعوث گردید ، مردم همه پراکنده و دور از هم بودند ، و پرستش از بتها میکردند ، و از خدای جهان غافل و منحرف شده بودند ، خداوند به وسیله آن حضرت ، جهالت و غفلت را از مردم زدود و رسول خدا (ص) با کمال حوصله و استقامت به هدایت و نجات انسانها کوشید ، و آنها را به راه راست و آئین حق دعوت کرد ، و به سوی محیط نور و هدایت ، راهنمایی فرمود ، و سپس دین الهی و راه حق و وظائف بشر را تبیین نمود ، آنگاه آن حضرت را به سوی خود انتقال داد و از روی مهر و لطف کامل خود ، روح مقدس آن حضرت را قبض کرد ، و او از زحمات و رنجهای دنیا خلاص شد و در دریای رحمت الهی غرق گردید و با فرشتگان مقرّب مجاور و مأنوس شد ، صلوات و سلام پروردگار بر او باد .
توجه به حفظ قرآن ، امانت بزرگ الهی
ای مهاجران و انصار ! شما بندگان خداهستید ، شما بر پا دارنده احکام و اوامر و نواهی او میباشید ، شما حامل و نگهبان پیامها و گفتار رسول خدا (ص) هستید ، شما باید در مقام حفظ ودایع و حقایق الهی و آئین اسلام نهایت کوشش و امانتداری را داشته باشید .
متوجه باشیدکه پیامبر خدا ، امانت بسیار با عظمت و ارجمند یعنی کتاب آسمانی « قرآن » را در میان شما به یادگار گذاشت ، که نسخه کامل سعادت و تکامل است ، نور خدا و برهان نیرومند خدای بزرگ است، و مجموع حقایق و حجّتها و قوانین الهی در این کتاب مُبین، روشن گردیده است ، که اگر به دستورات آن عمل کنید به آخرین درجه سعادت تکامل میرسید و از تیرگیهای جهالت و ضلالت نجات مییابید ، آنگونه تکاملی که مورد حسرت دیگران قرار میگیرد .
توجه به فلسفه و هدف از احکام
ای مسلمین ! بدانید که وظائف زندگی ، و حدود و دستورات فردی و اجتماعی شما ، در این کتاب آسمانی آمده است ، و دلائل و براهین حق و احکام الهی در قرآن ضبط گردیده است ، متوجه باشید که این قوانین آسمانی برای سعادت و تکامل شما ، تعیین شده است :
توحید ، برای آنست (آنست) که دلهای شما از آلودگیهای شرک و بتپرستی پاک شود، و نور ایمان بر قلوب شما بتابد .
نماز ، برای ان است که در مقابل پروردگارتان سر به سجده بگذارید ، و در پیشگاه با عظمت او خضوع کنید .
زکات، برای آن است که روح محبت و نوع دوستی و مهربانی و خیرخواهی در دلها جایگزین گردد ، و موجب افزایش ثروت شما گردد .
روزه ، برای آن است که دلهای شما تزکیه و پاک و با صفا گردد ، و تیرگیها را از آن بزداید ، و روح انسان را برای مقامات شایسته آماده سازد .
حج کعبه ، یک نمایش و جریان عملی و امتحان خارجی است تا ایمان وروح خداپرستی را تقویت کند .
عدل ، برای آن است که مساوات و برابری و نظم در اجتماع حفظ گردد .
لزوم پیروی از ما اهل بیت (ع) و انگیزه امام و تقدم ما در این راستا ، از برای آن است که اختلاف و نزاع از بین افراد هویپرست برداشته شود .
جهاد ، برای عزت و شوکت و حفظ عظمت دینی است .
صبر، طلیعه موفقیت و پایه خوشبختی و وصول به مقصود است .
امر به معروف و نهی از منکر برای آن است که جامعه از فساد و تباهیها و آلودگیها حفظ و بیمه گردد .
احسان به پدر و مادر، موجب نزول رحمت و برطرف کننده عذاب الهی است .
رسیدگی به امور خویشاوندان ، موجب توسعه زندگی و تسهیل امور و افزایش یار و یاور است .
قصاص، برای آن است که مردم با امن و آسایش زندگی کنند ، و جان و مال مردم محفوظ بماند .
نیکوکاریها و نذورات ، برای جلب آمرزش و رحمت خدا است .
رعایت توزین صحیح ، در سنجش اجناس موجب رواج کالاها و گردش خوب اقتصادی است.
حرمت شرابخواری، برای آنست که انسان از زشتیها و پلیدیها دور بماند .
اجتناب از بدزبانی و ناسزاگویی ، برای آن است که نفاق و هرزگی از جامعه ، ریشه کن شود .
دزدی نکردن ، برای حفظ امانت و عفت ، و استقرار پاکی دست و چشم و قلب است .
پرهیز از شرک ، برای آن است که همه با نهایت خلوص و صفای نیت ، تنها از فرمان خدا اطاعت کنندو دل از دیگران برکنند .
فاتقوا الله حقّ تقاته و لا تموننّ الّا و انتم مسلمون
« به طور کامل رعایت تقوا و پرهییزگاری کنید ، و از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید »
حقیقتِ بندگی را رعایت کنید ، امر و نهی الهی و عظمت فرمان خدا را از یاد نبرید و خود را در صف جاهلان قرار ندهید .
انّما یخشی الله من عباده العلماء « در میان بندگان خدا ، تنها بندگان عالم و دانشمندانند که از خدا ( به طور صحیح و کامل ) میترسند »
(آری تنها آگاهان و هوشمندان ، در درگاه الهی ،خائف و ترسانند، نه بیخبران و غافلان )
نگاهی به قاطعیّت پیامبر (ص) در تقویت راه هدایت ای مردم بدانیدکه من فاطمه (س) هستم و پدرم محمد (ص) میباشد ، و سخن من یکنواخت واز روی حقیقت است و از غلط و نادرستی دور میباشد، و از من هرگز کلام بیجا و عمل بیربط ، سر نمیزند :
لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم . « رسولی از خود شما به سویتان آمد ، که رنجهای شما بر او سخت است ، و اصرار به هدایت شما داردو نسبت به مؤمنان ،مهربان است »
این پیامبر ، پدر من است نه پدر یکی از زنهای شما ، و این پیغمبر برادر و پسر عموی علی بنابیطالب (ع) است ،نه برادر یکی از رجال شما ، پدر من همان شخصی است که شما را از زشتیها و اعمال و عقائد باطل برگردانید . پدر من مردم را به مواعظ نیک و پندهای لطیف با برهان و حکمت به سوی خدا دعوت نمود ، و او همان کسی است که با رفتار و کردار مشرکان ، مخالفت نمود ، و آنچنان بیخ گلوی آنان را فشرده ، و شمشیر در بالای سر آنها نگهداشت که به ناچار تسلیم شدند ، پدرم بتها را شکست و دشمنان حق ، و معاندین را سرکوب نمود ، و گردنکشان و سران کفر را به خاک هلاکت افکند ، گروه های کفر و نفاق را گشود ، زبانهای شیاطین و گفتار منافقین را قطع کرد ، تا اینکه چهره حقیقت آشکار شد ، و نور آفتاب وجود او ، تیرگیهای محیط را برطرف ساخت ، و حقایق را اظهار نمود ، و در پرتو هدایت او زبانها به کلمه توحید گویا شد ، شرک و کفر و خرافات و ستمگری از میان رفت ، شما را از کنار آتش سوزان و گرفتاری شدید نجات داد ، زندگی سر تا پا ذلت و خواری و بدبختی شما را به خوشی و عزت مبدل ساخت .
شما با جمعی که درخشنده و پاکدامن بودند ایمان آوردند ، و قبلاً یک طعمه بیش نبودید و در زیر چنگال دیگران ، هیچگونه قدرت و اختیار نداشتید ، و در زیر سلطه دشمن ، آبهای آلوده و غذاهای پست میخوردید ، زبون و خوار بودید ، خداوند به وسیله پیامبرش ، شما را از این پستیها نجات داد ، و پس از آن افراد عنود و کینهتوز عرب ساکت ننشستند ، و آتش جنگها با مسلمین را شعلهور ساختند ولی در هر بار خداوند آن شعلهها را خاموش ساخت .
نقش علی (ع) در دفاع از اسلام
و هرگاه که قدرتی از لشکرهای شیطان جلوه میکرد ، و یا فردی از مشرکین، دهان بغض و عداوت میگشود ، پیامبر اکرم (ص) برادر خود علیبن ابیطالب را برای مقابله و دفع دشمن میفرستاد ، و علی (ع) میرفت و مأموریت خود را انجام میداد و بدون نتیجه از میدان ، بر نمیگشت ، او بال و پر دشمن را زیر پای خود میگذاشت ، و شعلههای آتش مخالفین را ، با شمشیرش خاموش مینمود ، و رنجها را مخلصانه برای خدا تحمل میکرد ، و برای اجرای فرمان خدا نهایت کوشش را مینمود ،او نزدیکترین انسانها به رسول خدا (ص) بود ، او در میان دوستان خدا ، عظمت ویژهای داشت ، او آستین را بالا زده و با کمال خلوص در راه جهاد و انجام وظیفه تلاش میکرد .
ولی شما در فکر عیش و نوش خود بودید ، و همواره در انتظار آن بودید که حوادث بد و ناگوار شامل حال ما خانواده گردد ، و شما هنگام پیشروی روی صفوف دشمن ، عقبنشینی میکردید ، و از میدان بدر میرفتید .
انتقاد از بیوفایی
ای مردم ! خداوند متعال پیامبر خود را از این جهان فانی به سرای جاودانی که محل نزول پیامبران و آخرین محل برگزیدگان خود بود ، رحلت داد ، و کینههای اندرونی شما آشکار گشت ، و لباس دین و شریعت را که به صورت پوشیده بودید ، کهنه و پاره نمودید و مخالفین که در گوشه ها خزیده بودند ، بال و پر زدند ، صدای هواداران باطل شنیده شد و آشکار گشت و آواز شیطان بلند شد ، و منافقین ندای او را اجابت کردند ، مردم هویپرست و گمراه راههای ضلالت و خلاف و فتنهانگیزی را پیش گرفته و به دنبال شیطان دویدند .
شیطان شما را گول خورده و مغرور یافت ، در کانال او افتادید ، و با مختصر اشاره او ، تند و عصبانی شدید ، خود را گم کردید ، اعتدال و صحت عمل خود را از دست دادید ، به حقوق دیگران تجاوز نمودید ، مهار شتری را که از شما نبود گرفتید ، و از چشمه آبی که شما را در آن حقی نبود نوشیدید . براستی چقدر زود ، وفای خود را از دست دادید و چقدر زود حرص و طمع شما آشکار شد ، هنوز جراحت دلهای ما التیام نیافته بود ، و هنوز جنازه رسول خدا (ص) روی زمین بود ، و از مقابل چشمهای ما محو نشده بود که به کارهای ناپسند خودتان اقدام کردید ، و با نهایت شتاب ، آنچه را که شایسته نبود ، انجام دادید، عجیب اینکه خیال میکنید که این شتابزدگی در امور به خاطر جلوگیری از فتنه است .
الا فی الفتنه سقطوا و انّ جهنم لمحیطه بالکافرین :
« آگاه باشید که این مردم ، در فتنه و آشوب ، سقوط کردند و دوزخ فراگیرنده کافران است »
این حرکات از شما دور است ، و جای بسی تعجب است که چگونه دروغ می گوئید ؟ مگر قرآن مجید در میان شما نیست ، قرآنی که دستوراتش روشن و حقایقش آشکار است ، و امر و نهی آن صریح میباشد ، آیا کلام خدا را پشت سر انداختید؟ آیا بر خلاف حکم خدا فتوا میدهید ؟ آیا از کلام خدا اعراض کردهاید؟ ، و چه دگرگونی بدی را ستمگران مرتکب شدند :
و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فیالاخره من الخاسرین .
« و کسی که غیر از اسلام، آئینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد ، و در آخرت از زیانکاران است »
شما آنقدر صبر نکردید که بحران و جوش این مصیبت ، پائین آید ، و خروش آن آرام گردد ، و با عجله به دامن زدن و برافروختن آتش فتنه شروع کردید ، و شعلههای اخلال و افساد مردم را تقویت نمودید ، و دعوت شیطان را اجابت کرده و گمراه شدید ، و انوار آئین حق را خاموش ساختید ، و احکام و سنن پیامبر را ترک کردید ، و با بهانههای سست ، مقاصد شوم خود را اجرا کردید ، و در حقیقت به خانواده پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او خیانت و ظلم نمودید.
و ما در مقابل تیزی کارهای شما ، صبر و تحمل میکنیم ، و در برابر شماتتها و طعنه های شما ، بردباری مینماییم .
استدلال فاطمه (س) درباره فدک
شما خیال میکنید که ما هیچگونه ارثی از رسول خدا (ص) نداریم ، آیا از احکام جاهلیت پیروی میکنید ؟
افحکم الجاهلیه یتبغون و من احسن من الله حکما لقومٍ یوقنون .
« آیا آنها حکم جاهلیت را ( از تو ) میخواهند ، و چه کسی برای افراد با ایمان بهتر از خدا حکم میکند ؟! »
آیا نمیفهمید ، آیا تردید دارید که من دختر پیغمبر هستم ؟ با اینکه چون آفتاب روشن است که من دختر پیامبرم ، ای مسلمانان ! آیا رواست که من از ارث خود محروم گردم ؟
ای پسر ابوقحافه ! آیا در قرآن مجید است که تو از پدرت ارث ببری ، ولی به عقیده تو من نباید از پدرم ارث ببرم . لقد جئت شیئاً فریّاً : « کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی » آیا عمداً کتاب خدا را ترک کرده ، و احکام آسمانی را پشت سرانداختی ؟ آنجا که خداوندمیفرماید :
و ورث سلیمان داود : « و سلیمان از داود ، ارث می برد » و در داستان حضرت یحیی بن زکریا از قول زکریا میفرماید :
فهب لی من لدنک ولیّاً یرثنی و یرث من آل یعقوب .
« تو به قدرتت ، جانشینی به من ببخش که وارث من و آل یعقوب باشد» و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعضٍ فی کتاب الله .
« و خویشاوندان ، نسبت به یکدیگر (از دیگران ) در احکامی که خدا مقرر داشته سزاوارترند »
و میفرماید :
یوصیکم الله فیاولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین .
« خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش میکند که ( از میراث ) برای پسر به اندازه سهم دو دختر باشد »
و میفرماید :
ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً علی المتقین .
« اگر ثروتی از خود به جای گذاشت ، وصیت به پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته کند ، این حقی است بر پرهیزگاران »
شما گمان میبرید که از برای من حظّ و نصیبی ( از ارث پدر ) نیست و نباید از پدرم ارث ببرم ، و قرابتی بین ما وجود ندارد .
آیا خداوند متعال در این آیات شریفه ،همه مردم را به طور عموم در نظر گرفته است ، و همه طبقات مشمول این آیات نیستند ؟ و پدرم از عمومیّت این آیات خارج است ؟
آیا من و پدرم از افراد یک امت و آئین نیستیم ؟ آیا شما در تشخیص عموم و خصوص و دلالت آیات قرآن ، از پدرم و پسر عمویم آگاهترید .
