پاورپوینت کامل فاصله ها و مسأله ها ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فاصله ها و مسأله ها ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فاصله ها و مسأله ها ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فاصله ها و مسأله ها ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

چرا امر جنسی برای نظام جمهوری اسلامی «مسأله» نیست؟

۱. «مسأله» (Problem) یعنی چیزی که مدام از صبح علی الطلوع تا آخر شب جلوی چشم ات رژه می رود. دایم روی اعصاب ات است. نمی توانی نبینی اش. نمی توانی بی خیال اش شوی. مثل سایه دنبال ات می آید. کنارش هم که بزنی، باز می دود و می آید سر جای اول اش می ایستد. چون مقابل ات است، آرام آرام می شود بخشی از خودت. دیگر مانند زندانی ای که به زندان بان اش عادت کند (یا به عکس) به او وابسته می شوی. تا وقتی حل نشده، جزوی از تو می شود. مدام به او فکر می کنی. مدام برای اش برنامه ریزی می کنی. مدام باهاش کلنجار می روی. چرا؟ چون مسأله از جمله ی آن هست هایی است که نباید باشند. یعنی صاحب مسأله چنین فکر می کند. کلاف سردرگمی است که بالاخره باید یک روز باز شود. و مادامی که باز نشده، مسأله می ماند. با این حساب، هر کس، بسته به جهانی که دارد، زیستی که دارد و محیطی که در آن است، مسأله ای دارد یا مسایلی. پس به تعداد آدم ها و حتی بیش از آن می تواند مسأله وجود داشته باشد.

*

مسأله ها انواع مختلفی دارند. بعضی کم اهمیت تر اند و بعضی پراهمیت تر. (و البته همه مهم اند؛ که اگر نباشند، مسأله نیستند.) بعضی دایره شان کوچک است، بعضی بزرگ. بعضی خصوصی اند، بعضی عمومی. خیلی وقت ها می شود که مسأله های چند آدم مختلف مشابه هم می شود. خیلی وقت ها می شود که دو آدم شبانه روز باهم اند، اما مسأله هاشان فرسنگ ها از هم دور اند. و به عکس دو آدم فرسنگ ها دور از هم اند، اما مسأله هاشان مثل متنی است که با دست گاه کپی یا سیبی که با چاقو دوتای اش کرده ای؛ واو به واو. درست مشابه هم. گاه هم می شود که یک مسأله آن قدر مهم است، آن قدر بزرگ است، آن قدر سایه اش گسترده است، که چندین نفر را در یک محیط، یک گروه، یک شهر، یک قوم، یک کشور یا چه بسا در همه ی جهان با خود درگیر می کند. آن وقت مسأله ی فردی می شود مسأله ی محله ای، مسأله ی شهری، مسأله ی قومی، مسأله ی ملی، مسأله ی جهانی و….

*

۲. در جهانی که در آن ایم، البته هرچه هم مسأله ای بزرگ باشد، آن قدر آدم ها با هم متفاوت اند و آن قدر جهان هاشان و زیست هاشان متنوع است، که غیرممکن است اجماع مطلقی حول یک مسأله شکل بگیرد. پس می توان فرض کرد که همیشه حول هر مسأله ای یک قطب بندی وجود دارد؛ میان قایلان به مسأله بودن اش و منکران آن یا بی اعتنایان به آن.

(البته درست تر آن است که صورت این دسته بندی را، از منظر بیرونی، سه وجهی بدانیم: قایلان به مسأله، منکران مسأله و بی اعتنایان؛ کسانی که تفاوتی برای شان نمی کند یک چیز مسأله باشد یا نه. اما در منظومه ی فکری و گفتمان دسته ی اول، این گروه اخیر هم جزوی از گروه دوم به حساب می آیند. به عبارت دیگر بی اعتنایی و سکوت نوعی از مخالفت و انکار قلم داد می شود.)

