پاورپوینت کامل لبخند ماه بنی هاشم ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل لبخند ماه بنی هاشم ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لبخند ماه بنی هاشم ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل لبخند ماه بنی هاشم ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
خواندن قرآن را که تمام کردم، صدای صلوات در اتاق پیچید. نگاهم به پدر افتاد که
روبهرویم نشسته بود. همراه صلوات لبخندی از سر رضایت بر صورتش نشست. دلم گرم شد که
قرائت قرآنم پدر را شاد کرد. جمعیت دور تا دور اتاق نشسته بودند و جلو هر کدامشان
یک رحل با قرآن بود. این بار هیئت ماه بنیهاشم در خانه ما بود. نوبت به محسن رسید.
دوست و همکلاسیام که همیشه با هم بودیم. بعد از من او شروع به قرائت کرد. صدای
دلنشین و زیبایش بر لب همه مهر سکوت زد. گلویم خشک شده بود. مخصوصاً وقتی که قرائت
محسن به این آیه رسید: «وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً …»، همه حواسم به آب
رفت. آب! کاش الان یک پارچ آب بود و سر میکشیدم. احساس تشنگیام بیشتر شد. خواستم
بلند شوم و بدوم توی آشپزخانه و حسابی خودم را سیراب کنم. اما چطور میتوانستم سکوت
آن همه آدم را که به قرائت گوش میدادند، به هم بریزم. تازه، احترام قرآن هم واجب
بود.
سعید کنار بابا نشسته بود. او به آشپزخانه نزدیکتر بود. با دستم اشاره کردم که یک
لیوان آب بیاورد، اما خودش را لوس کرد و با اشاره به من فهماند که حواست به قرآن
باشد. لبم را با زبانم تر کردم. آب دهانم را قورت دادم. اما فایده نداشت. حسابی
تشنه بودم. انگار یک روز کامل بود که آب نخورده بودم. خب تقصیر هم نداشتم. از عصر
که همهاش دنبال تدارک هیئت بودم. تابلو را سر کوچه گذاشتم. قرآنها را روی رحل
گذاشتم. همه چیز را آماده کرده بودم. باز هم مادر اتاق را تمیز کرده بود و در غیر
این صورت، زحمتش میافتاد روی دوش من. دیگر فرصت نکرده بودم یک لیوان آب بخورم. بعد
هم که قرآن خواندم، حسابی دهانم خشک شد.
آب … آب … صدای محسن گوشنواز بود. با صدایش رفتم به عاشورای سال قبل. رفته
بودیم حرم. داشتیم سینه میزدیم که مردی با یک کوزه در دست و پابرهنه به ما نزدیک
شد. او به عزاداران آب میداد. لیوان را پر از آب کرد و گفت: «یا حسین».
آب را از او گرفتم و گفتم: «اجرت با امام حسین.» جلو محسن گرفتم و گفتم: «آب
میخوری؟» محسن دستش را تکان داد و گفت: «نه، امروز با خودم عهد کردم که تا شب آب
نخورم»، و من لیوان آب را سر کشیدم.
دوباره صدای دلنشین محسن به گوشم خورد. زیر چشمی نگاهش کردم. آنقدر غرق در قرائت
قرآن بود که اگ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 