پاورپوینت کامل خشم و خجالت ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خشم و خجالت ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خشم و خجالت ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خشم و خجالت ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

چشم دوختم به گوشه تخته سیاه که کلمه «تفسیر» به زیبایی جا خوش کرده بود. بعد نگاهم
به استاد افتاد که گرم درس دادن بود. چقدر این کلاس برای من لذتبخش است؛ بخصوص وقتی
که در زنگ اول باشد. هوای خنک صبحگاهی از پنجره باز وارد کلاس میشد و صورت ما را
نوازش میکرد. کاش بعدازظهرها هم اینطوری بود، ولی تابستان همین خنکای صبحگاهی را
دارد که مثل عمر گل کوتاه است.

نگاهم به استاد بود که درباره یکی از آیت قرآن توضیح میداد. نمیدانم چرا امروز
اینطوری شده بودم. حال دیگری داشتم. حواسم به درس نبود. به بچهها نگاه میکردم و
حرکاتشان. یکی حرفهای استاد را یادداشت میکرد. دیگری داشت با خودکارش بازی میکرد و
بعضیها هم دقیق شده بودند که استاد چه میگوید.

حواسم را جمع کردم و با خودم گفتم: «دیگر بس است. ببین استاد چه میگوید. مگر تو
نبودی که به تفسیر علاقه داشتی. پس شیطان را از خودت دور کن و متوجه درس باش». و
مثل دیگران دقیق شدم به درس استاد. سکوت بچهها به استاد انرژی بیشتری میداد و
راحتتر میتوانست درس بدهد. حرفهای زیبایش بر ذهنم مینشست. انگار قطرههای باران
بودند که بر کویر ذهن من رخنه میکردند. حواسمان به درس بود که در کلاس به صدا
درآمد: تق تق. و بعد داود جلو در ظاهر شد. استاد از ادامه درس بازماند و پچپچ بچهها
شروع شد. پچپچی که کمکم تبدیل به سر و صدا میشد. استاد چشم دوخت به داود که با آن
اندام لاغرش جلو در ایستاده بود. جواب سلامش را داد و برای اینکه دیگر سر و صدا
نباشد، با دستش به طرف نیمکت اشاره کرد و گفت: «بفرمایید. خیلی خوش آمدید.»

یکی از بچهها از ته کلاس گفت: «میماندی زنگ بعد میآمدی». دیگری به ساعتش نگاه کرد و
به داود که حالا نشسته بود، گفت: «ساعت خواب.»

فضا برای شوخی آماده بود. با خودم گفتم: «من هم باید چیزی بگویم که درس عبرتی باشد
تا دیگر دیر نیاید و کلاس را به هم نریزد. باید خودم را نشان بدهم».

برگشتم و رو به داود گفتم: « … وَقَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا
بِهِ …» مائده/۶.

خنده بر لب بچهها نشست و سر و صدا اوج گرفت. داود مظلومانه نشسته بود و جواب کسی را
نمیداد.

ـ آقای مسعودی!

سر و صدا خوابید و من برگشتم و گفتم: «بله، استاد!».

نگاه استاد مهربان نبود. چین روی پیشانیاش بود و از نگاهش ناراحتی میبارید. انگار
حرف خوبی نزده بودم. استاد با صدایی بلندتر از قبل گفت: «منظورت از خواندن این آیه
چیست؟»

به مِن و مِن افتادم. از جایم بلند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.