پاورپوینت کامل داستان تبلیغ بیل و کلنگی;یادداشت سفر(قسمت دوم) ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان تبلیغ بیل و کلنگی;یادداشت سفر(قسمت دوم) ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان تبلیغ بیل و کلنگی;یادداشت سفر(قسمت دوم) ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان تبلیغ بیل و کلنگی;یادداشت سفر(قسمت دوم) ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
۵۱
ساعت چهار و و نیم بود. موبایل اصغر داشت خودش را می کشت. بلند شدم با زحمت خودم را بهش رساندم. با عصبانیت بر داشتمش می خواستم یک گوشه گمش کنم که عکس حرم امام امام رضا میخکوبم کرد. دیگر نتوانستم بخوابم. قید خواب را زدم.
نوای مولای یا مولای… بلند بود. یکی دو نفر خزیده بودند یک گوشه، توی لاک خودشان. بقیه در غباری از خرناس غوطه ور. و صدای حمید از همه بلندتر.
زدم بیرون. هوا ملس بود. تو خودم فرو رفتم. چراغ چادر روشن بود و دو سه تا دمپایی جلویش. لِخ لِخ کنان دمپاییم را تا دم دستشویی کشیدم.
صدای لولای در هم در آمد.
باد سردی در گوش بهم فهماند که وضو و نماز شب و این اداها به تو نیامده. بی خیال شدم.
ساعت پنچ بیدار باش بود.
چراغ ها روشن شد. پتوها کشیده شد روی سر؛ و حمید از همه بالاتر. با چوب نازکی که بعضی به عنوان دسته بیل از آن استفاده می کنند، بچه ها را آرام بیدار کردم!
صدای اذان بلند بود. لولای در هنوز هم ناله می کرد؛ تندتر.
دمپایی ها بیرون چادر روی سر و کول هم ریخته بودند تا کمی گرم شوند.
حاج ناصر قدقامت را گفت. حمید رفت بیرون تا دوباره وضو بگیرد.
سجده شکر، وضوی سه چهار تای دیگر را هم باطل کرد.
دعای عهد؛ اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه… .
فکر کنم فقط سه چهار نفر بیدار بودند. آنها هم اگر غلط نکنم، از بچه های فرهنگی بودند. عمله ها بدون استثناء خواب!
دوباره با همان چوب نازک عمله ها را بیدار کردم و از همه سخت تر حمید را. وقت ورزش صبحگاهی بود. چیزی نگذشته که «بسم الله، بسم الله» بلند شد.
«یا رب ارحم ضعف بدنی… غفار منی ستار منی… با رب ارحم ضعف بدنی…»
این بار چوب نازک، حامل پیام پرچمی بود که به دوش می کشید.
بچه ها قبراق شده بودند هر کدام آماده خوردن یک گاو درسته.
هنوز چادر آشپزخانه به پا نشده بود. زن همسایه آب جوش را آورد. جلال دوید چای دم کند. امر الله هم از راه رسید، با یک بقچه نان محلی.
بعد از صبحانه آماده باش بود.
آهنگران فضا را اغراق آمیز کرده بود: «ای لشکر صاحب زمان! آماده باش آماده باش!»
قرار بود از بین طرح های استاد نجابتی طرح روی لباس ها را پیدا کنم، فرصت نشد. محسن هم یک طرح ساده سفارش داده بود: «یا اباصالح المهدی ادرکنی»
نوبت حاج ممّد رضا بود. شارژرOnline .
با دو سه کلمه ساده بچه ها را شارژ کرد و راهشان انداخت. خودش هم دنبالشان راه افتاد و حمید از همه کندتر.
چون سنگ روی سنگ بگذارم آقا تو بیا و بنگر…
سنگریزه ها زیر پاها آرام قرچ قروچ می کردند. و فرغون های پر از بیل و کلنگ سمفونی کوهستان را کامل کرده بودند در این بین چوب نازک برای هماهنگی با خواهی نشوی رسوا، بیلی بر سر کشیده بود.
بچه ها می خواندند و بالا می رفتند.
جهاد ما زیبا نمایی اگر تو فرمانده بیایی، اگر تو فرمانده بیایی…
به در مسجد رسیدیم.
توی روضه اول کار همه گریه کردند، فقط حمید چرت زد.
بچه ها تقسیم شدند. فرهنگی ها رفتند دنبال کلاس بازیهایشان. کارشان گرفته بود. توانسته بودند همه بچه ها و نوجوان های روستا را خام کنند. حاج ناصر هم برای خانم های روستا کلاس گذاشته بود.
عمله ها هم با نظر سید محمد هر کدام به کاری مشغول شدند. سه تا ملات چاق می کردند. دو تا فرغون می کشیدند. هفت هشت تا هم کف حیاط را صاف می کردند، کار سخت و جون کنی بود. بقیه هم ور دست اوساها بودند. و حمید هم کنار دست اوس ابراهیم آجر می داد؛ با همان سرعت آمدنش.
نوای مداحی از بلند گوی «نمایش گاه گاه» فرهنگی ها بلند بود. هر از چند گاهی هم علی دم می گرفت.
اگر خسته جانی بگو یا علی…
یا علی
اگر تشنه کامی بگو یا حسین…
یا حسین
حمید رفت سراغ کلمن.
یاد حرف های دیشب خودش افتادم: تمدن ساختن، خود ساختن می خواد. خود ساختن، نقطه ضعف پیدا کردن. اون هم در کوره کمبودها و ناملایمات خودشو نشون می ده.
مسجد، اگر مصالح به موقع می رسید، خوب پیش می رفت. اما راه خراب هیچ راننده ای را بدون ادا و اصول راه نمی انداخت بیاید بالا، تازه با کرایه سه برابر.
ساعت «ده» شده بود. جلال با چای و بساط «دهانه» رسید. کار تعطیل؛ دست ها شسته نشسته، انگور بود که می رفت توی حلقها و از همه بیشتر حلق حمید.
نمی دانم این موجود که قرار است به اصطلاح خودش تمدن سازی کند، چرا از رو نمی رود و از خر شیطان تمدن سازی پیاده نمی شود. با این وضعیتی که پیش گرفته فکر نکنم ساخت همین مسجد را هم تا آخر پیش بیاید، چه رسد به… ولش کن! اسمش را هم این حمید خان لوس کرد
نگاهی به خودم انداختم.
راستی من کجام؟!
احتمالا ادامه دارد…
موانع رشد ۳/مطالعه از دور مطالعه از نزدیک
علی مهدیان
یکی از اساسی ترین موانع رشد علمی یک فرد و یا یک جامعه خود خواهی است. می توان گفت خود خواهی در واقع یکی از موانع نیست، بلکه مبنای بسیاری از موانع پژوهش و تتبع در فضای علمی به حساب می آید. مقصود از خودخواهی همان تکبر است همان روحیه عدم تسلیم و انفعال مقابل حق. حق طلبی در جای خود موجب جسارت و اعتماد به نفس که لازمه کار علمی است خواهد شد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 