پاورپوینت کامل شهر خیال ۹۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهر خیال ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهر خیال ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهر خیال ۹۲ اسلاید در PowerPoint :
نقدی بر مقاله ی «شهر آرمان ندارد»
هابیل شماره ی ۷ معکوس
در شماره ی دی و بهمن ۸۷ دوماه نامه ی هابیل، مقاله ای به قلم جناب آقای محسن حسام مظاهری چاپ شد که عنوان مقاله «شهر آرمان ندارد»، طرح روی جلد را نیز به خود اختصاص داده بود. پس از خواندن مقاله نکاتی چند به ذهن این جانب رسید که در ادامه می آورم. برای طولانی ترنشدن مطلب، از آوردن دوباره ی مطالب مقاله ی آقای مظاهری خودداری کرده و مخاطبان را به خواندن مطلب ایشان در هم آن شماره ی مجله توصیه می کنم.
*
شهر جدید را چه بنامیم؟ آیا به راستی شهر جدید آرمان ندارد؟ این اولین اشکالی بود که به نظر می رسید در مقاله ی آقای مظاهری موجود بود. بله، درست است؛ شهر غرب و شرق ندارد؛ اما این نه به خاطر این است که ما میان شهرهای غرب و شرق عالم کنونی تفاوتی نمی بینیم؛ بل که به خاطر این است که تاریخ جدید بشر یک سره تاریخ غربی شده و عالم تجدد یگانه عالم حاضر است. در دوره های تاریخی گذشته، هیچ گاه تمدن های موجود در هر دوره، مجال ظهور و دوام تمدن های دیگر را نمی گرفتند و به عبارتی دیگر جهان در هیچ دوره ای از ادوار گذشته ی خود تماماً منحل در یک تمدن نبوده است. اما دوره ی اخیر، دوره ی «دیگر»ی است. درست است؛ تا بوده شهر بوده و هست، اما شهر نیز تاریخ دارد و شاید اطلاق عنوان شهر به تمامی دوران های تاریخی، اطلاقی از سر اشتراک لفظی باشد. شهر، در ادوار مختلف تاریخی خود، مظهر نحوه ی سکناگزیدن بشر در عصر خود به شمار می رفته است. برای روشن ترشدن هرچه بیش تر مطلب ناگزیرم که به نکاتی چند اشاره کنم: هیدگر رساله ای دارد تحت عنوان «ساختن، سکناگزیدن و تفکرکردن». این رساله ابتدا سخن رانی ای بوده که در سال ۱۹۵۱ ایراد شده و سپس هم راه چند مقاله ی دیگر در سال ۱۹۵۴ به چاپ رسیده است. هیدگر در آن سخن رانی به شیوه ی خود مخاطبین را فرامی خواند که به ندای زبان گوش فرا دهند و حقیقت ارتباط این کلمه ها را از خود زبان بشنوند. او در طی سخن رانی با توجه دادن مخاطبین به الفاظ bauen در آلمانی فخیم که لفظ to build با آن هم ریشه است و توجه به این که بازگشت آن به bhu به معنی سکناگزیدن در زبان سانسکریت است، می گوید: می بینیم که نه تنها سکناگزیدن هدفِ ساختن نبوده، بل که ساختن عین سکناگزیدن بوده است. یعنی اجداد ما رابطه ای میان ساختن و سکناگزیدن مانند رابطه ای میان وسیله و هدف نمی دیدند. اما هنوز مطلب مبهم است. هیدگر به این نکته توجه می کند که لفظ bauen به معنی سکناگزیدن، معانی «زیستن»، «خانه کردن»، «برزمین بودن» و در یک کلام «به سربردن» را نیز می داده است. مثلاً لفظ nachbar در آلمانی که به انگلیسی هم آن neighbor (هم سایه) است به معنای «کسی که در نزدیکی زنده گی می کند» است و مرکب شده از neigh و bor و از bauen آمده است. این لفظ که از bauen به neighbor آمده دیگر به معنی ساختن نیست، بل که معنی «زنده گی کردن» می دهد. حتی مهم ترین فعل آلمانی: bin به معنی بودن از bauen آمده است. هیدگر پیش می رود و به ما نشان می دهد که ممکن است آدمی در «جایی» باشد، اما آن «جا» خانهی او نباشد؛ مانند مهندسی که کارخانه برای او خانه نیست. یعنی ممکن است یک محل برای شخصی فقط house (معنی دیگر این لفظ سرپناه است) باشد، ولی home نباشد. یعنی خانه و خانمان داشتنِ بشر را، با سرپناه داشتنِ او نباید اشتباه گرفت. هیدگر می گوید باید ببینیم مسأله ی خانمان داشتن و بی خانمان بودن به چه مسأله ای اشاره داشته است. وی می گوید در زبان آلمانی سکناگزیدن با لفظ wohnen تعبیر می شود و به ساکسونی wuan و به گوتیگ wunian گفته می شود. او می گوید این الفاظ علاوه بر معنی ابتدایی سکناگزیدن که می دهند وقتی به الفاظ قدیمی ترِ هم ریشه با آن ها مراجعه می کنیم کم کم ندای زمان در گوش ما می پیچد که معنی «به صلاح آورده شده و سلم آورده شدن» اصل معنای واژه ی wunian بوده است. از طرفی لفظ friede در آلمانی به معنای حر و آزاده[۱] است. لفظ frye هم به معنی «محفوظ و ایمن بودن» با peace در انگلیسی که در اصل به معنای «برکناربوده از شرور و بلیات و چیزی که در ثبات و قرار باشد» هم معنی است. بنابراین حقیقت ساختن هم آنا حفظ کردن و مصون داشتن است که این خود عین سکناگزیدن است.
