پاورپوینت کامل دخیل بر ضریح عوام;نقدی بر روی کردهای عوام زده و عوام گرا به دفاع مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دخیل بر ضریح عوام;نقدی بر روی کردهای عوام زده و عوام گرا به دفاع مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دخیل بر ضریح عوام;نقدی بر روی کردهای عوام زده و عوام گرا به دفاع مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دخیل بر ضریح عوام;نقدی بر روی کردهای عوام زده و عوام گرا به دفاع مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲

«گروهی از قشریون و کسانی که خود را به دین منسوب می دارند، قیام کردند و غوغا برپا ساختند و حتا در میان مردم عوام شایع نمودند که فلانی عزاداری بر امام حسین را تحریم کرده است و بر این هم بسنده نکرده و مرا به خروج از دین متهم ساختند و متأسفانه بعضی از معممین متحجر هم این تهمت را دامن زدند و آن گاه سرودی بر ضد من ساختند و اموال بسیاری در این راه خرج کردند.» (آل احمد ۱۳۸۶: ۱۳)

این فرازی از روایت علامه سیدمحسن امین است از بلایی که عوام بر سر او آوردند. آن چه او را به آتش خشم عوام درانداخت، نگارش رساله ای با عنوان «التنزیه لاعمال الشبیه» بود. رساله ای که در آن اثبات کرده بود قمه زنی و پاره ای دیگر از رسوم عزاداری عوام، اعمالی «غیرشرعی»، «حرام» و «شیطانی» اند. صاحب اعیان الشیعه حین نگارش رساله اش شاید خود هرگز گمان نمی برد که وارد چه بازی خطرناکی شده و به چه حریم ممنوعه ای پا گذاشته است. او دقیقاً روی مقبول ترین و حساس ترین رسوم موردعلاقه ی عامه ی متعصب شیعه دست گذاشته بود و به تندی چنان که از یک عالم مصلحِ بیدار و بیدارگر انتظار می رود بی آن که از همجاء الرعاع خوفی به دل راه دهد، تیغ مبارزه را برکشیده بود. اما آتشی که هم آن رعاع در دامن ش انداختند، خانمان سوزتر از آن بود که انتظارش را داشت. آنان علاوه بر آن که ردیه های فراوان بر کتاب ش نوشتند بی که حرمت قلم را پاس بدارند ، لقب «اموی» دادندش و بر منابر لعن و نفرین ش کردند. حتا بر گردن الاغی نام او را نوشتند و در شهر چرخاندند و سوژه ی خنده و تمسخر کودکان ش کردند. کار بدان جا رسید که به هنگام نوشیدن آب می گفتند: «آبی بنوش و لعنت حق بر امین کن»! یعنی که با یزید و شمر و حرمله یک رتبت ش بخشیدند. گرچه پس از چندی و با شعله ورترشدن آتش عداوت و تقابل با امین، برخی بزرگان مانند آیات عظام سیدابوالحسن اصفهانی و شیخ محمدحسین کاشف الغطا احساس وظیفه کرده، به حمایت از او برخاستند و فتاوایی مشابه نظر او صادر کردند، اما دیگر کار از کار گذشته بود و این حمایت ها هم حکم نوش داروی پس از مرگ سهراب را یافت. امین، خانه نشین شد؛ تا آخر عمر؛ در غربت.

*

مشکل کار کجا بود؟ او که در کتاب ش از قضا بسیار مستدل سخن رانده بود. او که به صدور فتوایی یک سطری بسنده نکرده بود و سخن را به اصیل ترین و فاخرترین و معتبرترین اسلحه ی شیعه یعنی چهارگانه ی قرآن، سنت، عقل و اجماع مسلح نموده بود. او که سخن را در میدان تعقل دوانده بود و محترمانه مخاطب خود را در لذت استنباط حکم شرع، شریک کرده بود. او که بیان ش محققانه بود و «مستند».

