پاورپوینت کامل روحانیت; هنر و رسانه دینی در گفتگو با حجج اسلام محمد علی زم، مظفر سالاری، هادی صادقی و علی نهاوندی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روحانیت; هنر و رسانه دینی در گفتگو با حجج اسلام محمد علی زم، مظفر سالاری، هادی صادقی و علی نهاوندی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روحانیت; هنر و رسانه دینی در گفتگو با حجج اسلام محمد علی زم، مظفر سالاری، هادی صادقی و علی نهاوندی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روحانیت; هنر و رسانه دینی در گفتگو با حجج اسلام محمد علی زم، مظفر سالاری، هادی صادقی و علی نهاوندی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲
حضور روحانیت را در چه حیطه ای از «هنر و رسانه» ضروری می دانید؟
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی زم: برای ارائه پاسخ صحیح نیازمند آن هستیم که در ابتدا معنای این دو واژه را بشناسیم و فهم خود را نسبت به آنها مشخص کنیم.
۱. کلمه «هنر» در زبان فارسی، مرکب از دو جزء (هونر) است که همیشه با HVاوستائی و U پارسی باستان و SUهندی باستان یکی بوده و مفهوم آن، نیک، خیر، خوبی، سلامت، مقدس، خوب و در واقع کل نیکی هاست و «نر» در کلمه «هنر» به نظر از ریشه هندی و اروپایی nerو anerبه معنای نیروی حیاتی، جادوئی و سحر انگیز و نیز به مفهوم مطلق انسان؛ اعم از زن و مرد است. کلمه nunara در زبان اوستایی، هم ریشه با کلمه هنر در زبان فارسی و sunara در زبان هندی باستان است. برخی در وجه اوستایی هنر قائل به مفهوم نیروی اعجازانگیز و حیرت آور هستند و برخی دیگر آن را به مفهوم توانایی، هنر، مهارت هنری و قابلیت می دانند.
سعدی در گلستان می گوید: «آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان»
کلمه هنر در زبان فارسی مرتبط با مفاهیم نیک مردی، نیک مردمی، فتوّت و جوانمردی است، اما در دوره جدید به لفظ هنر، مفهوم art حمل شده، در حالی که کلمه هنر، ترکیبی است و کلمات ترکیبی در تاریخ زبان، الفاظ متأخر هستند و حال آنکه کلماتی نظیر art چون ترکیبی نیستند، قدیمی تر از کلمه مرکب هنراند. از این رو قابلیت انطباق این دو با یکدیگر از نظر زمانی مخدوش می نماید. بدین قرار« هنر» از ریشه «هونره» با tar از ریشه «ar» در زبان های شاخه هندو اروپایی به یک معنا نیستند و مطلقاً نسبتی در هم ریشگی ندارند. بنابراین هم مفهوم شدن این دو واژه با یکدیگر (هونر art) در دوره معاصرِ فرهنگِ ما، تنها یکی از کمترین نشانه های تغییرات اساسی در زبان فارسی است. علی ایّ حال، واژه هنر در معنای فارسی آن سه دوره مهم را پشت سرگذاشته که عبارتند از:
۱. دوره ای که معنا و املای حقیقی آن به معنای «نیک مردی» بوده است. در این دوره «هونر» نه به مثابه تولید، خلق یا ابداع است؛ به معنای صفتی که برای آدمی بکار می رفته
و مرد را در دو نسبت خیر و شر یا خوبی و بدی نشان می داده است.
۲. دوره دوم، دوره ای است که واژه هنر به مفهوم فضیلت اختصاص دارد و به تبع آن در اموری چون راستگویی، دلاوری، فتوّت، دانش و مهارت در کار، بکار رفته است، لذا هنر به واژه ای فراگیر برای مردان قابل ستایش اطلاق شده است.
۳. دوره ای که مفهوم از هنر مترادف با artدانسته شده است. این برابری در دوره معاصر، نشان از استحاله معنای «هونره» و نیز نشان از غلبه واقعیت غالب و بر آمده از او ما نیم عصر جدید بر پیکره فرهنگ ها و ادبیاتی؛ چون فرهنگ ماست که توانسته است باطن و ظاهر واژگان ما را از یکدیگر جدا کند و آنها را در برابر واژگان رو در روی بیگانه قرار دهد.
معنای هنر در دوره جدید تحت تأثیر فرهنگ رایج ترجمه و هجوم رعد آسای ادبیات غرب بر ما و نیز به علت خشک شدن چشمه جوشان فرهنگ، زبان و اقتصاد ما در تکیه به باز جست های اصیل، مفهومی گسترده و مهم را به رغم بی نسبتی اش با آن art یدک می کشد و لذا اصلی ترین آسیبی که در این دوره به هنر وارد می آمده، قربانی شدن معنای حضوری وابسته به شیوه های تولید ایرانی و آسیایی است که در گستره مفاهیمی که واژه هنر می باید معرف آنها باشد، وجود داشته است و لذا مبدل شدن آن به مفاهیم حصولی، وابسته به شیوه های تولید معاصر امریکا و اروپا می شود. از این رو جامعه فرهنگی و هنرمندان ما در ذیل واژه و معنایی از آن زندگی می کنند که شیوه تولید، زیست و اقامت در آن را، به نا گزیر جهت فرهنگ و ادبیات آمریکایی تعیین می کند. در دوره معاصر، ما فقط صاحبِ لفظِ «هنریم» و حاق و ذات آن، از آنِ فرهنگ و نحو تولید غرب است. اینکه هنر دایماً نقد منفی می شود و در برخی باورها ورود هر آدم پاکی به عرصه هنر قرین خطر «خود باختگی» و «خود زدگی» قلمداد می شود، از این روست که دانشگاهیان، روشنفکران، علما و حوزه های علمیه در برابر این تفکیک صورت و باطن هنر خاموش بوده اند و باطن و ذات هنر را هم چون ظاهر آن، از خود ندانسته و برای تصرف حقیقت آن تلاشی از خود بروز نداده اند. بنابراین آنچه که امروز قواعد، قوانین، کارکردها و توانمندی های هنر را در زمین ما و آسیا تعیین می کند، ناشی از لفظ هنر نیست، بلکه ناشی از باطن آن است که بنیاد و فرمانش در اختیار غربی هاست. از این رو آنها که قائلند وادی هنر در دوره معاصر، وادی از خدا بی خبری و بی تعهدی انسان در برابر حقایق هستی است، حرف بی راهی نیست و این که گفته می شود، وادی هنر، عرصه بی مبالاتی، آلودگی و نفسانیت گرایی است، برای آن است که حقیقت باطنی هنر برابر با art دانسته شده و آن هم تماماً در سیطره فرهنگ او ما نیم غرب است.