حال اجازه دهید در میانه ی راه به شرح این رساله که توسط دکتر ریخته گران طی سخن رانی ایشان در مؤسسه ی توسعه ی دانش و پژوهش ایراد شده است مراجعه کنیم تا در زبان خود بیش تر این مؤانست واژه های ساختن و سکناگزیدن را دریابیم. دکتر ریخته گران با اشاره به این که در ادبیات فارسی هم، «ساختن» به معنای «به سربردن» و «زنده گی کردن» گرفته شده است، به ابیات زیر به عنوان شاهد مثال اشاره می کند:
توان از کسی دل بپرداختن
که دانی بی او توان ساختن
که در این جا «بی او توان ساختن» یعنی بی او توان سرکردن و زنده گی کردن. حتی وقتی ما در زبان عامیانه در جواب «مدتی است که ندیدمت، چه طوری؟» می گوییم: «اِی، می سازیم!» درحقیقت به ساختن چیزی اشاره نکرده ایم، بل که گفته ایم: به سر می بریم و زنده گی می کنیم. یا وقتی در جواب «چه طوری؟» می گوییم: «اِی، هستیم» اینجا معنی «هستیم» این نیست که عدم نیستم و یا من هستی هستم، بل که یعنی زنده گی می کنم و نفس می کشم.
از طرفی ساختن به معنای پروردن و شکوفاکردن نیز بوده است. چنان چه وقتی در طب سنتی می گوییم فلان معجون را ساختیم، مقصود پروردن است؛ مثلاً «زنجبیلِ ساخته» یعنی زنجبیلِ پرورده.
هم چنین در باب قرابت معنایی «سکناگزیدن» و «صلح و سلام» دکتر ریخته گران توجه ما را به این معنا در ریشه ی عربی «عُمر» جلب می کند. زیرا «عُمر» از طرفی به معنای زنده گی کردن است و از طرف دیگر، با عمارت و آبادانی ارتباط دارد. ریشه ی «عُمر» و «عُمران» دقیقاً به مقابل «خرابی» و «ویران کردن» است. بنابراین ساختن به معنی عمارت کردن بوده است و این عمارت کردن نه به معنای ابنیه ساختن، بل که به معنای آبادکردن و ازخرابی بازداشتن و ذات چیزی را از آفات و بلیات و شرور وارهانیدن است؛ عمارت کردن هم آنا وارهانیدنِ چیزی از مظلمه و بدی و فساد و در یک کلام آزادساختن است.
سخن خود را از ساختن آغاز کردیم، اما اکنون با این ملاحظات از معنای عرفی «ساختن» بسیار دور شدیم. حال به این معنا رسیدیم که ساختن هم آنا آبادکردن و از شر و بدی عاری ساختن و درعین حال سکناگزیدن است.
هیدگر در این موضع از رساله ی خود می گوید: نحوه ی سکناگزیدن انسان جایی فراهم می آورد تا این چهارگانه ی زمین، آسمان، خدایان و انسان در کنار هم در صلح و سِلم ظاهر شوند. آدمی که سکنا می گزیند زمین را save می کند. معنایی که هیدگر از این لفظ مراد می کند و می گوید امروزه بر ما پوشیده است. اما گویا لسینگ[۲] آن را می دانسته و در اشعار خود آن را مراد می کرده، که هم آن «ایمن داشتن» است. دکتر ریخته گران اشاره می کند که ما نیز این تعبیر را در مآثر فرهنگی خود داریم، «داشتن» یا save معنی محفوظ نگاه داشتن نیز می داده است. چنان که الفاظی نظیر داشتاری زمین، یعنی زمین را حفظ کردن، از آسیب رهانیدن و هم چنین به استقبال آسمان رفتن و انتظار خدایان را داشتن و خود را میرا و فناپذیر دیدن.
