پاورپوینت کامل نسل ما قربانی اند؛ مثل نسل شما ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نسل ما قربانی اند؛ مثل نسل شما ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نسل ما قربانی اند؛ مثل نسل شما ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نسل ما قربانی اند؛ مثل نسل شما ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

رابطه ی نسل های انقلاب در گفت وگو با مسعود ده نمکی

درآمد

این مصاحبه حدود هفت سال پیش انجام شده است. در پاساژ مهستان، و بالاخانه ی یکی از دفاتر مجله ی «جبهه»، که آن روزها مسعود ده نمکی را به سردبیری آن می شناختند. اول بار با ده نمکی در دفتر مجله ی «فکه» آشنا شدم. به مناسبتی که چندان خوش آیند او نبود. و اگر آن دیدارهای اتفاقی و در حاشیه ی جلسات یوسف علی میرشکاک در «شلمچه» را به حساب نیاوریم، این مصاحبه می شد دوم ین دیدار. آن سال ها هم فضای سیاسی جامعه و هم به تبع آدم هایی که در جامعه نفس می کشیدند، داغ بودند و پرهیجان و ملتهب. هُرم آن گرما را حتی در جاهایی از این مصاحبه هم می توان از لابه لای کلمات حس کرد. چنان که مشهور است، ده نمکی آن سال ها با ده نمکی این سال ها لااقل در تعریفی که افکارعمومی از او داشت بسی تفاوت داشت. ده نمکی آن سال ها توپ خانه ای را هربار به یک نام – از «شلمچه» تا «دوکوهه» – فرمان دهی می کرد که مسئولین سیاسی و فرهنگی وقت را از دم تیغ انتقادات و تعریض هاش کنج عافیتی نبود. و بسیار هم می شد که پرِِ این تعریض ها دامن اصطلاحاً خودی ها را هم می گرفت. که هم آن حکایت سوختن خشک و تر بود و طبیعی بود. ده نمکی آن سال ها برای «آژانس شیشه ای» تیتر می زد «آژانس گیشه ای» (احتمالاً در دفاع از رفقای موتورسوارش که دود اگزوزشان عباس را می آزرد)، و تندترین حملات را به بهانه ی اکران «آدم برفی» به سازنده گان و بازی گران آن فیلم (و در رأس شان اکبر عبدی که چرا لباس زنانه پوشیده و نقش زن را بازی کرده) می کرد، و آشکارا از لزوم برخورد توأمان با علت و معلول (یعنی جوانانی که به زعم او و دوستان ش لاابالی بودند) سخن می گفت و. … این روزها او اما لباسی نو بر تن کرده و به جای تیربار پشت دوربین می ایستد. و به جای مطبوعه های آتشین، فیلم های مفرح می سازد (طرفه آن که بازی گر نقش اول آدم برفی و اخراجی ها هم یکی است!)، و در جلسات نقد و بررسی سینمایی شرکت می کند، و روی پاکت سی دی فیلم ش تیتر می زند «کارگردان بزرگ سینمای ایران»! در کنار این تغییرات(!)، یک چیز اما هنوز هم آن طور ثابت و دست نخورده مانده. و آن این که چه آن زمان و این زمان، ده نمکی دوستان و مادحانی دارد که کوچک ترین نقد و خرده را بر او و کارهاش برنمی تابند و منتقدان را به تیغ انواع تهمت ها و برچسب ها و افشاگری ها می نوازند. گمان نمی کنم نیازی به شاهدآوردن باشد. هم این بس که در بسیاری موارد مصاحبه های این آقای کارگردان امروز (البته به غیر آن ها که با مطبوعات احبا و اقربا شده است) معمولاً به مشاجره و دعوا می کشد و ناتمام می ماند! در بسیاری موارد و از جمله هم این مصاحبه که در ادامه می خوانید.

• مسأله ی ما بررسی رابطه ی بین نسل ها است؛ نسل های انقلاب. و این که آیا می توان از وجود شکاف در این رابطه سخن گفت یا نه؟

بهتر است اول روی هم این سوآل شما کمی تأمل کنیم که اصلاً آیا نسل ها با هم دیگر تفاوت دارند؟ امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: ضمیر جوان مثل زمین بایر است؛ هرکس در او هرچه بکارد هم آن را درو می کند. جوان به طور مطلق را می فرماید؛ بدون آن که جوانان عصر خود را تقسیم بندی نسلی کند.

