پاورپوینت کامل نوشتاری از مفسّر کبیر قرآن کریم‚ علا مه طباطبایی قدس سره ;بررسی دو نظریه از نویسندگان امروزی درباره وحی و نبوت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نوشتاری از مفسّر کبیر قرآن کریم‚ علا مه طباطبایی قدس سره ;بررسی دو نظریه از نویسندگان امروزی درباره وحی و نبوت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نوشتاری از مفسّر کبیر قرآن کریم‚ علا مه طباطبایی قدس سره ;بررسی دو نظریه از نویسندگان امروزی درباره وحی و نبوت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نوشتاری از مفسّر کبیر قرآن کریم‚ علا مه طباطبایی قدس سره ;بررسی دو نظریه از نویسندگان امروزی درباره وحی و نبوت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱
امروزه بسان گذشته نوک پیکان شبهات‚ به ساحت اقدس نبوی‚ وحی‚ قرآن و عصمت ائمه طاهرین علیهم السلا م نشانه رفته است. هرچند طلا یه داران و مرزبانان دین مبین اسلا م‚ در هر عصری پاسخی مستدل به شکاکان و شبهه افکنان داده اند. آنچه در پی می آید‚ نوشتاری است از قلم و بنان بزرگ مفسر قرآن کریم‚ علا مه سید محمدحسین طباطبایی قدس سره در پاسخ به نویسندگانی که در وحی و نبوت تشکیک نموده اند.
الف- اعتقاد عمومی مسلمانان در وحی قرآن:
قرآن مجید بیشتر از هر کتاب مقدس دیگر مانند تورات و انجیل از مسئله وحی آسمانی و فرستنده وحی و آورنده وحی یاد کرده و حتی از کیفیت وحی سخن گفته است.
عقیده عمومی مسلمین – که البته ریشه آن همان ظواهر لفظی قرآن است – درباره وحی قرآن این است که قرآن مجید به لفظ خود سخن خدا است که به وسیله یکی از مقربین ملا ئکه که موجوداتی آسمانی هستند‚ به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله فرستاده شده است.
نام این ملک – فرشته – جبریل و روح امین است. سخن خدا را تدریجا در مدت۲۳ سال به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله رسانیده و به موجب آن به آن حضرت ماموریت داده شده که لفظ آیات آن را به مردم بخواند و مضامین آنها را بفهماند و بسوی معارف اعتقادی و مقررات اجتماعی و قوانین مدنی و وظائف فردی که قرآن بیان می کند‚ دعوت کند.
نام این مموریت خدائی‚ رسالت و پیغمبری است. پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله بی این که کمترین دخل و تصرفی در موارد دعوت کند و از پیش خود چیزی بر آنها بیفزاید یا بکاهد یا پس و پیش کند‚ رسالت خود را انجام داده است.
ب – نظر نویسندگان امروز درباره وحی و نبوت:
غالب نویسندگان امروز که در ادیان و مذاهب به کنجکاوی می پردازند‚ نظرشان در توجیه و تقریر وحی و نبوت قرآن این است که: پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله یک نابغه اجتماعی بوده که برای نجات جامعه انسانی از پرتگاه انحطاط و توحّش و استقرارشان در مهد مدنیت و آزادی قیام کرده و به سوی افکار پاک خود که در صورت یک دین جامع و کامل تنظیم کرده بود‚ دعوت نموده است. می گویند وی دارای روحی پاک و همتی بلند بود و در یک محیط تاریک و تیره ای زندگی می کرد که جز زورگوئی و یاوه سرائی و هرج و مرج چیزی در آن حکومت نمی کرد و جز خودخواهی و دزدی و غارت گری و هر گونه توحّش به چشم نمی خورد. پیوسته از مشاهده این اوضاع ناگوار رنج می برد و گاهی که کارد به استخوانش می رسید‚ از مردم کناره گیری نموده در غاری که در کمر یکی از کوه های تهامه بود‚ روزی چند خلوت می کرد و به آسمان و ستارگان درخشان آن و زمین و کوه و دریا و صحرا و این همه وسائل گران بهایی که دستگاه آفرینش در اختیار انسان گذاشته است‚ خیره می شد و از این همه غفلت و نادانی که دامن گیر انسان شده و زندگی پر ارج وی را که سراپا خوشبختی و کامرانی است‚ به زندگی پست درندگان و چرندگان تبدیل نموده‚ افسوس می خورد.
