پاورپوینت کامل طنز;اگر خوب باشد، بوسیدنی است ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طنز;اگر خوب باشد، بوسیدنی است ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طنز;اگر خوب باشد، بوسیدنی است ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل طنز;اگر خوب باشد، بوسیدنی است ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۵۲

داخلی روز

اتاقی ساده با وسایلی محدود. در میان اتاق، ساکی سبز رنگ که بعضی از وسایلش بیرون ریخته و بقیه هنوز درون ساک است. جوانی پشت به دوربین و رو به پنجره ایستاده و تسبیحی را از پشت در دستش می چرخاند. صدایی فضا را را می شکند.

آخیش، راحت شدم. دیگه داشتم تا می خوردم. خدا خیرت بده اخوی، بعد از یک هفته ما رو از زیر اونهمه وسیله و خرت و پرت در اُوردی.

جوان بر می گردد. ظاهری ساده دارد. پیراهن سفیدش را روی شلوار انداخته و ریش تُنکش را که فقط قسمتی از صورتش را پوشانده بلند کرده است. با نگاهی به ساک و اطرافش می گوید:

هان! چیه باز دوباره موتور آه و ناله و نفرینت روشن شد؟! اینم جای تشکرته؟! و الله مردم می میرن برای مسافرت. با این وضع سهمیه بندی بنزین و بلیط اتوبوس و قطار و هواپیما و گرونی هتل و مسافر خونه، کی دیگه می شه راحت سفر کرد؟! اُنوقت جنابعالی به جای تشکر و دست مریزاد، هی غُر بزن و آه و ناله کن.

یواش اخوی! بذارین ما هم در معیتتون باشیم. خیلی تند حرکت نفرمایین جریمه می شین. لطفاً بزارین این یکی دو روز آخر این دهان کاغذی ما بسته بمونه.

جوان به طرف ساک می آید. بالای ساک می ایستد و با تحکم و تندی می گوید:

مثلاً چی می خوای بگی؟! با این وزن و جاگیری که داری هر دفعه با خودم برت می دارم، می برم این ور و اُنور؛ این هم جوابمه؟! می دونی اصلاً تو بایدتو همون قفسه و کنج اون حجره تاریک اینقدر بمونی تا بپوسی.

آخه چه فایده. مگه من مارکو پولوام که از این جا رفتن و اونجا رفتن خوشم بیاد. با این وضعی که شما برای ما درست کردی، زندان ابو غریب برام بهتره اخوی. بابا، کار من چیز دیگس، وظیفه من امر دیگس. اصلاً مگه من گفتم منو با خودت ببری مسافرت؟! معلوم نیست چطه که هر دفعه ما رو آلاخون بالا خون می کنی با این سنگینی و بد حجمی می کشی این ور و انور. تا روز آخرم که محض رضای خدا یه سری به ما نمی زنی. فقط دلت می خواد همرات باشم، اما چه فایده؟! اصلاً انگار فلسفه وجودی ما یادت رفته.

جوان شاکی می شود. روی زمین روبروی ساک می نشیند و به درون

ساک خیره می شود و می گوید:

یا الله بفرمایین تو، پشت در بده! بفرمایید پشت تریبون، نه اصلاً بفرمایید بالای منبر، یه کم مارو ارشاد کنید. حالا که اینطور شد خیلی خ