پاورپوینت کامل اقتراح ;وحدت شناسی در نظر و عمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اقتراح ;وحدت شناسی در نظر و عمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اقتراح ;وحدت شناسی در نظر و عمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اقتراح ;وحدت شناسی در نظر و عمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۴

مقدمه

وحدت حوزه و دانشگاه، موضوعی است که بیش از دو دهه مورد گفت و گو قرار گرفته است و به عنوان یک موضوع مهم و بنیادین در تعامل این دو نهاد مطرح شد و می شود. پیش درآمد هر گونه برنامه ریزی در این زمینه، روی آوری به گونه ای تلقی های مشترک و یا حداقل شفاف از این موضوع است. به این منظور با چند تن از صاحبنظران در مورد این بازخوانی و برداشت ها از این محور به گفت و گو پرداختیم. حاصل و ره آورد آن را در این بخش، ملاحظه می کنید:

حجت الاسلام و المسلمین علیرضا اعرافی

۱. وحدت حوزه و دانشگاه نباید به مثابه یک امر فانتزی و تقننی، در میان دانش آموختگان و دانش پژوهان این دو نهاد، تلقی شود، چرا که از منظر تاریخی، سیاسی، جامعه شناختی و مدیریتی «همگرایی و تعامل نخبگانی»، در راستای رشد و توسعه کشور و نیز تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی و تأمین منافع ملی، یک ضرورت اجتماعی و راهبرد کلان و بنیادی، است. از این رو است که همگرایی و همکاری این دو نهاد که نماد نخبگان کشوراند، افزون بر نقشی که هر گونه همگرایی اجتماعی در هم افزایی و بهره دهی بهینه سرمایه ها و پیشرفت پر شتاب تر دارد، از یک کارکارد ویژه و نقش ممتاز در جلوگیری از سقوط و انحطاط کشور و در سلامت روانی جامعه و در غلبه بر گسست های اجتماعی دارد، و به همین دلیل تعامل و وحدت دو نهاد یک حق مهم اجتماعی برای مردم و جامعه است و باید آن را از نخبگان و منتسبان به این دو نهاد، مطالبه نمایند.

۲. گسست نخبگان از عوامل مهم در شکل گیری سایر گسست های اجتماعی و سیاسی است، بدون آن که بخواهیم همه گسست های اجتماعی در قلمروهای سرزمینی، نژادی، دینی، مذهبی، زبانی، سیاسی و اجتماعی را به این گسست فرو بکاهیم، اما از اهمیت و نقش بنیادی این گسست در دیگر انواع و نمودها نباید غفلت ورزید، پیشینه تاریخی تطورات اجتماعی و سیاسی ایران وبل بسیاری دیگر از کشورهای نشان دهنده نقش بارز پیوست و گسست نخبگان و حوزه و دانشگاه در ترقی و تنزل اجتماعی و سیاسی است.

۳. در تحقق همگرایی و همکاری حوزه و دانشگاه نباید سطحی اندیشید و به شعار بسنده کرد و از تبلیغات شعار زده و روش های تحمیلی و تکراری و سیاست زده باید پرهیز کرد، اما این همه به معنای غفلت از این اصل مهم و دست کشیدن از فرهنگ سازی و زمینه سازی درست در دو نهاد و در سطوح اجتماعی نباید تفسیرشود، این فرهنگ سازی از

آموزش و پرورش باید آغاز و تا همه سطوح اجتماعی و سیاسی گسترش یابد.

۴. وحدت و همگرایی حوزه و دانشگاه در دو سطح قابل تفسیر است:

الف. در سطح منافع ملی ؛ از منظر تأمین منافع ملی مقوله وحدت دو نهاد با قطع نظر از آرمان های اسلامی و دینی و مذهبی و انقلابی، امری است همه هموطنان باید بدان اهتمام ورزند، این مقوله بر اساس واقعیت فرهنگی و اجتماعی این کشور مبتنی است، زیرا این دو نهاد در همه ساحت های زندگی مردم، مؤثراند و هر گونه ناسازگاری و گسست آن دو آثار ویرانگری در زندگی مردم به جا خواهد گذارد.

