پاورپوینت کامل در غیاب قیاس;در غفلت از تفاوت ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در غیاب قیاس;در غفلت از تفاوت ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در غیاب قیاس;در غفلت از تفاوت ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در غیاب قیاس;در غفلت از تفاوت ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
من مردم یک قبیله ام. در نقطه ای دورافتاده از جهان، در میان جنگلی سرسبز و محصور. نه کسی از بیرون جنگل نزد ما می آید نه ما بیرون از جنگل را دیده ایم. در جنگل ما بلندترین صداها از آن خرس است و ما گمان می کنیم خرس خدای صداست، بلندترین اندام از آن مار است و ما گمان می کنیم مار خدای زمین است، بلندترین پروازها از آن عقاب است و ما عقاب را خدای آسمان می دانیم. برای ما رنگ ها فقط چهارتای اند و حیوانات فقط ده. برای درخت هم آن واژه ای به کار می بریم که برای آدمی، برای دست هم آن که برای شاخه و برای ساقه هم آن که برای پا. درخت ها با ما یکی اند و ما با درخت ها یکی. من مردم یک قبیله ام در نقطه ای دورافتاده از جهان. در میان جنگلی محصور…
این فقط یک مثال است!
چه گونه تفاوت درک می شود؟ آنان که به زبان نظر دارند می گویند با زبان! کلمات و اسامی و نام ها و صفات و قیود اند که میان اشیا و امور تفاوت ایجاد می کنند. اگر زبانی نباشد تفاوتی هم نیست. اما آیا زبان موجد تفاوت است؟ اگر هم باشد می توانیم هنگامی را فرض کنیم که زبانی نبوده برای وصف اشیا و امور، و این هنگام است که می خواهیم نامی بر چیزی بنهیم. دوباره بپرسیم، چه گونه میان دو چیز تفاوت گذاشته می شود. چه گونه میان دو چیز که تا دی روز یک چیز شمرده می شده امروز تفاوتی هست و دو چیز شده؟ تفاوت میان دو چیز وقتی فهمیده می شود که دو چیز با هم «مقایسه» شوند. از جهت رنگ و جنس و فصل. میان دو حیوان، دو انسان، دو گیاه، میان دو موجود.
توان گفت که تفاوت از این سه مرحله می گذرد:
۱- وقتی «آ، ب» یک چیز است.
۲- وقتی «آ و ب» با هم مقایسه می شوند.
۳- وقتی تفاوت میان «آ» و «ب» آشکار می شود.
بگذارید برای هر مرحله نامی بگذاریم. مرحله ی ۱ را مرحله ی پیشاقیاسی می نامیم. مرحله ی ۲ را مرحله ی قیاس و مرحله ی ۳ را مرحله ی تفاوت. گرچه درباب تفاوت چیزها بسیار باید گفت، اما بحث ما اینک تنها قیاس است!
خوب که می نگریم می بینیم تا قیاسی نباشد چیستی چیزی آشکار نمی شود. با قیاس میان چیزهاست که معیارها مشخص می شود. آن چه مشترک است به شکل مفاهیمی مجرد درمی آید که واسطه ی شناخت می گردد و آن چه مختلف است چیستی چیز را بر اساس آن مفاهیم آشکار می کند. می بینیم که اساسا برای فهم ماهیات نیاز به «مقایسه» داریم. باید میان چیزها «مقایسه» کرد تا چیستی چیزها آشکار گردد. لذاست که ماهیت اندیشی نوعی تجربه گرایی به دنبال خویش دارد.
اما قیاس دو سویه دارد. یک سویه ی آن، و سویه ی مغفول مانده ی آن، کشف تفاوت است. صورت رایج قیاس، آن جا که برای اهل فلسفه و منطق مطرح است، قیاس برای ترکیب چیزها و درک وحدت است؛ از این جهت شاید بتوان قیاس را به صورت خلاصه کرد:
۱- آ، (هم آنندِ، دارای، بخشی از و …) ب است
۲- ب، (هم آنندِ، دارای، بخشی از و …) ج است
۳- آ، (هم آنندِ، دارای، بخشی از و …) ج است
باز هم می توان صورت فوق را خلاصه تر کرد:
۱- آ، ب است
۲- ب، ج است
۳- آ، ج است
می بینیم که این جا قیاس برای ترکیب و تقریب چیزها به کار می رود. در واقع قیاس سمت گیری شده است به سوی یکی کردن و وحدت نه کشف تفاوت و درک کثرت!
