پاورپوینت کامل شاخه های یک درختیم ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شاخه های یک درختیم ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاخه های یک درختیم ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شاخه های یک درختیم ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
رابطه ی نسل های انقلاب
در گفت وگو با جلال رفیع (حقوق دان، روزنامه نگار و نویسنده)
نخستین تصویر ذهنی ام از وی، با خواندن «در بهشت شداد» شکل گرفته بود؛ در سال های دبیرستان. قطعه های دیگر این تصویر بعدها با «فضیلت های فراموش شده» و «فرهنگ مولد؛ فرهنگ مهاجم» و هرازگاه سرمقاله ی «اطلاعات» افزوده شدند. عصاره ی این تصویر، صاحبِ قلمی بود روان، رندانه، جسور و دردمند. همین تصویر بود که گذرمان را در آن عصر زمستانی به اتاق کارِ صاحبِ آن قلم کشاند؛ ده سال پیش، روزی از روزهای اسفند هزار و سیصد و هشتاد و در دفتر «روزنامه ی اطلاعات». برای گفت وگو با آقای سردبیر باید از یک مسیر طولانی می گذشتیم. از کنار دست گاه های عظیم الجثه ی چاپ که حروف ریز و درشت را با عجله روی نوار کاغذها می نشاندند. بعد از یک روزِ کاری، در یک دفتر ساده، آمد و نشست و با لب خند پذیرای سئوالات مان شد. سئوالاتی که گویا او را به دنیایی دور پرتاب کرد و در خلسه ای فرو برد که سرخوشانه سخن گفتن نشانه اش بود. آمدن سرزده ی آشنایی متعلق به همان سال های دور، در میانه ی گفت وگو، البته رشته ی هم سخنی ما را گسیخت. قرار شد در فرصتی دیگر سخن را از سر گیریم. فرصتی که هیچ گاه فراهم نشد.
ده سال بعد، وقتی برای هم آهنگی چاپ مصاحبه در نشریه و نیز کتاب «آرما»، تلفنی سراغ اش را گرفتم، دیگر از آن طراوت و سرخوشی هنگام مصاحبه خبری نبود. آثار کسالت و خسته گی را حتا از همان پشت تلفن هم می شد از صدای زخم خورده اش تشخیص داد. قرار شد متن گفت وگو را در پاکتی و با واسطه ی نگه بانی دمِ درِ روزنامه به دست اش برسانم. چند هفته بعد، جوان نگه بان پاکت پاسخ را تحویل ام داد. حاوی متن دست نویس بازنوشته ی آن مصاحبه و یک نامه که این گونه خاتمه می یافت:
«ضمناً نمی دانم این حرف و حدیث ها که در خلال گفت وگوی چندسال پیش آمده، حال به درد دنیا می خورد یا آخرت یا هیچ کدام. شاید هم نوعی نوش داروی بعد از قتال رستم و سهراب باشد!»
• موضوع مدنظر ما، بررسی رابطه ی نسل های انقلاب است. لطفاً از نسل خودتان بگویید. این که چه ویژگی ها و خصوصیاتی داشت.
بخش گسترده و قابل ملاحظه ای از نسل جوان روزگار ما، به راه کارهای رادیکال و به مبارزه کردن تا مرز کشته شدن برای دست یابی به جامعه ی ایده آل، یعنی مدینه ی فاضله ی حریت و مساوات، می اندیشید. احساس می کرد که سه نهضت مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت و ۱۵ خرداد سال ۴۲ شکست خورده و حالا وظیفه ی اوست که هدف های مشترک آن سه نهضت را به هر قیمتی، حتا به قیمت جان فشانی و مبارزه ی مسلحانه و شهیدشدن، تا مرز سرنگونی و براندازی همه ی نظامات حاکم بر جامعه پی گیری کند. تند و تیز و شتابان و شلیک کنان.
در آن فضا، زندان برای نسل ما احساس افتخار و عزت داشت. کشته شدن وکشته دادن و در مواردی هم حتا کشتن موجب مباهات بود. به همین دلیل، هر کس و هر گروه که شعار تندتری می داد و حرکت خشمگینانه تری را در پیش می گرفت، در جلب و جذب نسل جوان روزگار ما تواناتر می شد. تأکید می کنم که نمی خواهم حکم مطلق صادر کنم. همه گان چنین نبودند، ولی بخش گسترده و قابل ملاحظه ای از آن نسل همین گونه بود.
