پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین فیاضی ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین فیاضی ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین فیاضی ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین فیاضی ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
۳۳
با تشکر از حضرت عالی به خاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که جناب عالی وضعیت علوم عقلی در حوزه را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا حوزه علمیه در این زمینه پیشرفت هایی داشته است یا خیر؟
لازم است به عنوان مقدمه ضرورت وجود مباحث فلسفی و کلامی را خدمت خوانندگان محترم عرض کنم و بعد جواب سؤال شما را بیان کنم. همان طور که می دانید سند موجودیت و پشتوانه پیدایش حوزه های علمیه آیه مبارکه «فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» (سوره توبه آیه ۱۲۲) است. باید در هر زمانی گروهی از مردم در صدد تفقه در دین باشند. «تفقه» یعنی فهم عمیق دین. بسیار روشن است که دین سه بخش اساسی دارد: بخش اصول دین، بخش اخلاق و بخش فروع دین. همان طور که از نامش پیداست، بخش اصول دین، اساس دین است، لذا می بینیم در یک روایت صحیحه ای که در کتب معتبر، از جمله کفایه مرحوم آخوند آمده می فرماید: «لو أنّ أحد قام دهر…»، ولی اگر به یک مسئله که مسئله امامت باشد، اعتقاد نداشته باشد «أکبّه الله علی من خریه…». یعنی اگر به مبدأ و معاد اعتقاد دارد و اعتقادش به آن اعتقاد درستی است، اما در مسئله امامت دچار انحراف عقیده شده، تمام اعمالش بی ارزش است. بنابراین اگر کسی می خواهد در فروع دین به جایی برسد، خیلی روشن است که در ابتدا باید اصول دین و پایه های اساسی اعتقادی او محکم باشد. لذا شأن حوزه ها این است که همان طور که به فروع دین می پردازند، به اصول دین هم بپردازند. البته شما در مورد اخلاق هم روایات فراوانی را می بینید، مثل: «لا تنظروا الی کثره صلاته و صومه و لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده» حدیث شریف می فرماید: به کثرت و زیادی نماز و روزه و طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنید، بلکه ببینید آیا این شخص به وفای عهد پایبند است یا خیر؟ آیا مرد راستگویی هست یا خیر؟ چون ممکن است به این کار عادت کرده باشد و در بعضی روایات داریم که «الحسد یأکل الایمان، کما یأکل النار الحطب»، بنابراین اگر وظیفه حوزه ها و مشروعیت آنها در تفقه در دین خلاصه می شود، نباید دین منحصر به فقه و اصول متداول شود، بلکه باید به مسائل فلسفی و کلامی که زیر بنای عقاید بنیادی ما را تأمین می کند و شبهات را از عقاید دفع می کند، پرداخت و این مسائل هم در حوزه ها متداول باشد، همان طور که تاریخ حوزه ها نیز این امر را نشان می دهد. شما ببینید اگر سید مرتضی به عنوان یک فقیه فحل در حوزه های فقهی و اصولی ما مطرح است و اگر به عنوان یک اسلام شناس و متفکر و صاحب نظر در مسائل عقیدتی هم مطرح است، و اگر به عنوان یکی از بزرگان فقه مطرح است، به عنوان یکی از بزرگان متکلمین نیز مطرح است. و همین طور شیخ طوسی و علامه حلی، زیرا همان طور که در فقه کتب اساسی دارند، در کلام نیز کتب اساسی دارند. و همین طور شخصیتی مثل خواجه نصیر و… . بنابر این اساس کار این بوده، منتها همواره مسائل عقلی به خاطر امور مختلف حساس بوده، مثل اینکه افراد از آنچه که در این علوم می گذشته اطلاع نداشته اند و برای اینکه زبان این علوم را نمی دانستند و مسائلی از این علوم را از دور می شنیدند و بر اساس آنچه که خودشان می فهمیدند، طبق معنای لغوی کلمه، دچار یک نوع بدبین می شدند، مثلا در فلسفه یک مسئله خیلی قطعی است و آن اینکه بین علت و معلول باید سنخیت باشد، فقهای ما و آن کسانی که از این امور اطلاعی دارند، خیلی راحت می گویند باید این سنخیت باشد، ولی افرادی که از فلسفه اطلاعی ندارد فکر می کنند که سنخیت یعنی مشابهت، آن وقت فکر می کنند که مشابهت، با آیه شریفه «لیس کمثله شی ء» منافات دارد، پس فلسفه با عرفان منافات دارد، پس نباید فلسفه در حوزه ها باشد و این مسئله ناشی می شود از اینکه این فرد ملتفت نیست که سنخیت، یعنی چه؟ وقتی سنخیت را معنا می کند، این گونه معنا می کند که باید در علت یک خصوصیتی باشد که به خاطر آن خصوصیت این معلول خاص از او نشأت بگیرد. این معنای سنخیت است و معنای سنخیت مشابهت نیست.
