پاورپوینت کامل خاستگاه های طلاق مدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاستگاه های طلاق مدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاستگاه های طلاق مدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاستگاه های طلاق مدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

خانم استفانی کونتز تاریخ شناس و نویسنده کتب و مقالات بسیار در حوزه ی خانواده، از سال ۱۹۷۵ عضو هیئت علمی مطالعات تاریخ و خانواده در کالج دولتی اورگرین در واشنگتن بوده است. تازه ترین کتاب وی با عنوان ازدواج، یک تاریخ، از اطاعت تا صمیمیت، یا چه طور ازدواج مغلوب عشق شد؟ در سال ۲۰۰۵ منتشر گردید و به زبان های آلمانی، اسپانیایی، نروژی، چینی و ژاپنی ترجمه شده است.

نرخ بالای فروپاشی زندگی زناشویی و دستیابی آسان به طلاق از نظر تاریخی یا میان فرهنگی بی سابقه نیست؛ اما طلاق معاصر در آمریکای شمالی و اروپای غربی خاستگاه ها و مشخصه هایی متفاوت از طلاق در فرهنگ های پیشین دارد. خاستگاه الگوهای طلاق مدرن به بیش از ۲۰۰ سال پیش باز می گردد، به ابداع این ایده ی بی نظیر تاریخی که ازدواج بایستی بر مبنای عشق و محبت متقابل باشد. بنابراین عجیب است که تزلزل ازدواج مدرن از همان ارزش هایی ناشی می شود که رابطه زناشویی را به صدر همه ی دیگر تعهدات خانوادگی و شخصی ارتقا داده است تمرکز احساس، شور، هویت شخصی و خود اعتباری در رابطه ی زوج و محو علایق و وظایف احساسی که فراتر از واحد زناشویی هستند علل مستقیم طلاق می تواند از عواملی به گوناگونی مشخصه های روان شناختی فردی یک یا هر دو زوج تا فشار گرفتاری های اقتصادی و تباهی جامعه گسترش پیدا کند اما در چشم اندازی بزرگ تر نقش طلاق در جوامع مدرن و وقوع نسبتاًٌ بالایش، هر دو از همان عوامل پیچیده ای نشئت می گیرد که ازدواج های موفق را بیش از اکثر دوران گذشته، بنیان سعادت افراد قرار داده و فروپاشی یک رابطه زناشویی را این همه تلخ کرده است.

واژگان کلیدی: ازدواج؛ طلاق؛ خانواده؛ تاریخچه ی ازدواج

برخلاف باور عمومی، فراوانی طلاق در جامعه ی مدرن آمریکا، چندان بی سابقه نیست. مردم شناسان، نرخ های جدایی و ازدواج مجدد را بین بسیاری از جوامع شکارچی و کوچ نشینی و هم چنین در چندین گروه باغداری، گزارش می دهند که کاملا به اندازه ی جوامع مدرن صنعتی هستند. مالزی و اندونزی تاکنون بالاترین نرخ های ثبت شده در نیمه ی اول قرن بیستم را داشته اند، که از نرخ های ثبتی ایالت متحده در سال ۱۹۸۱ پیشی می گیرد و همیشه طلاق فرایندی طاقت فرسا نبوده است. در میان سرخپوستان شوشون[۴]، زنی که طلاق می خواست به سادگی دارایی های شوهرش را که به زن تعلق نداشت خارج از منزل مسکونی قرار می داد. در فرهنگ سیوا[۵] در آفریقای شرقی، وقتی شوهر روستای همسرش را ترک می کرد، بیل، تبر و حصیر خوابش را می برد و این گونه طلاق کامل می شد. در جامعه ی سنتی ژاپن، یک نامه ی ۲/۳۱ خطی همه ی آن چیزی بود که مرد برای طلاق همسرش لازم داشت؛ اما زنان قبل از آن که طلاق بگیرند، مجبور بودند دو سال را در خدمت یک معبد خاص باشند.

