پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPoint :
وقتی اعتبار منبع پیام از دست می رود
رابطه ی نسل های انقلاب در گفت وگو با امیر محبیان (روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی)
زمستان ۱۳۸۰
– حالا نمی شه همین امروز فردا خدمت برسیم؟ مصاحبه نیست ها! یه گپ دانشجوییه.
– نخیر. عرض کردم. این هفته سرم خیلی شلوغه. ان شاءالله هفته ی آینده تماس بگیرین ببینم چی می شه.
شماره ی موبایل آقای سردبیر را از تلفن چی روزنامه گرفته بودم. یعنی بنده خدا از بس هی زنگ زده بودم و او یا گفته بود «داخلی شون اشغاله» یا «جلسه دارن» یا «همین حالا رفتن بیرون» دیگر خودش کلافه شده بود. احتمالاً برای راحتی خودش بود که این کار را کرد.
آدرسی که آقای سردبیر داده بود سرراست تر از آنی است که گمان می کردم: ویلا، مقابل برج بانک تجارت، تابلوی سفیدرنگ روزنامه ی رسالت. شانس آوردیم که آسانسور سالم بود. وگرنه با آن خسته گی بعدازظهر که با گرمای هوا مضاعف هم شده بود، رفتن به «طبقه ی چهارم، مستقیم، دست راست» کار چندان آسانی نبود. دقایقی در آن جا که گویا محل کنفرانس های خبری است منتظر می مانیم تا بالاخره کسی خبرمان می کند که «آقای دکتر در دفتر خودشان منتظرتان هستن». و این یعنی دوباره برگردیم طبقه ی هم کف. رفتیم و این بار بدون آسانسور. آقای سردبیر آدم منظم، رسمی و خشکی به نظر می رسد. گرچه محیط کارش چندان رسمی نیست. پس از طرح موضوع دکمه ی واکمن را فشار داده و نداده شروع می کند. گو این که از قبل خود را آماده کرده باشد. مثل کسانی که نمی خواهند لحظه ای را حتی از دست بدهند، تند حرف می زند. و البته بدون آن که مطلبی را فراموش کند یا کلمه ای را اشتباه بیان کند. سخن گفتن اش هم مثل نوشتن اش است. با همان قواعد نویسندگی. جوری که اگر نمی دیدیم و فقط می شنیدیم گمان می کردیم در پاسخ هر سئوال یکی از سرمقاله هایش را دارد برای مان می خواند. مو به مو. سئوالات ما ادامه داشت، اما افسوس که قول داده بودم «بیش تر از یک ساعت نشود» و افسوس که نمی خواهم آدم بدقولی باشم!
زمستان ۱۳۸۵
امروز دیگر آقای دکتر سردبیری را رها کرده و از آن ساختمان خیابان ویلا به کوچه ا ی در حوالی میدان فردوسی – اگر اشتباه نکنم درست همان کوچه ی دفتر مرحوم «کمان» – اثاث کشی کرده اند؛ به دفتر خبرگزاری آریا. علی رغم همه ی اتفاقاتی در این پنج سال رخ داده، شلوغی سر ایشان کماکان به جاست. به همین جهت هم آهنگی ویرایش مصاحبه و گرفتن یادداشت با واسطه ی مسئول دفترشان انجام شد. هرچه نباشد گویا آقای دکتر این روزها مشغول راه اندازی یک حزب اند. اسم اش چی بود؟! یادم نیست.
* مسأله ی ما بررسی رابطه ی بین نسل ها است؛ نسل های انقلاب. و این که آیا می توان از وجود شکاف در این رابطه سخن گفت یا نه؟
وقتی از شکاف نسل های انقلاب صحبت می شود، باید اول مشخص کنیم منظورمان از نسل چیست و مراد ما از شکاف کدام است؟ اگر منظور از نسل، اقشاری هستند که بعد از زمان مشخصی به منصه ی ظ-ه-ور می رسند و مسئولیت های اجرایی یا اجتماعی را پذیرا می شوند، طبیعی است که بین دو قشری که مثلاً پس از بیست سال مسئولیت برعهده می گیرند، یک سری تفاوت هایی از لحاظ نوع نگاه و نگرش به وجودآید. اما اگر منظورمان از شکاف، فاصله های غیرتفاهمی باشد، به نظر من سخن نامعقولی است.