به نظر بنده آغاز رسالت حوزه ها و طلبه ها در نسبت با هنر، نهفته در فهم همین نقطه خطرناک است؛ نقطه برابری «هونر» با art که نقطه سرگیجگی و بیگانگی هنر از معارف الهی و فرهنگ پارسی، ایرانی و شرقی است. حوزه های ما می بایست قبل از آن که به فکر عمل گرایی و یا توسل به صورت هنر باشند و بخواهند در این عرصه آموزش هایی ببینند و یا بدهند و به اصطلاح نیرویی تربیت کنند، می بایست تلاش محققانه و محِقانه خود را متوجه عدول هنر از art نمایند و باطن از دست رفته هنر را به ظاهر در دست مانده آن برگردانند. در واقع حوزه های ما می بایست با یک تلاش فرهنگی، کاربری دوره چهارمی را برای هنر متولد کنند؛ دوره ای که هنر معنای سطوت، مروت و نیکی خود را بیابد و مردان و زنان نیک اندیش و نیک گفتار، صاحب و تولید سطوت و مروت شوند و قالب های هنری، سینما، نمایش، نقاشی و… تماماً با داشتن محتوای حقیقی ظهور پیدا کنند. در واقع ما محتاج دوره چهارمی در کارکرد مفهوم هنر هستیم؛ دوره ای که:
۱. یک وجه آن؛ یعنی صاحب هنر واجد نیکی و خیر باشد، و هر اندیشه و رفتار شروری از او دور باشد و هنرمند به مثابه صاحب خیر و نیکی تلقی شود؛
۲. وجه دیگر هنر، تولید مروت، سخاوت، سعادت و بزرگ منشی و لازمه آن اهل خیر بودن در عرصه هنرمندی، تولید چنین کارکردها و تراوش هایی باشد.
۳. وجه سوم هنر، نگاه به خویش که مبدأ نگاه به آینده است که تا معاد در پیش داریم، باشد. این وجوه سه گانه در مغز افزار انطباق لفظ هنر با حقیقت آن سبب عدول و فاصله گیری آن از artغربی خواهد شد و این فاصله گیری مبدع خلق نرم افزارها (قالب ها، شیوه ها و…) و اختراع سخت افزارهای متنوع و متفاوت این یگانگی لفظ و معنا در هنر می گردد.
۴. واژه رسانه، در فرهنگ دهخدا به اندوه و غم و حسرت اطلاق شده و در اشعار ناصر خسرو، کاربری این واژه چنین بوده است.
تو پنجاه سال از پس مرگ ایشان فسانه شنیدی و خوردی رسانه
این رس بجز از بهر تو نکرداین خانه رنگین پر رسانه
در فرهنگ معین هم، حسرت، افسوس و تأسف، معنای «رسانه» دانسته شده است. اما ناظم الاطباء در کنار معنای ناله و زاری، واژه رسانه، آن را به «وسیله رساندن»، «رسانه های گروهی»، «وسایل ارتباط جمعی»؛ مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات معنی کرده است. این واژه نیز همانند «هنر» نیازمند تبارشناسی است که فرصت این کار در این گفتگو برای من مهیا نیست لیکن آنچه به حسب ظاهر نیازمند فهم دقیق است، ارتباط این دو معنا (ناله و زاری / وسیله رساندن) در نزد ناظم الاطباء است ؛ آیا این واژه رسانه در دو معنای بی ارتباط با یکدیگر بکار رفته است؟ یا این دو معنا بر هم انطباق دارند؟ چنین فهمیده می شود که شاید این دو معنا(ناله و زاری) مظروف و (وسیله رساندن) ظرف به خاطر شدت وضوح و کثرت کاربری لفظ در معنای مظروفی اش، از معنای ظرفی خود دور گشته و قرین معنای مظروفی اش استعمال و ظاهر شده است.
بی شک خاستگاه ادبی و فرهنگی کسانی؛ چون ناظم الاطباء ایران، فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی مستتر در فرهنگ ایرانی جامعه کلان پارسی زبان است و طبعاً معناشناسی واژگان در نزد ایشان به نوعی از تبارشناسی واژگان در نزد ایرانیان و حوزه وسیع فارسی زبانان حکایت می کند. مصداق های «ناله و زاری»، «حسرت» و «افسوس» و «تأسف» که معنای رسانه دانسته شده، در گذشته تاریخ ایرانی اسلامی ما از چه چیزی جز روایت راویان، حدیث محدثان، وعظ واعظان، نصیحت ناصحان، محتوای منبرها و مضمون کار چاوش خوانان و مداحان، حکایت می کند؟ چاوش خوانی، منبری، راوی و… در واقع ظروفی بوده اند که شأن و منزلت و کارکرد تاریخی آنها را مضمون سخن، روایت و شعرشان تعیین می کرده است. در واقع بازگشت قداست این ظروف به تقدیس مظروف شان است وبا توجه به اصالت جایگاه «تداعی» در ادبیات کهن ما وقتی سخن وعظ گونه از غیر واعظی استماع شود، شنونده بیاد کار و رسالت واعظان می افتد، آن چنان که وقتی واعظی دیده می شود از دیدن او وعظ بر ذهن، غالب و تداعی می شود.
