پاورپوینت کامل رقصیدن به ساز ناکوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رقصیدن به ساز ناکوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رقصیدن به ساز ناکوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رقصیدن به ساز ناکوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
نقدی بر روی کرد دفاع مقدس دولتی در مهندسی فرهنگ دفاع مقدس، به بهانه ی اکران فیلم «اخراجی ها[۱]»
mazaheri@habil-mag.com
پایه ی کژ، کژ افکند سایه
مولوی
یک – فرهنگ و دولت
روال معمول زنده گی ما چیست؟
ما از کودکی به مدرسه می رویم و درس می خوانیم؛ ابتدایی، راه نمایی، دبیرستان و بعد هم احیاناً دانش گاه. بعد یا قبل از این مراحل جایی، اداره ای، شرکتی، کارگاهی، مغازه ای مشغول کار می شویم. ازدواج می کنیم و بچه دار می شویم. صبح از خانه می رویم بیرون سرِ کار. و شب می نشینیم پای تلویزیون. یا گه گاه به خانه ی اقوام و آشنایان و دوستان مهمانی می رویم. در محافل مذهبی و تجمعات سیاسی شرکت می کنیم. برای نماز به مسجد می رویم. در اوقات فراغت مان کتاب می خوانیم یا موسیقی گوش می کنیم یا ورزش می کنیم یا مسافرت می رویم. و….
همه ی این تصاویر پراکنده و متکثر و متنوع و بسیاری تصاویر دیگر، روال زنده گی روزمره و عادی ما را تشکیل می دهند. ما در خانواده، مدرسه، دانش گاه، مسجد، اداره و…، به مرور زمان، رعایت قواعدی را می پذیریم و مفاهیم و تعاریفی در ما نهادینه می شود و هرچه جلوتر می رویم با این قواعد و مفاهیم بیش تر خو می گیریم و بیش تر آن ها را طبیعی تلقی می کنیم. آرام آرام، وقتی در قامت یک فرد مستقل به عرصه ی اجتماع قدم می نهیم، با انتخاب ها و رفتارهامان به درکی از هویت شخصی و جای گاه خود در جامعه می رسیم و غالباً با پذیرش این هویت و جای گاه در راستای تثبیت و حفظ یا ارتقای آن می کوشیم، که این امر نیز مستلزم رعایت قوانینی و پذیرش مقتضیاتی دیگر است.
این فرایندی است که لویی آلتوسر (۱۹۱۸-۱۹۹۰) – جامعه شناس سرشناس فرانسوی – آن را «استیضاح[۲]» می نامد؛ یعنی «کسب درک و شناختی از جانب فرد مبنی بر این که چه کسی است، به هم راه مجموعه تصوراتی درباره ی جای گاه فرد در جامعه و مهارت ها و نگرش های لازم و متناسب با جهتی که در پیش دارد» (بنتون ۱۳۷۹: ۳۰۴). اما این شناخت و فهم در چه بستری رخ می دهد؟ در بستر ایدئولوژی یا گفتمان.