امروز چنین کنید ، ولی فردای قیامت ، خدای بزرگ بین ما و شما داوری میکند ، در آن روز پیشوای ما پیامبر (ص) است ، و در آن وعدهگاه ، اهل باطل در خسران عظیمی قرار گرفتهاند ولی پشیمانی آنها هیچگونه سودی به حالشان نخواهد داشت .
ولکلّ نبّاءٍ مستقرّ : « هر خبری ( که خداوند به شما داده ، سرانجام ) قرارگاهی دارد »
فسوف تعلمون من یاتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم .
« به زودی خواهید دانست ، چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازت جاودان بر او وارد خواهد شد »
انتقاد شدید از انصار
سپس فاطمه (س) متوجه انصار ( مسلمین مدینه ) شد و فرمود :
یا معشر الفتیه و اعضاد المله و انصار الاسلام ، ما هذه الغمیزه فی حقّی ….
« ای گروه جوانمردان ! و پشتیبانان دین ، و یاوران اسلام ، این چه ضعف و سستی است که درباره من مرتکب میشوید که به دادخواهی من جواب نمیدهید ؟! مگر پدرم رسول خدا (ص) نفرمود که : حقوق پدران را درباره فرزندانشان رعایت کنید ، چه زود تغییر کردید؟ و از ادای حقوق سر برتافتید ، با آنکه قدرت و نیرو دارید ، و برای شما آسان است که از حق من دفاع کنید ، حضرت محمد (ص) تازه رحلت کرده و شما دین او را به همین زودی از بین بردید ، سوگند به خدا مرگ او مصیت بزرگی بود که آثارش همه جا را فرا گرفته گرفت ، و رخنه و شکاف بزرگی ایجاد کرد و کسی نیست که این شکاف را مسدود کند …. »
آگاه باشید ! گفتنیها را گفتم : با آنکه یقین دارم که ذلت و خواری ، شما را فرا گرفته و سودی ندارد ، ولی چه کنم که اندوه دل ظغیان کرد و خشم بالا گرفت ، سینهام تنگ شد و آنچه در دل داشتم جهت اتمام حجت برای شما بیان کردم ، آری شما آنچه میخواستید به چنگ آوردید و بر مرکب مراد خود سوار شدید و آن را رام خود گردانیدید ، اما تنگ و عار حق کشی برای شما باقی ماند و داغ و علامت آن بر پیشانی شما نقش بست که تا پایان جهان ، محو نخواهد گردید ، و در آخرت نیز آتش عذابی که بر دلها اثر میکند و آنها را میگدازد ، گریبانگیر شما خواهد بود ، بر من هم میگذرد و تحملش برایم آسان است ، که خدا ناظر حال من و کردار شما است .
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون : « و بزودی آنها که ستم کردند میدانند که بازگشت آنها به کجاست ! »
من دختر پیامبر هستم که شما را از عذاب شدید سرپیچی از فرمان حق ، برحذر داشت .
اشعار شیخ ازری در این مورد :
در این مورد « شیخ کاظم ارزی بغدادی »چه نیکو سروده است :
نقضوا عهد احمدٍ فی اخیه و اذا قوا البتول ما اشجاها
یوم جائت الی عدی و تیمٍ و من الوجد ما اطال بکاها
قدنت و اشتکست الی الله شکوی و الرّواسی تهتزّ من شکواها
لستادریاذروعتوهیحسری عاند القوم بعلها و اباها
تعظ القوم فی آتم خطابٍ حکت المصطفی به و حکاها
هذه الکتب فاسئلوها ترؤها با لمواریث ناطقاً فحویها
و بمعنی یوصیکم الله امر شامل للانام فی قرباها
فاطمانتلَها القلوب وکادت ان تزول ا لاحقاد ممن طویها
ایها القوم راغبوالله فینا نحن من روضه الجلیل جناها
و اعلموا انّنا مشاعر دین الله فیکم فاکرموا مثویها
و لنا من خزائن الغیب فیض ترد المهتدون منه هداها
ایها الناس ایّ بنت نبی عن مواریثه ابوها زواها ؟
کیفیزودیعنّی تراثی عتیق باحادیث من لدنه افتراها ؟
کیف لم یوصنا بذلک مولانا و تیماً من دوننا اوصاها
هل رانالا نستحق اهتداء و استحقّت تیم الهدی فهداها
ام تراه اضلنا فی البرایا بعد علمٍ لکی تصیب خطاها
انصفونی من جائرین اضاعا حرمه المصطفی و مارعیاها
یعنی : « عهد و پیمان رسول (ص) را درباره برادرش شکستند ، و آنقدر جرعههای مصائب را بر دختر رسول خدا چشاندند که مانند استخوان در گلویش گلوگیر شد .
روزی که نزد منسوبین به عدّی و تیم ( ابوبکر و عمر ) آمد که بر اثر هیجان اندوه ، گریهاش طولانی شد .
پس نزدیک آمد و به خدا شکایت کرد ، که کوههای استوار ، از شکایت او مضطرب شده و لرزیدند .
نمیدانم که او چه حالی داشت هنگامی که او را ترساندند ، با اینکه از رحلت پدر سوگوار بود ، آن قوم با پدر و شوهرش ، دشمنی نمودند .
فاطمه (س) با نیکوترین خطابه ، آن قوم را پند داد و نصیحت کرد ، که خطبهاش انسان را به یاد خطبه رسول خدا (ص) میآورد .
و درآن خطبه فرمود : از این کتابهای آسمانی بپرسید ، میبینید که گفتار آن به موضوع ارث بردن ، تصریح کرده و فراگیر است .
و معنی یوصیکم الله … ( خداوند به شما درباره فرزندان وصیّت کرد) ، امری است که شامل خویشاوندان همه مردم می شود .
وقتی که مردم این گفتار را از آن بانوی بزرگوار شنیدند دلهایشان نرم شد ، به طوری که نزدیک بود کینه و عداوتی که در دل داشتند ، زایل شود .
به آنها فرمود :ای مردم ! خدا را درباره ما در نظر داشته باشید ، و با ما دوستی کنید ، که ما از میوههای رسیده باغ خداوند بزرگ هستیم .
و بدانید که ما در بین شما شعارهای دین خدا هستیم ، مقام ما را گرامی بدارید .
و ما دارای فیض و کرامت ، از خزائن غیب خدا هستیم که هدایت شدگان، طریق را از آن مرکز میآموزند .
ای مردم ! کدام پیغمبری است که دخترش را از ارث محروم کرده است ؟
چگونه میشود که عتیق و آزاده شده ای ، میراث مرا ، بر اساس احادیث جعلی و سستی که ساخته ، از من بازدارد ؟
چگونه مولای ما ( پدر ما ) برای ما چیزی وصیّت نکرده ، ولی به غیر ما از دودمان تیم وصیت کرده است ؟
آیا به نظر شما ما شایستگی هدایت را نداریم و دودمان تیم هدایت شدهاند ؟! یا به نظر شما ، پیامبر (ص) ما را در بیابان گمراهی ، سرگردان کرده ، بعد از علم و آگاهی تا شما خطای او را سامان دهید !!
ای مردم ! از روی انصاف به ما بنگرید ، و از جور این دو نفر ، به داد ما برسید که حرمت رسولخدا (ص) را تباه کرده و حق او را رعایت نکردند .
پاسخ ابوبکر به فاطمه (س)
وقتی که سخنان فاطمه (س) به اینجا رسید ، ابوبکر در مقام پاسخ برآمد و پس از حمد و ثناء چنین گفت :
ای دختر رسول خدا !! پدرت رسول خدا (ص) نسبت به مؤمنان مهربان و بزرگوار بود ، نسبت به کافران ، سخت و خشن بود ، رسول خدا از نظر نسب پدر تو بود ، نه پدرزنهای دیگر ، و او برادر شوهر تو بود ، نه برادر دیگران ، پیامبر (ص) او (علی) را برای هر کار مهم و بزرگی برگزید و او یاور خوبی برای پیامبر (ص) بود ، شما را جز افراد سعادتمند دوست ندارد ، و هیچکس جز تیرهبخت با شما دشمنی نکند ، شما عترت پاک رسول خدا (ص) هستید واز نیکان و برگزیدگان خدا میباشید ، شما راهنمای ما به سوی سعادت هستید و پیشوای ما به سوی بهشت میباشید ، و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران ! در گفتار خود راستگو ، و در عقل و معرفت ، سرآمد دیگران میباشی ، کسی حق تو را از تو بازندارد ، و در صداقت تو حرفی نخواهد داشت، سوگند به خدا از دستور رسول خدا (ص) بیرون نشدهام و جز به اذن آنحضرت رفتار نکردهام ، و البته آن کسی که از طرف قومی به عنوان بازرس و ناظر ، انتخاب میشود ، به آن قوم دروغ نمیگوید ، من خدا را شاهد میگیرم که از رسولخدا (ص) شنیدم که فرمود : « ما پیامبران طلا و نقره و زمین و مالی از خود ، به ارث نمیگذاریم ، و میراث ما علم و حکمت و کتاب و نبوّت است ، و آنچه از متاع دنیا از ما باقی بماند ، در اختیار آن کسی است که پس از رحلت ما ، زمام امور عموم مردم را به دست میگیرد ، و او هرگونه که صلاح دانست ، درآن تصرّف مینماید » .
من آنچه را که تو ( ای فاطمه ! از فدک ) مطالبه میکنی در راه تهیه وسائل و اسباب جنگ از اسلحه و چهار پایان به مصرف میرسانم تا مسلمین نیرو و عظمت یابند ، و درمحاربه و مجاهده و جنگ با کفار و دشمنان ، چیره گردند، و در این فکر ، من تنها نیستم بلکه رأی همه مسلمین است و ما هرگز نمیخواهیم مطلبی را از تو بپوشانیم و یا چیزی را از دست تو بازداریم ، و آنچه من دارم در اختیار توست ، و هرگز دارائی خود را از تو مضایقه نمیکنم ، و تو سیده امت پدر بزرگوارت هستی ، و مادر گرامی فرزندان پیامبر ( فرزندان حضرت زهرا ) میباشی ، و ما نمیخواهیم که مال تو را از دست تو بگیریم ، و مقام تو را از جهت پدر و فرزندانت ، انکار کنیم ، حکم و امر تو به آنچه که در دست من است ، نافذ میباشد ، ولی آیا من می توانم که با دستورات پدرت رسول خدا (ص) مخالفت نمایم ؟!
پاسخ فاطمه (س) به ابوبکر
حضرت فاطمه (س) فرمود : سبحانالله ! هرگز رسول خدا (ص) بر خلاف کتاب آسمانی (قرآن ) سخن نمیگوید ، بلکه پیرو قرآن است ، آیا شما به نیرنگ و حیله خود اتّفاق رأی نمودهاید و برای آن بهانه میتراشید ، آیا از سخن دروغ نمیگریزید ؟ این نقشههای شما همانند نقشههای منافقین در زمان حیات رسولخدا (ص) است ، این قرآن است که با صدای رسا و سخن روشن و عادلانه میفرماید :
یرثنی و یرث من آل یعقوب : « زکریا به خدا عرض کرد به من فرزندی عنایت کن که من و آل یعقوب ، به ارث ببرد »
و میفرماید : و ورث سلیمان داود : « وسیلمان از داود ، به ارث برد »
خداوند در کتاب محکم خود ، به طور تفصیل و روشن ، تمام احکام ارث و فرائض و طبقات وارثین را بیان فرموده است ، و به گونه واضح سهمیه هر یک از وارثین از زن و مرد را بیان نموده و هیچ موردی برای تردید و اشتباه باقی نمیماند ( پس پیروی از قرآن و اسلام شما را بر این کار وا نداشته )
بل سوّلت لکم انفسکم فصبر جمیل و الله المستعان علی ما تصفون :
« بلکه هوسهای نفسانی شما ، این کار را برایتان آراسته ! من صبر جمیل میکنم و از خداوند در برابر آنچه شما میگویید ، یاری میطلبم »
پاسخ ابوبکر به فاطمه (س)
ابوبک در پاسخ گفت :
همانا گفتار خدا و رسولش، صحیح و درست است ، و تو این دختر پیغمبر راست میگویی ، تو مرکز رحمت و هدایت و حکمت هستی ، و تو از ارکان دین و از حجتهای حق میباشی ، و من هرگز رأی و سخن تو را طرد نمیکنم ولی این جمعیت مسلمین در حضور تو نشستهاند ، و در این جهت همه متّفق و هم رأی هستیم ( که فدک در راه عمومی مصرف گردد و اختیارش با ما باشد ) و من تنها و مستبد و دشمن نیستم ، بلکه رأی من هماهنگ با رأی مردم است .
انتقاد فاطمه (س) از بیوفایی مردم
فاطمه (س) به جمعیت رو کرد و فرمود : ای گروه مردم ! که به سرعت به سوی سخن باطل میشتابید و از کردار زشت باکی ندارید .
افلا یتدبّرون ام علی قلوبٍ اقفالها : « آیا در قرآن تدبّر نمیکنید ؟ یا اینکه قفل بر دلها زده شده است »
کلّا بل ران علی قلوبهم : « چنین نیست که آنها خیال میکنند ،بلکه دلهایشان زنگار گرفته است »
و شما تأمّل بد کردید و اشاره ناپسند نمودید ، و راهنمایی زشت کردید و معاوضه بد نمودید ، سوگند به خدا چون پرده از مقابل چشمهای شما برداشته شود ، منظره بسی وحشتناک و سختی مشاهده خواهید کرد !
و بدالکم من ربّکم ما لم تکونوا تحتسبون : در روز قیامت از طرف پروردگار شما اعمال شما آشکار شود که هرگز گمان نمیبردید !
و خسرهنالک المبطلون : « در آن روز باطل گرایان درخسران هستند »
اشعاری از فاطمه (س) خطاب به رسول خدا (ص)
در پایان خطبه ، فاطمه (س) به قبر رسول خدا (ص) رو کرد و خطاب به رسول خدا (ص) گفت :
قد کان بعدک انباء و هنبثه لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب
انّا فقدناک فقد الارض و ابلها واختل قومک فاشهدهم و لا اتغب
و کلّ اهلٍ له قربی و منزله عند الاله علی الادنین مقترب
ابدت رجال لنا نجوی صدورهم لمّا مضیت و حالت دونک الترب
تجهّمتنا رجال و استخف بنا اذعبت عنّا فنحن الیوم نعتضب
و کنت نوراً و بدراًیستضاء به علیک تنزل من ذی العزّه الکتب
و کان جبرئیل بالآیات یونسنا فقد فقدت و کل الخیر محتجب
فلیت قبلک کان الموت حلّ بنا اما اناس ففا زوابالّدی طلبوا
انّا رزینا بما لم یرزن ذوشجن من البریّه لا عجم و لا عرب
« ای پدر ! بعد از تو فتنهها بر پا گردید و صداهای گوناگون بلند شد ، که اگر تو زنده و ناظر بودی این همه اختلاف رخ نمیداد .
تو از میان ما رفتی و حال ما مانند آن زمینی شد که بارانهای نافع از آن بریده شود و قوم تو نظم را به هم زدند ، پس شاهد باش و امور آنان را از نظر دور مکن .
و اهل و خانواده هر پیغمبری یا بزرگی که در پیشگاه خدا دارای قرب و مقام بود ، نزد دیگران احترام داشت .
غیر از ما که چندمرد ، کینههای سینه خود را آشکار کردند ، هنگامی که از میان ما رفتی و در میان خاک پنهان گشتی .