با این توضیح می خواهم عرض کنم که نه تنها این تلقی ظاهری از دوگانگی معنای «رسانه» صحیح نیست، بلکه این دو معنای متفاوت، بیش از تفاوت ظرف و مظروف در نسبت با این واژه نیست. مؤید این معنا، آیه قرآن است که می فرماید: «الذین یبلّغون رسالات الله…؛ کسانی که تبلیغ می کنند رسالات الهی را». در واقع تبلیغ که ظرف است آمیخته در مضمون و محتوایی، چون «رسالات الله» است و ادامه آیه که نفی خشیت مبلغان غیر الله است، حکایت از باطن رسالت الهی که آمیخته با دلهره گی، اندوه و غم مبلغ دارد می کند، آن چنان که سرور و شادی بر آمده از اجرای این تکلیف تبلیغی که در آخرت نوید داده شده است (این آخرت صرفاً زمان دنیایی نیست! می تواند آخرت زمان تکلیفی باشد ؛ یعنی چنانچه این عمل «انذاری» (یبلغون رسالات الله) درست صورت پذیرد، نتیجه اش ظهور شرایط «تبشیر»ی برای مبلغ خواهد بود) به هر حال حاصل این نگاه به آیه؛ یعنی استثار معنای مظروفی «انذار و تبشیر» در ظرف قالبی «تبلیغ» است.
اگر به این مقدار تبارشناسی ایرانی واژه «رسانه» بسنده کنیم می توانیم عدول و تداعی این واژه را به معنای غربی آن بهتر بشناسیم. اطلاق واژه رسانه در دنیای جدید به مظاهر نوین معنایی و مصداقی آن در دنیای معاصر، نظیر رادیو، تلویزیون، مطبوعات و… (و از نظر برخی حتی هنر و سینما) سبب کوچیدن واژه رسانه از اقلیم فرهنگی ما ایرانیان شده است و دیگر هیچ ایرانی فارسی تباری نیست که منبر، روایت، چاوشی، مداحی… را رسانه بپندارد و هیچ فلسفه و تأویل و حکمت شرقی در تبیین معنای رسانه پذیرفتنی نیست. روشنفکر امروزی می گوید: چون رسانه به رادیو، تلویزیون و… اطلاق می شود و هم این ها زائیده غرب است، پس باید رسانه را وابسته به فلسفه و حکمت غرب دانست !
این دو نگاه غربی و یا ایرانی به واژه «رسانه» همه اختلاف نیست، بله از آن جا که هر گیاهی در خاک و سرزمین خود خوب می روید و شکوفا می شود وقتی ما رسانه و مصادیق و مظاهر آن را غربی پنداشتیم، به ناگزیر همه اجزاء کارکرد، مغز افزارها و نرم افزارهای بر آمده از آن و یا حاکم بر آن را نیز می بایست از طریق فرمول های توضیحیِ وارداتیِ غربی همراه رسانه، دریافت کنیم و اگر رسانه را از تبار فرهنگ خویش دانستیم می توان ابزارها و مصداق های سخت افزاری رسانه که محصول صنعت غرب هستند را بگیریم و آن ها را در ذیل و سیطره اعتقادی و فرهنگی ناشی از مفهوم ایرانی رسانه قرار دهیم. در واقع در این نگاه ما نه تنها مرعوب سخت افزار رسانه وارداتی غربی نخواهیم شد و این رعب نه تنها ما را از نظر فلسفی و فرهنگی تسلیم مغزافزار و نرم افزارهای رسانه های غربی نخواهد کرد، بلکه ما در برابر رسانه غربی جایگاه رسانه ایرانی را در حدّ «سطوت مداری» ارتقاء خواهیم داد و این جایگاه، ما را به چگونگی مسلّط شدن، بهره مندی همه جانبه و در نهایت مصادره کردن «صورت رسانه غربی» به نفع «سیرت رسانه ایرانی» راهنمایی خواهد کرد. در این زمینه مجال وسیع تری نیازمند است که در آن، این موضوع کالبد شکافی بیشتری شود. شما را ارجاع می دهم به فصل دوازدهم کتاب «کلیات مهندسی جمهوری جهانی شیعه» تحت عنوان «اسباب لواگی فرهنگ و اماره گی رسانه»، شاید اندیشه ای که من در دهه دوم فعالیت حوزه توانستم در حوزه هنری تا حدودی جبهه کاری آن را نمایان کنم، همین بود که آن چه در غرب، هنر و رسانه نامیده می شود را صورت هایی بدانیم که می بایست تحت سلطه سیرت فرهنگ ایرانی قرار بگیرند، کاری که «آوینی» کلید آن را در روایت فتح زده بود و در واحد تلویزیونی حوزه این عملیات تداوم یافت و در «دفتر مطالعات دینی هنر» مباحث نظری آن کشف و شهود می شد و در مجله سوره، اندیشه آن تبیین و به تضارب نقد گذاشته می شد و دبیر خانه «هم اندیشی دینی از چشم سینما» این رسالت را از حوزه هنری به درون حوزه علمیه قم و مشهد کشاند، ما برای آشنایی فضلا، محققان و علاقمندان به هنر و سینما در حوزه علمیه با همین اسم، اساس نگاه و فلسفه دیدمان نسبت به سینما را به ایشان، انتقال داده بودیم که سینما جز یک چشم نیست، آن چه که این چشم چیز دیگری می بیند و یا سبب بینایی این چشم می شود، ناشی از مغز و اندیشه ای است که در آن فرمانروایی می کند.
اگر با این مقدمه نسبتا طولانی بخواهم پاسخ سؤال شما را بدهم، پاسخ این است که حضور روحانیت در هر دو عرصه هنر و رسانه ضروری است، منتها بیش از آن که به ابعاد و اشکال این دو فعالیت بپردازند، می بایست کار عمیق و گسترده ای برای کوچ دادن این دو واژه از فرهنگ غرب به اقلیم خودی انجام نمایند. این رسالت فقط مسئولیت روحانیت و حوزه های علمیه ماست تا زمانی که حاکمیت «هنر» و «رسانه» در سرزمین ما غربی دانسته شده و نگاه حاکمان نسبت به آنها کنش پذیر باشند و برنامه های تدوین شده نظام نسبت به هنر و رسانه منفعل باشد و اندیشه و افکار روشنفکران ما درباره هنر و رسانه، متاخر از فرهنگ غالب غربی باشد، نقاشی کردن، آهنگ سازی کردن و فیلمبرداری کردن یک طلبه در منظر اجتماعی یک فرزون طلبی صنفی و پا را از گلیم خود فرا نهادن قلمداد خواهد شد و رفتار هنری یک طلبه چیزی شبیه یک کار کمدی تلقی خواهد شد و لذا کار ارزشمند این طلبه در نزد عامه و عوام در سطح هزل و لغو تنزل یافته می نمایاند.