نتیجه این منطق ضرورت تعامل حداقلی میان این دو نهاد است.

ب. در سطح آرمانی: در این سطح وحدت و تعامل بر پایه های اعتقادی و معرفتی و در تداوم آن بر مبانی دینی و آرمان های انقلاب اسلامی، استوار است، وحدت در این سطح وحدت بنیادی تر و مبتنی بر اهداف ژرف تر است.

۵. دورنمایه اصلی و هسته محوری وحدت «اشتراک در هدف و آرمان» و «هم آهنگی» است، به هر اندازه دو نهاد بر اهداف بیشتر توافق و مشارکت داشته باشند دستیابی به وحدت میسرتر است، البته توافق بر سیاست ها، سازوکارها و شیوه های دستیابی به اهداف نیز مهم است، در پرتو «هماهنگی» و هدف مشترک ساحت های دیگر بدین قرار است:

الف. هم اندیشی و تشریک مساعی در حوزه های معرفتی مشترک به ویژه علوم انسانی و اجتماعی و نیز پژوهش های کاربردی مشترک.

ب. «همگرایی» و درک متقابل از یکدیگر و تعاطف و تعامل روحی و عاطفی.

ج. «همکاری» در عرصه های اجرایی و مدیریتی.

۶. حوزه و دانشگاه در ایران باید در مقوله تعامل علم و دین و همکاری و هم افزائی نهادهای مسئول در دو قلمرو؛ با نگاه بین المللی الگوی مناسبی طراحی و ارائه نماید تا در کشورهای دیگر نیز مورد توجه قرار گیرد، زیرا و پیوست و گسست نخبگانی مقوله ای است که با تفاوت رویکرد و جایگاه و چگونگی در کشورهای دیگر اسلامی هم مصداق و زمینه دارد.

۷. تحولات گسترده ساختاری، آموزش، فرهنگی و پژوهشی حوزه و دانشگاه و رشد نهادهای تلفیقی در حوزه و دانشگاه و پرورش دانش آموختگانی که از دانش های اسلامی و نوین بهره برده اند، شرائط جدیدی را در کشور فراهم آورده است و از این سرمایه می توان برای تقارب فکری و تعامل رفتاری و پایه ریزی حرکت های نو و جهش های بزرگ علمی و اجتماعی و فرهنگی، بهره برد.

۸. مقوله وحدت و همگرایی، ضمن پیشرفت های فراوان، مواجه با آسیب ها و چالش های مهمی است که همه اندیشمندان باید از آن غفلت نورزند و همواره آن را در قالب های نو و متناسب با تحولات و شرایط اجتماعی و سیاسی کشور و جهان، باز سازی نمایند.

حجت الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا

تفسیرها و رویکردهای مختلفی نسبت به وحدت حوزه و دانشگاه وجود دارد؛ این تفسیرهای مختلف، به دلایل گوناگونی صورت پذیرفته است. مهم ترین دلیل این اختلاف تفسیرها، نحوه نگاه به هویت علم است و به طبع آن تقسیماتی که درباره علم وجود دارد. این مسئله در جایگاه حوزه و دانشگاه و چگونگی تأمل در این دو، بسیار مهم و تأثیر گذار است. البته ممکن است دیدگاه های دیگری هم، از جهات مختلف وجود داشته باشد. برخی ها به مسئله بیشتر نگاهی فرهنگی دارند؛ برخی هم از منظره سیاسی به مسئله می نگرند و… این دیدگاههای مختلف می تواند در نحوه پردازش و نیز نوع تعامل میان حوزه و دانشگاه تاثیرگذار باشد. ممکن است رویکرد برخی بیشتر نگاهی عاجل باشد یا اینکه آجل باشد.

