پاورپوینت کامل فلسفه دین، موضوعیت و قلمروها در گفت و گو با دکتر امیر عباس علی زمانی ۹۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه دین، موضوعیت و قلمروها در گفت و گو با دکتر امیر عباس علی زمانی ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه دین، موضوعیت و قلمروها در گفت و گو با دکتر امیر عباس علی زمانی ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه دین، موضوعیت و قلمروها در گفت و گو با دکتر امیر عباس علی زمانی ۹۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۵
در آغاز گفت و گو، جنابعالی فلسفه دین را چگونه تعریف می کنید؟ و چه نیازهایی باعث تأسیس این دانش شده است؟
آن چیزی که امروز بیشتر مورد توجه است، رابطه ای است که بین فلسفه و دین در دنیای جدید به وجود آمده، که از آن به عنوان فلسفه دین تعبیر می کنند. همانطور که می دانید، فلسفه دین یکی از زیر شاخه های فلسفه است، چون ما در فلسفه زیر مجموعه های متنوعی با عناوین فلسفه اخلاق، فلسفه علم، فلسفه زبان، فلسفه هنر، فلسفه تاریخ و از جمله فلسفه دین یا «Philosophy of religion» داریم.
همان گونه که تاریخ می تواند مورد تأملات فلسفی قرار گیرد اینکه مثلا آیا حوادث قانون مند هستند یا قانونمند نیستند؟ آیا قانون علیت بر حوادث تاریخی حکمفرماست یا حکمفرما نیست؟ آیا می شود تاریخ را پیش بینی کرد یا نه؟ و سایر مباحثی که کار مورخ نیست و در واقع کار فیلسوف است که با یک نگاه بیرونی و فلسفی به تاریخ نگاه می کند در مورد دین هم مسئله از این قبیل است؛ زیرا افراد متدین در حیات دینی خودشان عبادت می کنند، مثلا متون مقدسی دارند ،که این متون مقدس را تفسیر و بر اساس آن متون مقدس یک نحوه ای از زیستن یا Form of life را سامان می دهند و در واقع یک نوع حیات دینی دارند.
بنابراین خود متدینان در واقع غرق در این حیات دینی هستند و آن را انجام می دهند، اما برای کسی که می خواهد این رفتار را چه رفتارهای درونی باورها را و چه رفتارهای بیرونی را مورد سؤال قرار دهد، این پرسش به وجود می آید که آیا این رفتارها، رفتارهای معقولی هستند یا نیستند؟ آیا اساسا باور به خدا و باور به جاودانگی، باورهای معقول و سنجیده ای هستند یا خیر؟ به عبارت دیگر، مفاهیم، رفتارها و باورهای دینی مورد تأمل فلسفی قرار می گیرد و فیلسوفان اینها را مورد مطالعه قرار می دهند. بنابراین ادعاهای دینی و ادعاهای برخاسته از متون مقدس دینی مورد تأمل فلسفی قرار می گیرد و با روش فلسفی و عقلانی ارزیابی می شود، که از این تلاش تعبیر به «فلسفه دین» می کنند.
بنابراین فلسفه دین یک تلاش فلسفی است، با روش فلسفی درباره باورهای دینی، مدعیان دینی و به طور کلی حیات دینی بحث می شود. لذا ممکن است فیلسوف دین در نتیجه تأملات فلسفی اش به این نتیجه برسد که این رفتارها و باورها معقول هستند. صادق و موجه اند و ممکن است به این نتیجه برسد که اینها نامعقول اند. از این رو بسیاری از فیلسوفان دین با اینکه فیلسوف دین هستند، اما ادعاهای دینی و باورهای دینی را نادرست، متناقض، فاقد شواهد و قرائن و یا به اصطلاح بی معنا می شمارند، ولی در عین حال فیلسوف دین به شمار می آیند؛ یعنی با روش فلسفی مشی می کنند و با روش فلسفی به این نتایج می رسند. البته بعضی از فیلسوفان دین هم موضع شکاکانه دارند؛ یعنی معتقدند که ادعاهای دینی و نقایض این ادعاها هیچ ترجیحی بر یکدیگر ندارند و شواهد و قرائنی که به نفع این ادعاها و نقایض آنها وجود دارد، مساوی اند و یا اینکه اساسا عقل در این حوزه راهی برای بررسی ندارد، لذا موضع شکاکانه انتخاب می کنند. به عبارتی دیگر فلسفه دین در واقع یک نگاه بیرونی به دین است و به تعبیر بعضی یک نگاه تماشاگرانه است، نه یک نگاه بازگیرانه. بنابراین نگاه از بیرون تقریبا شبیه به یک داوری است که در زمین فوتبال داوری می کند و اگر ما بخواهیم این تعبیر را در مورد حیات دینی به کار ببریم، در واقع از آن به «Languge game» تعبیر می کنند، یعنی یک بازی زبانی، لذا اگر ما بخواهیم از بیرون نگاهی به این بازی داشته باشیم که آیا این بازی یک بازی معقول و هدفمند است که هدفی را دنبال می کند و یا اینکه یک بازی معقول و هدفمندی نیست و هیچ هدفی را دنبال نمی کند؟ البته این صرفا یک تشبیه است که از آن تعبیر به فلسفه می کنند.