مسأله دقیقاً هم این جاست؛ که آن چه به عنوان فضل و امتیاز کار امین برشمردیم، از قضا پاشنه ی آشیل کار او بود و شد. مشکل امین اتفاقاً هم این بود که از درِ «تعقل» وارد شده بود و به «کتاب» ارجاع می داد و از «سنت» مثال می آورد. مشکل ش این بود که گمان می برد می تواند با جرعه های ناب و اصیل دین، کام تشنه ی مخاطبِ عوام خود را سیراب کند؛ مخاطبی که تشنه بود، اما نه به آن آب زلال. مشکل ش این بود که از سِحرِ «زبان» غافل بود، و شاید نمی دانست وقتی زبان مشترکی با مخاطب ت نداری و وقتی او به یک زبان سخن می گوید و می زید، و تو به زبانی دیگر، آن گاه دیگر فرقی نمی کند سخن ت راست باشد یا دروغ، حق باشد یا باطل، صحیح باشد یا سقیم؛ که اساساً تفاهمی شکل نمی گیرد که براساس آن بتوان توافقی را بنا نهاد. و امین اگرچه اسلام شناس بزرگی بود، اما در امر شناخت مردمان و جامعه ی خود به خطا رفت و شاید غافل بود که دین یک امر است و دین داری امری دیگر؛ و عوام بر دینی اند هماره مغایر با دین علما.

چنین بوده است، چنین است، و چنین خواهد بود.

*

صورت مسأله ساده است (البته کار که به نتیجه می کشد دشوار می شود): چنین است که دین داری مردمان، از عصری به عصری، و از مکانی به مکانی، و از فرهنگی به فرهنگی گونه گون است. و در هر عصر، رنگی دارد و شکلی و ظاهری.

*

دین داری گونه گون است و فربه ترین دسته ی این گونه ها ممهور است به نام عوام (طبقه ی اصلی دین داران). عوام هماره بر مذهبی اند متفاوت با مذهب علما؛ گرچه که این هر دو بر یک نام واحد باشند. و زبان عوام در فهم و عمل به دین آشکارا با زبان عالمان دین مغایر است؛ گرچه که یکی از این دو، گاه به دلایلی با آن دیگری هم زبانی کند.

اگر عالمان دین در مقام تفقه و استنباط، به اصولی پابندند، عوام دین نیز در عمل شریعت مدارانه ی خود اصولی دارند و مرامی؛ گرچه که نانوشته و متغیر و منعطف.

عالمان بر «عقل» تکیه دارند و دغدغه شان تبیین عقلانی گزاره ها و متون دین است و حتا اگر حدیثی را مغایر و مباین با حکم عقل یافتند ممکن است از آن صرف نظر کنند. در مقابل، در منطق دین داری عوام، این عاطفه و احساس است که حرف اول و آخر را می زند. عاطفه و احساسی که به عشق نسب می برد و گاه کار را به جنون می کشاند و معشوق و مجنون و مؤمن را بر یک صندلی می نشاند. سهل است، عقل صفاتی چون معاش اندیش، ناقص، ناقض و گم راه پذیرا شده، مذمت می شود که چرا پا از گلیم ش درازتر کرده و به ساحت دین داری و احساس دینی پا گذاشته است. متهم می شود که ابزار و اسباب فهم امر دینی را ندارد و طفل نابخردی ست در مصاف پیر عشق و جنون.

و این همه بدان خاطر است که عقل را جذبه و شورانگیزی به مراتب کم تر است از عشق، و آن جا که عنقای عاطفه را سرِ نشستن بر قله ی وصال است، گاه، عقل و تعقل دامِ ره می شوند و سدِ راه می کنند و با ان قلت آوردن و چون وچراکردن، شعله ی شمع عاشقی را می کشند.

دین داری عالمانِ دین، «مستند» است. در پیش گاه آن، هر سخنی پذیرفته نیست؛ مگر آن که جواز ورود و اذن دخول داشته باشد و این جواز هم جز با اظهار خویش آوندی و انتساب با کتاب و بعد سنت پذیرفته نیست. دین داری عوام را ولی چنین دغدغه ای در سر نیست. که تنها به کاربردی بودن نقل می اندیشد و در منطق آن، یک خواب یا رؤیای صادق، گاهی ارزش عملی و تأثیرش به مراتب بیش تر از یک گزاره ی معتبر دینی است؛ و مکاشفه های ولو دور از درک عقلی قدرتی دارند که هزار استدلال عقلانی عاری از آن اند؛ و حرف بعضی افرادِ خاص و مقبول است که تحت عناوین مختلف نظیر «نظرکرده است»، «نفس ش حق است»، «اهل معرفت است»، «مردِ خداست» و… حجیت می یابد و مرجع عمل قرار می گیرد. این دین داری اساساً نه دغدغه ی استناد دارد و نه البته ابزاری هم برای آن.