جوان اول انقلاب – و به تعبیر شما: نسل اول – هم آن اقتضائات جوانی را داشت که شما الآن دارید. هم آن نیازهایی را داشت که شما الآن دارید. هم آن تمایلات و حتی امتیازات و حقوقی را داشت که شما جوان امروز دارید. اما چه شد که از میان هم این جوان هایی که نیازهای مشترک و غرایض مشترک دارند، در یک سرزمین واحد، در یک موقعیت جغرافیایی واحد، یک عده آن گونه متحول می شوند؟ از بین هم این نسل جوانی که خاست گاه ش یک محیط فاسد لجن زار دوران ستم شاهی بوده؛ علی رغم آزادی ابتذال، فاحشه خانه های علنی، تلویزیون آن چنانی، کاباره ها، مشروب فروشی ها، روابط ناسالم میان افراد، مدارس مختلط، نشریات مبتذل، سینمای مبتذل و… اما عده ای که بسیاری شان هم هم این لذایذ دنیایی را درک کردند تحت عنوان شهدا و سرداران دفاع مقدس بیرون می آیند. چرا؟ باید واقعیت ها را در نظر گرفت. شهید خندان که جنازه اش هم این چند سال پیش آمد – به عنوان یک فرمان ده ی گردان – وقتی تیر می خورد، آخرین کلمه ای که از دهان ش خارج می شود فحش ناموسی به عراقی ها است و بعد می افتد روی سیم خاردار. فرمان ده ی گردان شما از بین این افراد بیرون می آید. یا حتی شهید آوینی، مگر قبلاً چه بود؟ ما متأسفانه از شهدای مان اسطوره هایی دست نیافتنی ساخته ایم و به جامعه معرفی کرده ایم. دیده اید در این برنامه های تکراری تلویزیون که می روند سراغ خانواده ی شهدا که مثلاً گزارش تهیه کنند، می گویند فلان شهید در یک خانواده ی مذهبی به دنیا آمد، در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شد و در یک خانواده ی مذهبی هم به شهادت رسید. با این حساب یعنی آن هایی که در یک خانواده ی غیرمذهبی به دنیا آمدند و بزرگ شدند نمی توانند شهید شوند و کسی هم نمی تواند مثل شهدا بشود. هم آن طور که از صحابه هم اسطوره های دست نیافتنی ساخته ایم، مانند کسانی که هیچ نیازی نداشتند، هیچ اقتضائاتی نداشتند، شب و روز فقط نماز می خواندند و هیچ چیز از دنیا درک نمی کردند. به خاطر هم این پاک بودند. البته اخیراً از این طرف پشت بام افتاده اند. قبلاً جبهه ها را که نشان می دادند، همه در حال نماز شب خواندن و رکوع و سجود بودند، اصلاً وقت نمی کردند بجنگند، همه آدم های خشکی بودند که فقط تسبیح می چرخاندند و حالا برعکس شده، جبهه را که نشان می دهند، همه در حال دختربازی و… هستند. افراط و تفریط همیشه دامن گیر ما بوده و نگذاشته است که واقعیت جلوه کند.

اما واقع قضیه آن است که خیلی از این شهدا بچه پیغمبر نبودند. ولی این که چه چیز آن ها را این گونه متحول کرد برمی گردد به هم آن کاشت در فرمایش حضرت امیر. ضمیر جوان برای کاشت آماده است؛ هرکس که بکارد. یک روز تفکر امام و تفکر انقلابی در این ضمیر کاشته شد؛ ثمره اش شد حسین فهمیده. بچه ی سیزده ساله ای که یازده دوازده سال از عمرش را در دوره ی ستم شاهی گذرانده ولی ایثارگرانه می رود زیر تانک. اما چرا نسل – به قول شما – دوم یا سوم که عمرش را در دوران انقلاب گذرانده، امروز متهم به دین گریزی و آشوب طلبی و فساد اخلاقی است؟ آمارهای رسمی را که جرأت نمی کنند اعلام کنند. این که از هر دو جوان، یکی موادمخدر را تجربه کرده است. این که چند دختر فراری اند. این که فساد حتی در مدارس راه نمایی دخترانه رسوخ کرده است و موارد دیگر، چیزهایی است که هنوز جرأت نمی کنند مطرح کنند. چون می خواهند بگویند جامعه ی ما یک جامعه ی دینی است. هرکس هم که حرفی بزند متهم می شود که جوونای ناز ما رو متهم کرده به فساد!

