پاورپوینت کامل هفت بند کاشانی ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هفت بند کاشانی ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هفت بند کاشانی ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هفت بند کاشانی ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

از ویکی شیعه

(تغییرمسیر از هفت بند کاشانی)

بند اول

السلام ای سایه ات خورشیدِ ربّ العالمین

آسمان عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین

مفتی هر چار دفتر، خواجه هر هشت خُلد

داور هر شش جهت، اعظم امیرالمؤمنین

عالم علم سَلونی، شهسوارِ لَو کُشِف

ناصر حق، نفسِ پیغمبر، امام راستین

صورت معنیِ فطرت، باعث ایجادِ خلق

سرّ اصلِ نسلِ آدم، نفس خیرالمرسلین

صاحب یوفون بالنذر آفتاب انما

قره العینِ لَعَمرک، نازشِ روح الأمین

در جهان از روی حشمت چون جهانی در جهان

برجهان از روی رفعت آسمانی بر زمین

از عطای دستِ فیاض تو دریا مستفیض

وز ریاض نکهت طبعِ تو رضوان خوشه چین

حاجب دیوانِ اَمرَت موسیِ دریا شکاف

پرده دار بام قصرت عیسی گردون نشین

نقش بندِ کاف و نون از روزِ فطرت تاکنون

ناکشیده چون مه رخسار تو حرف مبین

ناشنیده از زمانِ مهد تا پایانِ عمر

بی رضای حق ز تو حرفی کرام الکاتبین

مثل تو چون شبه ایزد در همه حالی محال

ور بُوَد ممکن نه الا رحمه للعالمین

آنکه مداحش خدا، همدم رسول الله بود

گرکسی همتاش باشد هم رسول الله بود

بند دوم

ای به غیر از مصطفی نابوده همتای توکس

بسته بر مِهر تو ایزد مهر حورالعین و بس

مهره مهر از گلوی چرخ برناید مدام

گرنه از مهرِ تو آید صبح صادق را نَفَس

کیست با قَدرَت سپهر، و چیست بارای تو مهر

آن ز قَدرَت مستعار و این ز رایَت مقتبس

کاروان سالارِ جاهت چون کند آهنگِ راه

چرخ را بر دستِ پیشآهنگ بندد چون جرس

با شکوه صولتَت دستان نیاید در مصاف

در بر عنقای مغرب کی شکوه آرد مگس

ضرب بازویت اگر دستان بدیدی در مصاف

مرغ روحش در زمان از بیم بشکستی قفس

گر دل دریا عطایت، موج بر گردون زند

قبه گردون در آن گردان نماید همچو خس

گر شکوهت را به میزانِ معانی بر کشند

از ره خفّت کم آید بوقبیس از یک عدس

اندران میدان که مردانِ سعادتمند را

از رهِ مردی عنان از دست برباید فَرَس

نشتر شمشیر شیران روی در شریان نهد

چون طبیب مرگ گیرد ساعدِ جان را مَجَس

از میانِ مشرق و مغرب برآیی مِهروار

رایتِ دولت ز پیش و آیتِ رحمت ز پس

خلق هفت اقلیم اگر آن روز چون دستان شوند

از رهِ مردی نیارد تابِ میدانِ تو کس

صورتی گردد مجسم فتح و گوید آشکار:

لا فَتی اِلّا عَلی لاسَیفَ اِلّا ذِالفقار

بند سوم

ای سپهر حشمت از فرِّ تو زیور یافته

آسمان از سایه چتر تو افسر یافته

از غبار درگه چرخ اختر امت آشکار

کیمیاگر نسخه گوگرد احمر یافته

باز قدرت هرکجا بال جلالت کرده باز

طایران سدره را در زیر شهپر یافته

بر امید نقشِ رویت، دست نقّاش ازل

نقش ها بر بسته لاکن چون تو کمتر یافته

آنکه دستت را به دریا کرده نسبت بی‌گمان

رشحه دستِ ترا دریای اخضر یافته

روز فتح الباب ابر دست دریا فیض تو

نسر طایر را فلک چون بط شناور یافته

آنکه اندر آفرینش لاف دانایی زده

رفعتت را زآفرینش پایه برتر یافته

هر که مُهر مهر تو بر صفحه جان کرده نقش

مخزن دل را چو کانِ زر توانگر یافته

هر که دستِ حاجتی بر جود تو برداشته

دست خود را تا قیامت حاجب آور یافته

ساقی کوثر نه چندان مدح باشد مر ترا

ای ز تو دریای رحمت کان کوثر یافته

با صفای گوهر پاک تو گردون سالها

خاک خجلت بر جبین آب کوثر یافته

با خدا و مصطفی رای تو یکرو داشته

از خدا و مصطفی شمشیر و دختر یافته

گر نبودی ذات پاکت آفرینش را سبب

تا ابد حوّا سِتَروَن بودی و آدم عزب

بند چهارم

ای معظّم کعبه اصل از بیانِ مصطفی

قبله دنیا و دین، نام و نشانِ مصطفی

از نقودِ گوهر معنی لبالب شد دهان

تا نهادی لب به صورت در دهانِ مصطفی

ای به استحقاق بعد از مصطفی غیر تو کس

تا نهاده پای تمکین بر مکان مصطفی

تیغت آن ابری است دریا دل که فتح الباب او

تازه دارد زاب نصرت بوستان مصطفی

تا سپهر شرع ازو پر نور شد هرگز نتافت

از تو روشنتر مهی بر آستان مصطفی

رهروان عالم تحقیق را نابوده راه

پی زمین بوس درت بر آستان مصطفی

گرچه در عالم به اقبالِ تو شاها کرده‌ام

آنچه حَسّان کرد وقتی در زمان مصطفی

لاف مداحی درین حضرت نمی‌یارم زدن

ای ثناخوانِ تو ایزد از زبانِ مصطفی

مدح تو بالای امکان صورتت ناممکن است

ور بود ممکن بود قدر و توان مصطفی

عرضِ حاجت بر تو حاجت نیست می‌دانی که چیست؟

حالِ اخلاصِ من اندر خاندان مصطفی

از زبانِ خلق بر ناید صفاتِِ ذاتِ تو

ور بر آید، کی بُوَد اِلاّ بیانِ مصطفی

منّت خلقم به جان آورد لطفی کن شَها

وا رهان از منّتِ خلقم به جان مصطفی

روی رحمت بر متاب، ای کام جان از روی من

حرمت جان پیمبر یک نظر کن سوی من

بند پنجم

ای گزیده مر خدایت یا امیرالمؤمنین

خوانده نفسِ مصطفایت یا امیرالمؤمنین

سرکشان دهر را آورده سرها زیر حکم

بازوی زور آزمایت یا امیرالمؤمنین

بس که لعل اندر دل کان خاک بر سر میکند

از کف دریا عطایت یا امیرالمؤمنین

خازنانِ کان و دریا کیسه‌ها پرداختند

روز بازار سخایت یا امیرالمؤمنین

از نسیم باد نوروزی نشاید گرد باد

پیش خُلقِ جانفزایت یا امیرالمؤمنین

آنچه عیسی از نفس می کرد رمزی بود و بس

از لب معجزْ نمایت یا امیرالمؤمنین

با همه بالانشینی عقلِ کل نابرده راه

زیر شادروان رایَت یا امیرالمؤمنین

گر بُدی بالاتر از عرش برین جای دگر

گفتمی آنجاست جایت یا امیرالمؤمنین

مدح اگر شایسته ذات تو باید گفت و بس

کیست تا گوید ثنایت یا امیر المؤمنین

آنچه تو شایسته آنی ز روی عزّ و جاه

کس نداند جز خدایت یا امیرالمؤمنین

خاطرِ مثلِ منِ شوریده خاطر کی‌کند

وصفِ ذاتِ کبریایت یا امیرالمومنین

ما همه بر درگه لطفت گدایی می کنیم

ای همه شاهان گدایت یا امیرالمؤمنین

فهم انسانی چه داند قدرتِ کار ترا

کآفرینش بر ندارد قدرِ مقدار ترا

بند ششم

ای که فرمان قضا موقوف فرمان شماست

دورِ دورانِ فلک دوری ز دوران شماست

آفتابی کآسمان در سایه اقبال اوست

پرتوی از لُمعه کوی گریبان شماست

چشمه‌ای کز وی محیط آفرینش قطره ایست

قطره‌ای از لجّه دریای احسان شماست

آنچه در وی عالمِ امکان غباری بیش نیست

صورتی ده‌چند از و رکنی ز ارکان شماست

پیر مکتب خانه ابداع یعنی جبرئیل

با همه ذهن و ذکا طفلِ دبستانِ شماست

هر کجا در مجمعِ قرآن خدا را آیه‌ایست

از کمال لطف و فضل و احسان، خاصّه در شأن شماست

نسبتِ قدرِ شما با اوج گردون چون کنم

زانکه اوج او حضیض قدرِ دربان شماست

آنچه گردون را به او چشم جهان بین روشنست

جز دو قرصی نیست کان هم ریزه خوان شماست

قبّه نُه چرخ را چون دانه بر چیند ز جا

مرغ تعظیمی که آن بر بام ایوان شماست

گوهری کاندر صمیمِ کانِ امکانِ قضاست

صورت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.