طبیعتاً در نوع نگاه به ه-نج-ارها دگرگونی وجود دارد و ه-ن-جارها هم تغییر پذیرند. ما در تغییر و تحولات ارزشی در جامعه – حتی در یک نسل – دگرگونی هایی را می بینیم که حتی ممکن است شکاف یا گسلی را نشان بدهد؛ اما این ها طبیعی است. به عبارت دیگر این کاملاً طبیعی است که افرادی چون ما که نسل اول یا دوم انقلاب بودیم، و بر این پایه به هنجارها و پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPointن هایی معتقد بودیم، که بعد از گذشت بیست سال در بستر واقعیت، کم کم دگرگون شدند، حال نسل جدیدی را می بینیم که به ارزش ها و پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPointن های دیگری معتقد می شود که البته نافی ارزش های قدیم نیست یا حتی ممکن است بعضاً نافی هم باشد. همان طور که ما و نسل ما با پدران مان اختلاف داشتیم، فرزندان مان هم حالا با ما اختلاف دارند. اساساً این اختلافات به مثابه ی حلقه های زنجیر به هم پیوسته ای است که تاریخ را می سازد.
اما اگر منظور این است که این حلقه ها چنان گسسته است، که هیچ پیوندی بین شان به وجود نمی آید، فکر می کنم که این نظر یک مقدار با عجله و شتاب زدگی اظهار شده و پایه ی علمی ندارد. چرا که تاریخ مشحون از این تحولات هنجاری و ارزشی است و این چرخه ی کاملاً طبیعی ای است.
طبیعتاً نسل انقلاب، دوران پیش از انقلاب را تجربه کرده بود. یعنی دورانی که در آن «استقلال» معنی نداشت و شاهد نفوذ بیگانگان در کشور بود. از طرف دیگر تمایلات مادی خود را ارضاشده می دید، اما در ارضای تمایلات دیگرش مشکل داشت. مثلاً وقتی می دید نسبت به دین و استقلال و آزادی اش بی احترامی می شود، احساس عطش و نیاز داشت و این بود که در شعارهای آن دوران هم خودش را نشان داد. به عبارت دیگر آن نسل «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را به عنوان عطش و نیاز خود مطرح می کردند. طبیعی است که حال و بعد از بیست سال که برای مردم مذهب را مطرح کردیم، این عطش اولیه بخوابد و اولویت نخست دیگر بحث دین نباشد. این به معنای آن نیست که نسل امروز دیگر دین را کنار گذاشته است. بلکه به این معنا است که دیگر احساس تشنگی سابق وجود ندارد. و این اتفاقاً حسن انقلاب ماست، نه عیب آن. از آن طرف اگر امروز، بحث آزادی مطرح می شود، نشان دهنده ی این است که آزادی مطرح شده تا حال، نتوانسته میزان عطش افراد را در این زمینه از بین ببرد. این که می بینید در شعارهایی که جوان های امروز می دهند، دیگر استقلال مطرح نیست، معنایش این نیست که آن ها خواهان استقلال نیستند؛ بل که بدین معنا است که در این مورد دیگر احساس کم بود نمی کنند. اصولاً هرکسی که چیزی را فریاد می زند، نشان دهنده ی آن است که فاقد آن است و فقدان و کسر آن باعث می شود که به زبان بیاوردش. وقتی جوان امروزی از استقلال، از دین یا امثال آن حرف نمی زند یا کم تر حرف می زند، به خاطر این است که در این زمینه اشباع شده است. همین طور هنگامی که بحث آزادی و حقوق مدنی را مطرح می کند، نشانه ی آن است که در این زمینه هنوز اشباع نشده است. بنابراین این دگرگونی خواست ها، به معنای شکاف و گسلی نیست که امکان پرکردن اش نباشد.
البته این میان یک اختلافی به وجود آمده و نیاز به بررسی دارد. و آن هم این است که در ایران از لحاظ هنجاری و از لحاظ ارزشی همیشه یک شکاف و گسلی بین سنت و مدرنیته وجود داشته است. از زمان مشروطه یعنی زمانی که ما با برای اولین بار با مدرنیسم روبرو شدیم تا حال، بحث تکنولوژی غرب و روی کردها و ره یافت های مختلف برای نیل به آن و حل این معضل که آیا ما می توانیم جامعه ی سنتی و روح سنتی خود را با مدرنیسم تطبیق دهیم، هم واره مطرح بوده است. رژیم پهلوی سعی کرد این مشکل را از طریق زدن یک پل حل کند. بدین صورت که غرب گرایی را به شکل تزریقی به جامعه وارد کرد. لذا ما می بینیم دختری که در اصل براساس باورهای سنتی خودش پوشش را ارزش می دانست، می آید براساس سنت ها و استانداردهای غرب، ناپوشیدگی را هنر می داند. مینی ژوپ می پوشد و خود را به تماشا می گذارد. اما درعین حال در درون خود هنوز سنتی است و مثلاً سعی می کند با کلاسور یا هر چیز دیگری خود را بپوشاند و در درون خودش هم شرم می کند. بنابراین جامعه با یک وضعیت تعارض و آنومی مواجه می شود. یعنی دو هنجار کاملاً متناقض در یک سطح وجود دارد و فرد امکان گزینش میان این دو را از دست می دهد. این یک آشفته گی روحی را به وجود می آورد و نتیجه آن می شود که فرد از میان این دو یا به سمت مدرنیسم محض برود یا به سمت سنت بگردد.
