پاورپوینت کامل پاسخ دوم آیهاللّه العظمی سبحانی به دکتر سروش ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پاسخ دوم آیهاللّه العظمی سبحانی به دکتر سروش ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پاسخ دوم آیهاللّه العظمی سبحانی به دکتر سروش ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پاسخ دوم آیهاللّه العظمی سبحانی به دکتر سروش ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۱

در پی نامه دکتر عبدالکریم سروش به حضرت آیهاللّه سبحانی که طی آن‚ به توجیه نظرات اخیر خود پرداخته بود‚ آیهاللّه سبحانی در پاسخی مجدد و مستدل‚ خواستار دقت نظر بیشتر وی شدند. متن پاسخ معظم له بدین شرح است: بسم اللّه الرحمن الرحیم

دانشمند محترم جناب آقای دکتر سروش

با اهداء سلا م‚ نامه جناب عالی همراه با مصاحبه دوم که در برخی از روزنامه ها منتشر شده بود‚ به دستم رسید. برای این که در داوری‚ دچار لغزش نشوم دوبار آن را به دقت خواندم. لا زم دیدم یک رشته تذکراتی را تقدیم کنم‚ امید است درباره آنها تمل و دقت بیشتری فرمایید.

شکی نیست که شما پس از بازگشت از لندن به ایران‚ در آغاز انقلا ب اسلا می‚ مبد آثار نیک و سازنده ای بوده اید. کتاب نهاد ناآرام شما که در آن حرکت جوهری را به زیباترین بیان مطرح کرده اید‚ از ارزش بالا یی برخوردار است. هم چنین اثر دیگرتان به نام دانش و ارزش موجی در میان علا قه مندان به مسایل فلسفی و کلا می پدید آورد‚ و نیز تدریس نهج البلا غه از نظر اخلا قی اثر مثبتی داشت‚ و پیوسته شما در دل علا قه مندان و جوانان و عالمان دینی جای باز می کردید. دوست عزیز شما که نامش را نمی برم‚ نقل می کرد: هنگامی که جنابعالی در دبیرستان علوی درس می خواندید‚ دفتری برای کارهای روزانه داشتید و اگر ترک اولا یی از شما سر می زد‚ در آن دفتر یادداشت می کردید تا بعدا جبران کنید و از این طریق به سفارش علمای اخلا ق در مورد مشارطه و مراقبه جامه عمل می پوشانیدید.

بنابراین‚ باید در جستجوی علتی باشید که چرا آن قرب و منزلت‚ پس از مدتی قوس نزولی پیدا کرده است. باید در این پدیده که در زندگی شما رخ داده است کاوش کنید و علت آن را به دست آورید. روی آوردن سیل جوانان روزی‚ و دوری جستن دوستان و محبان روز دیگر‚ دو پدیده ای است که قطعا بدون علت نخواهد بود.

علل فاصله گیری ها

۱. دوستان شما از زمانی به تدریج از شما فاصله گرفتند که شما مسئله قبض و بسط شریعت را مطرح کردید و درباره آن کتاب مستقلی در چند صد صفحه منتشر کردید. با این که حضوراً به جناب عالی عرض کرده بودم که این نظریه با خاتمیت ناسازگار است‚ زیرا شریعت ثابت‚ اما فهم متغیر سبب می شود که هیچ گزاره یقینی در اسلا م نباشد و همه اندیشه هایی که از قرآن و سنت و عقل و خرد به دست آورده ایم پیوسته لرزان بوده و به مرور زمان دگرگون گردد و این نکته را در یک مجلس طولا نی در منزل آقای فاضل میبدی در حضور دوست عزیزتان آقای رخ صفت یادآور شدم و درخواست کردم که در این مسئله تجدید نظر کنید.

۲. طرح مسئله صراط های مستقیم در مقابل قرآن که فقط به یک صراط تکیه می کند و می گوید: و انّ هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعواالسبل فتفرق بکم عن سبیله‚ انعام۱۵۳/; باز فاصله را زیادتر کرد و قلوب مملو از مهر و محبت به بیان و قلم شیرین شما را‚ از شما دور ساخت.

۳. روزگاری مسئله حسن و قبح عقلی را مطرح کردید و از خود گرایش اشعری گری نشان دادید و نظرتان این بود که باید حسن و قبح را از شرع گرفت نه از عقل‚ و آنچه قرآن و یا سنت متواتر بر زیبایی یا نازیبایی فعل صحّه گذارده است‚ برای ما کافی است‚ دیگر نیازی به تحسین و تقبیح عقلی نیست.