جمعی از مردان ، نسبت به ما با چهره گرفته مینگریستند ، و مقام ما را سبک شمردند وقتی که از میان ما رفتی ، دست ما امروز از همه چیز کوتاه شده است .
تو نور تابان بودی که از آن نور ، بهره میگرفتند ، تو کسی بودی که از طرف خدای بزرگ بر تو کتاب آسمانی نازل شد .
وجبرئیل که آیات را نازل میکرد ، پیوسته مونس ما بود ، رفتی و با رفتن تو همه درهای خیر به روی ما بسته شد .
ای کاش قبل از رحلت تو ، مرگ با ما ملاقات میکرد ، تو رفتی و جمعی به مراد ناحق خود نائل شدند .
ما با رفتن تو آنچنان مصیبتزده شدیم که در تمام جهان از عرب و عجم ، مصیبت هیچ مصیبتزدهای، به شدت مصیبت ما نمیرسد . »
در کتاب « الدّر النّظیم » آمده ، حضرت زهرا (س) سه شعر زیر را به اشعار فوق ، متصل نمود و فرمود :
قد کنت ذاحمیه ما عشت لی امشی البراح و انت کنت جناحی
فالیوم اخضع للدّلیل و اتّقی منه و ادفع ظالمی بالرّاح
و اذابکتفمریّهشجنألها لیلاً علی غصنٍ بکیت صباحی
« ای پدر بزرگوار، تا تو زنده بودی من حامی و یاور داشتم و با عزّت در میان مردم راه میرفتم ، و تو همانند بال و پر برای من بودی !
ولی امروز باید در برابر آن ذلیل ، فروتنی کنم و از او بترسم ، و آنانرا که به من ظلم کردند با دست خود دفع کنم .
در ان هنگام که پرنده قمری از سوز و گداز شب بر شاخه درخت ناله میکند ، من صبحگاه از فراق تو میگریم »
شیخ مفید (در کتاب اَمالی ) به سند خود از حضرت زینب دختر امیرالمؤمنان (ع) نقل میکند که فرمود : چون رأی ابوبکر این شد که فدک را از حضرت فاطمه (س) باز دارد ، و فاطمه (س) از جواب ابوبکر مأیوس شد ، کنار قبر رسول خدا (ص) رفت و خود را روی قبر انداخت ، و از ظلم قوم ، شکوه کرد و آنقدر گریست که خاک قبر رسول خدا (ص) از اشکهای او ،تر شد ، سپس در پایان ناله جانسوزش ، اشعار فوق ( قدکان بعدک انباء، …. ) را خواند .
فصل سوم: خطبه حضرت زهرا (س) برای زنان مهاجر و انصار
(اسناد خطبه)
از مصادر خطبهای که حضرت زهرا (س) برای زنان مهاجر و انصار در منزل ایراد فرمودند، مواردی چند را ذکر مینماییم.
۱- معانی الاخبار از ابن بابویه (شیخ صدوق) متوفی به سال ۳۸۱ که ایشان سند خطبه را به فاطمه دختر حضرت امام حسین (ع) میرساند.
۲- و باز ایشان سند خطبه را به عمربن علی بن ابیطالب (ع) میرساند که ایشان نیز از پدر بزرگوارش حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین (ع) مطلب را نقل میکند.
۳- شیخ جلیل طبرسی در کتاب احتجاج خود از سوید بن غفله نقل میکند.
۴- امالی از شیخ طوسی که به اسناد خود از ابن عباس نقل مینماید.
۵- دلایل الامامه از شیخ بزرگوار طبری که ایشان خطبه را به اسناد خود از حضرت امام علی بن الحسین (ع) نقل میکند.
۶- بلاغات النساء از ابوالفضل بن ابی طاهر که به اسناد خود از عطیه کوفی نقل میکند.
۷- ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه که او هم مطلب را ایضاً از جوهری نقل میکند.
۸- کشف الغمه از شیخ بزرگوار اربلی صفحه ۱۴۷ که ایشان خطبه را از کتاب سقیفه احمد بن عبدالعزیز جوهری نقل میکند:
۹- اعلام النساءتالیف عمر رضا کحاله جلد ۴ صفحه ۱۲۳.
۱۰- شیخ بزرگوار ما مجلسی در جلد دهم از کتاب شریف بحارالانوار.
در کتاب احتجاج طبرسی (ج ۱ص۱۴۷)از سوید بن غفله نقل شده هنگامی که حضرت فاطمه (س) در بستر وفات قرار گرفت زنان مهاجر و انصار به عیادت او آمدند و عرض کردند: ای دختر پیامبر (ص) چگونه صبح کردی در مورد این بیماری که داری؟
فاطمه (س) پس از حمد و ثنای الهی و نیز درود بر پدرش رسول خدا (ص) مطالبی فرمود که خلاصه اش این است فرمود صبح نمودم که به خدا سوگند دنیای شما را نمی پسندم و مردهای شما را دشمن دارم پس از آنکه آنها را در زیر دندان خود آزمودم سپس از دهانم بیرون افکندم و بعد از آنکه آنها را با محک آزمایش شناختم، با آنها دشمن شدم.
چقدر زشت است کند شدن شمشیرها بعد از تیزی آنها (نصرت مردان شما از اسلام در آغاز و سستی آنها در زمان حاضر)
چقدر زشت است بازیچه انگاشتن امور بعد از جدیت (و استقامت مردان شما در آغاز و بی تفاوتی آنها در زمان حاضر).
چقدر زشت است که انسان پس از ایمان از مرز دین خارج گردد.
چقدر بد است پیروی از هوسهای نفسانی، لغزیدن و به دنبال آن دستخوش عذاب الهی شدن.
چه بسیار زشت است کیفر سخت الهی برای این گروه که بر اثر عدم دفاع از حقوق ما، خود را مستحق عذاب همیشگی آخرت نمودند. ناگزیر بار سنگین عذاب را بر گردن آنها افکنده و ننگ اعمال زشتشان را بر اطراف آنها انداختیم، آنها را رها ساخته و ننگها را مانند لباس بر اندام آنان پوشاندم.
پس از رحمت وسیع خداوند، بریده و دور باد رحمت الهی از آن قومی که به ما ستم نمودند، ای بر آنها که مقام رهبری را از کوهای ستبر و استوار رسالت برگرفتند و نیز پایه های نبوت و هدایت و همچنین محل نزول جبرئیل را از صاحب حقش محروم نمودند.
آگاه باشید کردار مردان شما زیانی آشکار است، چرا که آنها از ابوالحسن علی (ع) روی گردانیدند. سوگند به خدا روی گردانی آنها از علی (ع) به این خاطر است که شمشیر علی (ع) در میدانهای نبرد تیز و کوبنده بود و او باکی از مرگ نداشت و با پنجه پرتوان خود دلاوران دشمن را به خاک هلاکت می افکند. به خدا سوگند اگر آنها زمام امور امت را بدست علی (ع) می دادند او هر کسی را که از راه راست منحرف می شد به راه راست می آورد و هر کسی را که از حجت روشن روی بر می تاخت به سوی آن می کشانید. او به گونه ای بامدارا مردم را به راه راست سیر می داد که دهان سیر کننده مجروح نشود و جانش خسته نگردد. آنها را به آبگاه خوشگوار و فراوان وارد می ساخت آبگاهی که نهرهای آن از آب صاف لبریز و اطراف آن نهرها پاکیزه است.
آری علی (ع) آنها را در چنین آبگاهی سیراب می کرد و آشکار و نهان آنها را نصیحت می نمود در صورتی که خود آنحضرت از دنیای آنها بهره مند نمیشد، مگر بمقدار شربت آبی که تشنگی خود را برطرف سازد و اندکی غذا که گرسنگی او را رفع کند اگر او عهده دار مقام رهبری می شد انسانهای راستین و نیز دروغین پارسا و حریص از همدیگر جدا و آشکار می شدند.
«و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»
و اگر مردمی که در شهرها و آبادیها زندگی دارند ایمان بیاورند و همچنین تقوی پیشه کنند برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشائیم، ولی آنها (حقایق را) تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
«والذین ظلمو من هؤلاء سیصیبهم سیئات ماکسبوا و ما هم بمؤمنین.»
و کسانی که از این گروه ظلم کردند گرفتار کیفر اعمال بد خود خواهند شد و هرگز نمی توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند.
تقلب روزگار را بنگر! ای کاش می دانستم که این مردم (بی وفا) به چه بنای بلندی تکیه نموه اند، به چه کسانی متمسک شده اند و به چه خاندانی توهین و ستم کردند و نیز چه راهنمای بدی برگزیدند؟
آنها بر ما ستم کردند و دست از یاری ما کشیدند، سوگند به خدا شاهپرهای نیرومند را رها کرده و به پرهای مرغان ناتوان چسبیدند، به خاک مالیده باد، آن بینی هایی که صاحبانشان گمان می برند کار نیکو می کنند، ولی تبهکار جاهل هستند.
«افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون
آیا کسی که هدایت به حق می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کسی که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند چه می شود، شما را چگونه داوری می کنید؟
آگاه باشید! سوگند به جانم این کردار (مردان) شما در رحم زمان بارور شد، سرانجام مدت حمل به پایان می رسد و وقت نتیجه به پیش میآید، بنابراین با این کردارتان، خون تازه و زهر کشنده بدوشید، هنگام کیفر فرا می رسد، آنگاه که گمراهان به سزای خود می رسند و آیندگان عاقبت پیشینیان را می نگرند… منتظر فتنه و بلا باشید، خود را برای شمشیرهای برنده، سلطه ستمگران و نیز هرج و مرج عمومی آماده سازید که آن ستمگران یاغی اندوخته های شما را چپاول کنند و اندکی برای شما بگذارند و همچنین جمعیت شما را قتل عام نمایند آنگاه حسرت زیاد می کشید که چرا از خط رهبری صحیح منحرف شده اید؟ و دلهایتان کور شده است.
آیا شما را با اجبار به سوی رهبری صحیح وادار کنیم با اینکه خودتان از پیمودن این راه بی میل هستید؟
فصل اول : فدک در زمان خلفای سه گانه
چون آیه « وات ذالقربی حقه» نازل شد رسول خدا فدک را به فاطمه تملیک کرد و پس از در گذشت بنیانگذار اسلام خلیفه اول – بنا به تعبیر صواعق المحرقه – از زهرا (س) باز گرفت و از آن پس تا روز شروع خلافت عمرفدک یکی از منابع درآمد عمومی و تأمین بودجه حکومتی محسوب میشد مجلسی علیه الرحمه نقل میکند، که ابوبکر اصلاً چیزی به فاطمه نداد سپس خلیفه دوم به میدان آمدو مانند خلیفه اول درآمد فدک را قسمت کرد و بنابر برخی تاریخها آن را به امیر المومنین و عباسبن عبدالمطلب واگذار نمود .
در کتاب کشف الغمه بیان میکند در اثر مبارزات حضرت زهرا در زمان حیاتشان عمر با آن سیاست خشنی که داشت ناچارشد یکی از موارد ادعای فاطمه (س) یعنی صدقات مدینه را بعد از زهرا (س) به علی(ع) برگرداند ولی خیبر و فدک را نداد و گفت : اینها صدقات رسول خدا است برای حقوقِ لازم و پیشآمدهاست .
عثمانبنعفان خلیفه سوم بنابر آنچه نقل شده فدک و عوالی را با همه عوایدش به عنوان تیول به مروان حکم بخشید، مروانی که طرید و تبعید شده پیغمبر او را لعن فرمود.
این زنازاده شقی تمام را تصرف کرد، مالی که باید به ذریه زهرا (س) برسد که در میان آنها یک فقیر هم نباشد و زیادی آنها بین فقراء تقسیم گردد . طبق و قفنامه خود زهرا(س) باید تولیت این فدک و عوالی در دست معصوم و امامان از نسل حسین (ع) باشد که به مصارف خیر و رضای خدا برسد درحالیکه اگر در دست خلفا باشد نه تنها به مصارف مزبور نمیرسد بلکه صرف هوی و هوس و نفع شخصی میرسانند، چنانچه رسانیدند .
از اینجا برای مدّتی تاریخ فدک را به فراموشی میسپارد و بعد از عثمان ذکری از آن به میان نمیآورد . اما مسلما امیرالمومنین علی(ع)که خلیفه مسلمانان شد به فرض که فدک خالصه در دست مروان بوده ،آن را از چنگ وی بیرون آورده است .
فصل دوم : فدک در زمان بنی امیه
معاویه چون به خلافت دست یافت نسبت به حقوق پایمال شده فاطمه و اهلبیت پیامبر( ص) استهزاء فراوان نمود و به آن توهین و استخفاف بسیار کرد . او فدک را سه قسمت نمود ثلث آن را به مروان حکم و ثلث دیگر آن را به عمربنعثمان و ثلث سوم را به پسرش یزید داد و به همین ترتیب دست به دست میگشت ، تا در زمان فرمانروایی مردان حکم کلیه آن به طور دربست در اختیار او قرار گرفت و بعد از وی پسرش عبدالعزیز صاحب فدک شد و از او به عمربنعبدالعزیزبن مردان رسید .
احمدبنعبدالعزیز جوهری مولف کتاب السقیفه مینویسد : هنگامی که عمربنالعزیز زمام امور را به دست گرفت نخستین مظلمهای را که به صاحبانش پس داد این بود که فدک را به حسنبنحسن بن علی بازگردانید .
– از این جمله استفاده میشود که فدک ملک طلق دخت پیامبر بود .
ابن ابی الحدید و عموم مورخین از هشامبنزیادآلعثمان نقل کردهاند او گفت : هنگامیکه عمربنعبدالعزیز حکومت را به چنگ گرفت فدک را به فرزندان فاطمه (س) رد کرد و نامهای به والی مدینه « ابیبکر عمرو بن حزم » نوشت و او را مأمور این جریان ساخت . والی مدینه نامهای به عمر بن عبدالعزیز نگاشت و گفت : فرزندان فاطمه (س) زیادند عدهای از آنها جزو قبیله آلعثماناند و عدهای جزو فلان قبیله و فلان قبیله ، فدک را به کدامیک از آنها رد کنم ؟»
عمربنعبدالعزیز از این نامه سخت برآشفت . در جواب والی مدینه نوشت عجب مأمور نابخردی ، اگر نامهای به تو بنویسیم و بگویم گوسفندی بکش، در جواب از من سئوال می کنی، آیا شاخ دار باشد یا بی شاخ ؟ و اگر به تو بنویسم و بگویم گاوی را ذبح کن از من میپرسی رنگش چه باشد . به مجرد اینکه نامه من رسید فدک را بین فرزندان فاطمه (س) و علی (ع) تقسیم کن .
ولی بنیامیه بر عمربنالعزیز خشمگین شدند و او را برای این کار صواب سرزنش کردند و به او گفتند : « به این وسیله کار شیخین را تخطئه کردی » و نیز گفته شده است که « عمرو بنقیس» با جمعی از اهل کوفه به پیش او آمدند و او را به سبب واگذاری فدک به سختی نکوهش کردند .
