پاورپوینت کامل بررسی تحولات فکری مهدی بازرگان ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی تحولات فکری مهدی بازرگان ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی تحولات فکری مهدی بازرگان ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی تحولات فکری مهدی بازرگان ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint :
چکیده
این نوشتار در پی بررسی روند تحول اندیشه مهندس بازرگان، بر مبنای تقسیم بندی دو
گانه دینی- علمی و دینی- سیاسی از شخصیت فکری وی است. برای این منظور، مقدمه ای در
مورد تاریخ روشنفکری ایران ارائه شده و جایگاه بازرگان در آن مشخص می گردد، سپس
دوران زندگی او را به دو مرحله تقسیم بندی نموده و با نشان دادن روند تحول فکری وی
در طی این دو مرحله، علت آن در “تجربه گرایی و عمل گرایی” مهندس بازرگان جستجو می
گردد.
واژگان کلیدی:
روشنفکری- روشنفکری دینی- عمل گرایی- تجربه گرایی- ایدئولوژی
آغاز حیات روشنفکری ایرانی با آغاز آشنایی ایرانیان با تمدن جدید غرب فاصله
چندانی ندارد. آن چه تفکر مدرن غرب را برای ایرانیان و به خصوص تحصیلکردگان و
نخبگان آن جالب توجه ساخته بود، دستاوردهای فکری چشمگیر غرب در علوم تجربی و عرصه
های گوناگون فناوری و همچنین علوم انسانی، فلسفه، سیاست و طرز اداره امور جامعه
بود. این همه، از دو جهت عمده بر ایرانیان و اندیشمندان آنان تاثیر گذاشت. نخست،
آگاهی و تاثیرپذیری آنان از علوم جدید در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی و ساختار
شخصیت فردی و دیگر در مقایسه ای به ناچار، آگاهی آنان از عمق عقب ماندگی سرزمین
خویش، و این هر دو سرآغاز حرکتی در این سرزمین شد که از آن به عنوان روشنفکری
ایرانی نام می برند.
اکثر مورخان سرآغاز این برخورد با غرب را دوره صفوی می دانند[۱]، اما شاید بهتر
باشد دوره قاجار را آغاز آشنایی جدی ایرانیان با غرب بدانیم. آن هنگام که پای
تحصیلکردگان ایرانی به غرب باز شد، پای دارالفنون نیز به ایران باز گردید؛ اما اوج
حضور و ظهور آن را می توان در حرکتهای منجر به انقلاب مشروطه و خود آن انقلاب و
دستاوردهای آن مشاهده نمود. انقلابی که بر روند روشنفکری ایرانی تاثیری عمیق بر
جای گذاشت و اهداف آن هنوز هم دغدغه طیفی از روشنفکران ایرانی را تشکیل می دهد.
چگونگی رویارویی اندیشمندان ایرانی با فرهنگ غرب و به طور کلی با دستاوردهای
مدرنیته، طی سالیانی طولانی موضوع بحث و محل مناقشه در عرصه تحولات سیاسی اجتماعی
ایران بوده است.