این دو مسئله ممکن است بیانگر دو تفسیر باشد. یا بیشتر در پی اهداف سیاسی وحدت را دنبال می کند یا اینکه تنها در پی تفسیر فرهنگی یا اجتماعی به این مسئله بپردازند.

به نظر بنده، منشأ اختلافات موجود در مسئله وحدت حوزه و دانشگاه به دیدگاه های مختلف موجود مربوط نیست. مهم ترین مسئله در این میان، نحوه نگاه این دو نهاد، به علم است. برای مثال تا زمانی که رویکرد پوزیتویستی به علم وجود داشته باشد (که البته این رویکرد در محیط های دانشگاهی نسبت به معنای علم وجود دارد)، تفسیر رابطه میان وحدت حوزه و دانشگاه را تحت تأثیر قرار می دهد. علم حلقه معرفتی مشخصی است که صورت ثابتی دارد؛ اما فرهنگ، حوزه های معرفتی غیر علمی است. منظور از فرهنگ حوزه های معرفتی غیر علمی ای است که در جامعه وجود دارد و کار حوزه علمیه در چنین دیدگاهی( پوزیتویستی) کار علمی نیست. علم نیز هنجار سازی یا حکم هنجاری یا حکم ارزشی نمی کند. حوزه علمیه در جامعه آگاهی ارزشی تولید و توزیع می کند و به هنجارها و آرمان ها جهان بینی می دهد؛ اما علم نباید به این کارها بپردازد. علم، دانشی ابزاری است و تعامل این دو باید از این سنخ باشد. این تفسیر ممکن است گاهی در حوزه هم وجود داشته باشد. اوایل انقلاب، به لحاظ تاریخی چنین تفسیرهایی درحوزه نیز مطرح می شد؛ اما باید توجه داشت که معنای پولویتویستی علم در محیط های مرجع که برای علم دانشگاهی هم مرجع است، در دنیای غرب نیز گرفتار تزلزل شده است و تعریف های ما بعد تجربی و پسامدرن نسبت به علم، در حلقه فلسفه علم، به تدریج به صورت جدی جا باز کرده است. از این زاویه نحوه تعامل حوزه و دانشگاه، بیش از آن است که دو بخش جدای از هم باشند. دو حوزه معرفتی جدا بایدبا هم تعامل های بیرونی داشته باشند، بلکه در درون معرفت علمی و نظریه ها و تئوری هایی که در آنجا مطرح می شود، همان علمی است که در خارج، امروزه به نام علم می شناسیم .

انباشت تئوری های همین علم از مفاهیم و معانی فرهنگی سرشار است که در درون خود این علوم تعیین نمی شود. نظریه های علمی با حوزه های فرهنگی، هنجاری و ارزشی خود، ارتباط درونی خاصی دارند، این مسئله حتی با ساختارهای اجتماعی خود و نیز با نظام های اجتماعی غیر از نظام فرهنگی ارتباط دارند؛ یعنی نه تنها با فرهنگ جامعه خودشان، بلکه با قدرت، سیاست و اقتصاد جامعه خود نیز ارتباط علمی و معرفتی دارند. این دیدگاه ها، به صورت جدی در قلمرو فلسفه علم مطرح می شود؛ اگر به این دیدگاه معتقد باشیم یا بدان توجه کنیم، بر اساس این دیدگاه ها، تفسیر ارتباط حوزه و دانشگاه، صورت دیگری می پذیرد؛ یعنی اگر حوزه کانون نرم ها و هنجارهای ارزشی و دینی است که در فرهنگ و تاریخ ما حضور دارد و زنده است، ارتباط آن با سیستم معرفت علمی نمی تواند ارتباطی بیرونی باشد، بلکه مبانی دینی ارزش ها و هنجارها و هستی شناسی دینی و متافزیک دینی، باید در دل تئوری ها و تفسیری که از طبیعت ارائه می کنیم، حضور داشته باشد و تئوری ها با این مبانی ها اشباع بشود، چنان که تئوری هایی که اکنون در دانشگاه ها، در حوزه های علمی موجود مطرح می شود، از مبانی متافیزیکی و هنجاری فرهنگ غرب اشباع شده است.این هم تفسیر دیگری از نحوه وحدت حوزه و دانشگاه است. البته به لحاظ موضوعی نیز می تواند تقسیمی داشته باشند؛ یعنی سطحی از معرفت که معرفت های بنیادین دینی است، د رحوزه تولیدمی شود. معرفت های تجربی و کاربردی ممکن است در دانشگاه تولیدشود؛ اما این معرفت های بنیادی، از معرفت های کاربردی، معرفت های تجربی و علوم تجربی و پایه گسسته نیست.