عمربن عبدالعزیز در جوابشان گفت : شما نمیدانید و اگر میدانستید فراموش کردهاید ولی من فراموش نکردهام ، و به درستی میدانم که ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش و او از جدّش نقل کرد که پیغمبر(ص) فرمود : « فاطمه پاره تن من است هرکس مرا به خشم آورد او را نیز ، خشمگین میکند و مرا خشنود میکند ، هر چه او را خشنود میکند » گذشته از این فدک در عهد شیخین – ابوبکر و عمر- یکجا در دست ایشان بود ، تا اینکه بعد از مدتی به مردان واگذار شد و او نیز به پدرم عبدالعزیز بخشید از او به وارثانش یعنی من و برادرانم – بمیراث رسید من از آنها خواستم سهم خود را به من بفروشند و آنان هم بعضی بخشیده و بعضی فروختند تا تمامی آن به تملک من درآمد در این وقت مصلحت دیدم آن را به فرزندان فاطمه (س) باز گردانم . و چنین کردم .
از عثمانبنابیشیبه از جریربنعبدالحمید از مغیره نقل میکند : عمر بن عبد العزیز تمام بنیامیه را جمع کرد و به آنها گفت : فدک ملک پیغمبر (ص) بوده عایدات آن را خرج میکرد و به فقراء بنیهاشم میداد – تا آخر حدیث – و باز در صفحه ۳۹ همان کتاب نقل کرده : هنگامیکه عمر به خلافت رسید خطبهای خوانده و در آن اظهار داشت : فدک از فیء و بهره اختصاصی پیغمبر (ص) است که مسلمانان با تاخت و تاز آن را به دست نیاوردهاند .
یاقوت الحموی در کتاب فتوحالبلدان گفته : هنگامیکه عمربن عبد العزیز به خلافت رسید به عاملش در مدینه نامهای نوشت و او را فرمان داد که فدک را به فرزندان فاطمه رد کند و در ایام حکومت عمربن عبد العزیز فدک در دست آنها بود . افراد بنی امیه زمانیکه سخنان خلیفه را شنیدند گفتند : اگر پیشنهاد ما را نمیپذیری ، زمین را در تملک خود دار و محصول آن را ، در میان آنان تقسیم کن ! و او نیز چنین کرد .
پس از آن دوباره یزید بن عبدالملک ، فدک را از بنی فاطمه باز گرفت و تا زمان انقراض دولت آنان ، پیوسته در اختیار بنی مروان بود .
فصل سوم : فدک در زمان بنیعباس
ابوالعباس سفاح – اولین حاکم عباسی – با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت فدک را به عبدالله بن حسن بن حسن بنعلیبنابیطالب سپرد او قیم فدک بوده و عایدات آنرا در فرزندان امیرالمومنین تقسیم کرد . بعد از او ابوجعفر منصور در زمان خلافتش از بنیالحسن باز گرفت . لیکن بعد از مدتی مهدیبنمنصور به خاندان فاطمیین داد و باز پس از او موسیبنمهدی از دستشان بازستاند . از این پس همواره فدک در دست عباسیان بود تا اینکه نوبت به خلافت مأمون رسید . در زمان مأمون علویون اجتماع کردند و شخصی را به نزد مأمون فرستادند و فدک را از وی مطالبه کردند .
یاقوت الحموی در کتاب معجمالبلدان در ترجمه فدک نوشته در سنه ۲۱۰ هجری مأمون فرمان داد که فدک را به فرزندان فاطمه (س) واگذار کنند و دستور داد سند مالکیتی برای آنها به ثبت رسید. هنگامیکه سند تنظیم شد، برای مأمون قرائت شد .
دعبل شاعر در مجلس حاضر بود ، از جا حرکت کرد و این شعر را انشاء فرمود :
اصبح وجه الزمان قد ضحکا برد مأمون هاشما فدکا
روزگار خندان شد به اینکه مأمون فدک را به بنی هاشم رد نمود .
متن سندی که به عنوان تثبیت مالکیت بنیالزهراء نسبت به فدک، مأمون تنظیم کرد از این قرار است که میگویند مأمون به حاکم مدینه – قثم بن جعفر – نوشت :
« امیرالمومنین – مأمون – به سبب نقش و مقامی که در دین الهی دارد و به سبب جانشینی پیامبر و خویشاوندی با وی در احیای سنتهای او و در باز گرداندن و تسلیم آنچه رسول گرامی به کسی بخشیده و اجرای صدقات او، از هر کسی سزاوارتر است . خداوند است که به امیر المومین – مأمون – توفیق و عصمت می دهد و به انگیزه شوق خداوندی است که وی به کاری که موجب تقرب الهی است، دست یابد. بی شک رسول خدا فدک را به فرزند گرامی خود زهرا(س) بخشیده و این مسئله به حدّی معروف و مسلم است که در آن کسی از خاندان رسول اختلاف ندارد و نیز سزاوارتر از زهرا(س) کسی تا به حال مدّعی نشده است از این رو امیرالمومنین – مأمون – چنان مصلحت دید که آن را به ورثه فاطمه (س) باز گردانید و تسلیم آنها کند و رضایت و و اتقرب الهی را باگزاردن حق و عدل بدست آرد . و خاطر رسول خدا را به اجرای امرش ، خشنود گرداند . و دستور داد که این موضوع را دردوارین حکومتی ثبت کنند و برای کارگزاردن ولایات نیز کتباً اعلام دارند و به حکم این که اگر بعد از رحلت رسول اکرم همه ساله در موسم حج ندا داده میشد که هر کسی بر آن حضرت حقی دارد، یا بر او وعده ای داده شده است، سخنش پذیرفته و حقّش ادا می شود، فاطمه(س) از هر کسی سزاوارتر بود که سخنش تصدیق گردد و آنچه رسول خدا مقرر داشته به او تسلیم شود .
این بود که امیر المومنین – مأمون – به مبارک طبری – مولای خود – دستور داد که فدک و تمامی حدود و حقوقی که منسوب و مربوط به آن است و بردهها و غلات و دیگر عواید آن را به ورثه فاطمه(س) ، فرزند رسول خدا واگذار کند و خود آن را به محمد بن یحیی حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب و حمد بن عبیدالله بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب که از جانب امیرالمومنین متعهّد تولیت و عهدهدار تقسیم عواید و محصولات آن هستند تسلیم نماید بدان که این خود خواست امیرالمومنین و نتیجه الهامی است که خداوند در دل او افکنده تا برای تقرب بدو و پیامبرش راه طاعت و موافقت الهی را بپیماید .
این مطلب را به کسانی هم که در پیش تو هستند اعلام کن و بدانگونه که بامبارک طبری به مساعدت رفتار میکردی با محمدبنیحییو محمدبنعبدالله
باش و در تمام کارهایی که – به خواست خدا موجب آبادانی و افرونی غلات میشود با آنان همراهی و معاونت کن . والسلام».
بر حسب آنچه که در شرح نهجالبلاغه نقل شده سید مرتضی فرمود که مأمون فدک را آن هنگامی به فرزندان زهرا رد کرد که جلسه محاکمهای بین ابیبکر و فاطمه (س) تشکیل داد و دو نفر را که یکی نقش ابیبکر و دیگری نقش وکیل فاطمه (س) را ایفا میکرد بحضور طلبید و بعد از محاکمه آن دو و ثبوت حق دستور داد و فدک به ورثه فاطمه واگذار گردد.
بلاذری درکتاب فتوحالبلدان صفحه ۳۹ نگاشته که در سال ۲۱۰ هجری در طی نامهای که مأمون به والی مدینه (قثم بن جعفر) نوشت دستور داد که فدک به فرزندان فاطمه واگذار گردد سند تاریخی فدک که به تصویب و امضاء مأمون رسیده از این کتاب در اصل کتاب فدک پاورقی صفحه ۶۰ و۶۱ نقل شده است و در انتهای آن تاریخ سند مزبور را در روز چهارشنبه سوم ماه ذیقعده الحرام سال ۲۱۰ هجری تعیین کرده است .
بعد از این تاریخ ، فدک همچنان در دست ذریّه زهرا بود. اما هنگامی که متوکل عباسی به خلافت رسید در اثر کینهای به خاندان اهل بیت داشت بازهم آن را از آنان گرفت و به عنوان خالصه به « عبدالله بن عمر بازیار » بخشید . آن روز فدک یازده نخله داشت که به دست مبارک پیامبر (ص) کاشته شده بود .
بنی فاطمه محصول آنها را می چیدند و از آنها به حجاج که وارد مدینه می شدند، هدیه می کردند. حجاج هم در عوض، کمکی به اولاد پیغمبر(ص) می نمودند و از این راه مال بسیار بدستشان می رسید.
عبدالله بن عمر بازیار مردی به نام « بشرانبنامیه ثقفی » را به مدینه فرستاد بشران آن نخلها را برید و پس از بازگشت به بصره فلج شد .
بدین ترتیب رابطه فدک و فاطمیان ، با خلافت متوکل عباسی و بخشیدن آن به عبدالله بن عمر بازیار به پایان رسید.
بررسی اجمالی تاریخ پریشان فدک ، نشان میدهد که در طول این سالهای دراز خط و قاعده صحیح و مشخصی بر آن حاکم نبوده و حتی به اقتضای تمایلات و سیاستهای وقت دست به دست ، میگشته است . با وصف این آنجا که در زمانهای گوناگون به صاحبان حقیقی خود باز گردانیده میشده این سیر تاریخی به راه عدل و استقامت ، بر میگشته ومسیر اصلی خود را باز مییافته است . البته برنامه رد فدک که بوسیله برخی از حکام اموی و یا عباسی اجرا میشده از مقام دادخواهی و مظلومپرستی آنها حکایت نمیکند، بلکه این خود نوعی نقشه سالوسانه سیاسی بوده است که برای جلب توجه عمومی و ارضاء خاطرههای عقدهدار اجرا نمودهاند . چون در هر زمانی هر حکومتی از بنی امیه و یا بنی العباس و یا غیر اینها روی کار آمدند، از نظر عموم ملت مسلمان چهره خشن یک دیو قلدری که با پنگالهای خود حلقوم آل محمد علیهم السلام را میفشرد تا حق آنها را از حلقومشان بیرون بکشد جلوه میکرده است و عموم ملت مسلمان نسبت به این حکومتها بدبینی خاصی داشتند و آنها را غاصب میدانستند ، از طرفی هم چون مسئله بارزی در مورد مظلومیّت آل محمد (علیهم السلام) بود، حکومتها بخاطر درمان عقدههای ملی نسبت به خود و برای اینکه خود را مظلوم پرست جلوه دهند در طی تشریفات خاصی فدک را به فرزندان فاطمه(س) (سمبل مظلومیت در ملت اسلام) رد می کردند و در غیر اینصورت بازگرفتن فدک در صدر کارهای خلیفه زمان قرار میگرفته است .
قصیدهای که دعبل خزاعی ساخته است به ما، نشان میدهد که فدک در نظرمسلمانان دارای چه درجهای از اهمیت و ارزش معنوی بوده است همانطور که قبلا بیان شد دعبل خزاعی – شاعر معروف قرن سوم هجری – قصیده را زمانی سرود که مأمون – خلیفهعباسی – فدک را به خاندان فاطمی بازگرداند.
فصل چهارم : فدک در حال حاضر
در حال حاضر سرزمین تاریخی فدک در صحرای حجاز و در دل بیابانها و سنگهای سوخته و پارهای نخلستانهای اطراف مدینه طیبه ، گمنام افتاده وکسی را در مالکیت آن دعوا و مرافعهای نیست .
مولف کتاب مدینه شناسی که خود از محل فدک دیدن کرده است ، مینویسد:
« حره فدک » را امروزه « مره هتیم » گویند که در مشرق « حره خیبر» قرار دارد و مرکز سرزمین « یدرع » در جنوب « حره فدک » را اکنون « الحویط» میخوانند .
در جستجوی سرزمین فدک تلاشهای زیادی کردم پی بردم که امروزه نیز مرکز آن سرزمین را « الحائط » میگویند .
الحائط، نام کنونی فدک، تابع امارت « حائل » است که در مغرب « الحلیفه » و جنوب « ضر غد » دقیقا در حد مرز شرقی خیبر موقعیت مشخصی دارد .
در آن ایامی که به جستجوی سرزمین فدک تاریخ و حائط امروز بودم تا پایان سال ۱۹۷۵ میلادی آن را در منطقهای شامل ۲۱ روستا یافتم که حدود ۱۱۰۰۰ نفر جمعیت داشت و سکنه مرکز الحائط بیش از ۱۴۰۰ نفر نبودند . سرزمینی پوشیده از نخلستانها و بر خوردار از امکانات کشاورزی در عین حال مجاور سرزمینهای خشک، مرّه و تابش آفتاب گرم.
حائط بی هیچ نشانی از تاریخ در میان نخلستانها و صحرای خشک متروک امروزه اهمیت خود را به عنوان یکی از منزلگاههای مسافران مدینه از دست داده است.
فصل اول : علت پیگیری حضرت زهرا (س) برای باز پس گیری فدک
ممکن است گفته شود که سیده زنان عالم حضرت صدیقه طاهره از دنیا و زخارف آن دست شسته بودند و کسی که اینگونه دنیا را رها فرموده و از امور فریبنده آن دست شسته، چه باعث گردید که به این نهضت عظیم و سعی و تلاش پیگیر در طلب حقوق خود دست زند؟
و سبب این اصرار و پیگیری در طلب فدک و اهتمام به باز پس گرفتن زمینها و درختهای نخل آن با وجود اینکه حضرت فاطمه زهرا به علت علونفس و بزرگی مقام معنوی خویش هیچگاه از آن بهره مند نمی شدند چه بود؟
و عاملی که باعث گردید سیده زنان جهان خود را به این درد و رنج عظیم بیفکند و این مشکلات عدیده را بپذیرد تا آنکه اراضی خود را مطالبه نماید چه چیز بود؟ و حال آنکه می دانست که تلاش هایش مواجه با شکست شده و نخواهد توانست مجدداً بر آن مکان و اراضی دست یابد و آن سرزمین را از چنگال غاصبان بیرون آورد.
۱) خطبه حضرت در مسجد پیامبر شاهد بر این مدعاست که پافشاری حضرت زهرا در قضیه فدک صرفاً برای گرفتن یک قطعه زمین و میراث مادی نبوده است اگر چه آن حضرت مسأله فدک را بسیار مستدل طرح نمود و از جنبه عاطفی آن نیز چیزی کم نگذاشت. ولی عمده بحث چیزهای دیگری مانند فلسفه احکام، علت بعثت پیامبر، معرفی امیرالمومنین بود و از سوی دیگر معرفی خلیفه و بیان این که اعمال او بدون دلیل می باشد و غاصبانه در جایگاه بزرگی قرار گرفته و حال آن که شرایط لازم آن را ندارد.
همچنین حضرت در این خطبه مردم را مخاطب قرار می دهد که چرا آنان به جاهلیت برگشته و از ایمان دست برداشتند بنابراین هدف حضرت چیزی جز برگرداندن اسلام به مسیر اصلی خود نبود.
۲) حق طلبی غیر از دنیاطلبی است و آنچه حضرت زهرا طلب کرد حق او بود نه زخارف دنیا و مطالبه حق، امری طبیعی، شرعی، معقول، ضروری و محبوب نزد خداست و شأن معنویت و زهد حضرت فاطمه بسیار برتر از آن بود که قیام و مبارزه اش برای فدک یا میل نفسانی به مال دنیا باشد به ویژه که بر اساس روایات خاصه و عامه، پیامبر عظیم الشان اسلام به آن بانوی گرامی خبر داده بود که به زودی به او ملحق می شود.