در این ارتباط، گروهی روشنفکران ایرانی را بر مبنای یک تقسیم بندی سه وجهی در
مورد چگونگی پاسخ به مدرنیته، از یکدیگر تفکیک می کنند: “نفی مدرنیته” یا مبارزه با
مدرنیته و مقاومت در برابر آن، “پذیرش مدرنیته” یا سازگای با آن و “گزینش عناصر
مدرن” و نقد نسبت به سنت و مدرنیته.[۲]
تقسیم بندی های دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، چنانکه گروهی دیگر واکنش در
برابر غرب را در چهار دسته: تجدد طلبی، تجدد فکر دینی، نهضت فکری و غرب ستیزی تقسیم
بندی نموده اند.[۳] وجه مشترک تمام این دسته بندی ها، مفهومی به نام “غرب” و
“مدرنیته” است. در حقیقت روشنفکری ایرانی در تقابل با غرب و موضعی که در برابر آن
اتخاذ می کند شناخته می گردد. به عبارت دیگر “هویت” روشنفکر ایرانی با «غیریت سازی
other ness» در برابر آنچه که او نیست – غرب- شکل می گیرد و به “وحدت و انسجام” می
رسد. این دغدغه دستیابی به هویت، مربوط به کل جامعه ایرانی است که ساختارهای سنتی
اش یارای ایستادگی در برابر جذب انگاره های مدنیته را ندارد و برای یافتن هویتی
برای خود به جستجو برآمده است. جامعه ای که خود را مجبور می بیند تا بر احساسات
نوستالژیک خویش نسبت به سنت مألوف ومانوس خویش فائق اید (سنتی که به واسطه این
آشنایی استحکام گذشته خویش را از دست داده است) تا از توان جذب نوآوری های “فکری و
تکنیکی” غرب برخوردار گردد. روشنفکر ایرانی، در چنین جامعه ای می زید و خود نیز در
این احساس و اجبار با آن شریک است. وی نیز همراه با جامعه خویش، تلاش خود را معطوف
به ساخت “هویتی جدید” نموده است. روشنفکر ایرانی مسئولیت ساخت این هویت را بر عهده
گرفته است، هویتی که در اندیشه سنتی، مانند میراثی از گذشتگان تقدسی غیر قابل تغییر
یافته بود، اینک نخستین آزمون “ساخته شدن” را تجربه می کرد.
برای شناخت این هویت، عمده تلاش روشنفکر ایرانی، معطوف شناخت این غیر- فرهنگ و
تمدن غرب- و رابطه آن با خود- فرهنگ و سنت ایرانی- گردیده است. کیفیت آن “شناخت” و
نحوه این “رابطه” به چالشی عظیم در فراروی حرکت روشنفکری ایرانی تبدیل گردید.
برای وارد شدن به مقوله اصلی بحث، بایستی تعریفی نیز از روشنفکری ارائه داد.
دکتر سروش می نویسد: «در تعریف روشنفکر گفته اند: روشنفکر کسی است که آگاه است و
مردم را نیز آگاه می سازد و یا فرهنگ شناس معترضی است که بیرون از نظام قدرت می
ایستد و بر آن قولاً و عملاً می شورد یا کسی است که فاقد نظام ارزشی و دینی و فکری
و حکومتی حاکم است.[۴]» این ها را می توان تعاریف عام روشنفکری دانست. اما این های
تعاریفی نیست که دکتر سروش را راضی کند، وی تعریف خاص خویش را از روشنفکری دارد:
«گوهر روشنفکری عبارتست از شرح صدر، آگاهی به راز زندگی غفلت آمیز مردم و غمخواری
برای آنان، …. این سخن به هیچ وجه مغایرت با آن ندارد که شخص روشنفکر متعهد به
عقیده و مکتب خاص نباشد و اصل مقدسی ایمان نورزد[۵]» اما برای روشنفکری مرسوم در
این دیار و آنانی که به این مقوله متصف اند آن تعریف عام بیشتر درخور است تا این
تعریف خاص.