بله، یک زمانی از این نسل شهید فهمیده بیرون می آید، یک زمانی هم شاهرخ و سمیه. چه کسی این کار را کرده؟ همه انگشت اتهام را به طرف جوان نشانه می گیرند. درصورتی که شما اگر از من بخواهی نسل خودم را تعریف کنم، چیزی نمی توانم بگویم؛ ولی در مورد محیط و تربیت آن موقع چرا. به عبارت دیگر من با آن شاهرخ و سمیه هیچ فرقی ندارم. نه تنها من، آن بچه هایی که آن روز شهید شدند هم با این جوان رپی و پانکی که امروز توی خیابان است و متهم است به همه کار هیچ فرقی نمی کنند. هردوتا جوان اند. هردوتا ایرانی اند. هردوتا اقتضائات و غرایز خاص خودشان را دارند. پس مهم نظام پیرامونی ماست. نظامی که متشکل از خانواده، مدرسه، دانش گاه، فرهنگ عمومی، صداوسیما، مطبوعات، نظام تربیتی و به طور کلان تر الگوها و اسطوره های جامعه ی ماست که تأثیرگذارند. برگردیم به عقب تر. سیره ی عملی حضرت امام را شما نگاه کنید که چه جوری زنده گی می کرد. روی زمین، در حسینیه ی جماران. زنده گی اش را، زهدش را، شور انقلابی اش را و خلاصه همه چیزش را. الآن در عالم سیاست می گویند هرکس پیرتر می شود، محافظه کارتر می شود. ولی امام هرچه پیرتر می شد، انقلابی تر می شد. حکم اعدام سلمان رشدی را امام در بالاترین سن می دهد. شاید هم بشود گفت که اصلاً شور انقلابی حضرت امام از اول هم آن بوده که این اواخر بود. چون برای ش ملاک، ثابت بود. امام در اولین سخن رانی اش وقتی می خواهد رضاخان را مورد خطاب قرار دهد می گوید: این مرتیکه ی بی سواد بی شرف! آن هم در آن شرایط که رضاخان قلدر با سیلی در گوش مدرس می زند. هم این امام کسی است که وقتی در اوج قدرت در هواپیما ازش می پرسند چه احساسی داری؟ می گوید هیچی. هم آن امام که می گفت اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما تا آخر ایستاده ایم، بعد از هشت سال قطع نامه را می پذیرد و می گوید من جام زهر نوشیدم. و دوباره هم این امام است که درست بعد از قبول قطع نامه، فتوای اعدام سلمان رشدی را می دهد و می گوید من اگر جوان بودم خودم هم این الآن حرکت می کردم برای کشتن سلمان رشدی. خوب از این مکتب و از این تربیت چه در می آید؟ امثال شهید زین الدین. و تاریخ صدر اسلام در این برهه تکرار می شود. اما رفته رفته جامعه به سمتی می رود که حتی تریبون های نمازجمعه که تا دی روز محل ترویج ساده زیستی و تشویق جوانان به مبارزه و جهاد و فراموش کردن غرایز جوانی بود، تبدیل می شود به تریبون های ترویج ضد این ها. و کار به جایی می رسد که حتی به هم آن جوان هایی که از جبهه برمی گشتند هم ایراد می گرفتند. ما فکر می کردیم مثلاً وقتی جنگ تمام می شود و با قطار به شهرمان برمی گردیم، از اول راه آهن تا درِ خانه مان مردم به استقبال می آیند. اما اصلاً قطاری نبود که بچه ها را بیاورد تهران. وقتی هم که آمدند اصلاً خبری نبود. در هم آن دوران هم برخوردهای بدی با این بچه رزمنده ها شد. می خواهم بگویم که تازه آن تبلیغات و آن صحبت های حضرت امام هم آن قدر فراگیر نبود که بتواند روی همه تأثیر بگذارد و خیلی از آقایان اصلاً از اول تفکر و اعتقاد انقلابی نداشتند. لذا جنگ که تمام شد ناگهان فضا تغییر کرد. آقایان آمدند و به اسم سازندگی گفتند که جوانان مردم باید شاداب باشند. مردم باید زندگی مرفه داشته باشند. البته منظورشان هم از مردم، مردم خودشان و از جوانان، جوانان خودشان بود. دیگر مردم هم ولو در ظاهرشان به آن سمت رفتند. چرا که الناس علی دین ملوکهم؛ در حدیث معصوم است که مردم به دین حاکمان شان هستند و به رفتار و منش آن ها. اگر آن ها ساده زیست بودند، حسینیه جماران نشین بودند، مردم هم هم آن گونه می شوند. اگر آن ها بروند نیاوران بنشینند، مردم هم همه به آن سمت می روند. شما سطح رشد تجملات و تغییرات الگوهای مصرف جامعه را در این دوره بررسی کنید.

اولین اقدام این نوع تفکر با یک استفتا شروع شد. افسران راه نمایی و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.