حکمت ایجاب می کند که انسان حق غصب شده خویش را طلب نماید زیرا سرانجام کار از دو صورت بیرون نخواهد بود:
یا اینکه در این تلاش و طلب پیروزی یافته و آنچه می خواهد به دست می آورد فنعم المطلوب والمراد که از این رهگذر به هدف خود از مبارزه و تلاش دست می یابد.
یا اینکه در مبارزه توفیق نیافته و به مال خویشتن راه نمییابد و دسترسی پیدا نمی کند پس در این هنگام ظلم را آشکار نموده و مظلومیت خویش را به مردم اعلان کرده و ثابت نموده که اموال وی به غصب از دستش بیرون کشیده شده است.
و در صورت اخیر بخصوص اگر غاصب کسی باشد که ادعای صلاح و فلاح داشته باشد و تظاهر به دیانت و تقوی نماید مظلوم، وی را به گروهی فراوان از مردم شناسانده که در ادعای خویش مبنی بر دیانت و تقوی راستگو و صادق نیست.
۳) بحث و اصرار حضرت زهرا، برای رسوا کردن سردمداران سقیفه و اثبات حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت بود زیرا این اقدام اساس حکومت و قدرت آنها را متزلزل می ساخت و استدلالهای فراوان ایشان در مورد فدک این بود که برای مسلمانان آن زمان و مسلمانان نسلهای آینده حقانیت اهل بیت حتی در یک بحث فرعی روشن و عدم حقانیت اهل سقیفه بر طالبان حقیقت آشکار شود. مطالبه فدک در واقع پلی برای نیل به خلافت بود و قطعاً اگر آنها در بحث فدک تسلیم حضرت زهرا می شدند حضرت در مرحله بعدی، آنها را در بحث خلافت محکوم و رسوا می ساخت.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید از مدرس غربیه بغداد علی بن الفارقی سوال کردم که آیا فاطمه راستگو بود پاسخ داد: آری، گفتم: پس چرا ابوبکر در حالیکه وی را راستگو می شمرد فدک را به وی برنگرداند؟
وی خندید و آنگاه سخن لطیف و زیبائی گفت ( با اینکه مردی با شخصیت و وزین و محترم بود و کمتر شوخی می نمود) گفت: اگر امروز به وی فدک را می داد، به مجرد شنیدن این موضوع که فدک از آن من است و فدک را به وی باز می گرداند فردا به سراغش رفته و ادعا می کرد که خلافت از آن شوی اوست و ابوبکر وی را از حق رسمی اش بازداشته است و مسلم بود که ابوبکر در برابر وی هیچ عذری نمی توانست بیاورد و باید که در هر مسأله ای با وی همراهی می کرد زیرا برای ابوبکر ثابت بود که فاطمه زهرا در آنچه ادعا کند راستگوست بدون آنکه هیچگونه حاجتی به اقامه و ارائه دلیل و شاهد باشد.
۴) از دیگر دلایل حضرت برای بازپس گیری فدک دفاع از عصمت و ایستادگی در مقابل خدشه دار شدن عظمت آن بود. در واقع غاصبین که بدون محاکمه فدک را غصب کردند، در درجه اول می خواستند حضرت فاطمه زهرا را در تصرف فدک ناحق جلوه دهند و در مرحله دوم کار خود را حق به جانب نشان دهند و در مرحله سوم طلبکار هم باشند که اصلاً در روز اول چرا حضرت فاطمه زهرا خودش فدک را تحویل نداده است؟ لذا واضح ترین جهت در اقدام و استقامت آن معصوم مسأله اثبات حقانیت خود و پیشگیری از اهداف خبیث غاصبین بود تا قداست مقام عصمت به هیچ عنوان زیر سؤال نرود.
۵) امیرالمومنین و حضرت زهرا (ع) در چندین مرحله اتمام حجت، به خوبی مشت بدعت گزار را باز کردند. پس از احتجاجات علی و فاطمه (ع) ابوبکر و عمر به طوری خلع سلاح شده بودند که رسما گفتند قادر به مخاصمه با شما نیستیم و جواب شما را نمی توانیم بدهیم ولی باید (به زور) آنچه ما میگوئیم انجام شود با این اقرار حقیقت تمام عیار جلوه کرد و بدعت گزار به خوبی معرفی شد و هدف حاصل شد.
۶) اقدامات حضرت زهرا (س) از نظر قوانین قضاوت بین المللی نیز آنها را محکوم کرد اینکه برای تصرف ملکی که تحت تصرف کسی است بدون طی مراحل قانونی و محاکمه و شنیدن دلیل مدعی و مدعی علیه با استفاده از زور، مأمورانی بروند و نماینده حضرت زهرا (س) را از فدک بیرون کنند، حاکی از حکومت قلدری و آغاز هرج و مرج در اجتماع است. و حضرت با این نوع حکومت دیکتاتوری مبارزه کرد.
۷) همچنین، سکوت در مقابل غصب فدک، یک وجه اش کمک کلان مالی به غاصبین بود که از طریقی به نام اسلام با مسلمانان می جنگیدند و از سوی دیگر پایه های حکومت خود را محکم می کردند و از سویی باز کردن راه برای ادامه بدعت گذاری ها بود.
۸) اصرار حضرت زهرا از یک بعد جهت تثبیت پشتوانه مالی برای ولایت بود. چرا که حضرت می فرمایند: این ملکی بود که برایم عزیز بود چرا که از جانب خداوند و به دست پیامبرش عطا شده بود و این را برای فرزندانم نگاه داشته بودم که آنان به دیگران محتاج نباشند.
و آیا دفاع از چنین جنبه اقتصادی زندگی آن هم در برابر کسی که آن را به زور گرفته مشکلی دارد؟
با این شواهد ثابت می شود که حضرت زهرا (س) مسیری را برای مبارزه با انحراف امت و دوری از ولایت انتخاب فرمود که شعار آن فدک بوده است.
در پایان هدف قیام حضرت فاطمه زهرا (س) در بازستانی فدک را از زبان شهید رابع آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر بیان می کنیم که می گوید:
«جوینده دقیق مطالعه و بررسی مراحل و اشکال مختلفی که این نزاع به خود می گیرد هرگز معنای مطالبه قطعه زمین را نمی بیند بلکه این منازعه برای او مفهوم گسترده تری دارد و در اعماق خود تصمیم راسخی را نشان می دهد که بر آن است تا تخت و تاج حکومتی غصب شده و قدرت و مجدی در تباهی افتاده را باز ستاند و امتی را که به جاهلیت گذشته خود بازگشته است به راه اعتدال باز آورد.
از این رو فدک سمبلی از معنای عظیم است که هرگز در چهارچوب آن قطعه زمین تصاحب شده حجاز نمی گنجد و همین معنای رمزی فدک است که نزاع مربوط به آن را از قالب مخاصمه ای سطحی و محدود به جانب قیام و مبارزهای وسیع و پردامنه سوق می دهد.»
فصل دوم : زنده نگه داشتن فدک و مظلومیت حضرت زهرا (س) توسط حضرات معصومین
ائمه اطهار پیوسته از ابوبکر و عمر به خاطر غصب فدک مادرشان اظهار تألم می کردند و هر موقع یادی از مادرشان فاطمه (س) می نمودند به مظلومیت او اشک می ریختند و درباره جریان فدک و مظلومیت حضرت زهرا روایات فراوانی از طریق اهل بیت رسیده است که تمام دقایق خصوصیات این حادثه را روشن می سازد.
آری، دفاعیات حضرت فاطمه (س) در پرونده فدک به قدری محکم و واضح است که قرنهاست محاکم ذی صلاح بشری نسبت به این ظلم که ابوبکر و عمر به حضرت فاطمه (س) کرده اند، قضاوت عادلانه و منصفانه می کنند.
ائمه اطهار و شیعیان آنها در طول تاریخ سعی می کردند ماجرای فدک که سند مظلومیت و به یغما رفتن حقوق اهل بیت است. در تاریخ زنده بماند و به فراموشی سپرده نشود و به آن به چشم یک مسأله تاریخی نگاه نکنند و لذا پیوسته حد و حدود آن را حفظ می کردند و همان طوری که اگر از یک مظلومی زمین و ملکی غصب شود دقیقاً حد و حدود آن را مراعات می کنند.
در نظر ائمه اطهار فدک به یک معنا ولایت مطلقه و وصایت بوده که بعد از پیامبر آن را غصب کردند و ارث پیغمبر امامت و حکومت عامه اسلامی بود که به فاطمه و علی و اولاد منصوص آنها می رسید.
در ادامه معنای حقیقی فدک را در کلام شیوه ای امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه و معنای رمزی آن را در روایتی از امام موسی کاظم (ع) بیان می کنیم.
فدک در نهج البلاغه
از جمله مطالبی که بر تصرف زهرا (س) در فدک دلالت دارد، و ثابت کرده که فدک قبلاً در دست فاطمه (س) بوده و آنرا بزور از چنگ وی خارج کردهاند: عبارت نهج البلاغه در مورد نامه امام امیر المؤمنین علیه السلام بعثمان بن حنیف است ، در آنجا میفرماید:
علیه السلام بعثمان بن حنیف است ،در آنجا میفرماید:
«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین ، و نعم الحکم الله ،و ما اصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غد جدت» – آری . در دست ما از آنچه آسمان سایه افکنده است فقط فدک بود، که عدهای به آن بخل ورزیدند و عده دیگر از آن چشم پوشیدند، و بهترین حاکم خدا است من فدک و غیرفدک را چه کنم؟ در حالیکه گمانگاه نفس من فردای گور است.
ابن ابی الحدید در ضمن تفسیر کلمات و جملات مولا (ع) در این عبارت میگوید:و هذا الکلام کلام شاک متظلم – این سخن سخن ستمدیدهای است که از جنایات شکایت می کند.
در هر حال از این بیان مولا (ع) چنین برمیآید که فدک قبلاً در دست فاطمه (س) و علی (ع) بوده و بزور و ظلم از آنها گرفته شده و در مقام احقاق حق در مرز مشاجره و ادعا اهل البیت (ع) کوتاهی نکردند.
(اگر چه در مقام اخذ حق خود بزور و اسلحه متوسل نشدند) و چون حاکم جنایتگر زمان بشکایت آنها توجهی نکرد و حکومتهای قلدر بعدی هم به دادخواهی آنان گوش ندادند در نتیجه علی (ع) شکایت را بدرگاه خدا برد و فرمود: «نعم الحکم الله» ـ بهترین حاکم خدا است ـ بعضی در اینجا گفته اند اگر فدک واقعاً ملک فاطمه (س) بود پس چرا علی در زمان حکومت خود در مورد فدک همانند خلفاء گذشته رفتار کرد و آن را بعنوان بازمانده زهرا (س) تملیک نفرمود؟
در پاسخ میگوئیم: انسان هر طوری که بخواهد اموال خودش را بر حسب مصالح شخصی و نوعی میتواند تصرف کند، علی (ع) مصلحت خود را در این ندانست که فدک را بعنوان یک دارائی شخصی تصاحب کند و مصلحت را در این دانسته که عایدات آنرا بین فقرا تقسیم نماید، گذشته از این جواب این اشکال را خود مولا (ع) دنباله فرمایشش در همین نامه بیان فرموده است، میفرماید: «و ما اصنع بفدک و غیر فدک والنفس مظانها فی غد حدث تا آنجا که میفرماید: «و اروضها بالتقوی لتاتی آمنه یوم الخوف الاکبر و تثبیت علی جوانب المزلق» ـ بدرستیکه نفس خود را به سبب تقوی ریاضت میدهم برای اینکه در روز ترس بزرگ امنیت داشته باشد و بر فراز پرتگاه لغزنده ثابت بماند ـ در اینجا گویا مولا (ع) میفرماید با اینکه فدک ملک شخص من است ولی من آنرا رها میکنم و از آن صرف نظر مینمایم چون عاقبت من فردای گور است و با اعراض از اموال دنیا چه فدک و چه غیر فدک نفس خود را ریاضت میدهم که بعشق دنیا و ثروت دنیا آلوده نشود و این ریاضت را به این خاطر انجام می دهم که در روز قیامت مصون از ترس و وحشت باشم.
مرز فدک، مرز اسلام
ابن شهر آشوب می نویسد هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر (ع) گفت: حدود فدک را برای من شرح بده تا آن را به شما رد کنم. امام کاظم (ع) از بیان حدود فدک خودداری کرد تا آنکه هارون الرشید بر این مطلب پافشاری کرد. حضرت فرمود اگر حدود آن را بگویم به صاحبش رد نمی کنی .
گفت: به حق جدت که بر می گردانم.
فرمود: حداول فدک، عدن است. حد دوم، سمرقند و حد سوم افریقیه و حد چهارم، سواحل دریای خزر و ارمنستان روس است.
هارون رنگش دگرگون شد و امر کرد اما هفتم را زندانی کنند حضرت فرمود: میدانستم اگر حدود فدک را بگویم مرا خواهی کشت.
چه فدک به یک معنی ولایت مطلقه خلافت و وصایت بوده که غصب کردند و ارث پیغمبر سلطنت مطلقه و حکومت عامه اسلامی بود که بفاطمه و علی میرسید و از آنها با ولاد منصوب و منصوص آنها میرسید و حضرت موسی بن جعفر امام هفتم خواست این معنی را بهارون برساند که فدک حدود حکومت اسلامی است که از ما غضب کرده اید نه تنها محدود به هفت قریه ملکی باشد.
اگر هارون می خواست فدک را تحویل دهد باید دست از خلافت بکشد. و همین امر او را متوجه ساخت که امام موسی بن جعفر (ص) ممکن است هر زمان قدرت پیدا کنید او را از تخت خلافت پایین بکشد از تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.
خبر مظلومیت حضرت زهرا (س) به پیامبر (ص) در شب معراج
یکی از خبرهایی که خداوند متعال در شب معراج به پیامبرش حضرت محمد (ص) داد، این بود که خطاب به پیامبر (ص) فرمود:
«اما دخترت به او ستم کنند و او را از حقش محروم سازند و حق او را که تو برای او قرار داده ای غصب کنند و او را در حالی که حامله است بزنند و بدون جازه وارد خانه او شوند. او را پریشان خاطر و غمگین سازند و بعد از آن کسی نیست که از او دفاع کند و بر اثر ضربات فرزندش را سقط کرده و بکشند.»
پیامبر (ص) فرمود: انالله و انا الیه راجعون … «ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم خدا یا من این امور را (که در راه تو است) پذیرفتم و تسلیم فرمان تو هستم و از درگاه توصبر و توفیق می طلبم. »
در کتاب کشف الغمه آمده:
پیامبر (ص) روزی به فاطمه (س) فرمود.
دخترم تو پس از من مورد ستم قرار خواهی گرفت و مورد استضعاف واقع خواهی شد. آنکس که ترا اذیت کند، مرا آزار داده و آنکس که ترا به خشم آورد، مرا به خشم آورده کسیکه به تو جفا کند، به من جفا کرده هر کس از تو ببرد، از من بریده آنکس که به تو ستم کند، به من ستم روا داشته آنکس که ترا شادان کند، مرا مسرور کرده. آنکس که به تو پیوند مهر داشته باشد. به من پیوند دارد زیرا تو از منی و پاره تن منی و جان من و روح من. از ستمکاران امتم بر تو به خدا شکوه می کنم. بر اساس سند دیگری رسول خدا در حین مرگ گریست و در پاسخ علت گریه اش فرمود، بدان خاطر است که از اشرار امتم به آنها ستم می رسد. گوئی می بینم که دخترم فاطمه (س) پس از من اسیر ظلم و ستم می شود فریاد پناه خواهی می زند و کسی از امتم او را کمک نکند.