در جمهوری روم باستان، اظهار نظری ساده در مورد درخواست طلاق کافی بود تا موجب انحلال یک ازدواج شود. در طول فرمانروایی آگوست؛ بنیان گذار امپراطوری روم (۲۷ قبل از میلاد تا ۱۴ پس از میلاد)، قانونی طرح شد، مبنی بر آن که هفت شاهد برای اظهار نظر طلاق لازم بودند، اما دولت تا چهار قرن بعد، هیچ سندی را رسمی تر از یک تذکر ساده ی همسر متارکه کننده ثبت نکرد که توسط این شهود امضا شده باشد. برخلاف روال بعدی که کلیسای اولیه مسیحیت در اروپای قرون وسطی، طلاق را به چندین دلیل مجاز می شمرد؛ بعضی از شوراهای مسیحیان محلی حتی چیزی معادل طلاق بدون تقصیر[۶] داشتند که در آن زوج ها می توانستند از هم جدا شوند- بعد از آن که سوگند می خوردند زندگی مشترک بین ما غیر ممکن شده است یا در ازدواج به گفته ی خداوند هیچ احسانی وجود ندارد (گیز و گیز، ۱۹۸۷، ص ۵۶).

اما در بیشتر تاریخ بر خلاف این پیشینه های حیرت انگیز، دلایل طلاق به خصوص در جوامع پیچیده و لایه لایه کاملاً با امروز متفاوت و دستیابی به آن نیز اغلب نابرابر بود. در بسیاری از تمدن های پدرسالاری جهان باستان، طلاق در درجه ی اول یک حق انحصاری مردانه بود. در روم باستان، برخلاف آمریکای مدرن، طلاق بیش از همه در میان طبقات مرفه شایع بود که در آن بسیاری از افراد شریک زندگی شان را به اندازه ای عاری از احساس، عوض می کردند که ما ممکن است اشتراک اینترنتی مان را تغییر دهیم، تا منافع بیشتری از خویشاوندان سببی به دست آورند. در اروپای ابتدای قرون وسطا، مردی از طبقه بالا اغلب در صورتی دنبال طلاق بود که همسرش نمی توانست برای او وارث مذکری بر جای گذارد. در چین، اگر زن رابطه مرد را با والدینش خراب می کرد یا اگر والدین مرد، فکر می کردند دلبستگی مرد به زن مانع از انجام وظایف مربوط به فرزندانش می شود، می توانستند او را وادار کنند همسرش را پس بفرستد (پس فرستادن کلمه ای به جای طلاق بود که در اصل به معنای بیرون راندن همسر است).

دلایل طلاق در بیشتر دوران گذشته، متفاوت بود؛ زیرا دلایل ازدواج تفاوت داشت. برای هزاران سال، ازدواج، پیمانی به منظور شکوفایی فردی و بهره مندی متقابل زن و مرد و فرزندان شان نبود و مردم ازدواج می کردند تا خویشاوندان سببی متنفذی پیدا کنند، بر ادغامات بازرگانی تأثیر بگذارند، سرمایه را افزایش دهند، وضعیت اجتماعی شان را بهبود بخشند، اتحادهای نظامی شان را قطعی کنند یا نیروی کار خانواده را گسترش بدهند. عشق رؤیایی در گذشته ناشناخته نبود، اما رابطه ی نزدیکی با ازدواج نداشت. در هند باستان، عاشقی پیش از ازدواج به عنوان عملی غیر مسئولانه و ضد اجتماعی تلقی می شد. فرانسویان در قرون وسطا، عشق را به عنوان شکلی از جنون تعریف می کردند که می توانست با آمیزش جنسی با معشوق یا با فرد دیگری، درمان شود. اکثر جوامع در سراسر اعصار، مردم را از ازدواج برای چنین دلیل لذت طلبانه و متزلزلی به عنوان عشق منع می کردند (کونتز، ۲۰۰۵). حتی در فرهنگ هایی که در آن همسران بعد از ازدواج به پرورش عشق تشویق می شدند، به ندرت همه ی سرمایه های عاطفی و علایق شخصی شان را در همان یک جا می گذاشتند. در اروپا و آمریکای قرن هفدهم، رهبران مذهبی پروتستان و کاتولیک به زوج ها توصیه می کردند با فردی ازدواج کنند که می توانست به آن ها عشق را بیاموزد و هشدار می دادند که حتی بعد از ازدواج هم، عشق زیاد، شکلی از بت پرستی است که باید از آن اجتناب کرد. آن ها زنانی را نکوهش می کردند که از اسامی خودمانی محبت آمیز برای شوهران شان استفاده می کردند، چون چنین صمیمیتی تمایل به ممانعت از روابط اقتداری داشت که بنیانی برای ازدواج معقول به شمار می رفت. درست پس از قرن هجدهم بود که رمان ها و دفترچه های خاطرات فاش کردند که مردم به اندازه ی روابط خواهر و برادری، احساسات صرف رابطه ی زناشویی می کنند.