بنابراین دین در درجه اول به مبانی و بررسی مبانی می پردازد که فیلسوفان خود ما هم اینگونه بودند، لذا سئوال این است که وقتی ما بحث می کنیم که آیا خدا وجود دارد یا وجود ندارد، باید در بررسی مان تعبد را لحاظ کنیم یا اینکه در بررسی ما آن چیزی که صرفا باید لحاظ شود، وفاداری به روش برهانی و رعایت شرایط صوری و مادی استدلال هاست و نه غیر. یا مثلا وقتی بحث می کنیم که آیا «نفس» انسانی جاودان است یا نیست، در این گونه مباحث که چه بسا مشتمل بر همه ادیان الهی باشد، فیلسوف صرفا باید وفادار به روش باشد و وفادار است و در همه بحث های برهانی همین طور است؛ یعنی در تمام بحث های برهانی آن چیزی که ما ملزم به رعایت آن هستیم، رعایت قواعد بازی برهانی است و نه چیزی بیشتر از آن. بنابراین تعبدی بودن و یا تعبدی نبودن، بر می گردد به روشی که شما با آن روش، نبوت و متون مقدس را اثبات کردید و وارد حیات دینی شدید، لذا حتی اگر فیلسوفان متدین نیز بخواهند فیلسوف باشند و به فیلسوف بودن خودشان وفادار باشند، باید در مقام تفلسف، انگیزه های دینی خودشان را مداخله در استدلال ندهند و اگر مداخله دهند، استدلال آنها مشکل پیدا می کند، زیرا این روش بر خلاف علم کلام است.
در اینجا به مناسبت بحث، تفاوت بین فلسفه دین و علم کلام را نیز عرض می کنم. علم کلام اساسا پس از قبول یک دین به وجود می آید ؛ یعنی علم، متأخر از دین است که در تاریخ اسلام هم همین گونه بوده است؛ یعنی درست است که مبانی علم کلام در متون مقدس است و در میان اولین پیروان هر دینی به تدریج به وجود می آید، ولی شکل گیری علم کلام به عنوان علم سیستماتیک، هم در جهان اسلام و هم در مسیحیت بعد از گذشت چند قرن از آمدن دین و رهبران اولیه آن دین بوده و این در زمانی است که آنها نیاز پیدا می کنند تا ادعاهای دینی خودشان را در قالب سیستم در آورند؛ ادعاهایی که بیشتر از متون مقدس می گیرند. لذا علم کلام، علم ناظر و وفادار به متن مقدس است، که در نهایت نیز باید آن چارچوب کلی متون مقدس را حفظ کند. لذا متکلم بیشتر بازیگر است تا تماشاگر و بیشتر سعی می کند تا بفهمد، و البته درست بفهمد و تبیین عقلانی کند، آن چیزی را که در متون مقدس است. بنده معتقدم که علم کلام، چه در کلام مسیحی و چه در کلام اسلامی و هر کلام دیگری، چند وظیفه دارد و متولی این وظایف علم کلام است: یکی فهم ادعاهای دینی که عموما در ادیان ابراهیمی برخاسته از متون مقدس است .
دوم تفکیک ادعاهای پایه از غیر پایه و ترتیب منطقی بین اینها؛ همان کاری که بعضی از متکلمین ما انجام می دهند و علم کلام را در یک سیستم قرار می دهند.