مهمترین و بارزترین جهت این حرکت عام روشنفکری در ایران، در مقوله ای به نام
«روشنفکری دینی» جلوه گر شده است. که وجه بارز آن را می توان در اهمیتی دانست که
دین در سنت ایرانی دارد. روشنفکری دینی را می توان در عین حال موثرترین حرکت در
عرصه توأمان فرهنگ و اجتماع در تاریخ معاصر ایران دانست که نقشی انکار ناپذیر در
تغییر ساختارهای سنتی و نیز تدوین ساختارهای جدید ایفا نموده است. تاریخچه روشنفکری
دینی نیز به نهضت مشروطیت می رسد: «در آن زمان تمامی روشنفکران ایرانی مجذوب مبانی
اصلی مدرنیته یعنی عقل، علم و پیشرفت و سکولاریسم می شوند. در میان این روشنفکران
آنان نیز که به اسلام تمایل نشان می دهند، تلاش می کنند انگاره های اسلامی را در
سازگاری با انگاره های اجتماعی و سیاسی، چون مشارکت مردم، نمایندگی، برابری مبتنی
بر حقوق شهروندی، رفتار عادلانه نسبت به همگان، دموکراسی، وجود یک مجلس و قانون
اساسی تفسیر کنند.»[۶]
اما سابقه قدیمی تر این روشنفکری را می توان در طول قرن نوزدهم و در حوزه اسلامی
شرق نزدیک و میانه جستجو کرد. در این دوره گروهی از اندیشمندان دنیای مسلمان برای
“واکنش در برابر غرب” بر “تجدید حیات اسلام” تاکید نمودند. «در این دوران که جملگی
بر تاخّر دنیای اسلام در برابر غرب آگاه شده بودند و نیاز به “تطوّر” و “ترقّی”
احساس می شد، گروهی از مسلمانان مبارز و آشنا با وضع جهان به فکر چاره افتادند. به
گمان آنان، اسلام دینی بود که می توانست خود را با افکار جدید سازگار کند و به نظر
ایشان، آن چه مانع از این تحول بود، ناآگاهی از اسلام راستین و جلوگیری امپریالیسم
غرب از ترقی این کشورهاست. بدین سان راه حل عبارت بود از تفکری تازه در همه زمینه
های مادی و معنوی، وحدت مسلمانان برای پایداری در برابر استعمار و گشودن “باب
اجتهاد” در کشورهای اهل تسنن»[۷] از چهره های شاخص این روشنفکری می توان به سیدجمال
الدین، عبده، و …. اشاره نمود.
همچنان که ارائه تعریفی جامع و مانع از روشنفکری که مورد اجماع همگان باشد میسر
نیست، ارائه تعریفی کامل از “روشنفکری دینی” نیز انتظار نمی رود. تنها کسی که توجهی
جدی به این زمینه داشته، دکتر سروش است که برای ارکان شخصیت روشنفکران دیندار،
مشخصاتی را به این شرح ذکر می کند: «عشق، فکر و هنر، هجرت فکری، درد دین داشتن، درد
توانایی و خلوص داشتن»[۸] او روشنفکر دینی را به هیچ وجه یک اصطلاح تناقض آمیز نمی
داند. بلکه معتقد است که: «روشنفکر دینی یعنی رازدانی با خبر از دنیای غیردینی،
یعنی دیندارعصر، یعنی آشنا با انواع روشنفکری های غیردینی و عالم به دین خود و عازم
بر بازسازی معرفت دینی و فهم آن در جغرافیای معرفت نوشونده بشر و همت گمارنده بر
ابداع و هدایت و روشنگری و مبارزه فرهنگی و فکری، دارنده اعتقاد تفصیلی، کارسازی
دین در عصر حاضر و صاحب دغدغه و خلوص و توانایی و تعبد و تعقل و زمین و آسمان.