افزایش عشق رؤیایی و پاورپوینت کامل خاستگاه های طلاق مدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

خاستگاه های الگوهای طلاق امروزی، ریشه در بروز همان ارزش هایی دارد که سرانجام رابطه ی زناشویی را در صدر همه ی دیگر تعهدات شخصی و خانوادگی نشاند: تمرکز احساس، شور، هویت شخصی و خود اعتباری در رابطه ی زوج و محو علایق و وظایف احساسی که فراتر از واحد زناشویی هستند.

امروز عوامل کنونی طلاق برای هر زوج خاص ممکن است از عواملی به گستردگی مشخصه های روان شناسی شخصی یکی از طرفین یا هر دو آن ها تا فشار گرفتاری های اقتصادی و تباهی اجتماعی تغییر کند؛ اما در چشم اندازی وسع تر، هم نقش طلاق در جوامع مدرن و هم وقوع نستباً بالایش از همان رویدادی سرچشمه می گیرد که ازدواج های موفق را چنین بیش از سراسر دوران گذشته کانون سعادت فرد و تیرگی یک رابطه زناشویی را این همه دردناک قلمداد می کند: این آرمان دقیقاً غیر سنتی که ازدواج بایستی قدرتمندترین تعهد در زندگی افراد باشد.

این تصور افراطی که ازدواج باید بر مبنای عشق و رفاقت باشد، فقط تحت نفوذ عصر روشنگری و مکاتب فردگرایانه ی فرانسوی و انقلاب های آمریکایی شروع به توفیق در پذیرش گسترده در اروپای غربی و آمریکا کرد. تقریباً بی درنگ محافظه کاران امروزی – مدافعان چیزی که از آن پس به عنوان ازدواج سنتی تلقی شد- هشدار دادند که عشق، مرگ ازدواج خواهد بود. آن ها استدلال می کردند که جامعه نیاز دارد برخی افراد، آن هم با زوج های مناسب ازدواج کنند. چه طور آن ها را ملزم خواهیم کرد چنین کاری را انجام دهند اگر بتوانند در مواردی که عاشق شریک مورد نظرشان نیستند استنکاف کنند؟ چطور می شود آن ها را از مطالبه ی حق طلاق در جایی که عشق مرده است، منع کرد؟ در حالی که جامعه نیز علاقه مند به جلوگیری از ازدواج برخی از مردم است. یکی از نگرانی های محافظه کاران قرن هجدهم در خطر مطالبه ی حق ازدواج توسط مردم فقیر بود. آن ها وحشت داشتند که مبادا افراد فقیر بتوانند حق ازدواج عادلانه را به خاطر عشق به یکدیگر، مطالبه کنند.

بعدها معلوم شد پیش بینی های نگران کننده ی محافظه کاران اجتماعی، عجولانه بوده است. گر چه تقاضاها برای دستیابی آزدانه تر به قوانین طلاق فوراً توسط بسیاری از حامیان پیوند عاشقانه، افزایش یافت و انقلاب فرانسه به طور موقت طلاق را آسان تر از آن چیزی ساخت که دوباره تا دهه ی ۱۹۷۰ شد؛ اما افزایش نرخ طلاق کاملاً تدریجی بود. طلاق آسان، توسط وابستگی اقتصادی زنان به ازدواج و توانایی نخبگان اقتصادی، سیاسی و مذهبی محلی برای جریمه ی تجرد و طلاق زنان و مردان مهار می شد؛ اما مثل روز روشن بود، همچنان که آرمان روابط صمیمانه زناشویی گسترش یافت، بسیاری از کشورها آیین نامه های حقوقی شان را در آن زمان لیبرالیزه کردند و در جای دیگر، قضات درباره ی مبنای پرونده به پرونده زوج هایی که در جستجوی طلاق بودند، همدلی بیشتری نشان دادند. در آمریکا قبل از سال ۱۸۴۰، کمتر از نیمی از ایالات، بدرفتاری را به عنوان دلیلی برای طلاق پذیرفتند و وقتی این کار را انجام دادند، ناگزیر بدرفتاری به منتها درجه ی خود رسید. ولی بعد از سال ۱۸۴۰، بدرفتاری کم کم تعریف آزادانه تری پیدا کرد و تا سال ۱۸۶۰ اکثریت ایالات نیز اجازه ی طلاق برای پرونده های افراد دائم الخمر را صادر کردند. طلاق هم چنین به طرز چشمگیری در کانادا و عمده ی کشورهای اروپای غربی آسان تر شد. قانونی سازی انقلاب فرانسه برای طلاق که ناپلئون در سال ۱۸۱۶ لغوکرده بود، دوباره در سال ۱۸۸۴ وضع گردید.