سوم: بعد از اینکه فهم درستی از ادعاهای دینی انجام گرفت و ترتیب منطقی و هندسی در یک ساختار هندسی به وجود آمد، نوبت توجیه و دفاع عقلانی است. و نهایتا در دنیای جدید یک چیز چهارمی هم به نظر من اضافه شده و آن اثبات است و بلکه مسئله پنجمی نیز بدان اضافه شده و آن عبارت است از این که ادعاها برای انسان ها مفیدند؛ یعنی اینکه این ادعاها در الهیات صرفا کافی نیست و ما اثبات کنیم که ادعاهای کلامی ما حق هستند، بلکه علاوه بر حق بودن باید اثبات کنیم که برای انسان هم مفیداند و بلکه به تعبیر شهید مطهری در مقاله ای به نام «خورشید دین هرگز غروب نمی کند» علاوه بر اینکه ما باید اثبات کنیم که اینها مفیداند، باید اثبات کنیم که بدیل ناپذیر هم هستند به اصطلاح از سایر رقبای خودشان قوی تر و بهتر هستند و جایگزینی هم ندارند و طبیعی است که در این صورت ما می توانیم یک الهیات زنده و پویا داشته باشیم و الا صرف اینکه ما اثبات کنیم ادعاهایی حق هستند، اما با انسان و با مشکلات انسان ارتباط نداشته باشند، مفید نخواهند بود. در همین جا بحث کلام جدید پیش می آید و آن اینکه وقتی دین امری است در ارتباط با انسان و ناظر به مشکلات انسان و ناظر به رنج های انسان، آن وقت این بحث پیش می آید که بخشی از مشکلات و رنج ها و سؤالات انسان جدید، مشترک است با سؤالات انسان سنتی و بخشی از این مشکلات و تنگناها برخاسته از زندگی جدید است که برخاسته از تمدن جدید و این شیوه زیستن جدید است. به عنوان مثال مشکلاتی مانند از خود بیگانگی یا تنهایی وجودی یا غربت وجودی یا نیهیلیسم به معنای امروزی آن اینها مشکلاتی است که بیشتر برخاسته از یک نحوه نگاه جدیدی است که انسان جدید به هستی پیدا کرده و بر اساس آن زندگی جدید را سامان داده است. بنابراین اینها مشکلات ناشی از نگاه مدرن به عالم و زیستن مدرن است، چون بعضی از متکلمین معتقدند که ما به الهیات زنده و متکلمان زنده احتیاج داریم. چرا؟ چون ما با انسان های زنده روبرو هستیم و انسان های زنده دردها و رنج های خودشان را دارند. بنابراین علم الهیات اگر بخواهد وظیفه خودش را انجام دهد باید شأن طبیبانه داشته باشد و باید به دردها و رنج هایی که انسان امروز با آنها دست به گریبان است بپردازد و برای آنها نسخه بپیچد. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه تعبیری راجع به پیامبر اکرم دارد که تعبیر بسیار زیبایی است. می فرماید: «طبیب دوار بطبه» بعد حضرت توضیح می دهد که پیامبر طبیب بود؛ زیرا پیامبر سراغ بیمارانش می رفتند و اینگونه نبود که حضرت صبر کند تا بیمار سراغ ایشان بیاید. بنابراین اگر الهیات امروز بخواهد ماندگاری داشته باشد و برای جامعه مفید باشد، باید به مشکلات واقعی انسان ها، مشکلاتی که واقعا او را مستأصل کرده بپردازد. اساسی ترین مشکل انسان امروز معنای زندگی و یافتن دریچه ای برای زندگی لطیف تر، مطلوب تر و امیداورتر و دارای معنا است.
بنابراین یکی از بحث هایی که در الهیات جدید است و به اصطلاح دین باید به آن بپرازد، بحث معنای زندگی است که درست نقطه مقابل نیهیلیسم است که انسان جدید به یک بی معنایی رسیده با این که قدرت و سرعت دارد، ولی این قدرت و سرعت و علم به کل بازی او معنا نمی دهد. قدرت و توان او را بیشتر می کند، ولی به کل بازی او معنا نمی دهد. بنابراین الهیات جدید از این جهت با الهیات سنتی متفاوت است، چون الهیات سنتی بیشتر ناظر به اثبات مدعیات دین بود و کمتر دغدغه مفید بودن را داشت، ولی الهیات جدید بیشتر دغدغه اثبات کار آمدی و مفید بودن دین برای انسان جدید است. از این رو من سه مبحث را تا اینجا توضیح دادم. یکی فلسفه دین و یکی خود کلام به طور کلی و دیگری بستری که کلام جدید و الهیات جدید چرا به وجود آمده است؟
آیا بین انسان متدین و انسان غیر متدین در نیاز به دانش الهیات، چه قدیم و چه جدید، تفاوتی می بینید؟
انسان متدین با انسان غیر متدین در این جهت که هر دو انسان هستند، تفاوتی ندارند و انسان از آن جهت که انسان است، دارای یک سلسله نیازهایی است، همان گونه که احتیاج داریم نفس بکشیم، احتیاج داریم با دیگران سخن بگوییم و بشنویم، عشق بورزیم و مورد عشق قرار بگیریم. یکی از نیازهای انسان که مانند نفس کشیدن لازم و ضروری است ،مسئله پرسیدن و سؤال کردن است، چون لایه های عمیقی از وجود انسان است که شاید روانشناسی تجربه گرا نتواند به آن بپردازد و لذا اعماق هستی انسان است که به خود هستی و پرسش از هستی می پردازد. بنابراین از این جهت بین انسان متدین و غیر متدین فرق ندارد، همان طور که مرحوم علامه اقبال هم می گفت: انسان احتیاج به یک تفسیر معنوی از عالم دارد؛ تفسیر هستی پرسش از هستی، توجیه کل هستی، این یک کار فلسفی است و از این جهت فرقی بین انسان متدین و غیر متدین وجود ندارد. هر دو انسان هستند و راجع به ریشه هستی و آینده خودشان پرسش دارند. بنابراین همان طور که انسان متدین احتیاج به تحلیل فلسفی دارد، انسان غیر متدین نیز از این جهت که انسان است، احتیاج به پرسش فلسفی دارد و تفلسف یک بازی مشترک بین همه انسان ها است و از این جهت هیچ تفاوتی وجود ندارد. بنابراین استدلال کردن و عقلانیت دقیقا شبیه به نفس کشیدن است و ما همان طور که به اصطلاح انسان هستیم و نفس می کشیم و به نفس کشیدن احتیاج داریم و لذا هیچ فرقی بین انسان متدین و غیر متدین از این جهت وجود ندارد.