روشنفکر دینی، مهاجرِ محققِ دردمند و فکور و دلیر از تقلید رسته ای است که به آفات
و بیماری های جامعه دینی- از آن نظر که دینی است- حساس است و در پی بیان و علاج
طبیبانه و دلیرانه آن هاست. روشنفکر دینی علی الاصول یکی احیاگری است که هم به
جوانب مغفول دین می پردازد… و همه به دفع آفات علمی و شبهات فکری می پردازد.» [۹]
با قبول اصطلاح “روشنفکر دینی” و پذیرش تعاریف ارائه شده از آن، مهدی بازرگان را
می توان سرسلسله روشنفکری دینی در ایران نامید. مهدی بازرگان یک سال پس از انقلاب
مشروطه بدنیا آمد و آرمان های آن انقلاب دغدغه و همزاد دائم او در سالیان دراز
فعالیت سیاسی وی بودند. همین دغدغه های آرمان خواهانه، سراسر عمر او را در مبارزه
با شعبه های مختلف استبداد و تلاش برای “اصلاح جامعه” به خود مشغول داشت. روشنفکری
اسلامی، از طریق آرای مهدی بازرگان و تشکیلات سیاسی نهضت آزادی ایران که از سوی او
تاسیس می شود، صورتبندی دموکرات و آزادیخواهانه (لیبرال) پیدا می کند و عمدتاً به
مبانی سنتی، نگاه انتقادی می افکند.[۱۰]
شخصیت مهندس بازرگان را از هر جنبه می توان مورد بررسی قرار داد. از یک سو به
عنوان یک مبارز سیاسی و مصلح اجتماعی و از سویی دیگر به عنوان یک اندیشمند و
روشنفکر دینی. این دو بُعد در شخصیت وی همواره همراه یکدیگر بوده اند و این همراهی
از او یک “روشنفکر دینی عملگرا” می سازد. بُعد پراگماتیستی و تجربه گرایی شخصیت
بازرگان محور تحول نظریات او با گذشت زمان است.
«او در همه آثارش به دنبال اثبات حقانیت اسلام و هماهنگی آن با علم و دستاورهای
علمی بشر است. این دغدغه در قالب های سنتی فقه، عرفان و فلسفه ظهور و بروز نمی
یابد؛ بلکه تفکر تجربی دستمایه تاملات دینی او قرار می گیرد.[۱۱]» او با مقوله هایی
به نام گفتمان دینی، فلسفه و کلام اسلامی، و فلسفه سیاسی بیگانه است و این ها او را
از متفکران و روشنفکران دینی معاصر دیگر در ایران و جهان اسلام، چون ابوزید، جابری،
سروش، … جدا می کند. این تفاوت اگر چه باعث می شود که او را نتوان در زمره
اندیشمندان بزرگ ایران و جهان اسلام به شمار آورده و در نتیجه از جانب علاقمندان
این طیف که از او و از همگان چنین انتظاری -اندیشه ورزی فلسفی به صورت کلاسیک-
دارند، مورد استقبال قرار نگرفته است؛ اما همین باعث شده است تا او مورد توجه خیل
ارادتمندان دیگری قرار گیرد که به “تجربه” و “عمل گرایی” بیش از تفکر صرف انتزاعی
اهمیت می دهند. او را به درستی می توان فرزند زمان خویشتن خواند. برای فهم بهتر او
و پی بردن به نقش و اهمیت وی باید به زمینه تاریخی که او در آن حضور داشت رجوع
نمود. اگر این گفته هگل را بپذیریم که «فلسفه، زمانه خویش را اندیشیدن است» پس می
توان بازرگان را نیز فیلسوف نامید. (همچنان که امروزه متفکری مانند ریچارد روتی با
این استناد، طیف خود را فیلسوف می داند وقتی پراگماتیسم و تجربه گرایی را تنها
فلسفه جقیقی و مقدم بر سایر فلسفه ها می شناسد.)
آشنایی با غرب، بازرگان را که یک “مسلمان معتقد” و متفکر دردمند بود، به
اندیشه در مورد علل تفوّق غرب و عقب ماندگی و انحطاط ایرانیان وا می دارد. «بازرگان
به عنوان چهره پیشاهنگ نسل خود به شدت تحت تاثیر نظم، تکنولوژی، اخلاق کاری و احساس
وظیفه و نیز آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر در غرب قرار می گیرد. او در بازگشت خود از
فرانسه تلاش می کند اسلام را با ارزش های مدرن پیوند دهد.[۱۲]» و با انگیزه “دفاع و
تبلیغ از دین” و “ایجاد پیوند میان علم و دین” روشنفکری دینی را در ایران پایه
گذاری کند.