ناظران اندیشمند آن روزگار احساس می کردند که این تغییرات دلالت بر وقایع بدتری دارد. در سال ۱۸۵۶لیدیا ماریا چایلد[۷]، فعال ضد بردگی، هشدار داد که وقتی چنین بلایی سر ازدواج بیاید، جامعه بر روی آتشفشانی متلاطم می ایستد که توسط نازک ترین لایه ی ممکن، فعالیت آتشفشانی از آن جدا می شود (جفری، ۱۹۷۵، ص ۱۲۳).

بین سال های ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰، ایالات متحده افزایش ۷۰ درصدی طلاق را تجربه کرد. در سال ۱۸۹۱، استادی از دانشگاه کرنل[۸]، پیش بینی نامعقولی کرد که اگر این روند در نیمه ی دوم قرن نوزدهم ادامه یابد تا سال ۱۹۸۰ بیشتر ازدواج ها به طلاق منتهی خواهد شد تا مرگ (گلدتروپ، ۱۹۸۷). چنان که معلوم شد او در محاسبه فقط ۱۰ سال جلوتر تخمین زده بود.

با افزایش نرخ طلاق که مردم آن روزگار را حیرت زده کرده بود، هنوز تعداد طلاق های رسمی (جدایی های غیر رسمی مسئله ی دیگری بودند) به طرز مضحکی نسبت به استانداردهای امروزی کوچک بودند. در سال ۱۹۰۰ در هر ۱۰۰۰ مورد ازدواج فقط هفت دهم طلاق در ایالات متحده وجود داشت در حالیکه در اروپا اکثر کشورها، تعدادی کمتر از دو دهم طلاق در هر هزار نفر را داشتند بنابراین به سهولت می توان درک کرد که چرا بسیاری از مردم امروز با نگاه به گذشته، قرن نوزدهم را به عنوان زمان ثبات زناشویی می بینند و از شناخت تغییرات مسلمی عاجز هستند که توسط این ایده ی افراطی به جریان افتاده بود که ازدواج بایستی بر عشق بنا شود.