با این حال قیاس چه روی به تفاوت داشته باشد چه روی به الفت میان چیزها، برای شناخت ضرورت تام دارد؛ این ضرورت را با این فرض بپذیرید که مسیر هر شناختی از تجربه می گذرد. کسب هر شناختی چه از ماده ی محض، چه از مجرّد محض، نیازمند نوعی تجربه است. و پس از تجربه است که نوعی مقایسه میان امور صورت می گیرد، شهودی حاصل می آید و بصیرتی از شباهت یا تفاوت. و نهایتاً یک چیز تشخصی می یابد (چون در دایره ای از تفاوت قرار می گیرد) تا چیزی شمرده شود، مورد اشاره قرار گیرد و از آن مفهومی وارد زبان شود. در مقابل تا تجربه نباشد مفهومی از زبان نتواند که به شهود درآید. در برابر زبان که اشاره می کند به چیزها باید بصیرت دقیقی قرار گیرد تا چیستی چیزی را از تفاوت میان چیزهای دیگر درک کند. لذا تا تجربه نباشد نه هیچ مفهومی تولید می شود و نه مفهومی به شهود درمی آید، حتا مجرّدترین مفاهیم!
قرآن کریم در وصف ابراهیم علیه السلام می فرماید:
و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر أتتخذ أصناما آلههً انی أراک و قومک فی ضلالٍ مبین*و کذلک نری إبراهیم ملکوت السموات و الأرض و لیکون من الموقنین* فلما جنّ علیه اللیلُ رَءا کوکباً قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لاأحب الآفلین* فلمّا رءا القمر بازغاً هذا ربّی فلمّا أفل قال لئن لم یهدنی ربّی لأکونن من القوم الضالّین* فلمّا رءا الشمس بازغه قال هذا أکبر فلمّا أفلت قال یا قوم إنّی بری ءٌ ممّا تشرکون* (انعام۷۴-۷۸)
از خویشان بت ساز خویش جدا گشت و سوی خدا می گشت. در چیزها و مذاهب و خدایان شان. در ستاره پرستان نگریست و به ماه و به خورشید تابان، و چون دانست برای هرکدام غروبی و افولی هست از آنان روی برتافت. چراکه می دانست خدای او و همه ی جهان باید همیشه حی و پای دار باشد تا بتواند حیات و پاینده گی دهد؛ انی لااحبُّ الآفلین. خلاصه آن که حضرت ش دست به قیاس زد میان اشیا و امور و چون نقص را فهمید به دنبال بی نقص و کامل گرایید و موحد شد.
صاحب المیزان در تفسیر این بخش از آیات سوره ی انعام می گوید:
«با اجمال لحن کلام حضرت ش در آن چه این آیات از آن حکایت می کند اشعار واضح دارد به آن که این کلام صادر است از ذهنی صاف و پالوده از افکار و اوهام متنوع که فطرت پاک او (علیه السلام) به دان چه از بدایه ی تعقل و تفکر و لطایف شعور و احساس در نزدش بوده، در قالب الفاظ انداخته. پس آن که بر انصاف بنشسته از تدبّر در این آیات تردید ندارد که گفتار او با قوم ش شبیه ترین چیزهاست به کلام انسان ابتدایی فرضی که در بیابانی از بیابان های زمین یا در غاری از غارها میان کوه ها می زید و با دیگران معاشرتی ندارد جز به هنگام نیازش به خوراک و پوشاک… و چون این انسانی آن گاه که از حقایق چیزهایی می پرسد که دیده شان و شگفت گشته از آن ها، از آن چه در حال توحش و انزوا از جامعه از آن چیزها می دانسته در سئوال ش بهره برد… و این به دان خاطر است که انسان حال مجهولات را به دان چه از معلومات اولیه نزدش هست به پرسش می گیرد و از مجهولات حرکت نمی کند مگر به دان چه با معلومات اولیه ش مناسب باشد.» (طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، جلد ۷؛ بی نا؛ ۱۳۴۹؛ ص۱۵۶)
از آن چه که در کلام شریف قرآن آمده و نیز بخشی از ترجمه ی المیزان خواندیم، معلوم می شود حضرت ش پیش از مواجهه با مشرکین، معرفتی اجمالی به خداوند و درکی خلاصه از توحید داشته است که علامه این معرفت و درک اجمالی را به هم آن فطرت باز می گرداند.