در انجمن فلسفه و حکمت‚ سه نوبت سخنرانی درباره حسن و قبح عقلی ایراد کردم و در آنجا یادآور شدم که اگر حسن و قبح عقلی را به کلی انکار کنیم حتی حسن و قبح شرعی نیز ثابت نمی شود ‚ زیرا یکی از احتمالا ت این است که آنچه قرآن گفته‚ جدی نبوده و خلا ف واقع بوده است. رفع این احتمال از خود قرآن امکان پذیر نیست‚ زیرا همان شبهه به گفتار دوم نیز متوجه است‚ اینجاست که باید از حسن و قبح عقلی بهره بگیریم و بگوییم که کذب و دروغ بر خداوند کریم که توانا و حکیم است‚ قبیح است و هرچه گفته است از صحت و استواری برخوردار است. به خاطر دارم که شما این بخش را پذیرفتید.

۴. خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم مطرح شد و دیدگاه شما این بود که مرجعیت علمی آنان با اصل خاتمیت سازگار نیست و در این مورد‚ نقدی حضور عالی ارسال شد و تاکنون پاسخ آن را دریافت نکرده ام‚ و همین نیز یکی از اسباب فراق و جدایی گردیده است.

۵. اخیراً نیز مسئله تفسیر وحی به نحوی که بیان خواهد شد‚ مصداق این مسئله شد که گل بود و به سبزه نیز آراسته شد !

شما باید در علل فراق و جدایی بیش از این فکر کنید وگرنه حضرت عالی همان نویسنده توانا و گوینده شیواسخنی بودید که همه شما را دوست داشتند و اظهار علا قه می کردند.

۶. یکی از علل فراق و دوری‚ مطرح کردن سخنان دوپهلو است که موافق و مخالف‚ برداشت های مختلفی از آن می کنند و بر فرض آن که برخی از این نظرات حضرات عالی صحیح و پابرجا باشد (و از نظر من صحیح نیست) مصداق گفتار الهی است که می فرماید: باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب‚ حدید/ ۱۳.

ما‚ در عصری زندگی می کنیم که عوامل گمراه کننده طیف جوان در آن‚ از ماهواره ها گرفته تا فیلم ها و رادیوها و افکار و اندیشه ها و ایسم های نوظهور فرآوان است و هر کدام ایمان جوانان ما را نشانه گرفته اند. در چنین شرایطی انتظار از آن تربیت شده و فارغ التحصیل دبیرستان علوی و شاگرد ممتاز شهید مطهری‚ آن است که هر نوع سخن گفتن دوپهلو که باورها را می سوزاند بپرهیزید و اگر آن دفتر دوران نوجوانی را به همراه دارید‚ این ترک اولی ها! را در گوشه آن یادداشت بفرمایید. مثلا اگر همه ما می گوییم قرآن کتاب حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله است‚ مقصود از آن این است که قرآن کتاب خداست که بر حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله نازل شده است‚ ولی شما این جمله را می گویید و پس از آن جملا تی را می آورید که بر خلا ف مقصود همگان است‚ می گویید: پیامبر در آفرینش قرآن‚ نقش محوری دارد ‚ یا روحیات پیامبر از شادی و غمگینی در کتاب او اثر گذاشته است ‚ و یا برخی از آیات قرآن از فصاحت و بلا غت بالا تری برخوردار نیست‚ و مربوط به روحیات و شجره ای است که این میوه از آن چیده شده است !!

آیا این جمله ها و این نکته ها به هر نحوی که توجیه کنیم‚ به ایمان جوانان کمک می کند یا خرمن ایمان آنان را آتش می زند؟ جناب عالی انتظار دارید: این نوع مسایل را برهنه و بدون دلیل مطرح کنید و دوستان شما بسان گذشته نسبت به جناب عالی اظهار علا قه کنند و اگر از آنان بی مهری دیدید گله کنید و بی مهری آنان را با دو شعر بدرقه فرمایید:

نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست

به کشتزار جگرتشنگان نداد نمی

چرا به یک نی قندش نمی خرند آن کس

که کرد صد شکر افشان از نی قلمی

ولی دوستان در جواب شما می گویند:

تو خود گر کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را!

از این تذکرات و یادآوری های خالصانه بگذرم و برگردم به مطالبی که در مصاحبه دوم و ناظر به نقد این جانب بیان فرموده اید و موارد مهم آنها را بررسی کنم:

۱. حقیقت وحی در این مصاحبه؟

واقعیت وحی در این مصاحبه در چند جمله بیان شده است که برخی را می آوریم: الف: قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد صلی اللّه علیه وآله بود که به اذن خدا ثمربخشی کرد‚ توتی اکلها کل حین باںذن ربها و این عین نزول وحی و تصرف الهی است.