حجت الاسلام و المسلمین مظفر سالاری: ضروری می دانم ابتدا سه واژه موجود در این پرسش را از دیدگاه خودم معنا کنم تا در جایگاهی که برایش در نظر گرفته ام بگنجد. این سه واژه عبارت اند از: روحانیت ، هنر، و رسانه.
مراد از «روحانی» در اینجا کسانی هستند که علاوه بر تحصیلات مطلوب و مفید حوزوی و داشتن سیر و سلوک معنوی ،با دنیایی که در این عصر در آن زندگی می کنیم آشنا هستند و از مهارت برقراری ارتباط متقابل و کار آمد بین دین و زمان برخوردارند. از ویژگی های این روحانی عالم و عامل آن است که حضور امثال خود را در حیطه نظری و عملی هنر و رسانه، برای در اختیار گرفتن زبانی تأثیرگذار احساس برانگیز، جهان شمول، پر مخاطب و ماندگار ضروری می داند؛ چرا که از نظر او روحانی فرزند برومند زمان خویشتن است .
«هنر» به فرموده امام و اسوه روحانیت در عصر ما «عبارت است از دمیدن روح تعهد در انسانها». هر چند امام راحل در اینجا به لازمه و هدف هنر اشاره کرده و به چیستی و ماهیت آن پرداخته اند، اما همین یک جمله مانند یک شاه کلید، برای ما راه گشاست. هنر در تعریف غربی اش مثل خیلی از نعمت های دیگر، سمت و سوی الهی اش را از دست داده و خود محور و انسان مدار شده است.
از نظر من هنر از مهم ترین ویژگی های پیامبران است. شایستگی دریافت وحی، انجام معجزه، گذر از ملک و رسیدن به ملکوت، شناخت هستی آن گونه که هست، برخورداری از بیانی که از قدرت، شمول و زیبایی دریافت نمی کاهد، شناخت انسان، امیدواری و امید آفرینی، محبت کردن و محبوب بودن، هدایت یافتگی و هدایت کردن، جز زیبایی ندیدن و نیافتن و… به این ویژگی بر می گردد.
هنرمندان دردی کشان این اکواب و اباریق هستند و رشحاتی از اقیانوس نبوی این باده، آنها را چنین مدهوش کرده است.
مرا کیفیت چشم تو کافی است ریاضت کش به بادامی بسازد
دهخدا در جایی از «امثال و حکم» بالمناسبه روایتی نبوی آورده است که: «هرگاه به پیامبری وحی می شد، ارواح شعرا برای استماع وحی جمع می شدند». مضمون روایت همین است. متن آن را جایی یادداشت کرده ام. قدر مشترک و سنخیت میان پیامبر و هنرمند در همین نعمت خداداد و جوهره هنری نهفته است.
کار اساسی پیامبران آن است که مردم را به دیدگاه ویژه ای که از هستی و هستی بخش دارند نزدیک کنند. یعنی مردم را چنان تربیت کنند که آنها هم هستی را از همان منظری که علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است ببینند. کار هنرمند هم همین است. هنرمند چنان پارسا و فرزانه است که سزاوار الهام می شود و بعد رسالت و تعهد او در این است که دریافت های خود را به شکل و بیانی لطیف و نسیم آسا در اختیار مخاطبان بگذارد. این همان هدایت به سوی حق و حقیقت است و میوه آن، دمیده شدن روح تعهد و خدا محوری در انسان هاست. نشانه چنین هدایت و پذیرش چنین تعهدی (الم اعهدا الیکم یابنی آدم…) سپری عاشقانه و پر سوز و گداز در صراط مستقیم است. (یا ایها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحا فملاقیه)
و اما «رسانه»: به نظر می رسد که رشد و پویایی هر جامعه و تمدنی نسبت مستقیم دارد یاد شده شکوفایی آن جامعه در برخورداری هر چه بهتر و گسترده تر از ارتباط و رسانایی ساز اولین ملاک های سنجش پیشرفت و توسعه، توفیق در ارتباطی هر چه بهتر با خود، خدا و مردم است. جامعه ای که در ارتباط و رسانایی مشکل داشته باشد مورد هجوم قرار می گیرد. آیه های ۸۳ و ۹۸ سوره کهف از این جهت قابل تأمل است: ذوالقرنین در ادامه سفرهایش به سرزمینی می رسد که مردمش از نظر تمدن و فرهنگ در سطح پایینی بودند و برای سخن گفتن از اشاره و زبانی نا مفهوم و ابتدایی استفاده می کردند. آنها در حصار کوه ها روزگار می گذراندند، اما تنها وجود شکافی در بین کوهی کافی بود که از همان نقطه، مغول ها و یا به تعبیر قرآن «یأجوج و مأجوج» بر آنها هجوم آورند برای این قوم در کوتاه مدت هیچ کاری نمی شد کرد جز این که آن شکاف را برایشان بپوشانند. جامعه ای که در ارتباط با خودش هم مشکل دارد، سرنوشت محتومش آن است که در پیله اش بماند و چون پروانه ای نتواند از حصار پیله بیرون آید و به سوی افق های تازه بال بگشاید. چنین جامعه ای بدوی اگر هنرمندی هم پدید آورد، گنگ خواب دیده است. از آن سو ،کار ارتباط به جایی می رسد که علی «جان» محمد می شود و وقتی پیامبر(ص) به معراج می رود، در آنجا نیز خدا با صدای علی با پیامبر سخن می گوید.