دلیل اینکه انتظارات فزاینده درباره ی عشق و ازدواج در سراسر لایه ی نازک ثبات سطحی در قرن نوزدهم رخنه نکرد آن بود که این آرمان ها، هنوز منحصر به بخش کوچکی از جمعیت بود – اکثر گروهی که به خوبی معرفی شدند، اما بی تردید نه اکثریت نمایندگان توده ی مردم و نه حتی آن هایی که با بیشترین اشتیاق، هدف نیل به سعادت از طریق ازدواج را می پذیرفتند- هنوز بسیاری از ارزش های قدیمی تر و قیدهای اجتماعی را که برای طلب خوشبختی کامل در ازدواج و زندگی شخصی خصمانه بود، کنار نگذاشته بودند. وقتی ویکتوریایی ها شکست خوردند در این مورد که چه طور انتظار بهترین ازدواج را داشته باشند و بدترین نوع آن را تاب بیاورند، ضابطه مندی های پنهانی برای آن نداشتند؛ بلکه آن ها پذیرش بسیار بیشتری در مقایسه با آن چه ما امروز در شکاف عظیمی میان لفاظی و واقعیت؛ انتظار و تجربه ی واقعی قرار گرفته ایم، داشته و قسمت اعظم آن به این خاطر بود که آن ها تا آن وقت، هیچ حق انتخاب دیگری نداشتند و مردم هم چنین از ورود مفاهیم ضمنی ازدواج عاشقانه به نتیجه گیری منطقی شان نهی می شدند و توسط باز تعریف خشک اختلافات جنسی که گونه های اولیه ی وصلت عاشقانه را در بر می گرفت؛ ویکتوریایی ها، عشق را به منزله ی وحدت دو موجود مخالف تعریف می کردند. گویا تفاوت بین زنان و مردان بود که باعث می شد آن ها عاشق یکدیگر شوند. زنان، مردان را به خاطر قدرت و دانش شان نسبت به جهان خارج، دوست داشتند و مردان، زنان را به خاطر خلوص، شکنندگی، و محافظت شان از دانش جهان خارج، دوست داشتند. ولی در عمل، جدایی حوزه های مردانه و زنانه و تب خلوص زنانه، هیجانات احساسی و جنسی میان زنان و مردان را به وجود آورد. زنان، اغلب به مردان به عنوان جنس خشن تر اشاره می کردند. مردان از دوگانگی هولناکی درباره ی روابط جنسی با زنان خوب – نوعی از زنان که آن ها را به عنوان همسر می خواستند- رنج می بردند (کونتز، ۲۰۰۵).

بنابراین برخلاف بزرگداشت مطلق جامعه از عشق رویایی و عشق ازدواجی، تجربه ی صمیمیت زناشویی در قرن نوزدهم، هنوز کاملاً توسط استانداردهایی محدود می شد که در قرن بیستم رواج یافتند. تعداد بسیار اندکی از ازدواج ها بر مبنای مذاکره ی متقابل بودند. اکثر زنان وظیفه شان را برای اطاعت از شوهران شان بدیهی می پنداشتند و اکثر مردان در صورت لزوم، تحمیل چنین تمکینی را حق مسلم خود می دانستند و بسیاری از زنان و مردان در دوستی های هم جنس، الفتی بیش از رابطه عاشقانه یا ازدواج می دیدند.

زمانی که این محدودیت ها در مورد صمیمیت و امور جنسی زناشویی از بین رفت، مردم به درستی چگونگی نازکی لایه ای را کشف کردند که آرمان های زناشویی عصر ویکتوریا را از انفجار انتظارات جدید درباره ی عشق، نقش های جنسیتی و ازدواج جدا می کرد. این در سال های اولیه ی قرن بیستم رخ داد، وقتی آرمان پیوند عاشقانه تا میل جنسی و رضایت میان زن و شوهر و نیز جدایی انعطاف ناپذیر نقش های جنسیتی، گسترش یافت و فضا آرام آرام شکسته شد.

نوسازی پیوند عاشقانه

امروز، اغلب شعر و فلسفه ی سنت شکنانی را می خوانیم که آرمان های جدید درباره ی مسایل جنسی را در دهه ی ۱۹۲۰ پرورش دادند؛ اما در حقیقت انقلاب جنسی عمدتاً محصول تلاش های طرفداران وصلت عاشقانه در طبقه ی متوسط بود- افرادی که می خواستند ازدواج هایشان را از تنش های قرن نوزدهمی اش نجات دهند و بر گرایش مردان و زنان طبقه ی متوسط در اواخر قرن نوزدهم برای اجتناب یا تعویق ازدواج فایق آیند. طی دو دهه ی اول این قرن جدید، مصاحبت نزدیک جوانان طبقه ی متوسط که متمایز از دوره ی ویکتوریا بود، راه را برای قرارهای ملاقات و آرمان بسیار بیشتر جنسی شده ی رابطه ی عاشقانه، باز کرد. این انقلاب جنسی بیش از آن که طغیانی علیه ازدواج باشد، ارزش گذاری جدیدی از عشق به جنس مخالف بود. آرمان های فرهنگی با ترفیع وصلت زناشویی تا جایگاهی والا، روابط هم جنس و علقه های نزدیک به والدین یا خواهر و برادران ازدواج نکرده را تحقیر کردند.

