پاورپوینت کامل این کرامت غیر قابل انکار است ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل این کرامت غیر قابل انکار است ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل این کرامت غیر قابل انکار است ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل این کرامت غیر قابل انکار است ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

در آستانه نیمه شعبان و ولادت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، کرامتی را از مسجد
مقدس جمکران نقل میکنیم. این کرامت بیان شفا یافتن رانندهای ۶۰ ساله از اهل قم است
که با شماره ۳۲۲ در دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران ثبت گردیده است.

اسناد و مدارک پزشکی، آزمایشهای متعدد خون در آزمایشگاههای مختلف، آزمایش MRI و
اظهار نظر پزشکانی متخصص که نامشان محفوظ است، این کرامت را واقعی و غیرقابل انکار
میدانند.

سی سال است که کارم رانندگی است و با ماشین سنگین، در بیابان ها رفت و آمد میکنم.
روزی، یک سرویس از بندر امام به مقصد کرج بار زدم. ساعت دو بعدازظهر بود که به قم
رسیدم. صبح فردایش قرار شد، همراه همسرم به کرج رفته و بعد از خالی کردن بار کامیون
به عیادت برادرم که مریض بود، برویم.

صبح زود بیدار شدم، اما دیدم که نمی توانم از رختخواب بلند شوم. اولش فکر کردم
پاهایم خواب رفته اند؛ اما بعد متوجه شدم که زانوهای پایم تا ران، مثل چوب خشک شده
است. امام زمان علیه السلام را صدا زدم وناخواسته در رختخواب افتادم.

بچه ها اطرافم جمع شده بودند. میپرسیدند: چی شده؟! چرا این طور شدی؟!

گفتم: نمی دانم چه شده…

چند روزی درد می کشیدم. به هر دکتری که مراجعه کردم، فایده نداشت. از همه جا مایوس
شدم، حدود۱۷ـ۱۸روزی را در خانه بستری بودم و تنها به امام زمان علیه السلام و
چهارده معصوم علیهم السلام متوسل می شدم. بعد از مراجعه به یکی از دکترها قرار شد،
پایم را عمل جراحی کنند. چند روز دیگر نیمه شعبان بود، خودبهخود اشکم جاری شد. شب
عید به همسرم گفتم: بلند شو هرچه چراغ داریم، روشن کن. خودم هم رفتم، کلیدهای ایوان
را روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم.

آن شب به امام زمان علیه السلام عرض کردم:

آقا! من از اول زندگیم از شما خواسته ام که اگر قرار شد روزی بیچاره و زمین گیر شوم
و در خانه بنشینم، همان موقع مرگم را برسانید.

آقا! اینها می خواهند مرا عمل کنند، اگر مصلحت می دانی، نگذار پای من به اطاق عمل
برسد.

به پسر بزرگم سفارش کردم: به همه فامیل خبر دهد که روز جمعه در خانه جمع شوند، تا
با آنها خدا حافظی کنم، چون قرار بود فردایش مرا عمل کنند.

صبح دخترم آمد و با حالتی که گلویش را بغض گرفته بود، گفت: بابا