در واقع وحدت در اینجا، در عمیق ترین سطح خود، این است که چون حوزه ارتباط منسجمی با فرهنگ و تاریخ ما دارد و از سوی دیگر علوم دانشگاهی ما از قلمرو فرهنگی دیگری، طی صد ساله اخیر وارد حوزه فرهنگ و جامعه ما شده اند، این علوم ارتباط خود را با کانونی که در آن متولد شدند و با حوزه فرهنگی خود حفظ کرده اند. البته این علوم کاربردی و تجربی هستند. این علوم (انسانی یا پایه) به معنای عام خود با روش های تجربی کار می کنند؛ یعنی این علوم از متافیزیک و بنیادهای هستی شناختی خود اشباع شده اند. از طرفی تفاوت فرهنگی جدی ای میان دنیای اسلام و دنیای غرب وجود دارد، خصوصیت اصلی دنیای غرب، دربرابرهمه فرهنگ های غیر غربی، سکولار، این جهانی بودن و دنیایی بودن آن است. خصوصیت بارز فرهنگ ما نیز این است که به شدت معنوی و دینی است. اگر این علوم وارداتی از مبادی فرهنگی خوداثر پذیرفته باشد که پذیرفته است سکولار است؛ یعنی آن سکولار است. در دیدگاه نخست که از آن یاد کردیم، رابطه حوزه و دانشگاه این گونه است که فرهنگ، فرهنگی معنوی باشد. اگر ما از آغاز مواجهه با این علوم غربی، نسبت به آن حساسیت خاصی داشتیم. حتی به یاددارم که شاه نیز چنین تعبیری را به کار می برد. «ما تکنولوژی غرب می خواهیم، فسادش را نمی خواهیم». اگر بخواهیم لایه دیگری از این شعار بررسی کنیم، یعنی علوم غربی را می خواهیم ؛ اما ازرش ها و هنجارهایش را نمی خواهیم. این دیدگاه بر این اصل استوار است که علم لایه ای نرم تر از تکنولوژی است، پس ما ساختار معرفتی علم را از حوزه فرهنگ غربی جدا بدانیم و معتقد باشیم که می توانیم آن را به صورتی بومی در آوریم. این اصل را ما در حرکت های اصلاحی خود دنبال می کردیم؛ حتی شاید در انقلاب فرهنگی نیز بیشتر نظرها بر این مدار می چرخید. تئورهای موجود در درون هر علم، به مثابه قلب آن علم هستند و روابط آشکار و پنهان مهمی با حوزه فرهنگی خود دارند ؛ مانند قلبی که از یک جسم جدا شود و در بدن دیگری جای گیرد؛ اما در بدن جدید به درستی قرار نمی گیرد.

