پاورپوینت کامل اگر بهشت نصیبم شد، منتظرت میمانم! ۴۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اگر بهشت نصیبم شد، منتظرت میمانم! ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اگر بهشت نصیبم شد، منتظرت میمانم! ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اگر بهشت نصیبم شد، منتظرت میمانم! ۴۱ اسلاید در PowerPoint :

۶

از ازدواج فامیلی میترسید. از اینکه بچهشان ناقص به دنیا بیاید. از بابت خانوادهاش
هم نگران بود. میدانست برای مادرش سخت است که دخترش را به یک چریک بدهد. مادرش
میگفت: با این آدم، تو زندگی طبیعی نخواهی داشت. باید هر روز اثاثت را برداری و از
این طرف به آن طرف بروی. این هم که فعلاً در گیر و دار انقلاب است. پدرش از روی
خویشاوندی موافق بود ولی میگفت: این آدم اهل ماندن در این دنیا نیست.

از وقتی که اسماعیل از او خواستگاری کرد، یک سال و چند ماه گذشت. سرانجام اسماعیل
با احادیث و روآیات «معصومه همراهی» را راضی کرد و بله را از او گرفت. عقد سادهای
خواندند تا زودتر به هم محرم شوند.

«اسماعیل دقایقی» پسرعمهام، شاد و پرانرژی و شوخ بود. از دوران بچگی و نوجوانیاش،
فقط شیطنتهایش در کوچه و خانه یادم هست. پانزده سالش بود که هنرستان فنی حرفهای
اهواز قبول شد. کتاب خواندن را از همانجا شروع کرد. دیگر اسماعیل بچه سابق نبود، از
«مبارزه و مکتب» حرف میزد.

در همان هنرستان با محسن رضایی آشنا شد. این آشنایی دیرپا، شروع اولین مخالفتهای او
با رژیم شاه شد. اسماعیل در مسجد آغاجاری جلسات منظم تفسیر برپا کرد. کارهایی
میکردند که اگر یک کدامشان میفهمیدند، بیچارهشان میکردند، مثل بمبگذاری مجسمه
رضاخان، یا به هم زدن سیرکی که برای یکی از جشنهای شاه به منطقه آمده بود و … .
سال ۵۲ ساواک دستگیرشان کرد. دو ماه بازداشت بودند و از هنرستان هم اخراج شدند.

شروع کرد برای کنکور درس خواندن. رشته آبیاری دانشگاه جندی شاپور اهواز قبول شد.

اسماعیل من را تشویق میکرد که علاوه بر دانشسرا، دیپلم هم بگیرم و وارد دانشگاه
شوم. خودش هم دوباره کنکور داد تا تهران قبول شود.

هر دو یک سال کنکور قبول شدند. اسماعیل رشته علوم تربیتی دانشگاه تهران و معصومه سر
یک اشتباه در وارد کردن کد رشته، به جای دانشگاه اهواز، رشته زمینشناسی دانشگاه
تهران قبول شد. اشتباهی که سرنوشتش را تغییر داد.

حالا دیگر هر دو تهران بودیم. اسماعیل یک سال درس نخوانده دوباره اخراج شد، به جرم
نشر افکار امام در دانشگاه.

در جریان انقلاب، اسماعیل همیشه مرا از وقایع باخبر میکرد. بیشتر به دو همرزم شبیه
بودیم تا پسرعمه و دختردایی. زمستان سال ۵۶ بود که گفت میخواهد بیاید و از من
خواستگاری کند. آن موقع توی کلهام فقط سر و صدای انقلاب بود. خیلی بهم برخورد.
اصلاً خیلی بد میدانستم که دختر و پسری به هم علاقهمند شوند! مدتی ارتباطم را قطع
کردم. حتی تلفن میزد جواب نمیدادم. اما آنقدر آمد و رفت و کسان دیگر را واسطه کرد
تا آخر گفت: معصومه خودت میدانی که ملاک من در انتخاب تو قیافه و ظاهر نبوده. اگر
این قضیه منتفی است بگو تا دیگر من با اصرارم تو را اذیت نکنم. نشستم و با خودم
خلوت کردم. هیچ دلیلی برای رد کردنش به ذهنم نرسید. گفتم که راضی هستم.

از تهران یک اسلحه آورده بود و توی خانهشان به همه آموزش میداد.