عالمان را دغدغه ی «ناب»بودن و «اصاله النسبِ» هر فعل و قول منسوب به دین است و پیشه شان سنجش و تطبیق، و مسندشان مسندِ قضاوت در باب آن که دین بر فلان صورت دین داری مهر تایید می زند یا نه. حال آن که دین داری عوام سرِ التقاط دارد و امتزاج و اتصال و تلفیق؛ با هرآن چه که دین داری را جلای بیش تر و جذبه ی والاتر و به کارایی فزون تر بخشد؛ با هرآن چه که قابلیت امتزاج داشته باشد. می خواهد آن چیز عادات و رسوم و آدب و سنن مردمان باشد، می خواهد داستان های اساطیری و افسانه ها و معتقدات عامه. چه، دین داری عوام، سری هم در آبشخور فرهنگ عامه دارد و دیاری است در آن مملکت. از این رو مبتکر است و مبدع. نوبه نو به رسمی، منسکی، ایینی خودساخته و خودخواسته، به ضرورت، ردای «دینی» می پوشاند و تثبیت ش می کند. شاهد امر، خیل عظیم آداب و رسوم و وسایلی است که در عرصه و مقام دین داری مردمان با آن ها مواجه ایم، اما هیچ یک مسبوق کوچک ترین سابقه ای در سیره ی پیام بر و ائمه ی اطهار نیستند. سهل است، دقیق که می شوی بسیاری شان با آموزه ها و منش آن بزرگ واران سرِ ناسازگاری دارد. این اما از ارادت و رغبت عوام به این رسوم ابداعی و نیز منزلت و قدسیتی که خود بدان ها بخشیده اند، نمی کاهد. طبیعی است؛ که عالمان، کارشان دین است و عوامان، کارشان زنده گی.

دین داری عالمان، «مفهومی» است. در فهم ایشان، دین منظومه ای است به هم پیوسته و متشکل از مجموعه ای از مفاهیم. مفاهیمی که هر یک حکم معیار و سنگ محک دارند برای سنجش و قیاس و قضاوت؛ که فرمود: «افراد را با حق بسنجید و نه حق را با افراد». همه ی ساحات دین بر مفاهیمی مرتبط و دارای بطن واحد بنا شده اند. چنین است که «اجتهاد» مرتبت می یابد و نه فقط در ساحت فقه دین، که در اعتقاد و اخلاق هم راه می یابد و براساس سلسله ای از مفاهیم، راه را بر فهم منطق دین در تشریع، و تعیین مصداق آن، و تطبیق ش با مقتضیات هر عصر و هر مکان می گشاید. دین داری عوام، اما به جای مفاهیم از قضا بر مصادیق تکیه دارد. دین در تعریف عملی نزد عوام، به قدیسان و بزرگان ش شناخته و شناسانده می شود. آنان اند که باب ورود فرد به صحن قدسی یک دین محسوب می شوند (نه چنان چه در دین داری عالمانه ارزش است پذیرش استدلالی اصول دین). به مدد آنان، دین دار، «دین»دار می شود و می ماند و به واسطه ی آنان با دین و با خدا مرتبط می شود و همه ی ارجاعات ش به ایشان است. عشق ورزیدن و ابراز محبت و برقراری رابطه ی عاطفی با ایشان می شود اصول دین، و گریه و شیون در مصایب آنان و اظهار سرور به گاهِ شادی شان می شود فروع دین. چنین منزلت والایی ایجاب می کند این تکیه گاه حتی الامکان مستحکم تر باشد. چنین است که در دین داری عوام، قدیسان و شخصیت های دینی در قامت «اسطوره» ظاهر می شوند و از مرزهای یک بشر معمولی بسی فراتر می روند. «گو این که برای هرچه والابردن مقام و نشان دادن نهایت علاقه و توجه و تخصیص بالاترین درجات و امتیازات، ویژه گی ها و خصایص عمومی و زمینی کفاف نمی دهد و نیاز است که به قصه پردازی و خلق امتیازات آسمانی و دست نیافتنی و منحصربه فرد متوسل شد و منبع مشروعیت و به تبع مقبولیت را از جهان واقع به ماوراء منتقل کرد.» (مطهری ۱۳۸۴: ۸۶) چنین است که «اساساً دین عامیانه هرچه اسطوره آمیز باشد، دین تر است. سرشارتربودن و غنی تربودن از اسطوره ها، دین را چنان می کند که دل را به تر و بیش تر می رباید. و وقتی که دل ربوده شد، عقل هم ناگزیر به دنبال او روان می شود و به این شیوه دینی به وجود می آید که تمامی وجود آدمی را سیراب می کند. هم سهم عقل را می دهد و هم سهم دل را. دین عامیانه اسطوره را بیش تر می طلبد، غیرعادی بودن و پررمزبودن را به تر می پسندد و هرچه این اسطوره ها افزون تر باشد، مؤثرتر و نافذ تر خواهد بود.» (سروش ۱۳۸۲الف: ۱۴۶-۱۴۷؛ سروش ۱۳۸۲ج: ۱۳۶-۱۳۸) بی سبب نیست که هماره بخش عظیمی از پیروان فرقه های غالیان در طول تاریخ را عوام ساده دلی تشکیل می دادند که گمان می بردند با غلو در مقام اولیای خدا در محبت ایشان پیش روتر اند.