منظور از ایدئولوژی چیست؟ واقعیت آن است که از این مفهوم، گرچه خاست گاه اصلی اش نظریات چپ است، اما حتی در اردوگاه صاحب نظران و هواداران این روی کرد هم هم سانی و توافق کاملی وجود ندارد و در جریان تکوین نظریه ی مارکسیستی این مفهوم تطورات فراوانی را پشت سر گذاشته است. آن چه روشن است ایدئولوژی در نظر این دسته از صاحب نظران چندان جای گاه مقبول و خوشایندی دارا نیست و عمدتاً به آن با دید بدبینی می نگرند. شاهد آن که کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) در بیان مفهوم ایدئولوژی از تمثیل «صفحه ی تاریک عکاسی» استفاده می کند (کرایب ۱۳۸۶: ۱۸۸) و می گوید هم آن گونه که در این صفحه، واقعیت توسط عدسی دوربین وارونه می شود، ایدئولوژی هم تصویری وارونه از واقعیت زنده گی انسان ها و شرایط آن ها نشان می دهد (بشیریه ۱۳۸۳: ۱۱۶؛ رافائل ۱۳۷۹). که این وارونه گی برآورنده ی منافع و خواست های طبقه ی حاکم است. به دیگر سخن، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و نظامی از اندیشه ها است که طبقه ی حاکم و دولت، سازنده، بهر ه برنده، مالک و مروج آن در جامعه اند و از آن چونان شیوه ای برای موجه ساختن قدرت خود استفاده می کنند (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۰). «ایدئولوژی نظامی از اندیشه ها است که صراحتی صحیح یا غلط نیست. بل که شبکه ی پیچیده ای از روابط و نگرش ها است. در نتیجه هم شامل نظام های آشکارا غلطی از اندیشه ها می شود و هم شامل پاسخ های فرهنگی و زیبایی شناختی پیچیده» (رابرتس ۱۳۸۶: ۲۹). ایدئولوژی اساساً وظیفه اش طبیعی جلوه دادن، بهنجارکردن و تقویت ارزش های متداول و غالب، و از سوی دیگر مقابله با هرگونه تغییر یا خواست تغییر در اشکال آگاهی است (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۳). ایدئولوژی سبب می شود که شرایط را طبیعی بدانیم؛ بی هیچ تردیدی. این فرایند البته بسیار پیچیده، زمان مند و بطئی است. ایدئولوژی معمولاً با ایجاد تصاویری آسایش بخش و آشنا، چنان خود را طبیعی و عادی و نمایای واقعیت می نماید که افراد به طور ناخودآگاه تحت سیطره ی آن قرار می گیرند و در آن غرق می شوند. به گونه ای که بیرون از آن و بی آن جایی برای شان متصور نیست.
آلتوسر یکی از صاحب نظرانی است که نقشی عمده در ایضاح این مفهوم ایفا کرده اند. او از دو نوع تشکیلات و نهاد سخن می گوید که دولت از طریق آن ها سیطره ی خود بر جامعه را حفظ می کند: یکی «تشکیلات سرکوب گر رسمی[۳]» و دیگری «تشکیلات ایدئولوژیک رسمی[۴]». مصادیق نهاد اولی می شود پلیس و نیروهای نظامی و دادگاه و ارتش؛ و مصادیق نهاد دومی هم می شود نظام آموزشی و نهادهای دینی و رسانه ها و… و حتی خانواده. هردو در یک راستا، اما با کاربست ها و نحوه ی عمل های متفاوت. کاربست نهاد اولی، حفظ نظم در جامعه و میان شهروندان است؛ به زور سرنیزه و سرکوب و شتم و مُشت و درفش. و کاربست و وظیفه ی نهاد دومی، حفظ و تضمین هم رأیی اکثریت جامعه است، براساس روابط مبتنی بر قدرت موجود. نکته ی مهم آن که «این هم رأیی یا مشروعیت به شکل خودبه خودی در افراد شکل نمی گیرد، بل که با کار ایدئولوژیک مستمر، که تحت نظریه ها و آرای ایدئولوژی حاکم در چارچوب نهادیِ تشکیلات ایدئولوژیک رسمی صورت می گیرد، محقق می شود» (بنتون ۱۳۷۹: ۳۰۴). آلتوسر به درستی تصریح می کند که نفوذ و تأثیرگذاری نهاد دوم به مراتب بیش تر است (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۱). چه، در بیش تر موارد این خود مردم اند که از آن جا که خود را در مدیریت و فعالیت اجزای این تشکیلات سهیم می پندارند، به تثبیت و تحکیم اقتدار و نفوذ آن می افزایند و به عبارتی در راستای حفظ وضع موجود گام برمی دارند. و این البته حقیقتی است که صاحبان قدرت و مردان دولت خود بیش از دیگران بدان واقف اند. ازاین روست که در این بخش سرمایه گذاری ویژه می کنند و برای ش اهمیت مضاعفی قایل اند.