غایت ارتباط از کثرت به وحدت رسیدن و یکی شدن است در آغاز مردمان چنین بودند. «و کان الناس امه واحده» و سرانجام در جامعه آرمانی نیز باید به چنین یگانگی دست یابند.
ارتباط هنر با رسانه در این جاست که هنرمند باید دریافت خود را بیان کند و این همان تجسم و تجسد و رسانا کردن هنر است که به شکل مدیوم و زبانی ویژه در می آید که دیگران هم آن را می فهمند و ارتباط برقرار می کنند. یعنی زبان و بیان، بُعدی اجتماعی دارد و هنرمند با بیان خود کخه در آن ذائقه و آستانه فهم و درک مخاطب را در نظر گرفته است، دیدگاه توحیدی خود را برای او تصویر می کند.
دنیا به ظاهر در هم ریخته و آکنده از زشتی و زیبایی و خیر و شر است. هنرمند پرگاری است که پای متحرکش را آشکار می کند و در این جنگلی که متن جهنم است پرسه می زند؛ اما اندک اندک به میان ماهیگیری که تورش را جمع می کند، مخاطب را به پای ثابت پرگار که همان بهشت درونمایه و جهان بینی توحیدی است نزدیک می سازد. هنرمند با استفاده از رسانه هنری، نگاه سطحی نگر ما را به باطن و ملکوت اشیاء می کشاند و سنت های جاری و ساری الهی را نشانمان می دهد و در جانمان حک می کند و از باب «ایصال الی المطلوب» به همان راه می کشاند.
پس از این مقدمه به نظر می رسد پرسش هایی که در این اقتراح مطرح شده اند، خود به خود به سوی جواب، رخ چرخانده باشند. به نظرم در بُعد نظری ضرورت دارد که در آغاز به طور جدی و تخصصی به فلسفه هنر و زیبایی شناسی و تکنولوژی رسانه و تبلیغ پرداخته شود. اگر حوزه در این زمینه بتواند نظریه پردازان بزرگی را تربیت کند، آن گاه هنرمندان حوزوی برای تولید و مدیریت هنر و رسانه، تعریف و هدف مشخصی خواهند داشت. طلبه های نخبه ای که تجربه هنری و ذوق فلسفی دارند باید در این رشته ها تحصیل کنند و در کنار آن با دیدی انتقادی به نقد آراء فلسفی و تجربی دیگران و نیز نقد آثار هنری بپردازند. از جمله ضرورت دارد تکلیف موسیقی و غناء به روشنی مشخص شود و سره از ناسره جدا گردد.
اما در میان شاخه های متعدد هنر، پرداختن به داستان را از همه مهم تر و ضروری تر می دانم. اگر داستان به معنای فنی و هنری آن در سطح مطلوبی تولید شود، فیلمنامه و نمایشنامه هم بر اساس آن به نگارش در خواهد آمد و فیلم و نمایش دلخواه، رونق خواهد گرفت و حوزه به طور غیر مستقیم به بهبود سینما، تئاتر و تلویزیون کمک خواهد کرد.
در گام بعدی نوبت به تولید فیلم و سریال می رسد. تلویزیون، سینما و سایر رسانه هایی که به نمایش فیلم مربوط اند از نظر وسعت مخاطب و تأثیرگذاری بسیار مهم اند و این واقعیت چاره ای باقی نمی گذارد که حوزه سرانجام روزی باید آستین همت را بالا بزند و هنر و رسانه های مرتبط با فیلم را در اختیار بگیرد و برای اهداف تبلیغی اش به صورت شایسته مورد استفاده قرار دهد.
توفیق حوزه در این مرحله مشروط به آن است که قبل توانسته باشد انبوهی از آثار داستانی را به شکل رمان و داستان کوتاه تولید کند وگرنه بدون داشتن محتوا و خوراک برای فیلم، در اختیار گرفتن رسانه های مرتبط معنایی ندارد.
حجت الاسلام و المسلمین هادی صادقی: درباره حضور روحانیت در عرصه هنر و رسانه، دیدگاه های افراطی و تفریطی زیادی وجود دارد. برخی معتقدند: روحانیت باید در همه عرصه های رسانه حضور پیدا کند؛ زیرا رسانه ابزار تبلیغ است و می تواند در خدمت تبلیغ دین باشد، از این رو باید همه عرصه ها را در دست بگیرد. در مقابل این دیدگاه افراطی، دیدگاه تفریطی دیگری وجود دارد که معتقد است: روحانیت نباید هیچ عرصه ای از رسانه را به دست بگیرد، چون اینها کارهای تخصصی است که باید دیگران آن را انجام دهند. بنابراین روحانیت باید اصول کلی معارف را عرضه کند و رسانه هم وظیفه دارد آنها را به برنامه های خود تبدیل کند و لذا نباید وارد این عرصه ها بشود. البته در این میان تعداد زیادی هستند که دیدگاه میانه ای دارند و معتقدند: روحانیت می تواند در عرصه های مهم تر و تأثیر گذارتر رسانه، مثل زمینه های نظری حضور پیدا کند و لزومی ندارد که در همه عرصه ها حضور داشته باشد؛ زیرا رسانه احتیاج به نظریه دارد؛ چه نظریه های بالادستی رسانه، مثل نظریه های ارتباطات، خود فلسفه رسانه و چه نظریه رسانه، یعنی نظریه پردازی راجع به رسانه در نظام دینی و همین طور مباحث نظری پیرامون هنر؛ مثل فلسفه هنر، هنر اسلامی و علم هنر اسلامی که وقتی در زمینه های رسانه ای مطرح شود، هنرهای رسانه ای را در بر می گیرد. بنابراین باید پیرامون مسائل فقه تحقیقاتی صورت گیرد که متناسب با معارف دینی باشد، مثلا شیوه های دینی معرفی مفاهیم قدسی چه چیزهایی است؟ شیوه های هنری که مورد رضای دین بوده و تأثیر دینی بگذارند، کدام اند؟ و چه کسی باید تحقیق کند؟ به نظر می رسد کسانی که از معارف دینی بیگانه اند نتوانند تحقیق درستی در این زمینه انجام دهند و لذا این مهم وظیفه ذاتی حوزه ها است که در این زمینه ها تحقیق کند.