امروز بعضی، این موضوع را از نظر روان شناسی تحلیل می کنند و می گویند: اصلاً اقتضای سنی شما چنین بوده است. جوان، مجموعه ی متراکمی از انرژی های در حال انفجار است. از او نمی شود انتظار داشت که در گوشه ای بنشیند. اگر هم بنشیند، در واقع اقیانوس آرام است که ظاهراً آرام به نظر می رسد؛ ولی درون اش متلاطم و توفان خیز است. هم غرق می شود و هم غرق می کند. منتها بسته به آن بستری که جوان در آن حرکت می کند، این انرژی ها صرف موضوعات مختلف می شود.
البته می شود موضوع را به گونه ی دیگری هم تحلیل کرد. به این صورت که چون ما در یک خانواده ی سنتی و مذهبی با سنت های تشیع رشد کرده بودیم، گرایش های خاصی هم به طور خودبه خودی پیدا کردیم. در آن روزگار، کامپیوترِ ما، ماه واره ی ما، اینترنتِ ما، همه همان پای منبرنشستن ها و قرآن خواندن ها و آیه و روایت شنیدن ها بود. من فکر می کنم لذتی که شما – نسل امروز – از ویدیو و کامپیوتر می برید، ما آن روز از منبر و رسانه ی منبر می بردیم.
بنابر آن چه اشاره شد – و البته دلایل و عوامل دیگری هم می توان ذکر کرد – از یک طرف، محیط زندگی و تحصیلی مرحله به مرحله ما را آورد به جایی که سرشار از گرایش های دینی سیاسی و انقلابی بود. به تعبیر دیگر و از زاویه ی دیگر می توان گفت گرایش های اصلاح طلبانه ی اسلام گرایانه – با معنای خاص همان روزگار – نسل ما را در پی خود می کشید. اصلاح و تحول در آن ایام با آن چه امروز گفته می شود، تفاوت داشت. یعنی اصلاح طلبی دینی و فکری و اجتماعی، در بستر رادیکالیسم و انقلابی گری حرکت می کرد. مصلحان دینی و سیاسی غالباً – جز موارد استثنایی – دارای گرایش های انقلابی بودند. چرا؟ چون راه سیاست و سیاست ورزی مستقل و مذهبی و مردمی به بن بست می خورد و این وضعیت طبعاً حالت هرچه انقلابی تر و خشن تر به خود می گرفت. در چنین حالتی وقتی به عنوان جوان دانش جوی آن ایام با کسی مثل دکتر شریعتی مواجه می شدید، از پیش در وجود شما نیرو و زمینه ای موجود بود که به سرعت می توانست شما را به سمت و سوی او بکشاند و جذب کند. به حدی که وقتی او می رفت پشت تریبون و سخن می گفت، هرکدام از شما می خواستید بلند شوید و به او بگویید: جانا سخن از زبان ما می گویی. در واقع او خود نیز معلول و بازتابی از به اصطلاح شرایط زمانی و مکانی دوره ی خودش بود. معلوم است که منظورم معلول محض و بازتاب صرف نیست. اما او هم با این که به عنوان استاد و متفکر و فعال فکری نقش آفرین بود و روی نسل عظیمی از جامعه واقعاً تأثیرگذار بود، اما به نحوی خود او هم مشمول همین قانون می شد. خود او هم اقتضائات سنی داشت. خود او هم مسیری را، محیطی را، خانواده ای را، شهری و دیاری را طی کرده بود تا به آن جا رسیده بود.
