پاورپوینت کامل مصاحبه علمی;مفهوم شناسی خشونت در گفت و گو با دکتر شهلا اعزازی ۹۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مصاحبه علمی;مفهوم شناسی خشونت در گفت و گو با دکتر شهلا اعزازی ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه علمی;مفهوم شناسی خشونت در گفت و گو با دکتر شهلا اعزازی ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه علمی;مفهوم شناسی خشونت در گفت و گو با دکتر شهلا اعزازی ۹۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۲

دکتر شهلا اعزازی دارای دکترای جامعه شناسی و مدرس دانشگاه علامه طباطبائی است.
خانواده، حوزه کاری او را تشکیل می دهد و درباره آن، تحقیقات مختلفی انجام داده
است، که آخرین تحقیق وی در مورد خشونت علیه زنان می باشد.

به عنوان اولین سؤال که
شاید محمل خوبی برای شروع بحث باشد، بفرمایید اصولاً چه مؤلّفه هایی در تعریف خشونت
برای شما مهم هستند؟ یعنی برای اینکه یک رفتاری را مصداق خشونت تلقی کنید، چه
چیزهایی را در تعریف آن دخالت می دهید؟

خشونت، مقوله های مختلفی را در بر می گیرد
که در تعریف آن باید ملحوظ شوند. معضلی که در مورد خشونت وجود دارد این است که
اولین بار که به خشونت نگاه کردند، خشونت های جسمانی شدیدی بود که فرد را به
بیمارستان می فرستاد. این نگاه از غرب شروع شد؛ حدود سال های ۱۹۶۷، ۱۹۶۸ اولین
نگاه ها به خشونت پدیدار شد و تا الان که حدود سی سال (سه دهه) کار در مورد خشونت
صورت گرفته، انواع و اقسام مختلف آن مشخص شده است که در واقع بسته به جوامع و سطح
آگاهی مردم، انواع آن را باید از هم جدا کنیم. اما به هر حال خشونت های جسمانی، از
جمله آشناترین خشونت ها برای مردم هستند و همین طور است خشونت های روانی. بعد از
آن، خشونت های جسمانی است؛ بدین معنا که در واقع افراد را حبس می کنند و نمی گذارند
با دیگران دارای روابط اجتماعی باشد. حالا می تواند بچه باشد که نگذارند با دوستانش
بازی کند یا فرد بزرگ سال باشد که اجازه ندهند که به خانه پدر و مادرش برود یا
دوستان و فامیل خود را ببیند. از دیگر خشونت ها، خشونت های مالی است که البته
می توان مصادیق دیگر آن را بازگو کرد. اما امروزه بیشتر کارها به خصوص درباره
بچه ها است، به ویژه نگاه ها در کشورهای دیگر بیشتر بر روی بی توجهی نسبت به کودکان
است؛ یعنی آن را که هنوز هم در ایران مطرح نشده به عنوان خشونت می بینند. کودک در
زمینه های مختلف احتیاج دارد و والدین در قبال او مسئول هستند و باید زندگی او را
از هر حیث تأمین کنند. بی توجهی والدین به خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت و
دیگر احتیاجات کودک، این هم خشونت است. اگر بخواهیم در مجموع یک تعریف ساده از خشنت
در درون خانواده ارائه دهیم که شاید در جامعه هم همان معنا را بدهد، باید بگوییم
فردی که در خانواده دارای اقتدار است؛ حالا آن اقتدار هم می تواند جسمانی، مالی،
اجتماعی، عاطفی باشد، که آن هم انواع مختلفی دارد، از این اقتدار استفاده می کند تا
دیگری را به انجام کاری در جهت تمایل خود وادار کند؛ هرچند این کار برخلاف میل فرد
باشد. بنابراین اگر این تعریف را خیلی گسترده در نظر بگیریم، می بینیم که از طریق
کتک زدن می شود. در واقع، خشونت را ما این گونه در نظر می گیریم که معمولاً یک
تضادی در خانواده به وجود می آید و برای حل آن، دست به خشونت می زنند.

شما در تعریف
خشونت، سخن از اقتدار به میان آوردید، حال باید سؤال کرد که اقتدار یعنی چه و آیا
فقط به مردها اختصاص دارد؟