ایشان مثالی را که متفکر آلمانی برای این داشتاری و جمع شدن این چهارگانه می زند عنوان می کند و می گوید: هیدگر برای مطلب خود خانه ی روستاییان در «جنگل سیاه[۳]» را مثال می زند و می گوید به خانه های آنان نگاه کنید، خانه هایی که در آن جا زمین ایمن است، زمین را بهره کشی نمی کنند و حضور آسمان در آن ابنیه – یعنی آثار برف و باران و باد و… – همه هست. شیروانی ها را در مناسبت با باد ساخته اند و زمین در میتولوژی قدیم، مام طبیعت تلقی شده و انتظار خدایان، در معبدی که در آن خانه است، به ظهور می رسد. و معبد، تقدیس شده برای عبادت، و تابوتی که در آن خانه گذاشته اند، و انتظار مرگ که مرگ به معنای نابودی نیست، بل که ملاقات حقیقت موت است و هیچ موجودی به جز انسان حقیقت موت را ملاقات نمی کند و با مرگ هم خانه نمی شود.
و در پایان تفکرکردن؛ جزء سوم عبارت عنوان سخن رانی هیدگر؛ خود هم این کاری بود که هیدگر انجام داد. به ندای زبان گوش دادن، به حقیقت معانی کلام دل سپردن و خود را جست وجوکردن.
در حدیث آمده است که «قَلبُ المُؤمن بیتُ الله» دل مؤمن، خانه ی خداست. مراد از بیت المعمور نیز خانه ی کعبه یا دل آدمی است. بنابراین مؤمن با عمارت کردن دل و آبادساختن آن و نجات دادن آن از تلوّن و اضطراب به مقام تمکین می رسد، مستقیم می شود و به خانه ی خدا که دل اوست درمی آید و در آن مقیم می شود و سکنا می گزیند. دکتر ریخته گران می افزاید: بدین ترتیب وجه دیگر مطلب که در این رساله ی هیدگر بسط پیدا نکرده، اما وی در مواضع دیگر از آن فراوان سخن گفته است، آشکار می شود. بازگشت به خانه، بازگشت به اصل و خویشتن و حفظ حقیقت خویش و شکوفاساختن و پروردن آن است و این همه چیزی جز ساختن و سکناگزیدن نیست.
باری کسی که به خانه ی حقیقی بازگشته، درحقیقت سکنا گزیده است و کسی که در این طریق نیست بی خانمان است و اگرچه ده ها خانه داشته باشد باز homless است.
کریستیان نوربرگ شولتز سکونت را «بیان گر برقراری پیوندی پُرمعنا بین انسان و محیطی مفروض» می داند. شولتز از نظریه پردازان حیطه ی معماری است که در آرای خود متأثر از پدیدارشناسی مارتین هایدگر می باشد. شولتز در کتاب «سکونت و هستی» چهار شیوه ی سکونت را چنین بیان می کند: این چهار شیوه ذیل چهار مفهوم آبادی [قرارگاه]، فضا [کانون]ی شهری، نهاد و خانه تعریف می شوند که «به هم راهی یک دیگر محیط کل، یعنی جایی که سکونت به صورت های طبیعی، مجتمع، عمومی و خصوصی خود در آن رخ می دهد را به وجود می آورند» (شولتز ۱۳۸۴).
با ذکر این مقدمه ی نسبتاً طولانی سعی کردم که نشان دهم نحوه ی سکناگزیدن بشر در هر دوره ای و ظهور پدیده ای به نام شهر ارتباط وثیقی دارد با ماهیت فهم بشر آن دوره و نحوه ی تفکر او؛ بشر تا هنگامی که نگاه ش به آسمان بود به نحوی در زمین به سر می برد و بشر مدرن نیز وقتی که نگاه خود را از آسمان برگرفت، نحوه ی دیگری از «به سربردن خود» را در زمین آشکار کرد.
و من این سروده ی شاعر معاصر ما قیصر امین پور را که:
خدا روستا را آفرید
بشر شهر را…
ولی شاعران آرمان شهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند.
مظهر فهم ماهیتِ شهر جدید می بینم که روایتِ بنیادکردن شهر، توسط انسانِ خودبنیادِ (cogito) دوره ی مدرن است.