اما ابزارهای این ایدئولوژی چیست؟ به باور بسیاری از صاحب نظران نظریه ی مارکسیستی، یکی از ابزارهای اصلی و مؤثر این ایدئولوژی فراگیر، بی گمان «هنر» – در معنای عام آن که «ادبیات» را هم شامل می شود – است. آن ها در بیان جای گاه هنر و ادبیات از مفهوم «بازتابنده گی» بهره می گیرند. بدین معنا که – به تعبیر مائوتسه یونگ – «آثار ادبی و هنری به مثابه ی فرم های ایدئولوژیک محصول بازتاب واقعیت بیرونی در مغز انسان[ها] از زنده گی و جامعه ی زیست گاه آن ها است» (بالی بار ۱۳۸۵: ۲۱۳) و یا به تعبیر اتین بالی بار و پی یر ماشری «ادبیات نه از آسمان فرو می افتد و نه حاصل خلاقیت اسرارآمیزی است. بل که محصول عمل و کاربست اجتماعی است» (هم آن). توصیفی که آلتوسر از نقش هنر ارایه می کند هم رسا و خواندنی است: «ویژه گی هنر آن است که وادارمان می کند ببینیم، دریابیم و احساس کنیم چیزی را که به واقعیت اشاره دارد…. آن چه هنر ما را وامی دارد ببینیم و بنابراین در شکل دیدن، دریافتن و احساس کردن [مؤثر است]، ایدئولوژی ای است که از آن برآمده، در آن شست وشو شده، از آن به مثابه ی هنر خود را کنار کشیده و به آن اشاره دارد» (آلتوسر ۱۳۸۵: ۲۰۰-۲۰۱). سخن از سیطره ای است که قدرت حاکم (دولت) با بهره گیری از هنر و ادبیات، به عنوان ابزارهایی در خدمت ایدئولوژی خود، بر جامعه و فرهنگ شهروندان ش می یابد. سیطره ای که به حکم ایدئولوژی، طبیعی، لازم، مناقشه ناپذیر و مشروع قلم داد می شود.
آلتوسر، البته به حکم آن که یک ساخت گرا بود، برای عاملیت افراد و اختیار آنان در گریز از این سیطره و یا اساساً شکل دهی و تغییر شرایط موجود، چندان نقشی قایل نبود و بیش تر افراد را مغلوب ساختارهایی می دانست که راه گریزی از آن ها ندارند. او معتقد بود که «انسان ها درواقع افرادی مستقل و مختار به تعیین زنده گی خویش نیستند؛ اما به راحتی می توان آن ها را واداشت که گمان کنند چنین اند» (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۳). اما آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷)، دیگر نظریه پرداز نام دار مارکسیسم، به خلاف آلتوسر به نقش و اراده ی شهروندان در تغییر جامعه و غلبه بر ایدئولوژی حاکم باور دارد و از جمله بر نقش منحصربه فرد و کلیدی «روشن فکران» و نخبه گان جامعه در این راستا تأکید می کند (ریتزر ۱۳۸۰: ۱۹۸-۱۹۹). گرامشی هم سال ها پیش از آلتوسر و مانند او، از سیطره ی ایدئولوژیک دولت بر جامعه سخن گفته بود و از آن به «هژمونی[۵]» (تفوق) تعبیر کرده بود. هژمونی در تعریف گرامشی به مجموعه ی مکانیسم هایی که دولت (طبقه ی حاکم) برای فرمان روایی بر جامعه به کار می گیرد اطلاق می شود۱. اما نکته این جاست که – مشابه آلتوسر – گرامشی هم بر این باور است که مردم خود در راستای انقیاد خود و گسترش سیطره ی دولت و تقویت هژمونی عمل می کنند و به عبارتی در تغلب بیش تر دولت سهیم اند. گرامشی بر نقش فرهنگ در هژمونی تأکید ویژه ای دارد و اساس هژمونی را ره بری فرهنگی جامعه توسط طبقه ی حاکم می داند (هم آن: ۱۹۸). از دیدگاه او «ارتباطات مختلف از ادبیات تا رسانه های جمعی و فعالیت هایی از قبیل تفریح و ورزش کمک می کنند تا افراد به خود و جهان آن گونه معنا دهند که روابط قدرت غالب در جامعه تأیید می کند و تداوم می بخشد» (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۴). نمونه ی مهم این اشکال شناخت، در عمل، آن اشکالی اند که تحت عنوان «عُرف» می شناسیم شان. «کارآیی عرف به منزله ی نوعی شناخت در این است که درستی آن به هیچ دلیل موجهی نیاز ندارد: عرف، مشروع است، زیرا مشروع است. عرف، بدیهی، طبیعی و ازلی می نماید. ولی تاکنون در دوره های مختلف تاریخی، نگرش های کاملاً متناقض از طریق عرف، معقول جلوه داده شده اند» (هم آن). عرفی که ساخته ی هژمونی به تعبیر گرامشی و یا تشکیلات ایدئولوژیک رسمی به تعبیر آلتوسر است.