و هم در سخن دیگری خطاب به فاطمه (س) فرمود: قسم به آنکه که مرا مبعوث کرده عرش خدا از گریه اش می گرید و هم آنچه از فرشتگان آسمانها و زمین و ما بین آن دو هستند از گریه اش به گریه می آیند.
فصل سوم : مظاهر احیا و بقای نام فدک در متون زیارات
یکی از مظاهر احیا و بقای نام فدک متون زیاراتی است که خطاب به ائمه هدی بر زبان پیروان مکتب فاطمه جاری می شود.
این زیارتها در طول قرون، توسط شیعیان تکرار شده و میشود و آنان بدین وسیله، ظلم تاریخی اصحاب سقیفه را در سطح عمومی و با استمرار زمان محکوم می کنند و دوام اعتقادی شیعه را حفظ می نمایند در ایجا به ذکر چند نمونه از زیاراتی که به مسئله فدک اشاراتی داشته اند می پردازیم:
۱) در زیادت روز وفات حضرت فاطمه زهرا چنین می خوانیم
«السلام علیک ایتها المظلومه الممنوعه حقها»
درود بر تو ای ستمدیده ای که حقت را به زور بردند.
۲) در زیارت حضرت فاطمه زهرا چنین می خوانیم:
«السلام علیک ایتها المظلومه المغصوبه السلام علیک ایتها المضطهده المقهوره»
درود بر تو ای ستمدیده و غصب شده حق او درود بر تو ای فشار و سختی دیده قهر شده .
۳) در زیارت حضرت فاطمه زهرا در صلوات بر آن حضرت نیز چنین می خوانیم:
«اللهم صل علی محمد و اهل بیته و صل علی البتول الطاهره الصدیقه المعصومه التقیه النقیه الرضیه المرضیه الزکیه الرشیده المظلومه المقهوره المغصوبه حقها الممنوعه ارثها المکسوره ضلعها المظلوم بعلها المقتول ولدها».
خدایا رحمت فرست بر محمد و اهل بیت او و درود بر بتول، طاهره، صدیقه، معصومه، تقیه، نقیه، رضیه، مرضیه، زکیه، رشیده، ستمدیده، مقهوره، غصب شده حق او و ارثش را بردند و دنده اش را شکستند و بر شوهرش ستم کردند کشته شد فرزندش.
۴) در زیارت امیرالمومنین در روز غدیر خطاب به آن حضرت چنین می خوانیم:
«و الامر الاعجب و الخطب الافظع بعد جحدک حقک غصب الصدیقه الطاهره الزهرا سیده النسا فدکا و ردّ شهادتک و شهاده السیدین سلالتک و عتره المصطفی صلی الله علیکم و قد اعلی الله تعالی علی الامه درجتکم و رفع منزلتکم و ابان فضلکم و شرفکم علی العالمین فاذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیراً.»
و امر شگفت آورتر و حادثه مشکل جانگداز تر پس از انکار حق تو، غصب امامت تو و غصب فدک صدیقه طاهره حضرت زهرا و بانوی بانوان و رد کردن شهادت تو و گواهی دو آقا و سید از نژادات از خاندان مصطفی (درود و رحمت خدا بر شما) با این که خدا بلند مرتبه تر قرار داد مقام شما را بر امت و برتر نمود منزلت شما را و پدیدار نمود فضل و شرف شما را بر جهانیان که برگرفت از شما پلیدی را و بی اندازه پاکیزه تان کرد.
۵) در زیارت جامعه چنین می خوانیم:
«لعن الله امه غصبتک حقک و منعتک ما جعله الله لک حلالاً انا بری الیک منهم و من شیعتهم».
خدا لعنت کند بر مردمی که حق تو را غصب کردند و بازداشتند آنچه را خدا برای تو مقرر کرده بود من بیزارم به سوی تو از آنها و از پیروان آنها.
۶) در زیارت جامعه ائمه المومنین چنین می خوانیم:
«فلما مضی المصطفی صلوات الله علیه و آله… جرحوا کبد خیر الوری فی ظلم ابنته و اضطهاد حبیبه و اهتضام عزیزته بضعه لحمه و فلذه کبده»
هنگامی که حضرت محمد (ص) از جهان درگذشت (درود خدا بر او و خاندان او)… جریحه دار کردند جگر بهترین خلق خدا را از ظلم و بیداد و ستم کردند بر دخترش و فشار بر جگرگوشه اش و کوبیدن عزیزه اش همان پاره تنش و جگرگوشه اش.
نتیجه:
غصب فدک در میان غصب هایی که از حقوق اهل بیت شد شاخص است چون غصب فدک غصب یک ملک نبود غصب فدک روی دیگر سکه خلافت بود فدک یعنی خلافت و خلافت یعنی فدک فدک بعد اقتصادی خلافت است و خلافت بعد سیاسی فدک و خلافت و فدک یعنی اسلام یعنی پیامبر یعنی سنت نبوی و غصب فدک یعنی پیشگیری از خاندان وحی و حکومتی که اهل بیت رهبر آن باشند غصب فدی یعنی سد راهی شدن که خدا و رسول برای سعادت و تکامل بشر تعیین کردند، استحکام حکومتی که ارتباطی با خدا ندارد و نامی از خاندان وحی در آن نیست و این ضد راهی است که خدا رسول تعیین کردند.
غصب فدک یعنی مقابله با عصمت و زیر پاگذاشتن مبانی و بدعت گذاری در دین و انحراف از اسلام و چه زیبا علی و فاطمه (س) در مقابلشان ایستادند و مقاومت نشان دادند.
غاصبین هرگز احتمال اینهمه پایداری را از سوی آنان نمی دانند و این باعث شد در حوادث بعدی کاملاً غافلگیر شده و پس از هر اقدامی باری از پشیمانی بدوش بکشند.
علی و فاطمه (علیهماالسلام) مبارزه ای دامنه دار و عاقلانه را شروع کردند تا اسلام را از خطر انهدام و دگرگونی نجات دهند ولو نتیجه اثر در آینده بسیار دیر آشکار گردد.
گر چه غاصبین در مقابل مبارزات حضرت زهرا (س) که سردمداران این قیام بود پایداری کردند و حاضر نشدند فدک را به آن حضرت برگردانند ولی حضرت توانست حق را به قوه ای قاهر مجهز کند و طاقت جدیدی به توان آن بیافزاید و ستمکاری دستگاه خلافت و حاکمیت و حقانیت خودش را برای جهان اسلام به اثبات برساند.
پیروزی زهرا (س) پیروزی نظامی نبود پیروزی عقیدتی بود.
همان فدک برای دستگاه خلافت نقطه انفجاری شد و همانند استخوانی در گلویشان گیر کرد تا مدتها یکی از وسایل تبلیغاتی مهم و یکی از نقاط ضعف دستگاه خلافت به شمار می رفت که از حل آن عاجز بودند گاهی برای جلب رضایت علویین فدک را به آنان پس می دادند و گاهی که بر آنان خشمگین می شدند پس می گرفتند و البته نباید از تأثیرات منفی و اجتماعی و اخلاقی غصب فدک بر جهان اسلام غافل باشیم.
مسلمانان در زمان رسول خدا با هم متحد بودند و روح وحدت و یگانگی بر آنان حکمفرما بود، ولی بعد از رسول خدا (ص) متأسفانه مسأله غصب فدک و خلافت جامعه را متلاشی کرد اختلاف آشکار شد پیروان حضرت علی (ع) از پیروان ابوبکر و عمر جدا شدند.
کم کم مسأله شیعه و سنی و مذاهب مختلف و بالاخره بیش از هفتاد مذهب در اسلام بوجود آمد، تردیدی نیست که این پراکندی و تشتت و اختلاف ، از عواقب شوم غصب خلافت و مذک است. غصب فدک اخلاق جامعه اسلامی تأثیر گذاشت و مسلمانان را به خوردن مال دیگران بدون هیچ مجوز شرعی ترغیب و تحریص نمود. تبع تصرف در مال دیگری بدون اجازه او از بین رفت و مسأله حلال و حرام در عمل با شکست روبرو شد.
نمونه های این تأثیر در سرزمین کربلا بعد از شهادت سیدالشهدا و یارانش می باشد که خیمه ها را غارت کردند و اسباب و اثاثه اولاد رسول خدا (ص) را به یغما بردند.
و سالها بعد هارون الرشید نیز دستور داد خانه موسی بن جعفر را غارت کنند و تمام زیور آلات زنان و دختران را بستانند.
آری، اینگونه قتل و غارتها به وفور بعد از غصب فدک و خلافت و تکیه زدن عمر و ابوبکر و امثالهم بر تخت خلافت بوجود آمد. نادیده گرفتن ندای حضرتش در آن زمان بود که ولایت را به خلافت و خلافت را به سلطنت آن هم به شیوه قیصر و کسری مبدل ساخت و انحراف و کجروی را در جامعه نوپای اسلامی نهادینه کرد که اگر امامان معصوم هدایت و رهبری امت اسلامی را عهده دار بودند تاریخ هر گز شاهد این جنایات نبود.
در هر حال خدا را شکر که پرونده فدک بسته نشد و تا ادامه زمانها باز است و ناظر خلقت، همه عکس العملها را ثبت می کند تا روزی که با پایان دنیا این پرونده بسته شود و روز قیامت در پیشگاه فاطمه (س) باز شود و آنگاه نوبت آن بانوی دو عالم است که درباره قضاوت کنندگان حکم نماید تا چه کسانی را در پرونده محبین ثبت نماید و چه کسانی را در پرونده مبغوضین و دشمنان خود بنویسد.
حضرت زهرا (س) در خطابه اش چنین فرمود: «بار این غصب را محکم ببندید متصل به آتش برافروخته الهی که سوزش آن بر دلها اثر می گذارد خدا می بیند چه می کنید و بزودی ظالمان خواهند دانست که به کجا باز می گردند و این تصریح فاطمه (س) بود که دادخواهی فدک را به قیامت گذاشت به امید آن روز و با آرزوی ثبت نام ما در حلقه به گوشان آستان فاطمه و به امید تحقق کامل و همه جانبه آرمانهای آن بانوی مطهر در سایه حکومت الهی فرزند صالحش مهدی موعود (عج)
انشاءالله
«پیشنهاد»
با توجه به اینکه مسأله غصب فدک یکی از مسائل بسیار مهم تاریخ اسلام است ولی متأسفانه اکثریت مردم جامعه اسلامی ما و بخصوص جوانان از فدک فقط نامی را شنیدند و حداکثر اینکه باغی بود که از لحاظ مادی نیز ارزش زیادی داشت و از حضرت زهرا (س) گرفته شد.
البته باید تشکر کنم از نویسندگانی که زحمت کشیدند و قضیه فدک را بررسی کردند ولی مسائل به صورت پراکنده است البته تا حدودی مبهم.
بهتر است طی همایش های مختلف و با دعوت از کارشناسان در دانشگاهها و برنامه های تلویزیونی مسأله فدک به طو کامل و آشکارا بررسی شود.
بعضی افراد فکر می کنند بحث و گفتگو در پیرامون این قبیل موضوعات بی نتیجه است و قضاوت در مورد یک حادثه ای که در هزار چهارصد سال گذشته اتفاق افتاده به درد ملت بی سامان امروز مسلمان نمی خورد. و یا اینکه اینگونه مباحث علاوه بر اینکه در اجتماع امروز مسلمان دردی دوا نمی کند، ضربه هم می زند وحدت یگانگی و مسلمین را (که از آن اثری نیست) برهم می زند.
وجود این افراد قشری و سطحی در اجتماعات مسلمین یکی از شئون انحطاط و بدبختی ملت های اسلامی است، مردمی که تنها به لفظ کلمه «اتحاد» می چسبند و در پای این کلمه فقط بدون توجه به حقیقت آن تمام مقدسات اعتقادی خود را به باد می دهند، درست مانند کودک بازیگوشی هستند که او را با یک اسباب بازی ساده و بی ارزش می فریبند، با واژه های مقدس و فریبائی که استعمار به دهان و بر سر زبان آنها می اندازد فریب می خوردند و ابزار اجرای منویات شوم استعمار میگردد.
در تحت عنوان واژه مقدس «وحدت و اتحاد» آنها را می فریبند و خود آنانرا سمبل اختلاف و نفاق و دوئیت در بین اجتماع کوچک شیعه قرار می دهند که حتی وحدت در این اجتماع کوچک را بوسیله آنان از بین ببرند، و خود شیعه را به دسته جات مختلف و احزاب گوناگون متفرّق کنند.
به این عده باید گفت: اولاً بحث از حوادث گذشته تاریخی صرفاً به عنوان قضاوت در یک ماجرای سابق نیست بلکه این بحث آنهم به صورت تجزیه و تحلیل بزرگترین نتیجه و فایده اش تشخیص ریشه فساد و ذلت و نکبت اجتماعات اسلامی امروز است غصب و چپاول فدک بوسیله دستگاه حکومتی ابوبکر اولین تجاوز و چپاول و حق کشی در تاریخ بعد از رحلت پیامبر عزیز (ص) بود و آمد و آمد تا اینکه امروز به هزاران رقم تجاوز و جنایت نسبت به ملت مسلمان منجر شد و بنابراین تشخیص درد نیمی از معالجه و درمان محسوب می شود.
ثانیاً این مطلب ضربه ای به وحدت اسلامی نمی زند بلکه موجب وحدت و یگانگی ملل متفرق مسلمان است زیرا اگر بنا باشد روزی عموم ملت های مسلمان بخواهند اختلافات خود را کنار بگذارند و دست یگانگی و وحدت را با یکدیگر بفشارند، آیا باید در آن روز حق را تشخیص داده باشند؟ و همه پیرامون کلمه حق اطراف هم اجتماع کنند و با هم متحد شوند یا خیر؟
اینگونه مباحث حق را بارز می کند و ممیزات فرق و طوایف مختلف مسلمان را از بین می برد، بنابراین کارشناسان مذهبی باید تلاش بیشتری کنند.
ابعاد سیاسی فدک، اهداف غاصبین از غصب فدک و نیز اهداف عالیه حضرت زهرا (س) به عنوان الگوی قیام و ایستادگی در برابر ظالم برای بازپس گیری فدک روشن شود. تا زمانیکه شیعیان شناخت کامل از ائمه معصومین و اهداف عالیه آنها نداشته باشند، هرگز نخواهند توانست از آنان و نیز اهدافشان و در نتیجه از دینشان دفاع کنند، البته این خطر بزرگی میباشد، چرا که دشمن همیشه در کمین است در واقع این گونه شناخت ها در ابعاد وسیعش ابتدا باید از حوزه های علمیه به عنوان مراکز نشر دین آغاز شود تا انشاءالله طلاب عزیز در کنار یادگیری دروس صرف و نحو، عربی، تفسیر قرآن و… با بینش، عقاید و اهداف حضرات معصومین که به حق قرآن ناطق هستند، بیشتر آشنا شوند و البته مسئله غصب فدک و شناخت آن به عنوان اولین نقطه انحراف از مسیر حقیقی اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است و باعث خشنودی قلب نازنین امام زمان (عج) و شادی حضرت زهرا (س) می شود.