این اشارات را از یک طرف به خاطر داشته باشید. ولی موضوع طرف دیگر هم دارد؛ یعنی داشت. ما از محیط خانوادگی و جهانی و تاریخی آن روزگار هم متأثر بودیم. مواجه شده بودیم با تفکرات تاریخی به عنوان میراث، و همچنین با انقلاب های فرامرزیِ آن زمان که عمدتاً جنبش های مارکسیستی و کمونیستی بودند. در آن مقطع، پُرجاذبه ترین و پُرآوازه ترین جنبش های سیاسیِ غیردینی روز مربوط به مارکسیست ها بود. حتا جنبش های ملی هم عمدتاً رنگ و روی مارکسیستی به خود می گرفت. من معتقدم که در آن روزگار – به جز موارد واقعاً استثنایی – مذهبی ترین افراد جامعه ی ما که حتا با مارکسیست ها مبارزه می کردند، در عین حال که با رژیم شاه هم درگیری شدید داشتند، همچنان از فرهنگ مارکسیستی متأثر بودند. البته کم و زیاد و با درجات مختلف چنین بود و به نظر می آید که این تأثیرپذیری و تأثیرگذاری در حرکت های اجتماعی، یک نوع قانون است. چنان که متقابلاً یعنی در حالت معکوس هم همین طور بود. یعنی مارکسیست ها و حتا ماتریالیست های رسماً ملحد و منکر خدا نیز به نوبه ی خود از فرهنگ دینی و تربیت مذهبی و حال و هوای سنتی جامعه ی خودشان تأثیر می پذیرفتند.
به هرحال، مختصات آرمانی آن هندوستانی که ما غالباً در آن زمان مورد توجه قرار می دادیم و به آن فکر می کردیم، جامعه ای سرشار از استقلال و عدالت و معنویت و با حداکثر آزادی های انسانی بود. هنوز هم وقتی به اصطلاح فیل مان یاد هندوستان می کند، هندوستان موعود و گم شده مان باز هم از این ویژگی ها برخوردار است. در آن روزگار، تحمیل خارجی را به «استعمار» توصیف می کردند و تحمیل داخلی را به «استبداد». البته حالا آن ویژگی ها بازنگری و بازتعریف می شود به صورت اجتناب ناپذیر و کم و زیاد در ذهن همه گان، اما هنوز هم به عدالت و آزادی و معنویت و استقلال رأی دل بسته گی داریم. جامعه ی ایده آل ما، در آن روزگار جامعه ای بود که وقتی وصف اش را بر زبان می آوردیم، می گفتیم عدالت محور است و معنویت گرا و آزادی خواه است. جامعه ای که دولت و هیأت حاکمه اش تحمیلی نیست، نه با تحمیل خارجی، نه با تحمیل داخلی. جامعه ای که البته به علم و تجربه بهای خاصی می دهد. جامعه ای که ارزش گذاری هایش مبتنی بر موارد و مصادیق صرفاً مادی نیست. هرچند در آن، عدالت مادی هم محقق می شود، یعنی باید بشود؛ ولی غایات و اهداف اش وجه مادی نیست. از این امر، به معنویت یا رشد اخلاق و فضیلت انسانی تعبیر می کردیم. طبعاً اخلاق انسانی و اسلامی در ذهن ما برجسته گی درخشانی داشت. یادم هست که یکی از نویسنده گان و هنرمندان همان روزگار، کتابی کوتاه اما پرمعنا و پرمغز نوشته بود به نام «پول؛ معیار همه ی ارزش ها». نام کتاب مذکور، درواقع برجسته ترین و عمده ترین و درعین حال تنفرانگیزترین خصوصیت منفی زمان و مکان ما را روایت می کرد. همیشه آرزو می کردیم جامعه ای را و مدینه ای را و سیستم یا مناسباتی را که این رابطه در آن برعکس شده باشد. یعنی جامعه ای که پول را معیار انسانست و اخلاق و ارزش های معنوی نداند.
