پاورپوینت کامل سوبژکتیویسم دکارتی و نقدهای عمده وارد بر آن ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سوبژکتیویسم دکارتی و نقدهای عمده وارد بر آن ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سوبژکتیویسم دکارتی و نقدهای عمده وارد بر آن ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سوبژکتیویسم دکارتی و نقدهای عمده وارد بر آن ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
۸۲
الف) مقدمه ای درباره سوبژکتیویسم دکارتی
قضیه «می اندیشم پس هستم» را دکارت در آثار مختلف خود (هم آثار لاتینی و هم آثار
فرانسوی اش) نخستین و یقینی ترین قضیه فلسفی می شمرد؛ از این رو، این قضیه را
می توان سرفصل فلسفه دکارت، و متعاقب آن، فلسفه جدید دانست. انسان در اندیشه دکارت
و به ویژه در قضیه پیش گفته، در جایگاه نخستین و تنها سوژه واقعی می نشیند و موجودی
می شود بنیاد و معیار و مقیاس دیگر موجودات، از حیث حقیقت و وجود. دکارت در کتاب
«گفتار در روش» قضیه کوگیتو را اولین اصل فلسفی و قضیه ایمن و مطمئن می نامد. وی
می نویسد: «… ولیکن همان دم برخوردم به این که در همان هنگام که من بنا را بر
موهوم بودن همه چیز گذاشته ام، شخص خودم که این فکر را می کنم، ناچار باید چیزی
باشم و توجه کردم که این قضیه «می اندیشم پس هستم» حقیقتی است چنان استوار و پابرجا
که جمیع فرض های غریب و عجیب شکاکان هم نمی تواند آن را متزلزل کند. پس معتقد شدم
که بی تأمل می توانم آن را در فلسفه ای که در پی آن هستم، اصل نخستین قرار دهم.»[۱]
قضیه کوگیتو در اندیشه دکارت، دوره ای را در پی آورد که از آن به مدرنیته و دوره
جدید یاد می کنند. گوهر مدرنیته این است که ماهیت انسان تغییر یافته و به سوژه مبدل
گشته است و مقارن با آن، دیگر موجودات، به ابژه این سوژه خود فرمان شده اند.
پدیده هایی چون علم، تکنولوژی، هنر، تاریخ جدید و … همگی از عوارض و آثار این
دوره محسوب می شوند. ادعای متافیزیکی مدرنیته، که باوری دکارتی به سوژه مدرن، یعنی
باور به انسان محوری و انسان مرکزی است، این است که انسان قادر به شناخت وجودِ همه
موجودات و قادر به معنی کردن آنها است.[۲] انسان می تواند چیزها را به شیوه دلخواه
خویش و به میل خود بنامد، بخواند و معنی کند. در دوره مدرن و با متافیزیک و
مدرنیته، انسان همچون موجودی گشته که خود به توانمندی هر چیزی دیگر تحقق بخشیده و
تافته ای جدا بافته شده است.
ب) نقدهای عمده وارده بر سوبژکتیویسم دکارتی
نگارنده در مقالات متعددی به شرح و تفسیر سوبژکتیویسم و خود بنیادی برآمده از فلسفه
دکارت پرداخته است؛ در اینجا برای پرهیز از تکرار، به همین مقدار بسنده می کنیم و
بیشتر، به نقدهایی می پردازیم که بر سوبژکتیویسم دکارتی وارد شده است. اگرچه
اندیشمندان و فلاسفه ای نظیر مالبرانش، اسپینوزا و لایب نیتس که به دلیل پیروی از
روش ابداعی دکارت، به فلاسفه دکارتی معروف اند، انتقاداتی به فلسفه دکارت وارد
نموده و موفق به ارائه مکاتب جدید شده اند و به ویژه، دیدگاه آنها درباره ثنویت
میان نفس و بدن و مبحث جوهر، با نظر دکارت مغایرت عمده ای دارد؛ اما در خصوص خود
بنیادی انسان و سوبژکتیویسم دکارتی، عمده ترین نقدها را فلاسفه تجربی، کانت، هگل،
فلاسفه اگزیستانس، پدیدارشناسان و فلاسفه پست مدرن وارد ساخته اند.
۱ . نقد فلاسفه تجربی
هابز همزمان با دکارت، بنیاد تعقل را حس و تجربه معرفی کرد و نفس و روح را امری
جسمانی دانست. لاک با رد تصورات فطری، معلومات انسان را نتیجه تجربه و مکتسب از آن
دانست و ذهن انسان را همانند لوح سفیدی معرفی نمود که هیچ چیز بر آن نگاشته نشده و
به تدریج و در اثر تجربه معلوماتی درآن نقش می بندند. وی ادعای دکارت در یقینی تر
بودن شناخت نفس از شناخت بدن را رد کرد و معتقد شد ایده های ما درباره نفس و بدن به
طور مشابه و مبهم است؛ از این رو ذوات ذهن و بدن کاملاً ناشناخته باقی می مانند.