«خلاصه »
فدک دهکده ای در خیبر بود که فاصله آن تا مدینه ۲ تا۳ روز راه است. این قریه از آغاز تاریخ خود طایفه ای از یهود در آن زندگی میکردند، رییس آن «یوشع بن نون» بود، نام این سرزمین «فدک بن هام»، در واقع نام اولین کسی که در آنجا سکونت یافته است. این سرزمین باغها و نخلستانهای فراوانی داشت. با قدرت یافتن اسلام در سال هفتم هجری خداوند در دل ساکنان آن آتش رعبی افکند و یهود به قصد امان یافتن از بیم و هراس، به قولی به نیمه فدک و به روایتی به تمامی آن با رسول خدا (ص) مصالحه کردند، بنابراین بدون جنگ پیامبر(ص) صلح را پذیرفته و فدک به حضرت رسول (ص) واگذار شد. بر طبق قوانین اسلامی هر زمینی که که بدون توسل به جنگ مفتوح کردد خالصه پیامبر (ص) است و سایر مسلمانان در آن حقی ندارند. خداوند در آیات ۶ و ۷ سوره مبارکه حشر این مطلب را بیان فرموده است.
در هر صورت اراضی فدک با توجه به آیه قرآن در اختیار تملک رسول خدا (ص) درآمد.
منافع آن را در بین بنی هاشم و فقرا و بیچارگان مدینه تقسیم می کرد. بعداً، این آیه نازل شد : «و آت ذالقربی حقه»
وقتی آیه نازل شده پیغمبر بر طبق دستور الهی فدک را به فاطمه (س) بخشید، از باب نمونه :
ابوسعید خدری می گوید: وقتی آیه «و آت ذالقربی حقه» نازل شد پیغمبر (ص) به فاطمه فرمود: فدک مال شماست. نظیر این مطلب را نویسندگان و دانشمندان بزرگ اهل تسنن ذکر کرده اند که به عنوان مثال در کتب شرح ابن ابی الحدید، کشف الغمه، در المنثور، سفینه البحارو … به این مطلب اشاره شده است.
فدک ملک ناچیز و کم ارزشی نبود، بلکه املاک آباد و پردرآمدی بود به طوریکه می نویسند سالی در حدود بیست و چهار هزار دینار تا هفتاد هزار دینار در آمد داشت.
با نزول آیه «وآت ذالقربی حقه» فدک از ملکیت پیامبر خارج و به تملک حضرت زهرا(س) در آمد و حضرت در آن تصرف نمودند. اخبار محدثان و مورخان هم بر این مطلب تاکید دارند که فدک زمان پیامبر ملک خصوصی حضرت زهرا (س) شد و حضرت مدت چهارسال تا زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) مالک فدک بوده و عواید آن را بین فقرا تقسیم می کردند.
«ابن حجر» می گوید: ابوبکر فدک را از فاطمه (س) گرفت…» در واقع فدک از زمان پیامبر (ص) در دست حضرت زهرا (س) بوده ولی بعد از رحلت پیامبر (حدوداً ۱۰ روز) فدک را از ایشان گرفت.
به سه دلیل فدک از آن حضرت صدیقه طاهره بود:
نخست آنکه فدک در ید ایشان بود، یعنی اینکه در فدک تصرف نموده، لذا بیرون کشیدن فدک از دست این بزرگوار جز به دلیل و بینه امکان پذیر نبود، همانگونه که رسول خدا فرمودند : «بینه و دلیل با باید مدعی اقامه کند و سوگند را باید منکر بخورد» و مسلماً اقامه نیز ارائه دلیل و بینه بر عهده فاطمه زهرا نبود زیرا که ایشان صاحب فدک و مبسوط الید در آن بودند.
وجه دوم : صدیقه طاهره فدک را به عنوان عطیه، هدیه و بخشش از پدر بزرگوارشان رسول اکرم (ص) دریافت نمودند.
وجه سوم : ایشان محق بودند که فدک را از پدر خویش رسول گرامی به ارث ببرند ولی آن قوم با این وجوه سه گانه (مواردی که در بالا ذکر شد) مخالفت نموده و از ایشان راجع به فدک بینه طلب کردند و بر اینکه فدک را از رسول خدا دریافت داشته شاهد خواستند و نیز ارث گذاردن انبیاء را منکر شدند.
و چون صدیقه طاهره به این وجوه سه گانه، خویشتن را در داشتن فدک ذیحق می دیدند لذا ابتدا فدک را به این عنوان که عطیه و بخشش رسول خدا بوده مطالبه و آنگاه آن را از طریق ارث طلب فرمودند.
حضرت زهرا (س) شخصاً در مورد پس گرفتن فدک ، نزد ابوبکر رفت . ابوبکر از حضرت زهرا (س) در مورد ملکی که در ید ایشان بود، بینه و شاهد طلبید.
حضرت زهرا (س) حضرت علی (ع) و ام ایمن را آورد. در بعضی روایت آمده وقتی که این دو بزرگوار شهادت دادند که پیامبر (ص) فدک را به حضرت زهرا بخشیدند، ابوبکر محکوم شد و نامه رد فدک را به صاحبش (حضرت زهرا (س)) نوشت و به آن حضرت داد ولی عمر از ماجرا مطلع شد و کاغذ را از حضرت گرفت و پاره کرد.
اما در روایات دیگری بیان شده که ابوبکر گفت : با شهادت یک مرد و یک زن فدک را از من مطالبه می کنی ؟
(یعنی شاهد یا باید دو مرد باشد یا دو زن و یک مرد پس شهادت تو کافی نیست )
نقل شده که زهرا (س) بار دیگر علی (ع)، ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین (ع) را به عنوان گواه نزد ابوبکر آورد ولی ابوبکر به بهانه هایی دیگر آنها را هم رد کرد.
افراد دیگری که واقعیت مطلب را می دانستند ( مانند: ابی سعید خدری و ابن عباس که روایت کردند: رسول الله (ص) فدک را به زهرا (س) مرحمت فرمودند ) جرات نکردند شهادت بدهند، زیرا می دانستند غاصبین بر حسب عداوت شدید با اهل بیت (ع) گواهی آنها را رد خواهند کرد ، همچنانکه شهادت علی (ع) و حسنین (ع) واسماء ام ایمن را رد نمودند.
حضرت زهرا (س) با تمسک به آیات قرآن فدک را از طریق ارث مطالبه کردند لذا ابوبکر که در برابر استدلالهای حضرت زهرا (س) قرار گرفته بود چاره ای ندید جز جعل حدیث (نسبت دادن آن به پیامبر اکرم (ص))
سپس ابوبکر گفت : رسول خدا (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث»
هرچه حضرت زهرا (س) با توجه به آیات قران ، به اثبات مسئله ارث پرداختند و بیان داشتند: مگر سلیمان از داوود ارث نبرد؟ یا مگر زکریای نبی به خدا نگفت: پروردگارا، مرا فرزندی ده تا از من و آل یعقوب ارث ببرد. حضرت آیات دیگری را در اثبات ارث قرائت و نتیجه گرفتند و نیز فرمودند: این آیات تمام انسانها را در استحقاق ارث از پدر و سایر مورثها مجاز دانسته تو چگونه مرا از ارث پدرم محروم کرده ای ؟
ابوبکر حرف سابقش را تکرار میکرد. عایشه و حفصه هم گفتار ابوبکر را تائید کردند چنان که ملاحظه می فرمایید، در این مباحثه هم زهرا (س) پیروز شد و بوسیله برهان و استدلال، برای ابوبکر اثبات کرد که حدیثی که تو مدعی آن هستی، برخلاف نصوص قرآن است و هر حدیثی که بر خلاف نص صریح قران باشد معتبر نیست. ابوبکر محکوم شد. چاره ای نداشت جز اینکه در پاسخ استدلال فاطمه (ع) همان حرف سابق را تکرار کند.
نکته جالب اینست که همین عایشه ای که در اینجا به صحت حدیث مجعول پدرش گواهی داد، در زمان خلافت عثمان نزد او رفت و ارث پیغمبر را مطالبه نمود. عثمان پاسخ داد: مگر تو شهادت ندادی که پیامبر (ص) فرمود: ما پیغمبران ارث نمی گذاریم ؟ و بدین وسیله فاطمه (ع) را از ارث محروم نمودی ؟ چطور شد اکنون خودت ارث رسول خدا را مطالبه می کنی ؟!
در هر صورت ، مسئله غصب فدک بسیار حساب شده و با برنامه ریزی از سوی غاصبین انجام شد، گرچه این اقدام برای آنان به قیمت گرانی تمام شد و از چند سو به آبرو و حیثیت ساختگی خود لطمه زدند، ولی این کاری بود که تصمیم داشتند آن را به هر قیمتی انجام دهند، لذا هیچ سخن حقی را نمی پذیرفتند و به عواطف و قضاوت مردم هیچ ارجی نهاده نمی شد البته آن روزها با هر مسئله ای که به اهل بیت (ع) ارتباط داشت چنین برخوردی می شد.
در ماجرای فدک ، آنچه به ضدّیت با اهل بیت، منتهی می شد جهات زیر است:
۱- مقابله با مقام عصمت
۲- مقابله با احترام و محبت خاصّ به اهل بیت (ع)
۳- زیر پا گذاشتن مبانی دینی که توسط پیامبر (ص) تبیین شده بود.
۴- پیش گیری از قوانین بعدی اسلام که باید توسط اهل بیت (ع) بیان می شد.
۵- گرفتن منبع مالی از اهل بیت (ع)
۶- نشان دادن قدرت بدعت گذاری از طریق جعل حدیث، شاهد خواستن از فاطمه ، و…
۷- طرفدار نمودن مردم با خود
۸- به دست آوردن منبع مالی برای اقدامات خود
اینهمه حساسیت و جدیت حضرت فاطمه (س) برای باز پس گرفتن فدک از همین جا است او می دید فدک بهانه است و خانه نشینی علی(ع) هدف . زهرا برای بازستاندن حق شوهرش که جانشینی رسول خدا بود فدک را بهانه ساخت تا به آنها و دیگران و قرنها بعد به ما بفهماند که ارث واقعی او فدک نیست که به ظلم گرفته می شود و اصولاً برای زهرا و علی (ع) مال دنیا چه ارزشی داشت حکومت دنیا به تعبیر خود امام از آب بینی بز پست تر است مگر آنکه بتوان به آن وسیله حقی را باز ستاند. مگر آن روز که فدک در دست زهرا بود اندکی از درآمد آنرا صرف خود و فرزندانش کرد؟! همه درآمد فدک در اختیار دختر رسول خدا بود و او و شوهرش و فرزندانش سه روز روزه گرفتند در حالیکه افطاری خود را به مسکین و اسیر و یتیم بخشیدند و خود با آب خالی افطار کردند. علی کفش خود را وصله می کرد و فاطمه چادرش را، اما ذره ای از درآمد فدک را خود استفاده نکردند بلکه همه را به فقرای بنی هاشم و دیگران واگذار نمودند.
زهرای مرضیه (س) به بهانه فدک دنبال حق واقعی خود یعنی خلافت شوهرش بر مسلمین است و آنها هم که فدک را ندادند می دانستند اگر آنرا باز پس دهند فردا، زهرا (س) به سراغ تحویل حکومت خواهد آمد و این جمله ای بود که عمر به ابوبکر گوشزد نمود.
بنابراین غصب سرزمینی به نام فدک به یک مسئله اعتقادی مبدل گشت و حضرت زهرا (س) و علی (ع) از آن برای بیداری مردم استفاده کردند و بسیاری از آنچه باید در روزهای غصب خلافت میفرمودند درسایه غصب فدک بیان کردند. از آن جمله، احتجاج مفصل امیرالمومنین با ابوبکر و عمر در مسجد و در حضور مردم است که در مورد جهل ابوبکر به احکام قضاوت صحبت نمودند و سند صدق قاطمه (س) را عصمت ایشان دانستند و منکر عصمت فاطمه (س) را کافر معرفی کردند که نتیجه این احتجاج خشم مردم نسبت به ظلم ابوبکر و عمر بود.
و همچنین نامه ای که حضرت علی (ع) خطاب به ابوبکر نوشتند که بسیار کوبنده بود و افشاگر مقاصد شوم و پلید غاصبین بود از دیگر اقدامات موثر در جهت بیداری مردم و آگاهی عمومی و در حقیقت اتمام حجّت با ایشان خطابه مفصل حضرت زهرا (س) در مسجد بود.
حضرت زهرا (س) می دیدند که ابوبکر برای تصریح کارش از هیچ عملی حتی جعل حدیث باک ندارد و در مقابل دلیل و برهان به حربه زور متوسل می شود. شگفتا! خلافت شوهرم را غصب نمودند، چرا در مقابل آیات قران تسلیم نمیشوند! چرا بر خلاف دستور اسلام داوری می کنند!
چرا ابوبکر نامه فدک را به من می دهد ولی عمر پاره میکند؟! خدایا این چه حکومتی است ، چه قضاوتی است؟!! یا للعجب ابوبکر در جای رسول خدا نشسته ولی حدیث دروغ جعل می کند تا حق مرا پایمال کند؟! چنین افرادی می خواهند حامی قران و دین باشند؟!
ابداً ساکت نمینشینم. باید در حضور مردم ابوبکر را استیضاح کنم و حقانیت خودم را به اثبات رسانم و به مردم بفهمانم این خلیفه ای که انتخاب نموده اید حاضر نیست به دستور قران و اسلام عمل کند. به میل خودش هر کار خواست انجام می دهد. آری به مسجد میروم و در حضور جمعیت سخنرانی می کنم. زهرا (س) به مسجد آمده اند صحن و داخل مسجد مملو از زن و مردی است که خود در این جنایت هولناک سهیم هستند؛ اگر ایشان با جانشین به حق رسول بیعت کرده بودند آیا کسی جرات کوچکترین بی اعتنایی به خانواده پیامبر را داشت ؟! گناه آنها که حکومت را بخشیدند و آنها که وسیله این جابه جایی شدند و آنها که سکوت کردند و یا سیاهی لشکر شدند، همه و همه نابخشودنی است.
حضور فاطمه (س) با جسمی مجروح و قلبی شکسته در میان جمعیت نشانی از بی وفایی و عهد شکنی آنها بود.
نطق آتشین بانوی اسلام ، نمی تواند به صورت یک خطابه و سخنرانی تلقی شود، بلکه دادگاه محاکمه غاصبان بود که ناخواسته در آن حاضر شده بودند و نتیجه فکری آن تماماً به نفع صاحب فدک و بر ضرر غاصب آن تمام شد. مظلوم و ظالم سخن خود را گفتند و ضبط شد تا قاضیان تاریخ به راحتی حکم کنند.
استناد حضرت به آیات شریفه قران و کلمات پیامبر از جنبه های شاخص خطبه می باشد در مقابل این آیات محکم و براهین مستدل غاصبین تنها یک حدیث جعلی مطرح نمودند که کسی جز خودشان و دو دخترشان مدعی و شاهد آن نبود و این خود شدید ترین ضربه کاری بر پیکر گفتار و رفتار دشمن بود.