ما معمولاً در جامعه شناسی درصدها را می بینیم. اگر چیزی
در جامعه در صد بالاتری را به خود اختصاص دهد، اول، نگاهمان را به او می اندازیم.
من در تعریف خشونت گفتم فردِ دارای اقتدار، حالا این فرد می تواند فردی مسن، جوان،
زن، مرد، یا حتی بچه باشد. اصلاً معضل خشونت طوری است که نمی توانیم برای آن یک
مجرم در نظر بگیریم؛ بگوییم مثلاً فقط مرد خشونت کند درست است که معمولاً مردها
نسبت به زن ها بیشتر خشونت می کنند، اما اگر نگاهتان را به رابطه والدین و فرزندان
معطوف کنید، می بینید زنان هم به همان میزان و یا گاهی اوقات حتی بیشتر از مردها
نسبت به بچه هایشان (چون بیشتر با آنها در تماس هستند) خشونت می کنند. در رابطه با
خود بچه ها هم خشونت وجود دارد و معمولاً دارای یک سلسله مراتبی نیز هست. معمول آن
این است که برادر بزرگ تر نسبت به بقیه، یا خواهر بزرگ تر نسبت به بقیه خشونت
می کند. حتی گاهی می بینیم فرزندان بزرگ سال نسبت به کهن سالان یعنی پدر و مادر
سالمند خودشان هم اعمال خشونت می کنند. بنابراین نمی توان فقط بر روی یک نفر انگشت
گذاشت؛ مهم این است که بدانیم کدام یک درصد آن بیشتر است.

در اینجا بحث به سمتی
دیگر سوق پیدا می کند و آن اینکه اگر در واقع این دو مؤلّفه را در نظر بگیریم؛ از
موضع اقتدار، دیگری را وادار کردن به کاری برخلاف میلش یا مطابق منبع اقتدار انجام
دهد، حالا با این تعریف مرز بعضی چیزها را باید خشونت درست کنیم؛ مثلاً فرض کنیم در
برخورد با کودک، مرز خشونت و تنبیه چیست؟ آیا به انگیزه ها بر می گردد؟ به رفتار
برمی گردد؟ به غایت برمی گردد؟ به کجا برمی گردد؟

باید تربیت های خشن را با انواع
دیگر تربیت جدا کنیم اگر شما تمرکزتان روی کودکان است، یک اصطلاحی برای کودکان است
که می گویند تا قرن نوزدهم دنیای دارلتأدیب بزرگ برای کودکان بود، برای اینکه نه
ویژگی کودک شناخته شده بود، نه فکر می کردند فرقی با آدم بزرگ دارد و نه تربیت خاصی
در موردش اعمال می شد. گمان بر این بود که بچه ها، بزرگ سالان کوچک اندامند.
آدم های مینیاتوری هستند، هنوز فرقشان فقط با آدم بزرگ این است که قدرت ندارند و
توانایی شان از اینها کمتر است. یکی از چیزهایی که ما خیلی خلط می کنیم این است که
گویا تربیت بدون خشونت امکان پذیر نیست. خوب شما این را در نظر بگیرید، من می خواهم
مثال آن را در نهاد دیگری برایتان بزنم تا شما در خانواده هم بتوانید در نظر
بگیرید. زمانی می گفتند تدریس معلم بدون کتک زدن بچه، امکان ندارد، حتی ضرب
المثل هایی هم در مورد آن وجود دارد. بعد دوباره یک زمانی مطرح کردند که نباید بچه
را در مدرسه کتک بزنید. بعد آموزش و پرورش ایران هر سال تلاش می کند و بخشنامه
می دهد که کتک نزنید. البته هنوز هم در ایران کتک می زنند، ولی درصد آن نسبت به
سال های قبل کمتر شده است. یقیین دانسته باشید که در مدارس غرب بچه هایشان خیلی
عاقل تر از بچه های ما نیستند، آنها هم معضل به وجود می آورند؛ اما شیوه هایی وجود
دارد که کودک را در مدرسه تربیت کنید بدون اینکه کتکش بزنید؛ این شیوه ها برای ما
ناشناخته است، ما نمی دانیم چگونه می توانیم بچه هایمان را بدون اینکه کتک بزنیم،
تربیت کنیم.

منظورم کتک نیست، تنبیه است؟

تنبیه هم درجات مختلفی دارد. شما می توانی
بچه را به دلیل اینکه کار بدی که انجام داده، تنبیه کنی بدون اینکه کتکش بزنی.
اینها دیگر جزء مهارت های زندگی است و از مسائلی است که افراد باید در طول زندگی
یاد بگیرند. معضل ما، در ایران چه در رابطه با بچه ها و چه در رابطه با تضادهای بین
زن و شوهر این است که نمی دانند چه کار کنند. من قبول ندارم افرادی که خشونت
می کنند، ماهیتاً خشن و یا روانی هستند. اینها یک تعارضی در خانواده هایشان به وجود
آمده است، زیرا هیچ کسی به آنها یاد نداده که حل مشکل و تعارض، راه حلهای مختلفی
دارد. یکی از راه های که بی اثرترین است، اما فوری ممکن است اثر بگذارد، خشونت است،
اما نتایج بعدی آن خیلی وحشتناک است. اگر اینها به جایی نرسیدند، ما شرایطی درایم
که جامعه باید به ما کمک کند؛ یعنی مثلاً مشاوره کنند. گاهی پدر و مادر نمی دانند
که چگونه باید با بچه رفتار کنند خوب ما مددکار و مشاور تربیت می کنیم، اینها باید
جایی مستقر باشند که بتوانند مشکل پدر و مادر را به نوع علمی آن حل کنند.