امروزه اما می توان ادعا کرد که کاربست مفهوم ایدئولوژی تا حد زیادی کاهش یافته و بسیاری از صاحب نظران برای مقاصد مشابه ترجیح می دهند به جای ایدئولوژی از مفهوم جوان تر «گفت مان» بهره گیرند، که معنایی فراخ تر و موسع تر دارد و به عبارتی بستر تکوین، حیات، و بازتولید ایدئولوژی به حساب می آید (ن.ک. دایک ۱۳۸۲). گفت مان را گاه معادل زبان، ادبیات یا نوشتار تلقی می کنند که تلقی خالی از تسامحی نیست. درباره ی این مفهوم هم نظرگاه های مختلفی وجود دارد که پرداختن به آن ها در این جا ما را از مقصدمان دور می کند. اجمالاً کاربرد مفهوم گفت مان در راستای این معناست که «زبان، منشأ برداشت ما از واقعیت و عامل ایجاد معنا است» (وبستر ۱۳۸۲: ۱۰۷). دنیای اجتماعی پیرامون ما متشکل از گفت مان های مختلفی است که هرکدام بن مایه از نهادهایی دارند که خود جزیی از آن ها محسوب می شوند و در حوالی خواست و منفعت آن ها عمل می کنند. گفت مان ها می توانند با هم بستیزند یا با هم متحد شوند و درآمیزند، «به گونه ای که در یک نهاد خاص که گفت مان مشخصی را اعمال می کند، ممکن است گفت مان های دیگری جریان داشته باشند که ساختارهای قدرت اجتماعی وسیع تری را القا می کنند» (هم آن: ۱۰۸-۱۰۹). این که کدام گفت مان در این ستیز و تقابل پیروز میدان خواهد شد و از رقیب یا رقیبان پیشی خواهد گرفت بسته به مناسبات قدرت در جامعه است و این که جامعه ی مدنی تا چه میزان از استقلال برخوردار است و سیطره ی دولت تا چه اندازه است. چه، در جوامعی که جامعه ی مدنی چنان که بایسته است تکوین نیافته یا وابسته و در تملک دولت است – مانند جامعه ی امروز ما – طبعاً تغلب با گفت مان(ها)یی است که در نسبت مستقیم با نهاد قدرت اند یا غیرمستقیم توسط آن پرداخته و از آن تغذیه می شوند. در چنین جوامعی ایدئولوژی و گفت مان دولت، خصوصاً در عرصه ی فرهنگ، داعیه ی یک رنگی و هم سانی را در سر می پروراند. ازاین روست که در عرصه ی رسمی به گفت مان های معارض یا مخالف اجازه ی ظهور و رشد نمی دهد و یا با بهره گیری از تفوق خود آن ها را غلط، غیرطبیعی، نامشروع و انحرافی معرفی کرده و در مقابل روایت(های) خود را صحیح، طبیعی، مشروع و اصیل قلم داد می کند.
دو – مهندسی فرهنگ دفاع مقدس
تا هم این چند صباح پیش، وقتی به حرم امام رضا(ع) مشرف می شدی، هر گوشه و کنار می توانستی دسته ای از عاشقان و زایران را ببینی که رو به ضریح نشسته اند و کسی از خودشان – پیرشان، بزرگ ولایت شان، مداح هیأت شان – به زبان خودشان دارد زیارتی، روضه ای، مناجاتی می خواند و آنان می گریند. و هم این تنوع زبان و تکثر بیان سبب می شد تو هم گاه کنار حلقه شان بایستی و به نجواشان دل سپاری که هرچند بسا می شد که زبان شان را نمی شناختی و نمی فهمیدی، اما متأثر می شدی. اگر هم هیأتی، دسته ای، جمعی، به هر دلیل مداحی یا پیر باسوادی یا جوان خوش صدایی هم راه نداشت، گوشه های حرم به آسانی می شد سراغ روضه خوانان سیاری را گرفت که به اشارتی زبان دل جمع می شدند و آخرسر هم معمولاً دستی مبلغی را به تبرک در جیب شان می نهاد.