دین داری عالمانه، دین داری انتزاعی است؛ اما دین داری عامیانه به شدت عینی و کاربردی است. عوام باید دین شان را حس کنند. دین باید برای شان ملموس و دردست رس باشد؛ مانند دیگر اجزای زنده گی شان. باید بتوانند دین شان را ببینند، بشنوند، و در دستان شان لمس کنند. به هم این دلیل اساساً عوام میل به ابزارمندی دین داری شان دارند و به شدت مستعد پذیرش اشیایی اند که رنگ تقدس بر آنان بزنند. اشیایی که در نقش واسطه ی امر قدسی ظاهر شده و وسیله ی تبرک و تقرب جویی قلم داد شوند. که اگر این اشیا را از ایشان بگیری دیگر چیزی برجای نمی ماند.

این است حکایت جدال دین داری عالمانه و عوامانه و راز آن که هماره لااقل پاره ای از علما را با تظاهرات دین دارانه ی عوام سرِ ناسازگاری است؛ عوامی که اگر دست شان به ضریح نرسد انگار که زیارت نکرده اند واگر دخیل نبندند انگار که دعای شان شنیده نمی شود؛ عوامی که بین سنگینی عَلَم دسته شان و تعداد تیغه هاش با میزان عنایت اهل بیت به ایشان رابطه ی مستقیمی می پندارند؛ عوامی که شمایل اسطوره های مذهبی شان را کنار پوستر خواننده ها و سوپراستارها و فوتبالیست های محبوب شان و بر یک دیوار می زنند؛ عوامی که اگر یک محرم قمه نزنند یا زیر علامت و نخل نروند، نذرشان ادا نمی شود؛ عوامی که نه مجلس روضه شان ترک می شود و نه مجلس رقص شان؛ عوامی که غلظت ایمان شان با یک خواب و رؤیا بالا و پایین می رود و به استخاره و تفأل بیش از فکرشان اعتماد می کنند و نسخه های دعانویس و رمال را بیش از نسخه های پزشک به کار می بندند. عوامی که اگر جن و تقدیر و چشم زخم و جادو و سحر و ورد را ازشان بگیری، دین شان حتماً چیزی کم دارد.

بله؛ سخن از دو زبان است، دو فرهنگ، دو میدان بستر فهم؛ و یک دین۱.