«مسائل مورد توجه بازرگان، اصلاح و احیای دین و بازگشت به قرآن، رابطه علم و دین
و دین و دنیا، دین و سیاست، انسان شناسی، آفت شناسی دین، مشکلات اجتماعی جامعه
ایران و ملل اسلامی، برخورد با غرب و بالاخره دفاع امروزی از دین هستند.[۱۳]» دکتر
سروش، بازرگان را شخصیتی میان مطهری و شریعتی می داند: «بازرگان میان این دو چهره
جای می گیرد، وی کسی است که هم در حفظ اصالت دین و هم در توانا کردن آن سهم دارد؛
ولی در توانا کردن، چون شریعتی بی پروا نیست و در حفظ خلوص- از نظر جامعه دینی- چون
مطهری محتاط نیست …. به این لحاظ کار او در هر دو زمینه – خلوص و توانایی- هم
ضعفش کمتر است و هم قوتش ….»[۱۴]
در این جا برای بررسی دقیق تر سلوک فکری بازرگان و روند تحولات آن، اندیشه او را
به دو بُعد: دینی – عملی و دینی- سیاسی تفکیک می کنیم؛ هر چند که این دو بُعد در
اندیشه بازرگان رابطه ای تنگاتنگ دارند. ما این دو بعد را در دو مرحله از زندگی
مهندس بازرگان مورد بررسی قرار می دهیم: مرحله اول که می توان آن را از آغاز فعالیت
فکری وی تا پیروزی انقلاب اسلامی و اندکی پس از آن دانست. مرحله دوم: سال های پس از
انقلاب تا فوت وی مربوط می گردد. این تقسیم بندی هر چند زیاد دقیق نیست؛ اما برای
مقصود ما کفایت می کند. هر چند کسانی مانند دکتر سروش اندیشه وی را دارای سه مرحله
دانسته اند.[۱۵]
مهمترین ویژگی بعد دینی- علمی وی در مرحله اول، در دفاع از دین و مبارزه برای
رفع عقب ماندگی ایرانیان خلاصه می شود. در این مرحله، بازرگان برای رفع این انحطاط
و ایجاد حرکت و رشد در جامعه اسلامی به روش های گوناگونی متوسل می گردد که عبارتند
از:
۱. فهم اجتماعی دین؛ ۲. دعوت به عمل گرایی؛ ۳. طبیعت گرایی، ۴. پیوند دنیا و آخرت و
دین و دنیا، ۵. علم و دین، ۶. خرافه زدایی، ۷. اصلاح دستگاه روحانیت، ۸. آفت شناسی،
۹. بازگشت به قرآن، ۱۰. رسیدن روح اختیار، ۱۱. آزادمنشی، ۱۲. نقد خصایص ملی، ۱۳.
انسان گرایی»[۱۶]
او در این مرحله تمام تلاش خویش را برای نشان دادن توافق میان علم ودین بکار می
گیرد و برای این کار به علوم تجربی و مخصوصاً فیزیک و مکانیک -که رشته تخصصی اش
بوده است- متوسل می گردد. به عنوان چند نمونه از تلاش های وی در این مرحله و این
بُعد، می توان به موارد زیر اشاره نمود:
– تلاش برای سراغ کردن مسائل و یافته های علمی جدید در متون دینی، همانند بیان امام
صادق (ع) در مورد موجودات زنده ای که از شدت ریزی به چشم دیده نمی شوند.[۱۷]
– توجیه این جهانی بقای روح پس از مرگ با توجه به دو شخصیت فیزیولوژیک و پسیکولوژیک
انسان.[۱۸]
– در کتاب “مطهّرات در اسلام” او به فرمول های ریاضی و قوانین شیمی و فیزیک متوسل
می شود تا قابلیت اجرایی فرامین دینی نظیر غسل و سایر احکام طهارت شخصی که بسیار
مورد توجه فقه اسلامی است را اثبات نماید.[۱۹]
اما در زمینه دفاع از دین، فعالیت های او به “علمی کردن” دین خلاصه نمی گردد. او
هر جا که دین به نحوی مورد تهاجم قرار می گیرد در صحنه حاضر شده و به دفاع از آن می
پردازد. این فعالیت های “واکنشی” در برابر آنچه هجوم غرب خوانده می شد، در میان
اکثر متفکرین دیندار آن روزگار به چشم می خورد.