در جای دیگر می فرمایید: آن محمد که فاعل و قابل وحی است‚ بشری است موید و مطهّر و لذا از کوزه همان برون تراود که در اوست ‚ و از شجره طیبه وجود او جز میوه ای طیب برنخواهد خاست.

در جای سومی می فرمایید: همین است معنای آن که وحی و جبرئیل تابع شخصیت پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودند و … قوه خیال پیامبر در فرایند وحی دخالت می کند … و شخصیت بشری تاریخی محمد صلی اللّه علیه وآله در قرآن همه جا جلوه گر است .

باز در جای دیگر می فرمایید: پیامبر اسلا م در فرآیند وحی موضوعیت دارد‚ نه طریقیت; و بشری است که قرآن بر او نازل و از او جاری شده است و هر دو تعبیر در متن قرآن آمده است. دو قید نزول و بشریت در عمیق ترین لا یه های وحی نزول دارند و بدون توجه به این دو صفت مهم نمی توان وحی تفسیری خردپسند عرضه کرد.

تحلیل

ما به همین بخش ها از سخنان جناب عالی بسنده می کنیم‚ آنگاه وحی محمدی (قرآن) را به داوری می پذیریم تا او در صحت این تفسیر خردپسند!!! قضاوت کند: قرآن این نظریه را به شدت رد می کند. قرآن هرگز برای پیامبر نه موضوعیت قائل است و نه کلا م خدا را میوه درخت پیامبر صلی اللّه علیه وآله می داند‚ بلکه وحی قرآنی می گوید هر چه هست بدون دست خوردگی و بدون تصرف و بدون این که با افکار و اندیشه های بشری پیامبر صلی اللّه علیه وآله آمیخته شود‚ زلا ل وحی را بر زبان او جاری ساخته است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا‚ شوری/ ۷; انا انزلناه قرآنا عربیا‚ یوسف/ ۲; و اوحی الیّ هذاالقرآن لا نذرکم به و من بلغ‚ انعام۱۹/; ولا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه‚ طه/ ۱۱۴; قل انما اتبع ما یوحی الیّ من ربّی‚ اعراف/ ۲۰۳; قرآن اصرار می ورزد که وحی الهی را از هر نوع آمیختگی به سخن غیر خدا حتی روحیات پاک و متعالی پیامبر گرامی صلی اللّه علیه وآله مصون بدارد‚ در حالی که شما بر عکس آن اصرار می ورزید‚ به این آیات یاد شده در زیر توجه بفرمایید: و لو کان من عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلا فا کثیرا‚ نساء۸۲/.

خواهشمندم در کلمه من عند غیراللّه دقت کنید. هرگاه قرآن میوه شجره طیبه است‚ قطعا میوه از شجره متثر خواهد بود‚ در این صورت‚ از حالت زلا لی بیرون آمده و وحی الهی آمیزه بشری پیدا خواهد کرد.

لا بد مصاحبه آقای کاردینال جان یوس تووان مسئول گفتگو با مسلمانان در واتیکان را خوانده اید که می گفت: من حاضر به گفتگوی دینی با مسلمانان نیستم‚ زیرا آنان اصلی را پذیرفته اند که ما نپذیرفته ایم. آنان می گویند: وحی الهی بدون دست خوردگی و به صورت زلا ل از مقام ربوبی بر قلب رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و آنگاه بر زبان او وارد شده و دست نخورده به دست آنها رسیده است .

ولی نظریه شما که وحی الهی را میوه شجره طیبه وجود پیامبر صلی اللّه علیه وآله می داند‚ هر چند این شجره را خدا کاشته باشد‚ سرانجام وحی را از حالت زلا لی و دست نخوردگی بیرون آورده و رنگ بشری به آن می دهد.

آیا گفتار شما شبیه سخن آن کاردینال نیست؟ شما گفته اید: ساده تر تصویر باغبان و درخت است. باغبان بذر می کارد و درخت‚ میوه می دهد و این میوه همه چیزش از رنگ و عطر و شکل گرفته تا ویتامین ها و قندهایش مدیون و مرهون درختی است که از آن برمی آید. درختی که در خاک ویژه ای نشسته و نور و غذا و هوای ویژه ای می نوشد .