اما حالا چندی ست جای آن روضه خوانان سیار و دوره گرد را منصبِ روضه خوانی رسمی گرفته و تنها روضه خوانان غالباً در لباس روحانی با کارت های شناسایی که بر گوشه ی عباشان سنجاق شده امتیاز و حق دارند که در جوار مضجع امام، اگر کسی سفارش داد، برا ی ش روضه بخوانند. آن هم روضه هایی رسمی، تکراری، قالبی، کوتاه و فرمالیته و معمولاً خالی از روح و عاری از عاطفه. روضه هایی که روضه خوان برحسب وظیفه می خواندشان و به جهت تکرار و عادت چندان تأثری در او ایجاد نمی کنند. روضه هایی یک دست، یک شکل، و به یک زبان و در یک کلام روضه هایی استانداردشده. صاحب این قلم خود به دفعات دیده است آن زایران عاشقی که بی اطلاع یا بی اعتنا به این قانون خواسته اند اطرافیان را در شنیدن مناجات خود شریک کنند، با تذکر خدام آستان مواجه شده اند که آن ها را دعوت به سکوت و عدم ایجاد مزاحمت برای زیارت دیگران کرده اند.
مشابه چنین اتفاقی را در مورد مناطق جنگی هم شاهدیم. سال های آغازین دهه ی هفتاد که هنوز مناطق جنگی کمابیش بکر و دست اول مانده بود و تبدیل به موزه نشده بود و هنوز تب بازدید از آنان بالا نگرفته بود، و به یک عادت و سنت بدل نگشته بود؛ بودند جمع هایی از جوانان انقلابی مشتاق که به صورت خودجوش و با هزینه ی شخصی راهی آن دیار می شدند و معمولاً یک یا چند نفر رزمنده ی آشنا – از اقوام یا هم ولایتی ها – هم راهی شان می کرد و به هر منطقه که می رفتند از خاطرات و مشاهدات و تجارب خود برای شان می گفت. و طبعاً به تناسب مسئولیتی که در جنگ عهده دار بوده و میزان سابقه ی حضورش و نیز واحد نظامی ای که در آن عضویت داشته و عملیات هایی که شرکت داشته و حتی شهر محل زنده گی و اعزام ش، این روایت ها زاویه دیدهای خاص و منحصربه فرد می یافتند.
اما حالا سال هاست وقتی به مناطق می روی، از آن روایت های ناب کم تر به گوشت می رسد و دیگر نمی توانی سراغی از آن رزمنده های دی روز و شهروندان امروز بیابی و از آنان تجربه های زیسته شان را بشنوی. در عوض، آن روایت های خاص و ناب و منحصربه فرد، جای شان را به روایتی یک دست، خشک، تکرارشونده، ثابت، همیشه گی و در یک کلام استانداردشده داده اند که توسط راویان (عهده داران سمت روایت گری) بیان می شود. راویانی مشخص شده، رسمی، با کارت شناسایی و حکم کارگزینی، که دقیقاً می دانند چه باید بگویند و چه نباید. راویانی آموزش دیده که فراگرفته اند کلام را از کجا بیاغازند و به کجا بینجامند و چه گونه برای تأثیرگذاری بیش تر آن را به انواع صنایع و فنون ادبی و خطابی و تماثیل و خاطرات گزینش شده و کارآمد بیارایند. راویانی که اقتضای مجلس و حال مخاطب را خوب می فهمند. روان شناسی مخاطب شان، کمابیش، دست شان است و فوت و فن اثرگذاری کلام را به تجربه دریافته اند. راویانی که عمدتاً خود هیچ تجربه ای از حضور در جنگ ندارند (که سن شان اقتضا نمی کند) و راوی ندیده ها و شنیده هاشان اند و نه به تجربه دریافته ها. و اگر در میان شان چند رزمنده ی سابقی هم هست، کسانی اند که روایت گری، دیگر، منصب و شغل شان شده است[۶].