نکته جالب توجه اینکه با آنکه مالبرانش به فیلسوف دکارتی معروف است؛ ولی انتقادی
مشابه لاک به کوگیتوی دکارتی وارد ساخته و معتقد شده است که شناخت بدن، بهتر و
آسان تر از شناخت نفس حاصل می گردد.[۳] به عقیده وی، هیچ گونه ایده و شناخت پیشینی
از خواص ذهن برای ما وجود ندارد.
هیوم اولین پرسش فلسفی را متوجه ماهیت و حدود شناسایی بشری کرد و در این نکته با
دکارت هم رای شد که فهم فلسفی با معرفت شناسی شروع می گردد؛ اما قضیه کوگیتو را به
عنوان نخستین قضیه یقینی نپذیرفت و معتقد شد دکارت در تبیین این قضیه توفیق چندانی
نداشته و نتایج بسیار دور از انتظاری از آن استنتاج نموده است. ایده از نظر هیوم
صرفاً رونوشت و کپی یک تأثر است و اصالتی ندارد. نفس انسانی، از نظر او، مجموعه ای
از ادراکات است که با سرعت در پی هم می ایند. خود نفس نیز جز رشته مسلسلی که به
دنبال هم می ایند، نیست.[۴] تنها چیزی که هیوم اثبات کرد، عوارض و حادثات اند که در
ذهن، ایجاد تأثر و تصور می نمایند؛ از این رو، او هم در جوهر روحانی تشکیک کرد و هم
در جوهر جسمانی (به تبعیت از بارکلی).
۲ . نقد کانت
کانت علم النفس دکارت را بهترین نمونه براساس اصالت عقل می داند و تصریح می کند که
براساس قضیه کوگیتو است که بقیه عقلی مسلکان به اثبات تجرد نفس و بقای آن
پرداخته اند؛ با این همه، کانت انتقادات تندی به قضیه مزبور وارد ساخته است. وی
مدعی است که دکارت با قائل شدن به شهود عقلانی، تصور کرده که دست کم در برهه ای از
زمان توانسته است بحث معرفت شناختی را با بحث وجود شناختی تطبیق دهد و به امر
یقینی، یعنی همان قضیه کوگیتو دست یابد. اما از نظر کانت، «می اندیشم» را صرفاً
می توان مرحله ای از بحث معرفت شناختی، آن هم در حدّ ذهنی، به حساب آورد که به هیچ
وجه نمی تواند جنبه وجودی یافته و با وجود شناسی مطابقت یابد. از نظر کانت، «من» در
«می اندیشم» محتوای مستقلی ندارد و جوهر و قائم به ذات نیست، بلکه تنها صورتی است
بدون محتوا که جنبه ای انتزاعی و صوری دارد.[۵]
فاعل شناسا در «می اندیشم» محتوای جداگانه ای ندارد و فقط نسبت به اموری که متعلق
شناسایی قرار می گیرند، قابل تصور است، آن هم به شرطی که هیچ گونه تجرد و بقایی
نتوان درباره اش در نظر گرفت.
بنابراین، به عقیده کانت، نظر دکارت در مستقل و جوهر دانستن «من» در قضیه کوگیتو و
مجرد و غیر مادی دانستن آن، نادرست و غلط است؛ زیرا جوهر از نظر وی مفهومی است از
مقولات فاهمه که صرفاً می توان به پدیدارها و فنومن ها حمل کرد؛ بنابراین، نمی توان
آن را درباره فکر و اندیشه که امری است غیرپدیداری، به کار برد. [۶]
۳ . نقد هگل
هگل دکارت را به سبب اینکه از تفکر بدون پیش فرض آغاز کرده، ستایش می کند، اما از
سویی دیگر، منِ دکارتی را یک منِ صرفاً تجربی می داند و معتقد است که وی نتوانسته
محتوا و مضمونِ آگاهی را از تفکر و خود عقل استخراج نماید. به نظر او، در فلسفه
دکارت، پیوستگی میان ما و جانداران، میان کارکردهای حیاتی و ذهنی، و میان زندگی و
آگاهی، خدشه دار شده است؛ از این رو، خودش می کوشد این مفهوم پیوستگی را بازسازی
نماید. وی مقولات کانت را نیز ناتمام و ناقص می شمرد و سعی می کند جدایی بین نومن و
فنومن را که در مکتب کانتی ایجاد شده، از میان بردارد. مقولات در اندیشه هگل، هم
صور فکر و اندیشه هستند و هم صور وجود و اشیاء؛ بنابراین، تطبیق بین معرفت و وجود
که در فلسفه کانت مطرح شده و کانت میان آنها جدایی انداخته بود، در اندیشه هگل
احیاء شد و قاعده «آنچه معقول است، واقعی است و آنچه واقعی است، معقول است» مطرح
گشت. وظیفه فلسفه از نظر هگل آن است که به طور سیستماتیک، ساختار پویایی عقلانی و
جنبش کیهانی را در طبیعت و در سپهر روح انسانی نشان دهد.
۴ . نقد هوسرل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 