با این حساب به تعداد مسأله ها قطب بندی وجود دارد. قطب بندی هایی که بسیاری شان نه دیده می شوند و نه کسی درباره شان چیزی می گوید. اما به دلایل مختلف و فراوان ممکن است گاه این تفاوت در مسأله دانستن مهم شود. مثلاً وقتی تعداد کسانی که یک چیز را مسأله می دانند در یک جامعه زیاد شود و آن مسأله هم برای آن ها مسأله ی بسیار مهم و حیاتی ای باشد، آن قدر حیاتی که وجود خودشان را، یا بخشی از وجود خودشان را در گرو حل آن مسأله فرض کرده باشند و بدانند؛ در چنین وضعیتی، بی اعتنایی آن گروه دیگر به مسأله برای آنان معنادار می شود و چه بسا اقدامی سوء به شمار می رود.

*

«چرا آن ها نمی فهمند/نمی خواهند بفهمند/انکار می کنند که: این مسأله، مسأله است؟»

این سوآلی است که به موازات افزوده شدن بر قایلان یک مسأله، آنان مدام از یک دیگر می پرسند و به تدریج بر فاصله ی میان ما و آن ها افزوده می شود. فاصله ها که زیاد شد، «شکاف» واقع می شود. شکاف حول مسأله دانستن یا ندانستن یک چیز.

دو گروهِ حول یک شکاف، می توانند دو صنف مختلف باشند یا دو نژاد یا دو قوم یا دو نحله ی فکری یا دو طایفه یا دو قشر یا دو طبقه یا دو شهر و…. اما شاید بدترین و شدیدترین صورت وقوع یک شکاف وقتی باشد که یک سوی شکاف، دولت (در معنای عام: حاکمیت) باشد و سوی دیگرش مردم یا اقشاری از مردم.

*

۳. در حالت عادی، طبیعی است که مسئولان و حکم رانان با تک تک شهروندان در مسأله ها، لااقل در همه ی مسأله ها، اشتراک نداشته باشند و مثلاً مسایل مدنظر آنان سطحی کلان تر و ابعادی وسیع تر را به اقتضای جای گاه و مسئولیتی که دارند، داشته باشد و مسایل شهروندان جزیی تر و شخصی تر باشد. مهم آن است که اولاً تزاحم مسأله ها پیش نیاید؛ یعنی حل مسأله ی یکی با حل مسأله ی دیگری تعارض نیابد یا برای دیگری ایجاد مسأله ی جدید نکند. و ثانیاً طرفین به نوبه ی خود بتوانند در سطحی یک دیگر را در مسایل خود شریک کنند یا هم دلی طرف مقابل را به دست آرند. در غیر این صورت تعامل میان مردم و حکومت تعامل سازنده ای نخواهد بود و به سمت الگوهای دیگر، از بی تفاوتی و بی اعتنایی به سرنوشت یک دیگر گرفته تا تخاصم و بدخواهی و تقابل، میل خواهد کرد. آن وقت ممکن است دولت حس کند مردم اش دغدغه های اصلی او را درک نمی کنند و به شعارهای اش باور ندارند. و در مقابل مردم به این نتیجه برسند که دولت نمی خواهد بفهمد که مسأله ی آن ها چیست و به آن پاسخ درخور دهد. حاصل چنین وضعیتی ناهم زبانی است و ناهم دلی حاکمان و مردم.

* مسأله در جامعه ی امروز ما چیست؟ چه دغدغه یا دغدغه هایی را می توان برشمرد که مشخصات مذکور را داشته و سطح وسیعی از افراد جامعه را در سطوح مختلف با خود درگیر کرده باشد؟

واقعیت آن است که پاسخ هایی که به این سوآل داده می شود، بسته به این که از چه کس پرسیده شود، طیف متنوع و متضادی را شامل می شود. با یک مرور اجمالی و گذرا در اقوال مسئولان و مدیران و متولیان و مقایسه اش با اقوال توده ی مردم (خصوصاً جوانان) می توان نشانه هایی از ناهم زبانی را در پاسخ به این سوآل مشاهده کرد. نشانه هایی که البته و متأسفانه کم نیستند.