در بسیاری مقولات و عرصه های مشابه دیگر هم در این چندسال می توان نمونه های مشابهی از این جنس تغییرات را سراغ گرفت. گویی اراده ای دولتی در پی نظام مندکردن و استانداردسازی همه ی مقولاتی است که به نحوی با دین داری و باورهای اعتقادی و انقلابی مردم مرتبط است. اراده ای که با ظهور و رواج مفهوم «مهندسی فرهنگی» قابل ردیابی است[۷]. با این پیش فرض که اولاً می شود و ثانیاً باید فرهنگ را از موضع حاکمیت ساخت و مهندسی کرد و جهت مطلوب داد.
*
یکی از عرصه های مشخص و مهمی که اراده ی مذکور هدف گیری کرده، مهندسی فرهنگ دفاع مقدس است که مصداق آن – چنان چه ذکر شد – در روایت جنگ و از جمله در نهادهایی چون «راهیان نور» بروز یافته است.
اما این اراده در پی چیست؟ مطلوب ش کدام است؟ و مقصدش کجاست؟
به نظر می رسد بتوان این موارد را در پاسخ این سوآل برشمرد:
۱. انضباط بخشی به روایت و راویان جنگ
اولین هدفی که این اراده دنبال می کند، سامان دهی و انضباط بخشی به روایت های مختلفی است که از جنگ ارایه شده و می شود. روایاتی که بس پراکنده و متنوع اند؛ به دلیل خاست گاه مردمی و داوطلبانه ی نیروهای مؤثر در بدنه ی جنگ و این که بارِ عمده و قابل توجه جنگ بر دوش نیروهای داوطلب و خودجوش بوده و نه نظامیان رسمی و نام و نشان دار. نیروهایی که با فروکش کردن آتش جنگ، به زنده گی پیشین و اصلی خود بازگشتند و از تیررس و شعاع امر و نهی نهادهای نظامی رسمی خارج شدند.
۲. هم سازی روایات جنگ
پراکنده گی و غیرقابل کنترل بودن راویان عام (همه ی شرکت داشته گان در جنگ) طبعاً به ظهور روایت های متنوع و متکثری از جنگ انجامیده که گاه با هم تعارضات و تناقضاتی هم می یابند. به علاوه، این تنوع گاه به روایت های منحصربه فرد و شاذی مجال ظهور می دهد که با معیارهای مطلوب اراده ی مذکور هم خوانی ندارند. ازاین رو هم سازی روایات و حرکت به سمت تشابه حداکثری و نیز اندیشیدن تمهیداتی در راستای پایین آوردن امکان ظهور و رشد روایات متناقض، دیگر هدفی است که این اراده با مهندسی فرهنگ دفاع مقدس دنبال می کند. و چه جای تعجب؛ که اراده ای که حتی تنوع و نا هم سانی را در سنگ قبور شهدا هم برنمی تابد، چه سان تکثر را در روایت زنده گی شان تاب آورد؟
۳. کنترل پذیرکردن روایت ها و راویان جنگ
متولیان مهندسی فرهنگ دفاع مقدس اساساً با تنوع بیرون از محدوده مشکل دارد. آنان نیاز دارند که برای تحکیم سیطره ی خود و تثبیت روایت خود، موانع چالش زا را در هر سطح از میان بردارد. و طبعاً وقتی سخن از روایت یک واقعه است که بسیاری کسان در آن حضور داشته اند و می توانند از آن روایت داشته باشند، هم این بسیاری کسان بزرگ ترین موانع و اصلی ترین خطر اند. چراکه آن ها خود مستقلاً به محک و معیاری اصیل (تجارب خود) برای ارزیابی روایت رسمی دست رسی دارند و به جهت این دست رسی، عملاً بیرون از کنترل و سیطره ی مالکان روایت رسمی قرار می گیرند. چنین است که روایت رسمی به اینان روی خوش نشان نمی دهد و ترجیح می دهد حتی حالا که هنوز بسیاری از رزمنده گان در قید حیات اند، نیروهای جوان و جنگ ندیده را به عنوان راوی تربیت کند و عهده دار منصب روایت گری سازد. یعنی کسانی که خود به محک مستقلی برای ارزیابی مسلح نیستند و قول رسمی برای شان حکم قول واحد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 