از این مثال معلوم می شود که برخی مفاهیم از جمله «خداوند»، از معرفتی اجمالی و پیشین آغاز می شوند. فاعل شناخت به اتکای چون این معرفتی به قیاس میان چیزها می پردازد و معرفت در دایره ای از تفاوت ها، تشخص می یابد و تبدیل به مفهوم می شود. لذا این نکته را باید افزود که قیاس متکی است بر اشعار بر صفتی یا حالتی معین و معلوم. پس قیاس چونان جست وجویی است برای کشف آن صفت در میان چیزها!
مسیر توحید از قیاس و درک تفاوت می گذرد. گرچه وجود بسیط آن جایی فهم می شود که از کثرات گذر شده و همه چیز از یک چیز دیده می شود اما باید قبل از این، چیزها را جداجدا دید و فهمید. این مسیری است که لاجرم باید از آن گذشت. کسی که اشیا را به کمال ندیده و خواص و تفاوت های هر یک نمی داند چه گونه می داند و می فهمد که خدای ش چیست و کیست؟ چه گونه نواقص اشیا را می شناسد وقتی نمی تواند آن ها را کنار یک دیگر گذارد و مقایسه کند. توحید از درک تفاوت ها و کثرات و توان گذر از آن ها حاصل می آید نه بی اعتنایی و بی احترامی به کثرات به بهانه ی این که کثرت موهوم است، بی آن که وحدتی درک شده باشد. این است که موحدان واقعی همیشه آزاد منش ترین افراد بوده اند و در برابر تفاوت بسی منعطف و مهربان. نمونه ش در عرفان نظری ابن عربی که اختلاف ادیان را اساساً در اختلاف احوال می دید و همه را هم روی به حق؛ و بر آن بود که در برابر عقاید و افکار باید چون هیولای اول (ماده ی محض که توان تبدّل به هر چیز و پذیرش هر صفتی را دارد) بود، و در عرفان عملی بوسعید بوالخیر که به کنیسه ای درآمد از هیئت و هیبت ش چنان اهل زنّار به وجد آمدند که مریدان از پس درآمدن ش گفتند ش که اگر ندا می دادی همه از خویش زنار برمی گرفتندی. گفت ما نیامدیم که زنّار برگیریم!
طریق عرفان که طریق شناخت خداوند است، در گذر از کثرات و قیاس میان آن ها و جست وجوی امری شریک و درک تفاوت ها، فراگیری حق را عیان می کند و از این است که امین است از برای کثرات، گرچه کثرت را موهوم داند.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «بنی امیه مردم را در تعلیم ایمان آزاد گذاردند اما در تعلیم شرک نه تا آن چه که ایشان نمی دانند بر آنان حمل کنند.» (اصول کافی، ج۳، باب ایمان و کفر)
چون این برآید که حتا برای ایمان راست، باید کژی را نمود. که اگر کژی نموده نشود به راستی، راستی به کژی فهم شود. که ناراست خود را جای راست زند. معلوم است برای حصر و تحدید ایمان باید کفر فهم شود و تفاوت این دو آشکار گردد. باید قیاسی صورت گیرد و تفاوتی معلوم شود و این تفاوت است که مرزهای قلم رو ایمان را نگاه بان است. این چنان است که آن که سیاهی و سپیدی را در کنار هم نمی نماید در خیانت است.
ابن عربی عارف بصیر و زیرک مغربی به درستی ضروت قیاس و تفاوت را در میان دعواهای کلامی عصر خویش رعایت کرده. آن جا که عده ای کلامیون از اصالت تنزیه در مقام شناخت خدا برمی آمدند که خدا را با هیچ چیز نمی توان مقایسه کرد و از همه چیز مبرا و منزه است عده ای از عرفا به ضرورت تشبیه در مقام شناخت خدا برمی خاستند؛ پسر عربی بر آن بود که تشبیه و تنزیه را هردوگان باید. تشبیه را باید که ظهور و گسترش صفات وجود در مخلوفات عیان شود و تنزیه از آن روی که مخلوق گرچه از خالق اما غیر از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 