انقلاب اسلامی ایران تلاشی برای جمع کردن میان این دو بود. اتفاقاً میان کلیه ی جریان هایی که بحث مدرنیسم را مطرح می کردند، مردم به یک جریان سنتی – امام و انقلاب – که گرایش های دینی را قوی می دانست، تمایل نشان دادند. الآن پس از گذشت بیست و خورده ای سال هنوز جامعه ی ما در برخورد با این پدیده نگران به نظر می رسد و بعضاً در نسل جدید دوباره این شکاف بین سنت و مدرنیسم دارد خود را نشان می دهد. نسل جدید ما از یک طرف با آن گرایش های سنتی درونی اش مواجه است و از طرف دیگر با مدرنیسم غربی و تکنولوژی مطابق با استانداردهای رسانه های غربی که شاه راه اطلاعاتی ایجاد کرده اند. جوان در این سیلاب اطلاعاتی، خودش را با استانداردهای غربی مقایسه می کند و از سوی دیگر ناکارآمدی نظام دینی در رفع احتیاجات او باعث می شود که بعضاً بخش هایی از جامعه مجدداً به سوی استانداردهای غربی بروند و این تعارض کم کم خودش را نشان بدهد.
الآن در سطح جامعه معضل بی قانونی یا بی هنجاری حکومتی به صورت افراطی یک مسأله ی جدی است. چرا حکومت از مرجعیت هنجاری جامعه کنار گذاشته شده است؟ شما می دانید؛ در طول تاریخ پدیده ای وجود دارد به نام «اقتدارسلطانی». یعنی مردم همیشه برای آن که هنجاری بگزینند به حکومت نگاه می کردند. اما به نظر می رسد الآن مردم هنجارهایی را برمی گزینند که اتفاقاً حکومت آن ها را لغو می کند و در مقابل از هنجارهایی که حکومت آن ها را تأیید می کند، گریزان اند. یک دلیل اش این است که لازمه ی رساندن یک پیام به جامعه، وحدت رویه در ارسال پیام است. به این معنا که مثلاً رسانه های غربی همه یک پیام روشن را برای شما می فرستند؛ یک استاندارد زندگی غربی که بعضی ها به آن جهانی شدن می گویند، بعضی ها غربی شدن و حتی بعضی دیگر آمریکایی شدن. در نتیجه کم کم ما در مقابل ارزش های قدرت مندی قرار می گیریم – به معنای ارزش دینی و ارزش اجتماعی – و هنجارهایی که همه از یک پیام واحد برخوردارند. در همین زمان ما در داخل کشور می بینیم حکومتی که باید پیام واحدی را ارایه دهد، خودش دچار تشتت شده و پیام های مختلفی می شنویم. از رئیس جمهور یک پیام، از رییس مجلس یک پیام و… و حتی بعضی پیام ها با هم تعارض دارند. تا آن جا که مخاطب به این نتیجه می رسد که خود این ها هم نمی دانند چه می خواهند بگویند و بالاخره نمی فهمد که حرف آخرشان چیست. این باعث می شود که دایره ی نفوذ و تأثیر حکومت پایین بیاید و حکومت کم کم از مرجعیت ارزشی جامعه کنار رود.
لذا ممکن است ما احساس کنیم مردم ارزش هایی که از طرف حکومت به آن ها ارایه می شود، را پس می زنند. عمده ی این برمی گردد به کشاکش درون حاکمیت. یعنی آن چیزی که به آن حاکمیت دوگانه یا چندگانه اطلاق می شود. و این حس را ایجاد می کند که گویا جامعه یله و رها است. علت اش این نیست که بین نسل ها شکاف وجود دارد؛ بل که به آن دلیل است که مرجعیت ارزشی جامعه عوض شده است. به عنوان مثال زمانی بود که در جامعه ی ایرانی وقتی یک روحانی سخنی را می گفت، آن سخن مانند وحی محسوب می شد و مردم راحت می پذیرفتند. ولی به نظر می رسد امروزه دیگر روحانیت چنین جای گاهی ندارد. یک عامل اش این است که حکومت با روحانیت پیوند خورده و وقتی مرجعیت حکومت از بین برود، طبیعتاً مرجعیت وابسته گان به آن هم از بین می رود. این ها سبب شده که ما تصور کنیم نوعی گسل به وجود آمده است بین نسل اولی که این ارزش ها را قبول داشتند و نسل دومی که آن ها را نمی پذیرند و در مقابل شان واکنش نشان می دهند.