هرگاه وحی الهی میوه شجره طیبه وجود محمدی باشد‚ و شخصیت او حالت فاعلی و قابلی دارد‚ پس چرا بر مطلب یادشده در زیر تکید می کند: به پیامبر خطاب می کند: لا تحرّک به لسانک لتعجل به ! انّ علینا جمعه و قرآانه ! فاںذا قرنه فاتبع قرآانه ! ثم انّ علینا بیانه. قیامت/ ۱۶ ۱۹-.

حاصل مفاد آیات این است: ای پیامبر‚ زبانت را به خاطر عجله برای خواندن قرآن حرکت مده‚ زیرا جمع آوری و خواندن آن برعهده ماست‚ پس هرگاه آن را تلا وت کردی از خواندن آن پیروی کن‚ حتی بیان و توضیح آن برعهده ماست.

هرگاه واقعاً معانی از خدا و صورت از پیامبر است‚ پس این همه نهی از عجله در قرائت‚ و امر به پیروی از تلا وت جبرئیل چیست؟ هرگاه پیامبر با اختیار و آگاهی خود‚ آنچه را از وحی می گرفت‚ در این قالب می ریخت‚ دیگر شتابزدگی در تلا وت آن‚ چه معنی دارد؟ و چرا قرآن می فرماید: از تلا وت جبرئیل پیروی کن ؟ دقت در این آیات نشان می دهد که زلا ل وحی با همان مفاهیم و الفاظ که از نظر حکیمان الهی نوعی تنزل غیب به شهود است‚ بر قلب رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرود آمده و بر زبان او جاری شده و هیچ فردی در فاعلیت قرآن موثر نبوده است.

آیا با این وصف صحیح است که بگوییم پیامبر در وحی نقش فاعلی داشته و موضوعیت دارد ؟

این نوع نظریه ها هرچند با نیت پاک عرضه شود‚ نتیجه آن کمک به کسانی است که از مقام و موقعیت وحی می کاهند تا کم کم به آن آب و رنگ بشری بدهند و سپس اندیشه های خود را در کنار اندیشه های وحی الهی قرار داده و به تدریج منزلت وحی الهی را کمرنگ سازند؟

جناب آقای سروش! شما تجربه های دینی عارفان را مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر می دانید‚ و از این طریق مرز بین وحی نبوی را با وحی عارفان از میان می برید و در کتاب تجربه دینی حتی نوشته اید: چون وحی‚ تجربه دینی است‚ و تجربه دینی درباره دیگر انسان ها نیز روی می دهد‚ پس تجارب دینی دیگر نیز‚ به فربهی و غنای دین می افزاید و با گذشت زمان‚ دین بسط و گسترش پیدا می یابد‚ از این روتجربه های دینی عارفان‚ مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است‚ و در نتیجه دین خدا رفته رفته‚ پخته تر می گردد. این بسط و گسترش در معرفت دینی بلکه در خود دین و شریعت صورت می گیرد . (تجربه دینی ص۲۸).

بنابراین آیین اسلا م از اصول و فروع در طول این چهارده قرن فربه شده و در نتیجه آمیزه است از تجربه نبوی‚ و تجربه عارفان. آیا واقعا چنین است؟!

با کمال ارجی که عرفان و عارف دارند‚ اما شطحات برخی از عارفان را نقطه مقابل توحید قرآن می دانیم. آنجا عارفی‚ جهان امکانی را عین خدا می داند‚ و می گوید‍: الحمدللّه خلق الا شیاء و هو عینه یا آنجا که مولوی‚ واجب و ممکن را پیش از بسط یک چیز می داند‚ که بعداً میان آن دو جدایی فتاده است چنان که می گوید:

منبسط بودیم و یک گوهر همه

بی سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آور آن نور سره

شد عدد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق

من مایل به قلم فرسایی در این موارد نیستم وگرنه تضاد تجربه نبوی- به اصطلا ح حضرت عالی‚ با تجربه عارفان در مواردی فزون تر از آن است که در این نامه بگنجد.

۲. محمد صلی اللّه علیه وآله بشر است.

در این مصاحبه حتی در عنوان آن بر بشر بودن پیامبر صلی اللّه علیه وآله تکید شده است‚ و این جای شگفت است. مگر کسی بشر بودن او را انکار کرده است؟ باید واقعیت پیامبر را در این جمله جستجو کرد که: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الیّ … ‚ کهف/ ۱۱۰.

این جمله از آیه‚ برای پیامبر دو موقعیت قائل است: ۱. بشری است مانند دیگر بشرها. ۲. بر او وحی می شود.