*

۴. به گمان من یکی از مهم ترین مصادیق این ناهم زبانی، نحوه ی مواجهه با امر جنسی است. امر جنسی، به دلایل مختلف فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی برای بخش قابل توجهی از جامعه ی امروز، نه فقط جوانان، مسأله است. دغدغه ی شب و روز است. چه به زبان بیاورند و چه به زبان کتمان اش کنند، اما دل و فکرشان را مشغول اش دارند. مجموعه ی شرایط و متغیرهای مختلف سبب شده است که امر جنسی یعنی نوع مواجهه و پاسخ دهی به نیاز جنسی در جامعه ی امروز برای بسیاری از افراد از حد یک مقوله ی طبیعی و معمول خارج شده و صورت مسأله بیابد. صاحب نظران و کارشناسان فهرست بلندبالایی از دلایل را در علت یابی این پدیده ذکر کرده اند که همه شنیده ایم؛ از بالارفتن سن ازدواج به دلایل فراوانی چون اشتغال ناکافی، مخارج بالای تشکیل خانواده و… گرفته تا کاهش میل به تشکیل خانواده و بالارفتن میانگین طلاق و آمار مفاسد اخلاقی و اجتماعی و….

فهم این که جامعه ی ما امروز به نوعی با بحران جنسی مواجه است، البته چندان نیازی به مراجعه به آمارها هم ندارد. هر شهروند معمولی که از نعمت بینایی برخوردار باشد، می تواند به آسانی در یک گردش روزانه و پیاده روی معمولی ببیند که چه گونه میل به ارضای غریزه در هوای شهر جریان دارد. از پرسه زنی زنانی که آشکارا تن فروشی می کنند (و دیگر یافتن شان در شهر سخت نیست)، از نگاه های حریص مردان و پسران جوان و جلوه گری و جلوه فروشی زنان و دختران جوان و حتی نوجوان، از متلک پرانی ها، از آزاررساندن های فیزیکی در پیاده رو، در مترو، در تاکسی، در اتوبوس، در مغازه، در همه جای شهر، از فروش سی دی های شو و فیلم های پورنو در پیاده روها، از بلوتوث هایی که در اماکن عمومی مثل مترو ردوبدل می شوند و بسیاری شان حاوی صحنه های تحریک کننده و خصوصاً تجاوز اند، و…. حالا اگر همین شهروند کمی هم صفحه ی حوادث روزنامه ها را تورق کند یا نگاهی به ستون اخبار اجتماعی سایت ها بیاندازد هم چنین با حجم وسیعی از اخبار تجاوز به عنف، تجاوز گروهی، کشف خانه های فساد، پارتی های مختلط و برهنه، استخرهای مختلط و… مواجه می شود که به عرف روزانه و معمول رسانه های داخلی تبدیل شده اند و دیگر خواندن شان تعجب کم تر کسی را برمی انگیزد. و البته روشن است که این درصدی و شمه ای است از آن چه می توانسته گفته شود و رسانه ای گردد و خیلی از نابهنجاری های جنسی مثل خودارضایی، مثل روابط نامشروع با نزدیکان، مثل هم جنس بازی، مثل سکس ضربدری و… اساساً از پرده برون نمی افتند و به عرصه ی عمومی وارد نمی شوند که مسئولی، مأموری، خبرنگاری، ببیندشان و گزارش دهد و آمار بگیرد و برخورد کند.

جامعه ی امروز ما، حکم پیاده ای را یافته است که در ظل آفتاب سوزان، ساعت ها در بیابان دوانده اندش و حالا دیوانه وار از تشنه گی له له می زند و هر چشمه ای که می بیند، سراب است. همین عصبی اش کرده و تاب و توان اش را ربوده. جامعه ی امروز ما، جامعه ی جوانان امروز ما، جامعه ای است تحریک شده و باز در معرض تحریک مداوم و هماره، که یا پاسخی نمی یابد، یا عطش اش چنان شدید است که پاسخ های مفروض کفاف اش را نمی دهد. در چنین جامعه ای، هر دختر و هر زنی، نه فقط آن ها که تن فروشی و جلوه گری می کنند، بالقوه یک ابژه ی جنسی می تواند باشد برای پسر و مردی که می بیندش. و هرجایی می تواند محلی باشد برای پاسخ جستن و رفع آن عطش؛ پارک، خیابان، دانش گاه، پاساژ، تاکسی و….