همچنین مسائلی که در ارتباط با معارف دینی و رسانه مطرح می شود؛ مثل فقه رسانه، اخلاق رسانه، طرح معارف در رسانه، چگونگی استفاده از رسانه در تربیت دینی جامعه، لذا اگر ما نظر امام (ره) را بپذیریم که رسانه ها، دانشگاه های عمومی هستند، معنای این سخن این خواهد بود که اینها در تربیت عمومی نقش جدی و مؤثری دارند و برای این تربیت باید از شیوه های اسلامی استفاده کرد. پس هم بحث تعلیم و تربیت مطرح است، هم بحث اخلاق، هم فقه و هم اعتقادات که باید نسبت اینها با رسانه سنجیده شده و ذیل عنوان کلی مباحثات دین و رسانه به آنها پرداخته شود.
همچنین در رابطه با حضور روحانیت در رسانه که چگونه باید باشد، نیاز به مباحثات و مطالعات است. البته چگونگی بهره برداری روحانیت از رسانه های مدرن محل بحث است و اینها یک دسته مطالعات نظری است که همه روحانیت باید بدان بپردازند. اما در حوزه عمل که آیا روحانیت باید مشاغل عملی رسانه مثل بازیگری تلویزیون، سینما، رادیو یا کارگردانی، تصویرپردازی و مشاغل دیگری که در عرصه رسانه است را در دست گرفته و وارد این عرصه هم بشوند یا خیر؟ در اینجا نیز این دو دیدگاه افراطی و تفریطی خودش را نشان می دهد، ولی در این گونه موارد، دیدگاه میانه این است که بعضی از مشاغل کلیدی نیازمند فکر اندیشه دست اخلاقی و ارزشی هستند. مثلا اگر ما بخواهیم فیلمنامه های خوبی داشته باشیم نیازمند این هستیم که این فیلمنامه ها که از ذهن و جانمان تراوش می کند، ارتباط وثیق و محکمی با معارف دینی پیدا کند و فیلمنامه نویس نیز دین شناس و آشنای به این فن بوده و زوایای مختلف اخلاقی، تربیتی، زندگی اجتماعی و زندگی فردی را بشناسد و وقتی داستانی را در فضای دینی عرضه می کند، این داستان با مبانی دینی سازگار باشد، لذا نیاز به اطلاعات وسیعی است که جا دارد روحانیون اهل ذوق و با معرفت وار این عرصه شده و متن و محتوای مورد نیاز رسانه، از جمله فیلمنامه را تولید بکنند. پس در عرصه فیلمنامه جا دارد که روحانیت وارد این عرصه شوند و فلیمنامه های طراز بالای دینی را تولید کنند که هم در طراز بالای معرفتی باشد و هم در طراز بالای دینی. البته در حال حاضر مشکلی که داریم این است که بسیاری از فیلمنامه ها هستند که طراز بالای دینی را دارند، ولی هنرمندانه نوشته نشده اند. بالعکس، فیلمنامه های زیادی داریم که طراز بالای هنری دارند، ولی غنای لازم دینی را ندارند که همه اینها به دلیل این است که هر کدام یک طرف مسئله را ندارند و باید هر دو طرف را داشته باشند.
از دیگر عرصه هایی که روحانیت می تواند در عرصه عمل بدان وارد شود، تهیه کنندگی است. تهیه کنندگی، کلید برنامه سازی رسانه ای است و به نوعی برنامه را فکر و جهت می دهد و در واقع مغز متفکر برنامه می شود که جا دارد روحانیت وارد این عرصه نیز بشوند، ولی در سایر عرصه ها، مثل کارگردان هنری، بازیگری، نورپردازی صدابرداری، لزومی ندارد و اینها می توانند زیر نظر افراد متعهد کار کنند.
حجت الاسلام و المسلمین علی نهاوندی: دین منظومه ای از احکام، عقاید و اخلاقیات است و بنای آن تبلیغ و اجرایی نمودن اراده تشریعی خداوند برای کمال و سعادت بشریت است و رسانه هایی مانند رادیو، تلویزیون و سینما اگر چه خواستگاهشان تمدن غرب است، اما به عنوان یکی از تکنولوژی های نوین با بسیاری از نقاط قوت، ضعف و نواقص مانند تکنولوژی های دیگر ابزار برقراری ارتباطات وسیع با ویژگی های هنری می باشد.
اگر حوزه های علمیه و علماء دینی گاهی انتقاد و تذکری دارند بیشتر در بستر محتوا و مفاهیم به دلیل گستردگی فرهنگسازی این تکنولوژی است .
از این رو حضرت امام خمینی (ره) که برخواسته از حوزه های علمیه بود و ولی امر مسلمین هیچگاه نفی این ابزار را نکرد، بلکه از رویکرد شیطانی رسانه ها انتقاد می فرمود: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با تلویزیون مخالف نیستیم. ما با مرکز فحشا مخالفیم، با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگهداشتن جوانان و از دست دادن نیروی انسانی است مخالفیم، سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مهم باشد».(۱۲/۱۱/۱۳۵۷)
پس اگر حاکمیت رسانه، دینی و با هدف ارتقاء سطح فرهنگ دینی و آموزه های اخلاقی و در خدمت انسان متعالی باشد هیچ تضادی میان دین و تکنولوژی رسانه ای نیست.
به نظر بنده تا زمانی که نتوانیم تکنولوژی جدیدی را با مختصات کاملاً دینی در عالم ارتباطات ایجاد کنیم باید با بومی کردن تکنولوژی رسانه های مدرن آنها را به خدمت دین و محتوای مذهب خود در آوریم.