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله تا حدود چهل سالگی آن درک را داشت و این رنج را می برد تا در سن چهل سالگی موفق شد طرحی بریزد که بشر را از آن وضع اسفناک که مظهرش سرگشتگی و لگام گسیختگی و خودخواهی و بی بندوباری بود نجات بخشد و آن آیین اسلا م بود که راقی ترین رژیم مناسب مزاج وقت بود.
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله افکار پاک خود را سخن خدا و وحی الهی فرض می کرد که خدای متعال از راه نهاد پاکش با وی به گفتگو پرداخته است و روان پاک و خیرخواه خود را‚ که این افکار از آن تراوش کرده و در قلب آرامش مستقر می شد‚ روح امین و جبریل و فرشته وحی نامید و به طور کلی قوائی را که در جهان طبیعت به سوی خیر و هرگونه خوشبختی دعوت می کنند ملا ئکه و فرشتگان و قوائی را که به سوی شرّ و هرگونه بدبختی می خوانند شیاطین و جن خواند و وظیفه خود را که به مقتضای ندای وجدان عهده دار قیام و دعوت می شد نبوت و رسالت نام گذاشت.
البته این توجیه از آن کسانی است که برای جهان هستی خدائی اثبات می کنند و از روی انصاف برای نظام دینی اسلا م ارزشی قائلند‚ اما کسانی که آفریدگاری برای جهان معتقد نیستند سازمان نبوت و وحی و تکالیف آسمانی و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ را سیاست دینی و در حقیقت از باب دروغ مصلحت آمیز می دانند. می گویند پیغمبران مردان اصلا ح طلبی بودند و مقرراتی برای اصلا ح جامعه بشری در شکل دین آوردند و چون مردم اعصار گذشته تاریک و غرق جهالت و خرافه پرست بودند پیغمبران نظم دینی را در سایه یک سلسله اعتقادات خرافی از مبد و معاد نگه داشتند.
ج – قرآن مجید در این باره چه می گوید؟
کسانی که دستگاه وحی و نبوت را با بیان گذشته اولی توجیه می کنند‚ دانشمندانی هستند که به واسطه اشتغال و انس به علوم مادی و طبیعی‚ همه چیز جهان هستی را در انحصار قوانین طبیعت می دانند و آخرین ریشه حوادث را نیز همان طبیعت فرض می نمایند و از این روی قهراً ادیان آسمانی را پدیده های اجتماعی خواهند دانست و با میزانی که از سایر پدیده های اجتماعی به دست آمده‚ خواهند سنجید; چنانکه اگر یکی از نوابغ اجتماعی مانند کورش و داریوش و اسکندر‚ خود را برانگیخته خدا و کار خود را مموریت آسمانی و تصمیمات خود را فرمان های خدائی معرفی کند‚ توجیهی جز آنچه در فصل سابق گذشت نخواهد داشت.
ما فعلا در صدد اثبات جهان ماوراءالطبیعه نیستیم و نیز به این دانشمندان نمی گوییم که هر علمی تنها در اطراف موضوع خود میتواند نظر دهد و علوم مادی که از خواص و آثار ماده بحث می کنند‚ اثباتاً و نفیاً حق مداخله در ماوراء ماده ندارند.