به تبع این وضعیت، و از آن جا که همه ی این جماعت تشنه گان را به هر دلیل توان دست یابی به آن پاسخ های گذرا نیست، جامعه پُر می شود از احساس گناه، احساس خیانت، احساس ترس، احساس ناامنی، احساس بی آبرویی. طبیعی است که در چنین جامعه ای، دیگر سخن از اعتماد به نفس، سخن از امید به آینده، سخن از برنامه ریزی، سخن از شکوفایی و بالنده گی، حرف مفت است.

*

۵. اما با این اوصاف واقعاً چه قدر برای دولت و مجموعه ی نظام، امر جنسی، مسأله است؟ سهل است، چه قدر محل اعتنا و توجه است؟ چند خطبه ی نمازجمعه به این موضوع اختصاص یافته؟ چند نطق پیش از دستور؟ چند لایحه؟ چند تبصره ی قانونی؟ چند مصوبه؟ چند سخن رانی و خطابه؟ چند برنامه ی تلویزیونی؟ واقعاً حل معضل امر جنسی برای نظام و مسئولین اش مثلاً به اندازه ی یک چندم انرژی هسته ای یا جنگ نرم یا مبارزه با بدحجابی مسأله بوده است؟ اقوال و اعمال صاحب منصبان و مدیران و تصمیم گیران خود به خوبی گویاست.

چرا چنین است؟ مگر مسئولین ما از کره ی مریخ آمده اند؟ مگر روزنامه تورق نمی کنند؟ مگر از همین کوچه و خیابان رد نمی شوند؟ مگر برای همین مردم و همین جوانان و همین زنان دایماً سخن رانی و خطابه نمی کنند؟ فرض را بر این می گذاریم که چنین است. پس دلیل این هم زبانی را کجا باید جست؟

*

برگردیم به تعریفی که برای مسأله ذکر شد. گفتیم که یکی از عوامل مهم و نقش آفرین در مسأله شدن یک چیز، جهان و زیست فرد است. با این حساب شکاف در مسأله دانستن یا ندانستن یک چیز را می توان ناشی از تفاوت در جهان ها و زیست ها دانست.

یکی از مهم ترین دلایل بروز ناهم زبانی میان مردم و مسئولین نظام تفاوت هایی است که میان شیوه ی زنده گی مسئولین و بخش قابل توجهی از اقشار مختلف مردم خصوصاً جوانان وجود دارد.

در یک دسته بندی کلی می توان صاحبان مقام و مسئولیت در جمهوری اسلامی را به سه دسته تقسیم کرد: «روحانیان»، «نظامیان» و «یقه سفیدان» (یا همان مدیران):

یک – روحانیان: مسئولین روحانی، مشابه دیگر روحانیان، علی الاغلب از یک الگوی خاص و منحصربه فرد شیوه ی زنده گی تبعیت می کنند که آن ها را در برخی رفتارها از جمله لباس و زبان با عامه ی مردم تفاوت می بخشد. از دیرزمان این تفاوت ها آن قدر پررنگ و مهم بوده اند که به مثابه ی یک رفتار صنفی میان روحانیان و غیرروحانیان مرزی صریح و قاطع کشیده و ایشان را از دیگران که «عامی»، «مکلا» و… نامیده می شوند، تمایز بخشیده است. گرچه هرچه پیش تر می رویم قابل پیش بینی است که این مرزهای محکم و صریح پیشین لاجرم تن به انعطاف دهند و مانند بسیاری از دیگر مظاهر سفت و سخت دنیای سنت، در گرداب مدرن شدن صورت جدیدی بیابند. (نشانه های این انعطاف را در سبک زنده گی نسل جدید طلاب جوان و نوگرا می بینیم.)

دو – نظامیان: نظامیان هم مانند روحانیان یک شیوه ی زنده گی و الگوی رفتاری منحصربه فرد و صنفی دارند. با این تفاوت که این جا از آن میزان انعطاف پذیری و مسامحه هم خبری نیست و اعمال قواعد و حفظ چهارچوب های تمایزبخش، با شدت و قوت اعمال می شود.

سه – یقه سفیدان: به جز نظامیان و روحانیان، باقی مسئولین و صاحب منصبان را با کمی تسامح در گروه یقه سفیدان یا مدیران قرار می دهیم. در مورد این گروه هم شاهدیم که پس از انقلاب، به تدریج یک استاندارد کمابیش مشخص به عنوان استاندارد مدیران جمهوری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.