اشاره کردید رسانه محصول فرهنگ اومانیستی غرب است چگونه می تواند در خدمت فرهنگ دینی باشد؟
رسانه ها هویت ابزاری دارند و می تواند در خدمت اندیشه ها و افکار مختلفی قرار گیرد. اگر در اختیار متدینان و مؤمنان باشد ارگان دین و مروج خدا باوری می شود و نقش تربیتی و معنوی را به اندازه ظرفیت رسانه ای خود بروز و ظهور پیدا می کند. باز از مرحوم امام نقل شده است که فرمودند: «رسانه ها مربی ملتند. باید تربیت کنند کشور را افراد یک کشور را و باید خدمت کنند به ملت».(۲۵/۲/۱۳۵۸)
یا در جایی که فرمودند: «اهمیت تلویزیون بیشتر از همه است. این دستگاه های تربیتی باید تمام اقشار ملت با این دستگاه ها تربیت بشوند، یک دانشگاه عمومی است. باید این دستگاه دستگاهی باشد که بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن کند. تمام را منفکر بار بیاورد. تمام مردم را مستقل بار بیاورد. آزاد منش بار بیاورد، از غربزدگی بیرون کند. استقلال به مردم بدهد. (۲۹/۱۲/۵۷)
به نظر بنده خود امام تفسیر دقیقی با توجه به کارکردهای رسانه ای از آن ارائه داده اند چرا که ایشان که رهبری فکری و مدیریت پیام برای آحاد ملت اعم از گروهای سنی یا سطوح مختلف اجتماعی و فرهنگی را با چنین دستگاهی می دانند.
ایشان فرمودند: «در آن چیزی که در همه کشور هست و نیاز به سواد هم ندارد، ولی چشم و گوش دارد، از تلویزیون استفاده می کند. هم استفاده سمعی و هم استفاده بصری. بنابراین رادیو و تلویزیون از تمام رسانه هایی که هست حساس تر است و رادیو و تلویزیون می تواند یک مملکت را اصلاح کند و می تواند به فساد بکشد. چنان چه رادیو و تلویزیون خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همه جمعیت را منحرف می کند. تبلیغات تلویزیون می تواند مردم را با تربیت کند یا اینکه منهدم کند انسانیت آدم را».(۲۸/۴/۱۳۵۸) ایشان در این رابطه فرمودند: الآن وضع طوری است که در همه دهات کشور رادیو و تلویزیون هست. اگر این دستگاه صحیح باشد می تواند یک خدمت بسیار بزرگی بالاتر از همه خدمت ها به مملکت بکند، هیچ واعظی نمی تواند حرف خودش را جز در آن چار دیواری که او هست برساند. اما این دستگاهی است که حرف ها را تا همه جا می رساند».(۲۹/۷/۱۳۵۸)
اساساً شما به متون دینی هم که نگاه کنید، می بینید دین بر استفاده از زبان روز جهت تبلیغ اهداف متعالی خود تاکید دارد و امروزه هنر و رسانه ظرفیت های خوبی برای انتقال مفاهیم دینی دارند. اما باز تأکید می کنم برای چنین مضامین بلندی محدودیت های خاص خود را نیز دارند که باید این محدودیت ها را نیز به رسمیت بشناسیم.
سازمان روحانیت نسبت به حیطه های پژوهشی و تحقیقی هنر و رسانه باید پاسخگو باشد و عرصه ها را برای جامعه توحیدی ترسیم نماید. اکنون هنر و رسانه یکی از ابزارهای تربیتی و آموزشی جامعه است. در نظر سنجی مرکز تحقیقات سازمان صدا و سیما پاییز سال ۱۳۸۷ از جوانان تهران در خصوص فضائل اخلاقی و نهادهای مؤثر تربیتی سؤال شده است که به تربیب خانواده و مدرسه، دانشگاه و سپس صدا و سیما و با فاصله معنا داری روحانیت مناشی و منابع تربیت فضائل اخلاقی در جامعه شمرده شده است.
بر این اساس وظیفه حوزه و روحانیت است که تربیت اخلاقی و اسلامی را به عرصه های خانواده، مدرسه و رسانه نفوذ دهد و نقش اصلی که تربیت جامعه است را ایفا نماییم.
بنابراین بنده حضور هدایت گر و رهبری روحانیت را در تمام حیطه های هنری و رسانه ای ضروری می دانم.
سلف صالح ما نیز بی توجه به این ابزارها نبوده اند. شعرا و ادبای بزرگ از حوزه های علمیه، شعر را و رسانه انتقال معارف و مبارزه با طاغوت کردند، در هنر خط و خطاطی بزرگان بنامی از حوزه درخشیدند، حتی در زمان رژیم ستم شاهی رضا خانی و پهلوی، بزرگانی همچون آیت الله حاج غلامحسین تبریزی با آن زهد و مرتبه تقوی مجله ای را که رسانه مکتوب است در شمارگان زیادی نشر دادند.
***
به نظر حضرت عالی چه بخش هایی از فعالیت های هنری رسانه ای با وظایف و مأموریت روحانیت همخوان نیست؟ آیا اصولا چنین بخشهایی وجود دارد ؟
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی زم: در شرایط کنونی و حاکمیت تعریف بیگانه بر «هنر و رسانه» کارهای نظری و مطالعاتی، فعالیت نوشتاری، کار نقد (در دو حیطه نوشتاری و گفتاری و آموزش)، از جمله کارهایی است که اگر از بنیاد شناخت و معرفت دینی هنری رسانه ای طلاب و نظام درسی حوزه های علمیه برآمده باشد، کارهای مفیدی خواهد بود، آنچنان که مفیدتر از همه این ها تلاش برای کوچاندن دو واژه «هنر و رسانه» و فلسفه و حکمت و تبعات برآمده از آن به اقلیم خودی است و این امر محقق نخواهد شد، مگر این که از دو منظر فلسفی و علمی غربی و ایرانی «هنر و رسانه» رصد شود و پیرامون آنها تحقیق شود، غیر از این امور ممکن است حضور هنری طلاب، از نظر ساختار درسی و ظاهر زیست حوزوی اشکال نداشته باشد. لیکن به لحاظ اجتماعی و عرفی پذیرفتن این عرف نیست این عرف، برای روحانیت همواره محترم بوده است، در حدی که حتّی فهم و درک فقهی خود را متکی به عرف (زمان و مکان) دانسته است. البته یک نگاه زورمندانه به فرهنگ، نگاه صاحبان قدرت است، صاحبان قدرت همواره قائل به «فرهنگ سازی»اند، در حالی که «فرهنگ سازی» امری است که ما را به آرایش ظاهری می رساند، حال آن که باطن چنین فرهنگ سازی «فرهنگ سوزی» خواهد بود. نگاه از بالا به فرهنگ، نگاه آبشاری است، حال آن که ذات و باطن فرهنگ، جوششی و جوشیدنی است و نه کوششی و کوشیدنی. نگاه صاحبان قدرت که متأسفانه تا حدودی حوزه های علمیه امروز ما را متأثر از ادبیات قدرتمندانه کرده، این است که می توان در همه امور هنری و رسانه ای روحانیت را درگیر مسئله کرد، اما از آن جا که روحانیت تحت ذره بین های عرفی جامعه هستند، باید این خواست را فرآیندشناسی کنند، این از مواردی نیست که ما بگوییم چون مأمور به تکلیف هستیم، به نتیجه کار نداریم. تکلیفی که براساس معرفت الهی ابعادش روشن باشد ما را بی نیاز فرآیندشناسی می کند، لیکن این تکلیفی که ما می خواهیم برای (دنیا یا آخرت!) خود بسازیم و یا ایجاد کنیم ،باید خروجی ها و نتایجش کاملا واضح و روشن باشد و این کارما مصداق آن دسته از فرمایشات معصومین است که می فرمایند: «باید قبل از ورود به کاری، آن را عاقبت شناسی کرد».