البته بحث
اصلی در این فرصت اختصاص به خشونت خانوادگی میان زن و شوهر دارد.

اگر زن و شوهر در
جامعه با هم ازدواج نکرده بودند، یک سری حقوق اجتماعی برابر با هم دارند؛ به عنوان
نمونه می توانند رأی بدهند، در سن هجده سالگی می توانند حساب بانکی باز کنند، خرید
و فروش کنند و سایر حقوقی که در جامعه وجود دارد. وقتی که اینها با هم ازدواج
می کنند، نباید حقوق اجتماعی شان که در دوران مجردی وجود داشت، از بین برود؛ در
صورتی که ما می بینیم بسیاری از خشونت ها در مورد زنان، ریشه و اساس آن، نظارت بر
رفتار آنان است که با حقوق اساسی فرد جامعه، مغایرت دارد؛ مثلاً هیچ وقت هیچ قانونی
نگفته که زنی نباید ما در خود را ببیند، در حالی که مرد در خانواده می گوید حق
نداری مادرت را ببینی، برای اینکه اخلاقت عوض می شود؛ اینجا دیگر دارد تربیت می کند
ـ البته دیگر کتک هم نیست ـ این در واقع تجاوز به حقوق اساسی افراد است. به این نوع
خشونت، خشونت اجتماعی یا انزوای اجتماعی می گویند. در نتیجه، خشونت رده بندی
می شود. بنابراین مرد به حقوق اجتماعی زن تجاوز می کند، با این توجیه که من شوهر تو
هستم و من باید تو را تربیت کنم. آن هم با این نگرشی که در جامعه وجود دارد که
می گوید: خوب حالا حرف شوهرت را گوش کن، چرا حرفش را گوش نمی کنی؟ در واقع هم جامعه
و هم آن مرد، خشونت را در خانواده شان ترویج می کنند. این یک مرز باریک بین تربیت و
خشونت است. هنوز در خیلی کشورها وقتی یک سیلی کوچک به کودک زده می شود، می گویند
داشتم تربیتش می کردم وگرنه دستش را می سوزاند، اما در ایران، این مغشوش است. عیبی
ندارد؛ شاید ما می توانستیم بگویم یک سیلی کوچک، یک هل دادن کوچک، اینها در مقوله
تربیت جای بگیرد، ولی شواهد نشان داده است که یک سیلی کوچک، یک سیلی سبک، به زودی
به یک سیلی بزرگ تبدیل می شود.

مشکل ما در بحث خشونت علیه زنان، همین است. یکی از
زاویه ها این است که در واقع این تعمیم که در معنای خشونت داده می شود، در بسیاری
از موارد ممکن است به خشونت علیه مردان هم تبدیل شود؛ یعنی ابزار خشونت در دنیای
مدرن بسیار تغییر کرده است و بیشتر به اقتدار برمی گردد؛ یعنی وقتی یک خانمی همین
رفتار را با همسرش دارد و می گوید: با مادرت کمتر رابطه داشته باش یا با خواهرت
نمی توانم رفت و آمد کنم، اگر ما این را تعمیم بدهیم، آن وقت می بینیم که خشونت در
خانواده یک معنای دو طرفه پیدا می کند که البته من با اینها موافق نیستم، ولی سؤال
من این است که چرا محققان از یک جنبه آن یعنی خشونت علیه مردان ] غفلت می کنند؟