بخش اول‚ جنبه اشتراک پیامبر صلی اللّه علیه وآله با سایر انسان ها است و آن را می توان با اصول مادی گری تجزیه و تحلیل کرد. بخش دوم‚ جنبه وحیانی و غیبی است‚ و آن قابل اندازه گیری و تجزیه و تحلیل به وسیله ابزار و ادوات مادی نیست‚ و به اصطلا ح از مقوله غیب است‚ و درک کُنه آن از توانایی انسان بیرون است‚ و باید به آن ایمان آورد‚ چنان که می فرماید: الذین یومنون بالغیب‚ بقره/ ۳.

اصولا ً قرآن‚ مسایلی را به عنوان شهادت و غیب مطرح می کند‚ هرچند هر دو‚ نسبت به خدا شهود و شهادت است‚ اما نسبت به ما انسان های محدود‚ برخی شهود و برخی دیگر غیب است. یک رشته واقعیات از آن نظر غیب است که ما حس شناخت آن را نداریم‚ از افق اندیشه ما دور است‚ مانند جهان برزخ‚ قیامت‚ و نبوت و وحی‚ باید اینها را با صفات و نشانه های آنها شناخت‚ نه با جنس و فصل و نه با بیان کُنه.

۳. مسئله خطیب و بلندگو

شما اعتقاد و باور عمومی مسلمانان را درباره وحی که به زلا ل بودن آن معتقدند و آن را از هرنوع آمیختگی به روحیات بشری بالا تر و برتر می دانند‚ تشبیه به خطیب و بلندگو نموده اید‚ و در این زمینه چنین می فرمایید: تصویری که از خدا و محمد در ذهن شماست‚ گویا تصویر خطیب و بلندگو (یا ضبط صوت) است. خطیب می گوید و بلندگو آن را پس می دهد‚ یعنی پیامبر (چون بلندگو) طریقیت و ابزاریت محض دارد … .

با کمال پوزش‚ ما هرگز مقام ربوبی و مقام رسالت را مانند خطیب و بلندگو نمی دانیم‚ بلکه معتقدیم: خدا پیام ده و پیامبر پیام آور است. اما این پیام آوری با بلندگو بودن‚ فرسنگ ها فاصله دارد‚ که هرگز نمی توان بین آن دو مشابهتی اندیشید و آن این که: این پیام آور‚ باید از نظر کمالا ت روحی و معنوی به مراتبی برسد تا گوش او علا وه بر حسّ مادی‚ گوش برزخی پیدا کند تا صدای فرشته را بشنود. چشم او چشم برزخی گردد تا صورت فرشته را ببیند و از نظر قدرت روحی به جایی برسد که در عین این که در عالم ماده است‚ عالم غیب را شهود کند‚ اما نلرزد و نترسد و خود را نبازد و وحی الهی را دریافت کند‚ و سر سوزن در آن تصرف نکند و به پیروانش برساند‚ آیا موقعیت چنین فردی‚ موقعیت بلندگو است؟!

پیامبر و انتظار وحی

یکی از روشن ترین گواه ها بر این که مسئله وحی‚ میوه وجود پیامبر نبوده بلکه تاج افتخاری بر روح و روان او بوده‚ این است که پیامبر در انتظار وحی می نشست. یهودیان به این بهانه که مسلمانان به سوی قبله آنان نماز می خواندند‚ مسلمانان را سرزنش می کردند و پیامبر الهی در این مورد‚ انتظار داشت که پاسخ قطعی از جانب خدا بشنود و پیوسته در انتظار وحی بود‚ و رو به آسمان می کرد‚ و روح و روانش با عالم بالا پیوند می خورد تا در این باره از طرف خدا وحیی پدید آید چنان که می فرماید: قد نری تقلّب وجهک فی السماء فلنولینّک قبلهً ترضیها فولّ وجهک شطرالمسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره …‚ بقره/ ۱۴۴.

نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) می بینیم. اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود می شوی می گردانیم‚ پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن و هرجا که باشید روی خود را به سوی آن بگردانید .

از یکی از عارفان بزرگ نقل فرمودید که جبرئیل را هم پیامبر نازل می کرد. ما بیش از ۱۴ سال در محضر آن عارف بزرگ درس خواندیم و اندیشه های علمی او را چاپ و منتشر کرده ایم. من به خاطر ندارم چنین جمله ای فرموده باشد‚ و اگر هم گفته‚ سخن او قبل و بعدی داشته که مقصود او را روشن می کر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.