علم نیز باید با فرهنگ جدید جفت و جور شود تا بتواند به حیات خود ادامه بدهد. این سیاستی بود که ما اغلب آن را دنبال می کردیم. اما سیاست دیگری معتقد است که شما نمی توانید ارزش های اسلامی را در یک رشته علمی، به خصوص درعلوم انسانی بپذیرید و تئوری هایی را که علم نامیده می شود و در حالتی تنویمی و نا خود آگاه، مبانی فرهنگی خود را در ذهن دانشجو القا می کند، در حوزه فرهنگی با این مجموعه علمی وحدت حاصل کنید. این مسئله ثمری نخواهد داد و همواره به تنش کشیده می شود.

ما برای اینکه این راهکار را به صورت جدی و واقعی دنبال کنیم، ناگزیر باید بیایم و ساختار درونی معرفت علمی را به نوعی هسته شکافی کنیم ؛ یعنی هسته های تئوریک را باز کنیم و ببینیم که بنیادهای فرهنگی آن چیست؟ چگونه ساخته شدند؟ چگونه پرادخته شده اند و سپس متناسب با آن، تئورهایی بر مبنای فرهنگ و دین خود بسازیم، پس از اینکه تئوری ها در علوم محض ساخته شد، در حوزه کاربرد نیز روش ها و کاربردهایی متناسب با خود می یابد.

این دو دیدگاه بر اساس دو نگاه مختلف به علم مطرح شده است؛ البته دیدگاه دوم این فرصت ا به ما می دهد که مدعی بازسازی نوعی علم، متناسب با حوزه فرهنگ و تاریخ خود باشیم ؛ اما مشکل دیگری نیز دارد؛ حتی همین دیدگاه نیز، اگر در چار چوب فلسفه های پست مدرن مطرح شود، نظریه ها و علمی را به دنبال می آورد که معلوم نیست با باورهای دینی ما سازگار باشد؛ افزون بر اینکه در اینجا پارادوکسی وجود دارد و نوعی فرصت برای ایجاد انسجامی عمیق تر فراهم می کند. اما مشکل دیگری را به دنبال دارد. به هر حال باید آن را کمی تنقیح کرد که اگر قرار است، مبانی فرهنگی در تئوری های علمی دخالت داشته باشد، به چه معنا باید به کار برود و این تنقیح چگونه صورت می پذیرد؟ به نظر من، ما می توانیم این مسئله را بپذییم که سازه های علمی در واقعیت خارجی آنچه علم نامیده می شود، چنین ارتباطی را با بنیادهای فرهنگی خود دارند.