حجت الاسلام و المسلمین مظفر سالاری:اگر ورود حوزه به عرصه هنر و رسانه براساس بستر سازی های کاملی استوار باشد، هیچ بخشی ازفعالیت های هنری و رسانه ای با وظایف و مأموریت روحانیت، غیر همخوانی نخواهد بود. البته برای خالی نبودن عریضه می توان رقص، اپرا، مجسمه سازی و موسیقی عامه پسند و محرک را از نوع فعالیت های غیر همخوان و پرداختن به جنبه هایی از کارهای مرتبط به فیلم سازی و صدا و سینما را که در روند کیفی و هنری تولید نقش ندارد، از نوع فعالیت های غیر ضروری برشمرد.
حجت الاسلام و المسلمین هادی صادقی: همخوان نبودن یک بحث است و اینکه ضرورتی به ورود روحانیت نباشد، یک بحث دیگر و لذا مشاغلی را که مطرح کردم، گفته که لزومی ندارد که روحانیت به کار اصلی خودشان بپردازند. بنابراین تولید فکر و اندیشه و تولید متن مورد نیاز است، ولی در جاهایی که نیاز به حضور روحانیت نیست، ضرورتی ندارد که وارد شوند؛ مانند مثال هایی که زدیم. اما اینکه آیا جایی هست که منافاتی با شئون روحانیت داشته باشد؟ بعضی از جاها در شأن روحانیت نیست، مثل بازیگری که اصلا در شأن یک روحانی نیست و این کار ضربه می زند. بنابراین نه تنها ضرورت ندارد، بلکه شایسته هم نیست. البته نه اینکه تحریم کنیم، ولی شایسته نیست، چون بازیگران قوی و شایسته ای هستند که می تواند در نقش های لازم بازی کنند.
حجت الاسلام و المسلمین نهاوندی: منشأ و سبب دین وحیانی است و برای متدین شدن و پیدایش ایمان عوامل بیرونی و درونی زیادی قابل تصور است و از طرفی بسیار از حقایق دیدنی و شنیدنی نیست، بلکه یافتنی است و اساساً به دست آوردن آن نیاز به سیر و سلوک و حرکت دارد. رسانه تنها و به دلیل فراگیری اش امکان تبلیغ و اطلاع رسانی را آن هم در محدوده محسومات و موهومات دارد.
بیشترین توقع از رسانه باید آن باشد که پل ارتباطی میان دینداران باشد. تجربه های دینی آنان را منتقل کند. آگاهی ایشان را افزایش دهد. تمثیلات دینی را تصویر سازی کند. شبهات دینی و پاسخ های آنان را متناسب با فهم عموم مردم تبیین کند و خلاصه پیام های دینی را که جنسش فطری است به مخاطبان انتقال دهد. اما بسیاری از حقایق است که تصویر و سمع ظرف ادراک آن نیست و اساساً قابل فهم عموم نمی باشد و باید منزل هایی طی شود که به آن وادی برسیم. بسیاری از معقولات را نمی توان محسوس کرد مانند ایمان به غیب.
به نظر شما در چه زمینه هایی حوزه های علمیه می توانند به رسانه کمک کنند؟
رسانه آنگاه از نظر پیام غنی می شود و با فطرت مخاطب ارتباط برقرار می کند که حضور دین در برنامه های رسانه ای مشهود باشد.
به نظر بنده باید در رهبری رسانه، مدیریت پیام پیوند محکمی را میان حوزه و رسانه برقرار کرد که سرنوشت رسانه در جامعه دینی به آن بستگی دارد. پیام های دین می تواند جامعه را به وحدت برساند چون که تنها کلمه توحید است که انسانها را به توحید کلمه متوجه می کند. ادعای ما آن است که حرف های دین به ویژه اسلام به عنوان دین خاتم برای تمامی اعصار و قرون است پس فرازمانی و فرامکانی است. به همین دلیل در یک دوره پیام شفاهی از طریق وعظ و خطابه که ماهیت رسانه ای داشته است به دل امت نشسته و امروزه تبدیل به ابزار رسانه ای شده است، اما پیام و هدف همان پیام است و باید باشد.
***
برخی در مورد حضور روحانیت در عرصه هنر و رسانه دغدغه هایی دارند؟ این دغدغه ها چیست و درارتباط با رفع آن چه نکاتی را مطرح می فرمائید؟
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی زم: این دغدغه ها «صورتی» است و عمدتا ناشی از دو نگاه مسلطی است که در باطن و ظاهر حوزه حاکم است، یک دسته از اعتراض ها، ناشی ازنگاه روحانیتی است که علی رغم گذشت سی سال از پیروزی انق
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 