در این زمینه وجه بارز فعالیت او، در دفاع دین در برابر مارکسیسم است. «مارکسیسم
که یک دوره، مهمترین رقیب برای اندیشه دینی و دین به شمار می رفت، از همان ایام
بسیاری از متدینین را به خود مشغول کرده بود. مهمترین کار ایشان در مقابله با
مارکسیسم، ردّ علمی بودن مارکسیسم است. در این کتاب، بازرگان با سلاح علم به جدال
مارکسیسم پرداخته و می خواهد نشان دهد که مارکسیسم یک فلسفه است و نه مبتنی بر علم
جدید[۲۰]» دغدغه او در دفاع از دین و برخورد با هر گونه “ایسم” نمایان شده است.
بازرگان چهار مشرب ناسیونالیسم، لیبرالیسم، ساینتیسم و اومانیسم را از جمله اندیشه
هایی می داند که ابتدا در میان مردم محبوب بوده و بعداً مردود و محکوم شده اند.[۲۱]
اکنون به بعد دوم اندیشه بازرگان در مرحله اول، که بعد دینی- سیاسی اندیشه اوست
خواهیم پرداخت. در این بعد آن چه بیش از همه به چشم می خورد، “ایدئولوژی اندیشی”
بازرگان است. در حقیقت، ایدئولوژی محور اصلی این بُعد از اندیشه وی است. ایدئولوژی
اندیشی سابقه تاریخی طولانی در اندیشه سیاسی مسلمانان دارد. در اسلام از نظر روند
تاریخی، در آنِ واحد هم دین و هم دولت بوده و به طور کلی “اندیشه” در شکل
ایدئولوژیکی اش دینی بود یا لااقل با دین پیوند داشت و با سیاست نیز پیوند خورده
بود»[۲۲] همچنین تناقض میان مضمون ایدئولوژی با بنیاد معرف شناسی، یکی از
خطرناکترین تناقضات را در تجربه تمدن عربی- اسلامی پدید آورده است.[۲۳]
دکتر سروش در تعریف ایدئولوژی می نویسد: «در حال حاضر “ایدئولوژی” بیشتر به
دستگاه منظمی از اندیشه اطلاق می شود که واجد آرمان است و مفهوم مکتبی و مسلکی دارد
و می تواند به منزله یک مرامنامه برای قومی، حزبی یا ملتی به کار گرفته شود و آنها
را به سلاح عقیدتی مسلح کند، موضع آنها را در جهان نسبت به هستی، جوامع دیگر و
مکاتب فکری دیگر معین کند و سلاح برّانی در دست پیروان یک اندیشه برای مقابله با
مخالفان و منکران باشد.[۲۴]»
مهندس بازرگان، توجه خویش به ایدئولوژی را برای آن می داند که نشان دهد چگونه
می توان از قرآن و سنت، جواب مسائل اجتماعی و سیاسی و آن چه را که احزاب به عنوان
ایدئولوژی عرضه می نمایند ارائه داد و عرضه نمود.[۲۵] وی در “بعثت و ایدئولوژی”
ایدئولوژی را این گونه تعریف می کند: «مجموعه معتقدات یا مکتب فلسفی و نظری که از
طرف شخص یا جمعیتی به عنوان محور و مبنای فکری برای هدفگیری خوبی و سیاسی و وسیله
ارزیابی برای تعیین راه و روش اجتماعی و مبارزه ای اتخاذ شده باشد. و ملاک و معیار
نظریات آن شخص و جمعیت گردد.»[۲۶]
از نظر بازرگان، ایدئولوژی حاوی هدف، مکتب، روش، تا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 