یک بار موقع تمرین گلوله در رفت. گلوله خورد به در و دیوار و فرو رفت توی قالی.
تازه به هم محرم شده بودیم و این مثلاً جزء تفریحات ماه عسلمان بود.

دانشگاهها تعطیل شده بودند ولی او در تهران ماند تا انقلاب پیروز شد. سال ۵۸ که
سرمان کمی خلوت شد، تصمیم به عقد رسمی گرفتیم. سادگی و آسانگیری اسماعیل از همان
روز اول معلوم شد. از یکی پول قرض گرفته بود و خودش تنها رفته بود برای خرید! جلوی
ویترین طلافروشی از حلقهای خوشش آمده بود. مغازهدار حلقه را داده بود تا نگاهش کند،
او هم پولش را داده بود و همین جوری گذاشته بود توی جیبش. مغازهدار تعجب کرده بود.

مراسم عروسیمان مختصر و ساده برگزار شد. اسماعیل کت و شلوار پوشیده بود، که گمانم
مال برادرش بود. من هم همینطوری ساده و بدون تشریفات با بلوز دامن سادهای که یکی از
دوستانم دوخته بود و یک چادر سفید. سفره عقد از این سفرههای غذاخوری بود که
گرانترین چیز رویش همان انگشتر صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل بود. حتی از مراسم
عکس نگرفتیم.

پس از مراسم به تهران بازگشتند. اسماعیل از سر دوستی با محسن رضایی به سپاه رفت.
زمزمه حمله عراق که بلند شد، برگشتند جنوب و اسماعیل سپاه آغاجاری را راهاندازی
کرد. وسط مغازه پدر اسماعیل دیواری کشیدند و این اتاق اولین خانه مشترکشان بود. پس
از یک سال به اهواز رفتند.

در یک خانه مصادرهای با چند خانوار دیگر ساکن شدیم. به غیر از یک فرش دوازده متری
چیزی نداشتیم. با قرض و قوله توانستیم زندگی نیمبندی راه بیندازیم. اولین بچهمان را
در همین خانه از خدا گرفتیم؛ ابراهیم. با آمدن بچه نوع مشکلات زندگیمان عوض شد.
ابراهیم بچه ناآرامی بود و اسماعیل هم یک پایش سپاه بود و یک پایش خدا میداند کجا.
بعدها فهمیدم قبل از شروع رسمی جنگ با جهانآرا زد و خوردهایی با عراقیها داشتهاند.

صبح ۳۱ شهریور سال ۵۹ با صدای مهیب و خیلی بلندی از خواب پریدم. صدای شروع جنگ. دو
هفته گذشت که دیگر جنگ رسماً شروع شد.

اسماعیل گفت: توی باغچه حیاط، سنگر درست کن. در باغچه با یک بیلچه سنگر کندم.
ابراهیم زیاد گریه میکرد. از غروب تا چهار صبح. روزها صدای بمباران و موشک و شبها
صدای گریه ابراهیم. شیر خودم کافی نبود و مغازهها هم بسته بودند. اسماعیل هم در
جبهه بود. اگر هفتهای دو شب در خانه میماند، یعنی به من لطف کرده بود.

یک بار بعد از دو سه روز، آخر شب رسید؛ گرسنه. در خانه هیچ چیز برای خوردن نبود.
نان خشکههای لای سفره را با هم خوردیم. به فکر افتاد که دلیلی ندارد در غیاب او
اوضاع بهتر از این باشد. تصمیم گرفت ما جایی باشیم که امنتر باشد. سال ۶۰ به قم
آمدیم. ما را گذاشت و غیب شد.

گفت: اسماعیل! بچه شیر ندارد بخورد. برو بگیر زود بیا. او رفته بود. چهار روز بعد
پیدایش شد با خنده. میگفت: اصلاً یادم رفته بود. داشتم از این خیابان رد میشدم که
یادم آمد، به! من زن و بچهام را گذاشتهام اینجا!

از یکی از دوستان طلبهاش خانهای اجاره کردیم. کپسول گاز گرفتن، مصیبتی بود. از او
قول گرفتم که گاز خریدن با او باشد. گذاشت و رفت. گفت: من تا این کپسول گاز تمام
نشده برمیگردم. اما دو کپسول دیگر تمام شد و او نیامد. پس از آمدنش برای شرکت در
سمیناری به مشهد رفتیم. برای هر دو که تا به حال مشهد نرفته بودیم، سفری به یاد
ماند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.