فلسفه دین، به حوزه ادیان خاص تعلقی دارد؟ یا می تواند داشته باشد؟
فلسفه دین بیشتر به بنیادها می پردازد و وارد جزئیات نمی شود. اگر هم وارد جزئیات شود به مشترکات بین ادیان می پردازد و به ادعاهای مشترک بین ادیان به طور اخص نمی پردازد. البته اخیرا بعضی از فیلسوفان دین به برخی از ادعاهای مسیحی، مثل تجسد و یا تثلیث می پردازند، ولی به ندرت اتفاق می افتد که این چنین باشد، زیرا فیلسوف دین در واقع بیشتر به چارچوب ها و زیر بناها، ادعاهای پایه دین و در حقیقت به ادعاهای مشترک بین ادیان می پردازد.
بنابراین ما در آینده علم چیزی به نام فلسفه دین با رویکرد اسلام نخواهیم داشت؟
البته می توان تصور کرد، زیرا ما همان طور که می توانیم فلسفه اسلامی داشته باشیم، فلسفه دین اسلام هم می توانیم داشته باشیم؛ یعنی فلسفه دینی که فیلسوفان مسلمان متناسب با بنیادهای تفکر اسلامی تفسیر بکنند. بنابراین بنده معتقدم که فلسفه دین اسلام داریم، چون به هر حال ممکن است نحوه نگاه فیلسوفان مسلمان در اثبات ادعاهای دینی با بعضی از فیلسوفان مسیحی شبیه باشد، ولی این برخاسته از فرهنگ اسلامی ایرانی است و رنگ و بوی خاص خودش را دارد، لذا به این معنا ما در مقام تحقق و نیز در مقام واقع فلسفه دین اسلام داریم، ولی آن چیزی که ایده آل است و فیلسوفان در پی آن هستند و می خواهند به آن برسند، آن چیزی است که فارغ از همه آن گرایش ها باشد. البته چون هر انسانی به تبع محیط، فرهنگ، تعلقات و متون مقدسش تَفَلْسُف می کند، این تفلسفش هم برخاسته از اینها است و به نظرم ما فلسفه در خلأ نداریم. بنابراین اگر شما ابن سینا را با توماس آگوستین مقایسه کنید، گویی که خیلی تشابه بین دو وجود دارد، ولی به هر حال ابن سینا یک فیلسوف مسلمان است و توماس یک فیلسوف مسیحی است. او چشم اندازش و نگاهش به مسیحیت است و ابن سینا به اسلام است. این در مقام تحقق و عینیت خارجی است. بنابراین در مقام تحقق چنین اتفاقی افتاده و فلسفه دینی که مسلمانان به وجود آوردند، داریم و تا اندازه ای متفاوت است.
حضرتعالی در مباحث فلسفه دین، به مباحث زبان دینی توجه داشته اید، اهمیت این بحث در چه حوزه هایی است؟
یکی از این مباحث، بحث های حوزه زبان دین است که بنده نسبت به آن تعلق خاطر دارم و دلیل اهمیت این بحث ها هم به این جهت است که معمولا ادیان دارای یک سلسله ادعاها هستند و این ادعاها معمولا در متون مقدس آن دین مطرح و بیان شده، ولی ویژگی ای که الان در الهیات جدید برای خداوند مطرح می کنند، ویژگی شخص بودن است. خدا یک شخص است، یعنی به اصطلاح مورد خطاب قرار می گیرد خدا ما را مورد خطاب قرار می دهد، می شنود، سخن می گوید و دارای ع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 