نسل ما، آن زمان در عین مذهبی بودن، به علم هم شاید به همان حد بها می داد و حتا گاه زیاده روی هم می کرد. یعنی هرچه را علمی می پنداشت، فوراً به آن تن می داد و تقریباً بی هیچ ان قلتی می پذیرفت. مثلاً بسیاری از مذهبیون، به اندیشه های مارکسیستی می گفتند: «علم انقلاب و علم تحولات اجتماعی». واقعاً جامعه ای ایده آل تصور می شد که علم در آن جامعه جای گاه خیلی بالا و والایی دارد. این تصور در حالی بود که روحیه ی مبارزه ی انقلابی با ظلم و مصادیق ظلم و ظلم جهانی و به اصطلاح ظلم امپریالیستی هم در ما و نسل ما وجود داشت. تصور می کردیم که اگر امپریالیسم بین المللی از بین برود، واقعاً همه جا بهشت می شود؛ بهشت برین. همچنین در روابط داخل کشور هم که البته دنباله ی همان روابط خارجی محسوب می شد، نسل ما حساسیت شدیدی روی پدیده ی سرمایه داری و سرمایه سالاری داشت و متأثر از حوادث آن روزگار و واقعیت های موجود در جهان آن روز، طبعاً برای راه حل های اقتصادی هم به یک نحوی از انحا گرایش سوسیالیستی و جامعه محوری و دولت سالاری نشان می داد. خودِ من جزوه ای برای دانش جویان نوشته بودم که بعدها در بحبوحه ی انقلاب در سال های ۵۶ و ۵۷ به صورت کتاب و با نام «اصول حاکم بر روابط اقتصادی در اسلام» چاپ شد و بسیار هم فروش رفت. اما بعدها متوجه شدم که نه اقتصادش را می شناخته ام و نه اسلام اش را!
در یک کلام باید بگویم که نسل ما قدرت بی انتهایی برای دولت و حکومت قایل بود. فکر می کرد که دولت می تواند از جهنم، بهشت بسازد؛ با منطق «بزن! بکوب! برو جلو!». البته این نکته هم گفتنی است که نسل مورد بحث، این واقعیت را بیش تر در زمینه های اقتصادی دنبال می کرد و به کار می گرفت. اما برای تحقق زمینه های عدالت اقتصادی و خصوصاً برای تحقق حقوق انسان ها در عرصه های فرهنگی و اجتماعی می توان گفت که همان نسل انقلابی هم حساسیت زیادی روی بازبودن محیط فکری و فرهنگی و علمی و تربیتی داشت. ممکن است این بخش های متفاوت با هم متناقض باشد. بسیاری از کمونیست ها و مارکسیست لنینیست ها به ویژه کمونیست های استالینیست یا مائوییست یا حتا انورخوجه ایست(!) در آن ایام همان شدت عمل و تنگ نظری ای را که در حوزه ی مسایل اقتصادی داشتند، در زمینه های فرهنگی هم اعمال می کردند. در نظر آن ها همه ی آثار ناشی از حاکمیت و حضور طبقه ی بورژوا باید با برخوردهای حاد و انقلابی و زیربنایی و خشونت بار از میان برداشته می شد. اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اش از این حیث فرق مهمی نداشت. اما بچه های مذهبی همه در زمینه های فکری و فرهنگی به آن شدت عمل باور نداشتند، یا شاید بهتر است بگوییم به اندازه ی آن ها (کمونیست ها) باور نداشتند. امثال ما، یعنی دانش جویانِ معتقد به مذهب و مبارزه ی انقلابی، می گفتیم که اندیشه ی دینی با مقوله ی انتخاب سروکار دارد و انتخاب هم از طرف دیگر با مقوله ی فهم درونی مرتبط است. به قول قدیمی های خراسان: «عشقِ به زور و مهرِ به چومبه نِمِشه»! البته با وجود این تفاوت، متأسفانه یکی از گروه های مذهبی چریکی و مسلح، آن قدر در زمینه ی تأثیرپذیری از مارکسیست ها پیش رفت که در عمل واقعاً از خود آنان جلوتر افتاد. شاید روشن باشد که منظورم کشته شدن بی رحمانه ی کسانی مانند مجید شریف واقفیِ مذهبی، به دست هم رزمانِ مذهبی بوده ی مارکسیست شده است. همان مجید که امروز «دانش گاه صنعتی آریامهر» سابق به نام او به عنوان «دانش گاه شریف» مشهور شده است.
• تا این جا شما بیش تر فضای قبل از انقلاب و اولین سال های پس از پیروزی را توصیف کردید. زمان جنگ و فضای جامعه ی بعد از آن را چه گونه تحلیل می کنید؟ این درست است که یک عده می گویند آن موقع در بین مردم معنویت و ارزش ها بیش تر حاکمیت داشته و بعد از جنگ، فضا عوض شده است؟
در بعضی زمینه ها این واقعیت دارد. به نظر من مادی گری – به معنای شخصی و کاسب کارانه و منفعت پرستانه اش که بعد از خاتمه یافتن جنگ اوج گرفت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 