عالم اسلامی نظمی داشته و عالم جدید نیز نظمی و انسان در هم آهنگی با این نظم بوده است که در این عوالم به سر می برده است. این گونه است که ما تا ندانیم شهر در مقام تاریخی خود، دارای چه ماهیتی است نه تنها نظم اصیلی برای امور خود پیدا نمی کنیم، بل که اندیشه ی اصلاحات جزء انگار این دوره، که نویسنده ی مقاله ی «شهر آرمان ندارد» در پی آن است، فضا را چنان مشوش می کند که مجال ظهور «طرح کلی» نیز دیگر فرا نمی رسد.
*
گفتم «طرح کلی» و از این جا به قسمت دوم ایراد خود به مقاله ی آقای مظاهری اشاره می کنم؛ نسبت نظر و عمل. فیلسوف چه کار می کند؟ فلسفه به چه کار می آید؟ انتظار امروزه ی ما از این الفاظ چیست؟ انتظاری که آقای مظاهری در مقاله ی خود فارابی را در تحقق آن ناکارآمد می شمارد و الفاظی نظیر خیال پرداز و پندارگو را به او نسبت می دهد.
نویسنده ی مقاله در انتخاب و گزینش مطالب در جهت توضیح فلسفه ی فارابی از فیلسوف معاصر دکتر داوری اردکانی بیش از آن که روشن گرانه عمل کند موجبات سوءتفاهم را فراهم کرده است. دکتر داوری خود در هم آن صفحه ی مورداشاره ی نویسنده ی مقاله از کتاب متذکر این مطلب می شوند که: «توجه به این نکته ی اساسی اهمیت دارد و آن این که در همه ی انواع سیاست که فارابی بیان می کند، تصرف در اجتماع و تربیت افراد به قصد استیلای بر عالم و آدم، به هیچ وجه نمی تواند مطرح باشد و عمل در نظر او به پراکسیس تبدیل نشده است». و در پاورقی هم آن صفحه می نویسد: «اشاره به پراکسیس شاید موجب تعجب شود، ولی از آن جا که عمل زده گی مانع فهم و تمییز آرا و نظریات شده است، باید تصریح شود که عمل درنظر فارابی مبتنی بر نظر و حکمت نظری است و سیاست صحیح هم آهنگی با نظام عالم است، نه آن که با سیاست و عمل در عالم و آدم تصرف کنند» (داوری اردکانی ۱۳۷۷: ۸۶).
به نظر من تفاوت اساسی پراکسیسِ اصیل که بنیاد آن «در» نظر و «با» نظر استوار بود با آن چه بعد از مارکس به عنوان پراکسیس غالب گشت در توجه به عمل، و تغییر در واقعیت، در ضمنِ گسستِ نظر و عمل بود، که بزرگ ترین جلوه ی این اندیشه در ظهور ایدئولوژی ها پس از مارکس خود را نشان می دهد. در واقع در سایه ی ظهور پراکسیس جدید (ذات تکنیکی عالمِ متجدد) پراکسیس اصیل نیز مورد غفلت واقع شد. باید بپذیریم که سیاست و عمل همیشه آن معنایی را نداشته است که اکنون در نظر ما دارد. پس باید به عمل و نظر در اندیشه ی فارابی توجه کرد. شاعران و فیلسوفان نظم اجمالی (طرح کلی) خود را برای بشر می آورند و در و دروازه ی شهر را به روی ساکنان آن می گشایند. تفکر مقام ظهور آن طرح کلی و نظم اجمالی است و تدبیر خود در سایه ی آن طرح کلی ظهور می کند. (ما معمولاً در سایه ی یک «کلی» است که دست به امور جزیی می بریم یا به عبارتی دیگر با «تفکر» است که «تدبیر» نیز ظهور می کند.) کار فیلسوف از سنخ اولی است و کار جامعه شناسِ دوره ی جدید نیز از جنس دومی. البته می توان به بالاتر از تدبیر هم قایل بود، می توان به خودآگاهی در انجام امور اندیشید و قدرِ انجام کارها به صرافت طبع را دانست و اگر پروای خیال پردازخواندن نبود به تفصیل ذکر می کردم که تاریخ هر قوم تا زمانی که به «صرافت طبع» پیش می رود با قدرت و پُرتوان است و آن گاه که نکثی پیش آمد، ابتدای خودآگاهی است. حادثه ی پست مدرن در غرب نمایان گر هم این موضوع است؛ در وضع پست مدرن نه فقط رسوم و آرا، بل که اصول و مبادی تاریخ غربی مورد چون وچرا قرار می گیرد، یعنی غرب خود را می شن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 