*این تحلیل آیا کمی خوش بینانه نیست؟ به عبارت دیگر تفاوت های موجود آیا صرفاً به قالب ها و شیوه ها و راه ها منحصر می شود یا این که تفاوت ها ذاتی و اصولی است؟
ببینید، در سطح کلان ما دو نوع ارزش داریم: ارزش هایی که مادی گرا هستند و ارزش هایی که معنویت گرایند و شکل پاورپوینت کامل آرما ۹۷ اسلاید در PowerPointنی دارند. اول انقلاب غالباً روی ارزش های معنویت گرا تبلیغ می شد. اما بعد از جنگ، خصلت اجتماعی و شرایط و اقتضائات تغییرکرد. به خصوص در دوره ی سازندگی، طبیعتی ماتریالیستیک بر جامعه حاکم شد و از آن به بعد دیگر چه از لحاظ مادی گرایی اقتصادی و چه از لحاظ های دیگر سعی ما این بود که از فرم نوین جهانی استفاده کنیم، مثل خصوصی سازی. از آن به بعد دیگر کار اقتصادی مفهوم بدی نداشت و اگر تا پیش از آن مسئولین مثل آقای رجایی – که به حقوق کم اش افتخار می کرد- بودند، از آن پس دیگر فقط اگر کسی سوار دوو می شد، زنجیر مجلس را برایش می انداختند و نماینده ای که سوار پیکان می شد، برایش نمی انداختند و فکر نمی کردند نماینده باشد. گمان عموم این بود که کارگزار نظام حتماً باید فردی مرفه باشد. در نتیجه پدیده ها و هنجارهایی مثل تجمل ستیزی که امیرالمؤمنین بسیار مورد تأکید قرار می دادند و در اول انقلاب مورد توجه بود، از جامعه رخت بربست. روندی که از سال ۶۸ شروع شده بود، در سال ۷۲ شدت گرفت. دوران تئوری سازی اقتصادی سریع رسید و این دگرگونی ها و نگرش ماتریالیستیک باعث شد که از همان سال ۷۲ این تغییر ارزشی خود را نشان بدهد. این اما مخالف پیام هایی بود که قبلاً از سوی حکومت آمده بود. پیش از آن حکومت می گفت مسئولین و مردم باید ساده گرا و سالم باشند و به معنویت بیش تر اهمیت بدهند. اما بعد از یک مدت مردم دیدند که همان ها که قبلاً از ساده زیستی دم می زدند، حال می گویند اشکالی ندارد، کاراقتصادی بکنید، «الدنیا مزرعه الآخره» را به شکل خاصی تفسیر می کردند، وضعیت زندگی تان را درست کنید، شهر باید تجمل داشته باشد و… این روی کرد حکومت در مرحله ی دوم، نفی روی کرد گذشته بود و بدین معنا که «ما در قبل اشتباه کردیم» انگاشته شد. البته تا این جا هنوز مرجعیت ارزشی با حکومت است و لذا مردم این پیام جدید را پذیرفتند و زندگی ها دگرگون شد. موقعی که زندگی از لحاظ مادی اش دگرگون شد، اندیشه ها هم کم کم دگرگون می شوند. اندیشه ها و ارزش های معنوی کنار می روند و اندیشه های مادی جای گزین شان می شوند. نتیجتاً مردم پذیرفتند که آن ارزش های معنوی را کنار بگذارند و چون همان کسانی که یک روز منادی ارزش های معنوی بودند، اینک ارزش های مادی را تبلیغ می کردند، ضرورتاً مردم فهمیدند که آن ارزش ها و هنجارها غلط بوده اند و حالا باید دنبال ارزش ها و هنجارهای جدیدتری رفت.
بعد از مدتی پس از آن که آن هنجارها و ارزش ها داخل جامعه شد و آثار و عواقب اش را مردم دیدند، به این نتیجه رسیدند که حکومت راه نمای خوبی برای آن ها نبوده است. از آن طرف وقتی که حکومت درصدد برآمد این اشتباه خود را تصحیح کند، دیگر انفاذ حکم اش از بین رفته بود و مرجعیت ارزشی نداشت. کم کم از لحاظ سیاسی هم حکومت زیر سؤال رفت. به خصوص وقتی اختلافاتی هم درون حاکمیت به وجود آمد که به مردم این جور القا کرد که اصلاً خود حکومت هم نمی فهمد می خواهد چه کار کند. شما وقتی که در دو طرف خود دو راه مجزا ببینید که با یک دیگر در تعارض و تضاد باشند، در گزینش بین این دو به مرجع درونی مراجعه می کنید نه به مرجع بیرونی. بنابراین جامعه هم دوپاره شد. گروهی از ارزش های معنوی حمایت می کردند
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 