آنچه در خطبه حضرت مشهود است حساب شده بودن کلمات و جملات و خطابها و مطالب است که جز از مقام عصمت کبری ساخته نیست در ابتدای سخن بدون در نظر گرفتن مخاطب خاصی حمد و ثنای الهی و ذکر پیامبر را آغاز کردند ویک دور تاریخچه گذشته اسلام را بیان کردند. مسلمانان را چند بار مورد خطاب قرار دادند و هر بار مطلب تازه ای از نقاط ضعفشان مطرح کردند گاهی خطاب را متوجه انصار می نمودند بدان دلیل که غاصبین اصلی همگی از مهاجرین بودند. و گاهی همه را مورد خطاب قرار می دادند ، ولی می بینیم مهاجرین غاصب را به خصوص مورد خطاب قرار ندادند. خطاب حضرت در چند مورد با شخص ابوبکر است در واقع او را به محاکمه می کشد و وادارش می کند تا سخن بگوید و به ضعف خود و بی ارزشی دلیلش اقرار کند. در موردی حضرت قبر پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد و در حضور مسلمانان شکایت خود را از بیاعتنایی آنان به پیشگاه پدر عرضه می دارد. مطلب دقیق دیگر بیان سابق حال مسلمینی است که برای خود ادعایی داشتند و در فکرهای تازه ای بودند حضرت با تشریح سابقه نکبت بار فرهنگی و فقر و گرسنگی گذشته آنان، بخوبی متوجه شان کردند که هر نعمتی دارند همه به برکت پبامبر و علی (ع) است و اگر آن دو بزرگوار و فداکاری هایشان نبود اکنون سفره آماده ای برای مردم گسترده نبود تا این چنین افکاری در سر بپرورانند.
سیطره ابهت فاطمه (س) در آن مجلس ، بعنوان مقام عصمت و دختر وحی و سخنان بلندی که از لسان آن حضرت ادا می شد، دهان یاوه گویان را به کلی قفل کرده بود . از سوی دیگر منظره ای که از آن عزیز پیامبر (ص) در ذهن ها مجسم شد و دیدند که یارای راه رفتن ندارد و آه از دل پردرد بر می آورد، چنان مردم را منقلب کرده بود که همه اشک میریختند و مجال سخن گفتن برای آن حضرت نبود. یک آه فاطمه کافی بود تا مجلس دگرگون شود و این برندگی آه دل دشمن غاصب را می لرزانید توبیخ و عتاب مردم از سوی حضرت زهرا نیز حالت عجیبی را حاکم کرده بود. در حالیکه ابوبکر در غصب فدک اتفاق مردم را سند خود قرار می داد حضرت خطاب به مسلمانان و در حضور شان آنان را روی آورندگان به باطل معرفی کرد و فرمود چرا به جنگ این امامان کافر بر نمی خیزید؟
اگر چه نهیب فاطمه در آن مردم اثر نکرده و نخواستند بفهمند که سپاس ان همه فداکاری ، سوزاندن خانه و کاشانه پیامبر (ص) پس از رحلت او نبود و دخترش را آزردن و مجروح کردن قدردانی از زحمات آن حضرت نبود ولی …
ولی نسلهای روشنی بودند و هستند که با قلبی حقیقت جو می آیند و با شنیدن سخنان فاطمه لعنت و نفرت خود را از چنین بی انصافی مردم ابراز می کنند با ترسیمی از محاکمه دشمن بدست فاطمه اهمیت آن را درک می کنند و انزجار خود را از غاصب گل نبی (ص) اعلام می نمایند.
این خطبه کم نظیر در هفت محور و بخش زیر خلاصه میشود:
۱- تحلیل فشرده و عمیقی پیرامون توحید و صفات خدا و هدف از آفرینش
۲- تبیین مقام والای پیامبر (ص) و مسئولیتها و اهداف او
۳- فلسفه و اسرار پاره ای از احکام و اندرزهایی در این راستا
۴- معرفی خود و خدمات رسول خدا ، و مقایسه با اوضاع جاهلیت و نجات آنها در پرتو رهنمودهای پیامبر از نکبت های جاهلیت
۵- بیان حوادث تلخ بعد از رحلت پیامبر (ص) و افشاگری در مورد ماهیت منافقان
۶- غصب فدک، و بهانه های واهی غصب آن ، و پاسخ به آن بهانه ها
۷- اتمام حجت و هشدار به مهاجر و انصار، و استمداد از آنها برای تثبیت حق و نابودی باطل
۸- حضرت زهرا (س) در فرازهایی از خطابه خویش در مورد اسرار و فلسفه احکام و تعالیم سازنده قران و دین مبین اسلام چنین فرمودند:
خداوند:
«ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داد.
«نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور
«زکات » را موجب تزکیه نفس و نمو روزی
«روزه» را عامل تثبیت اخلاص .
«حج » را وسیله تقویت آیین اسلام .
«عدالت»را مایه هماهنگی و پیوند دلها .
«اطاعت ما» را باعث نظام ملت اسلام .
«امامت» را امان از تفرقه و پراکندگی .
«جهاد» را موجب عزت اسلام .
«صبر » وسیلهای برای جلب پاداش حق.
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح تودههای مردم.
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا .
«صله رحم» را وسیله افزایش جمعیت و قدرت .
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس .
«وفای به نذر» را موجب آمرزش.
«جلوگیری از کم فروشی » را وسیله مبارزه با کمبودها.
«نهی از شرابخواری » را سبب پاکسازی از پلیدیها.
«پرهیز از تهمت و نسبتهای ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار .
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس
«تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیّت حق
در فرازهای دیگر حضرت بیان می دارند: « راستی چه کار می کنید؟ و به کجا می روید؟ با اینکه کتاب خدا (قران) در میان شماست، همه چیزش نورانی ، و نشانه هایشان روشن، امر و نهیش آشکار است، ولی شما آن را پشت سر خود افکنده اید… وای که ستمکاران جانشین بدی برای قرآن برگزیده اند »
سپس متوجه انصار شدند و با سخنی محکم وشیوا به آنها فرمودند :«ای جوانمردان ! و ای بازوان توانمند دین و یاران اسلام! چرا حق مرا نادیده گرفته اید؟ و خود را در مورد دادخواهی من به غفلت زده اید؟ آیا رسولخدا (ص) پدرم نبود، که می فرمود : «احترام هر کس در در مورد فرزندانش باید نگهداشت »
«چرا با قومی که پیمانهای خود را شکسته اند و تصمیم به اخراج حضور پیامبر (ص) در صحنه (با حضور جانشین حقیقی اش) گرفته اند نمی جنگید؟ سزاوارتر آن است که از خدا بترسید اگر مومن هستید و پایبند ایمان می باشید »
«من دختر همان پیغمبری هستم که شما را از عذاب سخت خدا بر حذر داشت و هشدار داد، من نیز به شما هشدار می دهم ، شما چنان کنید و ما نیز وظیفه خود را انجام می دهیم ، شمار در انتظار (فشار بر خاندان نبوت) ما نیز در انتظار (مجازات دردناک الهی بر شما) خواهیم بود»
نطق آتشین و مستدل فاطمه (س) جمعیت و خلیفه را مجذوب و محکوم کرد که مجلس سخت متشنج شد و افکار عمومی به نفع زهرا (س) رای داد. ابوبکر در بن بست سختی قرار گرفت ولی با ارعاب و سرکوب مردم و با سخنهای بی محتوا جواب رد به حضرت زهرا (س) داد و هر کسی هم از حق آن حضرت دفاع می کرد سرکوب می شد. از جمله مدافعین «ام سلمه» بود که به جرم حمایت از حق فاطمه (س) تا یکسال از حقوق محروم شد.
حضرت زهرا (س) تصمیم گرفت باز هم به مبارزات خود ادامه دهد و برای ادامه مبارزه شیوه جدیدی را انتخاب کرد و آن اعتصاب سخن بود و رسماً اعلام کرد، اگر فدک را به من پس ندهی تا زنده هستم با تو صحبت نمی کنم.
و آنقدر در هدف خویش پایدار بود که تا آخرین ساعات زندگی مبارزه را تعقیب کرد بلکه دامن مبارزه را تا قیامت توسعه داد شاید تصور کنید چگونه برای شخصی امکان دارد که مبارزاتش را حتی بعد از مرگ ادامه دهد، اما فاطمه ای که در خانه وحی تربیت یافته بود نقشه ای طرح کرد که بواسطه پیش آمدن مرگ نابهنگام ، مبارزاتش پایان نباید بلکه تا قیام قیامت ادامه یابد. زهرا (س) در آخرین روزهای زندگی به همسرش علی (ع) وصیت کرد و گفت : یا علی مرا شب غسل بده ، شب کفن کن و مخفیانه به خاک بسپار. راضی نیستم کسانی که پهلویم را شکستند و کودکم را سقط نمودند و اموالم را مصادره کردند به تشییع جنازه ام حاضر شوند. قبرم را نیز مخفی کن . علی (ع) هم بر طبق وصیت زهرا شبانه دفنش کرد و قبرش را با زمین هموار ساخت. و صورت چهل قبر تازه درست کرد مبادا قبرش شناخته شود.
حضرت زهرا (س) بوسیله طرح این نقشه آخرین ضربه را بر حریف وارد ساخت و یک سند زنده و محکمی برای مظلومیت خودش و جباری دستگاه خلافت برای همیشه باقی نهاد.
البته هر مسلمانی در صدد بر می آید بداند قبر دختر عزیز پیغمبر اسلام در کجاست. وقتی شنید که جای قبر معلوم نیست. خواهد پرسید: چرا؟ در جواب می شنود که خود زهرا (س) وصیت نموده که قبرش مخفی بماند آنگاه خود آن شخص علت قضیه را درک می کند و می فهمد که از دستگاه خلافت وقت ، ناراضی بوده و جنازه او در محیط خفقان آوری دفن شده است. آنگاه فکر می کند که مگر ممکن است دختر محبوب پیغمبر اسلام با آن همه فضایل و کمالات ، از خلیقه پدرش ناراضی باشد و خلافت او صحیح باشد؟! چنین امری امکان ندارد. پس معلوم میشود که خلافت او غاصبانه و بر خلاف نظریه پیغمبر (ص) و خانواده اش بوده است.
گرچه ابوبکر در قبال مبارزات پی در پی زهرا (س) پایداری کردو حاضر نشد فدک را به آن حضرت برگرداند اما زهرا بوسیله مبارزاتش ستمکاری دستکاه خلافت و حقانیت خودش را برای جهان اسلام به اثبات رسانید. همان فدک ، برای دستگاه خلافت، نقطه انفجاری شد و تا مدتی یکی از وسایل مهم تبلیغاتی و یکی از نقاط ضعف دستکاه خلافت به شمار می رفت که از حل آن عاجز بودند. گاهی برای جلب رضایت علویون فدک را به آنان پس می دادند و گاهی که بر آنان خشمناک می شدند پس می گرفتند. ابوبکر که فدک را از حضرت زهرا (س) غضب نمود در آمدش را در میان مسلمانان قسمت کرد. خلیفه دوم که به میدان آمد مانند خلیفه اول درآمد فدک را قسمت کرد و بنا به برخی تاریخها آنرا به امیرالمومنین و عباس بن عبدالمطلب واگذار نمود.
بالاخره خلیفه سوم با تمام حاتم بخشیهایش فدک را به مروان بن حکم تقدیم نموده و مسیر گذشته ها را فراموشی کرد.
در دوران حکومت امیرالمومنین عوائد فدک همچون درآمدهای دیگر در مصارف عمومی خر ج شد… هنگامی که معاویه حکومت اسلام را قبضه نمود یک ثلث فدک را به مروان بخشید ویک ثلث آن رابه عمربن عثمان ویک ثلث را به یزیدبن معاویه داد. درزمان خلافت مروان ، تمام فدک دراختیار او قرارگرفت و آن را به پسرش عبدالعزیز بخشید . عبدالعزیز آن را به پسرش عمربن عبدالعزیز بخشید وقتی عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید فدک را به حسن بن حسن یا علی بن حسین (ع) ردّ کرد.
در زمان خلافت عمربن عبدالعزیز فدک در دست اولاد فاطمه بود. وقتی که زید بن عاتکه به ولایت منصوب شد فدک راازاولاد فاطمه گرفت ودر اختیار بنی مروان واقع شد. در دست آنان بود تا خلافت از آنان گرفته شد. وقتی سفاح به خلافت رسیدفدک را به عبدالله بن حسن داد.وقتی ابو جعفر بر بنی حسن خشمناک شد فدک را ازآنان گرفت . سپس مهدی آنرا به اولاد فاطمه (س) برگردادنید. سپس موسی بن مهدی وهارون آنرا پس گرفتند .در دست آنان بود تا هنگامی که مأمون به خلافت رسید،آنرا به اولاد فاطمه (س) ردکرد.
یک روز که مأمون در مجلس قضا نشسته بود ،نامه ای را به دستش دادند آنرا خواند وگریست وسپس گفت:وکیل فاطمه علیها السلام کجاست؟پیر مردی برخاست ونزدیک آمد . مأمون درباره فدک با او مناظره نمود ،پیرمرد غالب شد .مأمون دستور داد فدک را قباله کردند وبه او دادند .بعد از آ ن ،در دست اولاد فاطمه (س) بود تا زمان متوکل ،او فدک را به عبدالله بن عمر بازیار بخشید.یازده درخت خرما درفدک موجود بود که به دست رسول خدا (ص) کاشته شده بود .فرزندان فاطمه (س) خرماهای آنرا می چیدند و در موقع حج به حاجیان هدیه می کردند. حجاج هم در عوض، کمکی به اولاد پیغمبر(ص) می نمودند. وبدین وسیله اموال زیادی نصیب آنان میشد. عبدالله بن عمر بازیار، بشران ابن ابی امیه ثقفی را فرستاد آن درختها راقطع کرد.
بدین ترتیب رابطه فدک وفاطمیان ،با خلافت متوکل عباسی وبخشیدن آن به عبدالله بن بازیار به پایان رسید .وبه این صورت فدک در طول تاریخ تحول زیادی داشته است.
حضرات معصومین (علیهم السلا م) وشیعیان نیز پیوسته در طول تاریخ سعی کردند ماجرای فدک وبه تاراج رفتن حقوق اهل بیت (علیهم السلام)را زنده نگهدارند.زیرا که فدک فقط در حدومرز یک زمین نیست فدک به یک معنا ولایت مطلقه بوده که بعد از پیامبر اکرم(ص) توسط غاصبین غصب شد ولذا در زیارات بسیاری اشاره به حقوق غصب شده زهرای اطهر ومظلومیت ایشان شده وقرن ها است که این زیارات بر زبان شیعیان وپیروان ائمه اطهار جاری شده است .
السلام علیک ایتها المظلومه المغصوبه،السلام علیک ایتها المضطهده المقهوره السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده .
جواد خراسانی قصیده ای درباره فاطمه (س)سرود که ترجمه بخشی از آن اینست:
خدا لعنت کند آن گروهی که فاطمه(س) را انکار کرده وبا ستم به او حق وحرمت پدرش را مراعات نکردند، درب خانه او را آتش زده و اورا بین در و دیوار فشردندوپهلویش را شکستند ومحسن او را سقط کردند.
هنوز خاطره ناله های دردمندانه دردانه نبی که به خاطرنجات امت واصلاح شوؤن آنهابرمی آمددر گوشها طنین انداز است شهادت مظلومانه اش حاکی ازمقاومت و خطبه جانانه اش پرچمی افروخته برقلب تاریخ برقلب برای اعلام حق وقبر پنهانش اعلام نوعی ناامنی پدید آمده از غاصبان حق .
سلام بر فاطمه(س) وپدرش، سلام برفاطمه وهمسرش، سلام بر فاطمه (س) و فرزندان و ذریه اش .
(والسلام)
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 