*

بازگردیم به داستان علامه امین. گرچه در تاریخ مبارزه و اصلاح گری علما با خرافات واردشده در دین داری عوام، امین جای گاه و مرتبت خاصی دارد، ولی او نه تا آن زمان و نه پس از آن تنها کسی از ایشان نبود که به آن خرافات و مضرات آنان پی برده بود. اما طرفه آن که اینان هرچه بیش تر در این راه کوشیدند کم تر نتیجه گرفتند. دلیل اصلی این کم توفیقی را شاید بتوان این دانست که اصلاح خُلق و منش عوام دو صورت دارد: یکی آگاهی بخشی و تبیین انحرافات، و دیگری اِعمال اصلاحات و عملیاتی کردن آن آگاهی بخشی ها. برای اولی، علم و بصیرت لازم است و برای دومی، نفوذ و قدرت. و علما گرچه به سلاح اول مسلح بودند، اما توبره شان از دومی خالی بود. چه، قدرت نیز در جبهه ی عوام بود و کفه ی ایشان سنگین تر می نمود.

تاریخ سیاسی ایران، لااقل از عهد مغول به بعد، کمابیش تاریخ شاهان و حکام دین دار بوده است. شاهان و حکامی که به سیاست مقتضی هر عهد، مناسبات خود با علما را سامانی نو به نو داده اند و هرگاه جبهه ی ایشان را کم توان و نحیف یافتند، سنبه ی خود را پُرزورتر کردند و مسند خویش را محکم تر. شاهان و حکامی که خود را «ظل الله» می نامیدند و داعیه ی ره بری توأمان سیاسی و مذهبی مردمان را در سر می پروراندند و بسته به قوت و جسارت خود، سرِ رقابت با علما داشتند. و تاریخ مشحون است از تظاهرات دین دارانه ی شاهان و امرای مغول و تیموری و صفوی و قاجاری و حتا پهلوی. تظاهراتی که طبعاً نمی توانست چندان جایی در مدل دین داری عالمانه داشته باشد و به تمامی در زمره ی دین داری عامه می گنجید. چه، این دین داری به جهت آداب مندی و ابزارمندی ش به شدت مستعد ظهور تجمل و تفاخر است و با خلق و خوی شاهانه تناسب بیش تری دارد. چنین است که به هر گوشه از مناسک و رسوم دین داری عامه که می نگری ردپایی از شاهی یا امیری یا صاحب منصبی را به وضوح می بینی؛ و گستره ی این امر تا آن جاست که می توان از دوگانه ی دین داری شاه مردم/ دین داری علما سخن گفت. مصادیق امر فراوان است:

این شاهان بودند که در نقش مؤسسان و مبتکران و تثبیت کننده گان اصلی مناسک و رسوم دین دارانه ی نوپدید ایفای نقش کردند. چنان چه قمه زنی و قفل زنی و سنگ زنی و تیغ زنی جمله به اراده ی شاه عباس اول در سلک مناسک دینی درآمدند (آژند ۱۳۸۵) و تعزیه (شبیه خوانی) به حمایت شاهان قاجار علی الخصوص ناصرالدین شاه و بعد فتح علی شاه قوام و گسترش یافت. (کالمار ۱۳۷۴؛ بکتاش ۱۳۶۷؛ چلکووسکی ۱۳۶۷) این شاهان بودند که زیارت گاه ها و مقابر و اماکن متبرکه را بنا کردند و شکوه و معنایی جدید بخشیدند. چنان چه عضدالدوله ی دیلمی اولین بار بر مزار امام علی(ع) و امام حسین(ع) بارگاه ساخت (مستوفی ۱۳۶۲: ۴۱۵)، و شاه اسماعیل دستور به ساخت حرم امامان در کاظمین داد، و شاه عباس حرم امام علی(ع) و امام حسین(ع) را توسعه داد و گنبد حرم امام رضا(ع) را به طلا تذهیب نمود (آربری ۱۳۷۷: ۵۵۳؛ منشی [بی تا]: ۱۰۰۴و۱۰۱۱)، و شاه صفی در تعمیر بقاع و اماکن متبرکه ی شیعیان کوشید (آژند ۱۳۸۵: ۴۵)، و آغامحمدخان برای مزار امام علی(ع) ضریح مطلا ساخت (الگار ۱۳۶۹: ۸۱)، و فتح علی شاه گنبد و ایوان حرم امام حسین(ع) و گنبد حرم حضرت معصومه(س) را مطلا کرد و بر مرقد حضرت ابالفضل(ع) گنبدی بنا کرد و بر مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی و امام زاده شاه چراغ ضریح نقره نصب نمود و برای حرم های امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) صحن هایی احداث کرد (مفتون دنبلی ۱۳۸۳: ۱۲۲؛ خورموجی ۱۳۶۳: ۱۱؛ مظفر [بی تا]: ۲۲۷-۲۲۸)، و ناصرالدین شاه بارگاه امام حسین(ع) را تعمیر و تزیین کرد و گنبد حرم عسکریین(ع) و ایوان حرم امام رضا(ع) و گنبد مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی را مطلا نمود. (مظفر [بی تا]: ۲۲۸؛ ناظم الاسلام کرمانی ۱۳۸۱: ۱۰۰؛ الگار، ۱۳۶۹: ۲۴۰)