مردان و زنان دهه های ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ بیش از پیش انتظار داشتند تا خرسندی های مهم زندگی شان را از عشق و ازدواج به دست آورند. بسیاری از ازدواج ها رضایت بخش تر، صمیمانه تر و آتشین تر از آن چیزی شدند که زوج های گذشته جرئت کرده بودند به آن امید داشته باشند؛ اما وقتی که ازدواج از تأمین خرسندی های موعود توسط فرهنگ عامه و متخصصان فزاینده ی حرفه ی مشاوره ی ازدواج شکست خورد، انتظارات بالاتر از ازدواج، یأس بزرگ تری را نیز به ارمغان آورد.

باز محافظه کاران روزگار، تأثیرات تضعیف کننده ی گسترش استانداردهای عالی تر برای سعادت زناشویی را بهتر از نوگرایان فهمیدند. فلیکس آدلر[۹](۱۹۱۵)؛ اخلاق گرای مشهور، مصیبت طلاق را به علت تقدم انتخاب شخصی و عشق در تصمیمات مربوط به ازدواج، نکوهش کرد. او نوشت انتخاب آزادانه ی همسر توسط افراد جوان می تواند از برخی فجایع حاصل از ازدواج های طرح ریزی شده، جلوگیری کند؛ اما مجموعه ی جدیدی از مصائب را به بار آورده است به خاطر ادعا به آن که اکنون هیچ چیزی جز سعادت مادام و موسیو در نظر گرفته نمی شود . آدلر به این نگرش مخرب حمله کرد که شوهران و همسران بایستی دوست و همدم یکدیگر باشند. او هشدار داد رفاقت برای طرح ازدواج، متعارض و نفرت انگیز است. رفاقت بستگی به انتخاب آزادانه دارد و انتخاب آزادانه می تواند فسخ شود. هیچ چیز ثابتی در مفهوم رفاقت وجود ندارد. آدلر توضیح داد سعادت یک همراه، و یک ضمیمه ی [ازدواج] است و شما نمی توانید آن را والاترین هدف قرار دهید، بدون آن که به این موقعیت غیر قابل تحمل منتهی شود که ازدواج بایستی با پایان سعادت خاتمه یابد(صص۲۱-۱۰ و ۴۷).

کارشناسان حرفه ی جدید مشاوره ازدواج که در دهه ی ۱۹۲۰ پدیدار شد، با این نقطه نظر موافق نبودند. آن ها معتقد بودند تأکید بر ارضای جنسی و عاطفی برای بنای ازدواج به تدریج نرخ های طلاق را پایین خواهد آورد؛ اما معلوم شد محافظه کاران پیش گویان بهتری هستند. نرخ طلاق در طول دهه ی ۱۹۲۰ سر به فلک گذاشت و مردم به نحوی فزاینده، برای طلاق تشکیل پرونده می دادند؛ به این دلیل که ازدواج هایشان، عشق، دوستی و الفت عاطفی ایجاد نمی کرد؛ به جای آن که علت طلاق بدرفتاری شریک زندگیتان یا شکست در ایفای نقش های زناشویی به عنوان نان آور یا خانه دار باشد.

تا اواخر دهه ی ۱۹۲۰، آمریکا را هراس از آینده ی ازدواج فرا گرفت، درست به همان اندازه ای که دوباره در دهه ی ۱۹۸۰ ظاهر شد. بسیاری از معاصران از این آینده مأیوس شدند. مقاله ی روزنامه ای این سئوال را مطرح می کرد: آیا ازدواج ورشکست شده است؟. والتر لیپ من[۱۰]، نویسنده ی روزنامه هشدار داد که گسترش کنترل زاد و ولد، حفظ پاکدامنی زنان را غیر ممکن ساخته است. در سال ۱۹۲۸، جان واتسون[۱۱] ،یک روان شناس کودک اهل مطالعه در ایالات متحده، پیش بینی کرد تا ۵۰ سال آینده هرگز چیزی به عنوان ازدواج وجود نخواهد داشت (گلز، ۱۹۹۵، ص ۳۰۴).

در سال ۱۹۲۹، ساموئل اسمال هوسن[۱۲]، مفهوم بحران را به ایجاز خلاصه کرد: ارزش های قدیمی تر رفته اند. به طور برگشت ناپذیر… ما در وضعیتی از سردرگمی بی حاصل زندگی می کنیم. بی ثب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.