این به لحاظ یک واقعیت خارجی است. تفاوت های دیگری هم میان فرهنگ ها وجود دارد. اگر ما در این اندازه متوقف بشویم، به نوعی به سوی نسبیت در حوزه معرفت علمی پیش می رویم و دیدگاه های ما بعد تجربی در دنیای غرب چنین خصوصیتی دارند. برای معرفت علمی فضای معرفتی بالاتر ی وجود دارد که آن را فرهنگ می نامند و آن را علم نمی دانند؛ یعنی به معنای پوزیتویست به کار می بردند، می دانند؛ اما ما در عقبه این مسئله، می توانیم معنای علم را توسعه بدهیم تا از نسبیت سر درنیاوریم ؛ به عبارت دیگر، اگر وحدت حوزه و دانشگاه را براساس دیدگاه پست مدرن مطرح کنیم، مشکل نوعی شکاکیت در سازه های علمی ما وجود دارد، چون این تئوری ها که علوم انسانی و حتی علوم تجربی، براساس فلسفه های پست مدرن می دهند، القا کننده این است که معرفت علمی چیزی جز سازه های ذهنی و تخیلات درباره عالم نیست. شما بایداین را در علوم مختلف سریان بدهید. یک دین باور می تواند، با این مبنا، یعنی فرهنگی که در درون آن، علم نوعی تولید صرفاً بشری باشد، هویت دینی خود را که براساس یقین استوار است، سازمان بدهد و دوام داشته باشد یا باز گرفتار چالش می شود. به نظر من باید راه دیگر و مبنای دیگری را برای وحدت حوزه و دانشگاه باز بیابیم. آن مبنا نیز این است که ما اجمالاً می توانیم، از دستاورد دو دیدگاه پیشین، در این مقدار توافق کنیم که علم، به لحاظ واقعیت سازه های علمی، نه به لحاظ حقیقت، بلکه به لحاظ واقعیت های فرهنگی که شکل گرفتند، با سطوح عمیق معرفت در حوزه فرهنگ، با ارزش ها، هنجارها و تفسیری که درباره هستی مطرح می شود، ارتباط دارد؛ البته فرهنگ دنیای مدرن، اکنون بنیادهای سکولار، دنیوی، این جهانی و در عین حال شکاکانه دارد. ما براساس دیدگاه دوم نه اینکه د رآن بمانیم یعنی با الگو گرفتن از آن در حوزه فرهنگی خود که فرهنگی است که متافیزیک آن بر تعریف خاص خود آن از علم استوار است و تفسیر خاص خود را از هستی دارد و روش شناسی متناسب با خود را در علم به همراه می آورد. در حوزه فرهنگی دیگی ما عقلانیت در لایه ها و سطوح مختلف خود، به عنوان منبع معرفتی مورد اعتنا هستند، چنان که وحی نیز بارها ورد خود که نقل است، در سطوح مختلف می تواند در تولید علم دخیل باشد. با این حساب به لحاظ واقعی، علمی که در دنیای اسلام تولید می شود، باید با این مبانی سازگار باشد و سطوح مختلف عقلانیت و نیز وحی در او حضور داشته باشد و تفسیر خود را حتی از معنای علم، با استفاده از این مبانی ارائه دهد. معنای علم در این مبانی، به معنای پوزیویتویستی و به معنای پست مدرن نخواهد بود ،بلکه به معنای دیگری خواهد بود.

در واقع وحدت حوزه و دانشگاه، بی وحدت نظام معرفتی و نظام علمی ممکن نیست. این دو یقیناً در تداخل نیست. اینجا یگانگی نظام علمی شکل می گیرد؛ اگر آن برنامه ریزی انجام بشود، یگانگی نظام معرفتی شکل می گیرد؛ البته یگانگی نظام معرفتی، به معنای حضور نوعی تکثر در درون این معرفت و به معنای فعال بودن این نظام معرفتی در تعامل با محیط های بیرونی نیست. یک نظام معرفتی فعال و زنده، نظامی است که با محیط های بیرونی خود کاملاً تعامل دارد. منظورمن از وحدت، به معنای بسته شدن گفت و گوهای علمی نیست، بلکه جدی تر شدن و به وجود آمدن فضایی است که گفت و گوهای علمی را در عمیق ترین لایه ها به صورت جدی تری دنبال خواهد شد. وحدت به این معنا، چیزی بیش از تداخل است، بلکه اصلاً یگانگی است ؛ لیکن این یگانگی مانع از این نیست که تقسیم کار تعریف شده ای در قلمروهای مختلف علوم و موضوعات با حفظ آن صورت نپذیرد. محیط های دانشگاهی به تناسب موضوعات مورد مطالعه خود در آن چار چوب های تئوریک و نظری از هم جدا می شوند؛ علوم پزشکی اکنون غیر از علوم غیر پزشکی است ؛ در علوم غیر پزشکی، علوم انسانی غیر از علوم غیر انسانی است. علوم کاربردی غیر از علوم پایه است؛ علوم پایه غیر از علوم انسانی است. اکنون در محیط دانشگاه این تفاوت وجود دارد ؛ به رغم اینکه در معنای علم وحدت دارند.

سخن من این است که دانشگاه و حوزه باید معنای واحد دیگری را تولید کنند که بر همه این فضاها، هم در حوزه و هم در دانشگاه حضور داشته باشد. افزون بر اینکه تقسیم کار می شود، ممکن است که حوزه یکسری علوم را مانند کلام، فلسفه، عرفان و… ثقل این ع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.