مسئله این است که کدام نوع خشونت در جامعه وجود دارد؟ کدام نوع خشونت بیشتر صدمه
وارد می کند؟ آن را اول نگاه می کنیم. ما در اکثر موارد که یک سمینار راجع به خشونت
علیه زنان می گذاریم، یکی می گوید: چرا در مورد خشونت علیه کهن سالان یا سالمندان
صحبت نمی کنید؟ یکی دیگر می گوید: چرا راجع به خشونت علیه کودکان حرفی نمی زنید؟
دیگری می گوید: چرا درباره مردان حرف نمی زنید؟ من باید یک چیزی را بگویم: معمولاً
محققین و جامعه شناسان در کارهای خودشان به دلایل تجربیات و علاقه های مشخصی و یا
به دلایل مشاهداتی که انجام داده اند، به سوی پدیده ای روی می آورند و کار می کنند.
یادتان نرود سی سال روی خشونت کار شد، بعد آن را به سازمان ملل قبولاندند که الان
یک آیتم انواع دیگر خشونت علیه مردان وجود دارد، خودشان باید یک اقدامی بکنند. من
در اینترنت می بینم که سایت های مردان خیلی وجود دارد. الان در غرب یک سری از
مردها، حالا جامعه شناس یا فیلسوف هستند، یک سری از این کارها می کنند. اگر در
ایران هم فکر می کنید این موضوع حاد است و عمومیت دارد، مطرحش کنید. من شخصاً
استقبال می کنم، برای اینکه به عقیده من ما اصلاً مفهوم زندگی خانوادگی را فقط با
تشنج درک می کنیم و حالا این تشنج به این صورت است که یا مرد، زن را کتک می زند (که
این درصدش بیشتر است) یا زن مرد را تحقیر می کند. البته زنان معمولاً خشونت های
کلامی به کار می گیرند، اما یک پدیده خیلی بدی که امروزه تشدید می شود، این است که
زن ها شوهرانشان را می کشند. همسرکشی معضلی است که من و دو سه نفر دیگر از خانم ها
آن را مطرح کرده ایم. منظور از همسر کشی، شوهرکشی است. به نظر من یک علت اصلی تر که
وجود دارد این است که مردم ما ازدواج نمی کنند. برای اینکه همراه داشته باشند، رفیق
یا دوست داشته باشند، یا رو یا رو به معنای واقعی کلمه یعنی همسر داشته باشند؛ آنجا
ازدواج می کنند یا زن به مرد زور بگوید یا مرد به زن زور بگوید. و اگر یکی کوتاه
آمد، آن یکی فوراً به هر طریقی که بتواند شروع می کند. معمولاً بدن زن ها از مرد
ضعیف تر است. تفکری در بعضی زن ها وجود دارد که مگر زن، مرد را می زند؛ بنابراین
بعید است که زنان شوهرانشان را بزنند. البته شاید هم بزنند، چون ما یک کیس هایی
داشتیم که خود مردها اذعان می کردند که همسرمان ما را کتک می زنند. این شاید یک
پدیده شود که به آن علاقه پیدا کنم؛ امروز نه، شاید پنج سال دیگر به آن توجه کنم.
الان زنان، کودکان، دختر بچه ها را می بینیم، به خصوص سالمندان که تعداد آنها زیاد
است و باری بر دوش خانواده هایشان هستند و نمی توانند از آنان نگه داری کنند،
بنابراین ممکن است انواع خشونت ها را روی آنها به کار ببرند.

برگردیم به بحث خشونت
علیه زنان. به نظر شما خشونت در جامعه چه نسبتی با خشونت علیه زنان دارد؟ چه نسبتی
با خشونت در فضای کلی جامعه دارد؛ یعنی اینکه وقتی خشونت در جامعه علیه یک طبقه
زیاد می شود، قطعاً خشونت یک پدیده اجتماعی است که علت های متفاوتی دارد و ما هم که
در جامعه شناسی و علوم اجتماعی بحث آن را مطرح می کنیم، می خواهیم راه برون رفت از
آن را نیز پیدا کنیم و نمی خواهیم تحقیق کنیم که مثلاً این قدر درصد خشونت وجود
دارد. حال وقتی دنبال این تحلیل ها هستیم، چقدر باید نگاهمان به قضای کلی جامعه
باشد؟

اصلاً خشونت خانوادگی تحت تأثیر خشونت اجتماعی است؛ یعنی وقتی ساختار جامعه
خشن است، خانواده هم که یکی از نهادهای جامعه است، بازتابی از ساختار خشن جامعه را
نشان خواهد داد، که منشأ آن یا قانون یا آداب و رسومی حفظ شده است. خشونت خانوادگی
به جامعه بر می گردد و از سوی دیگری خشونت خانوادگی، هنجارهای خشن را در جامعه
تقویت می کند؛ یعنی یک دایره ای می شود که دائماً همدیگر را تقویت می کنند و جامعه
خشن تر می شود. بچه ای که در خانواده فقط یاد گرفته که با کتک راه حل مسائل را پیدا
کند، در جامعه هم با اولین برخورد ـ مثلاً یک تصادف ماشین که اتفاق می افتد ـ به
کتک کاری و زد و خورد توسل می جوید و در این صورت قباحت خشونت از بین می رود و نه
فقط در خیابان کتک کاری می کند، بلکه در خانه اش هم آن را تکرار می کند. ما وقتی
می گوییم خشونت در جامعه وجود دارد، منظورمان این نیست که همه افراد جامعه این کار
را می کنند. درصد زیادی در جامعه هستند که در سلامت زندگی می کنند؛ در خانواده کتک
نخورده اند، اما کسانی که در خانواده کتک خورده اند و با هنجارهای خشونت رشد
کرده اند وقتی در جامعه با افرادی که با این هنجار آشن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.