بنابراین یکی به خاطر همین دلیلی که خود آقایان معنا می کنند و دیگری اینکه در نوع کتاب های فلسفی یک فصلی تعیین شده، تحت عنوان اینکه خدای متعال مشارکی در هیچ معنایی از معانی ندارد و اگر خدای متعال این طور است، این همان آیه «لیس کمثله شی ء» است. منتها به زبان فلسفی می گوید و بیان او به عنوان یک بیان عقلی و استدلال عقلی پیش می رود، لذا مثل یک آیه را نمی شود که بگویند تعبد شد، چون او در یک سطحی قرار گرفته که هنوز به اینجا نرسیده که قرآن کلام خداست. برای اینکه او در اصل و در خود خدا سؤال دارد و ما می خواهیم خدا را معرفی کنیم که یکی از صفات سلبی او «لیس کمثله شی ء» است. باید محتوای آیه را با بیان عقلی ثابت کنیم. کسانی که مخالفت کردند و باعث شدند که این علوم در حوزه رشد کافی نکند. اگر شما ملاحظه کنید، کتاب معالم یک کتاب اصولی است و تهذیب الاصول و محاضرات یک کتاب اصولی دیگری است، اما وقتی نگاه می کنید، می بینید معالم تقریبا در حوزه ها متروک شده چرا؟ به خاطر اینکه این علم آن قدر رشد کرده که دیگر آن نظریات و بسیاری از آنها قابل دفاع نیست. اگر ما معتقدیم که باید در علوم، به خصوص در علوم عقلی فکر آزاد عمل کند و عقل به دنبال تفکر و تعقل باشد و به نتیجه آن تفکر و تعقل احترام بگذارد و همواره انسان با تعقل در مقام نقد و بررسی تعقل دیگران برآید، پس در حوزه باید بازار این علوم عقلی همواره رواج داشته باشد و حوزه های این علوم، همانند فقه و اصول گرم باشد که این هم برای تبیین عقاید خودمان و برای خودمان است، زیرا من که می خواهم معنای آیه مبارکه «لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا» را بفهمم باید در مسائل عقلی قدرت تفکر داشته باشم و مبانی آن را کسب کرده باشم. چطور شما برای فقه، اصول ضرورت می دانید و می گویید کسی که می خواهد فقیه شود بدون فهم فقه و اصول نمی تواند سراغ آیات و روایات برود و می گویید اخباری گری یک نوع جهالت در فقاهت است، همین طور هم در مسائل عقیدتی نمی تواند شخص مستقیما سراغ آیات و روایات برود و باید نظیر آنچه که در مباحث فرعی به اصول نیازمندیم در مباحث عقیدتی هم، فلسفه و منطق لازم است، یعنی کسی که می خواهد اعتقادات را از آیات استخراج و تبیین کند، باید به ناچار علاوه بر اصول فقه در آن بخش هایی که به درد کتاب و سنت می خورد مثل مباحث الفاظ، حجیت خبر واحد، حجیت ظاهر یا مباحث تعادل و تراجیج، علاوه بر آن باید از قدرت تفکر بالایی برخوردار باشد. در منطق ورزیده باشد تا بتواند این مسائل را جوری تقریر کند که بزرگان از شیعه قدیم و جدید، تقریر می کردند. اینکه شهید مطهری این طور مؤثر واقع می شود و آثارش در حوزه جای پا باز می کند، چیزی نیست جز این خصوصیت شهید مطهری (ره) که می توانست مسائل عقیدتی را با بیان عقلی وافی و کافی تبیین کند و جوری تبیین می کرد که شخص وقتی آن را گوش می داد، فکر می کرد این همان است که خودش هم فکر آن را می کرد. بنابراین اصل ضرورت این شاید برای هیچ آگاه و دلسوزی جای شبهه باقی نگذارد.
اما جواب سؤال اول: عرض کنم به برکت انقلاب اسلامی و به برکت اینکه رهبر این انقلاب شخصیتی مثل امام (قد سره) بود که آگاهی و بصیرت فوق العاده ای داشت، علاوه بر اینکه خود ایشان به این علوم عقلی اشراف کامل داشتند، مروج این علوم نیز بودند، به طوری که من به دلیل خصوصیت رشته ام، بسیار حساس بودم و دقت داشتم، وقتی امام صحبت و سخنرانی می کردند، جایی را یاد نمی آورم که ایشان اسم فقه و اصول را بیاورند و فلسفه را نیاورند یعنی هر جایی که ذکری از فقه و اصول می کردند، فلسفه را هم ذکر می کردند، لذا به برکت همین انقلاب و رهبری معظم این انقلاب و بعد هم عنایات مقام معظم رهبری، در یک جلسه ای که آقایان شورای عالی محضر ایشان رفته بودند، فرمودند: من وقتی آقای بوشهری گزارش می دادند، هر چه دقت کردم که ببینم راجع به فلسفه چه می فرمایند، دیدم که در ردیف پنجم و ششم آقای بوشهری راجع به فلسفه گزارش دادند، لذا سفارش می ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 