این شاهان بودند که پاره ای ابزارآلات و اشیاء عاریتی را لقب «دینی» دادند و صورت ایینی بخشیدند. چنان چه در عهد شاه عباس اول سفیری از سوی او به ونیز و ایتالیا رفت و در بازگشت، از مراسم ویژه ی مسیحیان در سال روز به صلیب کشیده شدن عیسا(ع) گزارش داد و از آن پس به فرمان شاه، مردم در عزاداری ها مشابه مسیحیان ابزاری چون علامت و توغ و کتل حمل کردند. (نیازمند ۱۳۸۳: ۱۷۵)

این شاهان بودند که مشوقان و سفارش دهنده گان متون اصلی ادبیات دینی بودند. چنان چه واعظ کاشفی به تشویق یکی از نزدیکان سلطان حسین بایقرا «روضه الشهدا» را تصنیف کرد (صفا ۴/۱۳۶۶: ۵۲۴) و ترکیب بند مشهور محتشم کاشانی به سفارش شاه تهماسب اول سروده شد. (بشارتی ۱۳۷۸: ۲۰۳)

و البته این مردمان بودند که در هر عصر، چنین بستر مناسبی برای اقدامات و ابتکارات شاهان و حکام خود فراهم آوردند و پس از تأسیس، با اقبال و استقبال خود به این ایین ها و مناسک نوظهور رسمیت بخشیدند و معتقد شدند. این اقدامات هم چنین با حمایت آشکار و پنهان پاره ای از علمای هم زبان با عوام هم راه می شد؛ علمایی که بعضاً سَر و سِرّی هم با دربار داشتند و از مقربان درگاه بودند. اما با عنایت به تفاوت هایی که در مورد دین داری عامیان و عالمان گفتیم، چه گونه می توان این هم نوایی و هم راهی را توجیه کرد؟

*

وقتی از دین داری عالمانه سخن می گوییم البته بدان معنا نیست که همه ی عالمان به چنین مدلی پابند باشند. کماآن که به گواه تاریخ، دسته ای علما از ورود به جبهه ی انتقاد از عوام حذر کردند و با علم به خصوصیات دین داری عامه و سلاح برنده و محافظ آن یعنی تعصب، بر سری که البته درد می کرد دست مال نبستند و مصلحت وقت در آن دیدند که به مجادله ی عوام ورود نکنند. هرکدام البته به دلیلی؛ چه عافیت طلبی و بیمِ خلوت شدن دوروربرشان و لاغرشدن خیل مریدان شان؛ چه علم به بی حاصلی اقدامات مصلحانه؛ چه مصلحت اندیشی و مراعات انسجام ملت شیعه و «حفظ بیضه ی اسلام»؛ و چه حتا نظر مثبت و علقه ی شخصی اعتقادی به دین داری عامه و مظاهر آن. این دسته از علما بعضاً حتا به هم دلی با عوام پرداخته و بر اقدامات ایشان صحه گذاردند و برای رسوم و ابتکارات ایشان مبنا و منشایی دینی درست کردند.

اما در مقابل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.