آنچه می گوییم این است که توجیه سابق هر چه باشد باید با بیانات قرآن مجید که سند نبوت پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله است و ریشه اصلی همه این سخنان در آن است وفق دهد و تطبیق پذیرد‚ ولی صریح قرآن بر خلا ف این توجیه دلا لت دارد و اینک ما یکی یکی از اجزاء این توجیه را با آیات قرآنی می سنجیم:
۱. سخن خدا
طبق توجیه گذشته پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله افکار پاکی که به ذهنش خطور می کرد‚ سخن خدا نامیده و معنیش این است که این رشته افکار مانند افکار دیگرش از آن خودش و تراوش مغز خودش بود ولی این افکار ویژه برای این که پاک و مقدس بود‚ به خدا نسبت داده شد و بالا خره این افکار نسبت طبیعی به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله‚ نسبت تشریفی به خدا دارند ولی قرآن مجید صریحاً و جدا در آیات‚ تحدی و نسبت خود را بلفظه از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله و از هر بشر دیگر به کلی نفی می کند‚ می گوید (۱) اگر سخن سخن بشراست‚ سخنی همانند آن در هر بابی که قرآن سخن گفته از معارف اعتقادی و اخلا ق و احکام و قصص و حکمت و موعظت بیاورند و در این باره از هر جائی که می خواهند استعانت و استمداد جویند; وقتی که نتوانستند‚ بدانند که سخن خدا است نه سخن بشر; و اگر جن و انس (۲) دست به هم داده برای این کار قیام کنند نخواهند توانست نظیر قرآن را بیاورند.
می گوید (۳) اگر می گوئید قرآن سخن محمد است‚ از کسی دیگر که در مشخصات زندگی مانند او است: یتیم‚ درس نخوانده‚ نوشتن یاد نگرفته‚ در محیط تاریکی مانند محیط جاهلیت بزرگ شده‚ مانند این کتاب یا سوره ای از سوره های آن را بیاورید.
می گوید (۴) چرا در آیات قرآنی که در مدت ۲۳ سال نزول هیچ گونه تغییر و اختلا فی در اسلوب بیان و لفظ و معنای خود پیدا نکرده‚ درست تدبّر نمی کنند و اگر سخن بشر نه سخن خدا بود قطعاً محکوم نظام طبیعت می شد و تحوّل و تغییر و اختلا ف در آن پدید می آمد.
بدیهی است که این بیانات با نسبت تشریفی سازگار نیست و قرآن را تنها کلا م خدا معرفی می کند.
گذشته از این‚ قرآن مجید در صدها آیه‚ معجزاتی خارق عادت که با نظام عادی طبیعت قابل توجیه نیست‚ اثبات می کند که پیغمبران به واسطه آنها نبوت خود را اثبات می کرده اند و اگر نبوت همان ندای وجدان و وحی آسمانی به معنی افکار پاک بشری بود‚ اقامه حجت و استمداد از معجزه‚ معنائی نداشت.
برخی از نویسندگان‚ این معجزات صریحه را با یک وجوه خنده داری تویل می کنند ولی هر خواننده ای به توجیهات شان مراجعه نماید‚ تردید نخواهد داشت که مدلول قرآن مجید غیر از آن است که این دانشمندان می گویند.
منظور ما در این جا اثبات امکان تحقق معجزه و خارق عادت یا اثبات صحت نقل قرآن نیست‚ بلکه مطلوب این است که قرآن برای انبیای گذشته مانند صالح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلا م‚ صریحا معجزاتی اثبات می کند و این قصه هائی که حکایت می کند‚ جز خرق عادت محملی ندارد. و البته برای اثبات ندای وجدان اقامه معجزات لزوم ندارد.
۲. روح امین و جبریل
طبق توجیه گذشته پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله روان پاک خود را که در مصلحت بینی و خیراندیشی فروگذاری نمی کرد روح امین و القای او را وحی می نامید‚ ولی قرآن مجید این نظر را تایید نمی کند; زیرا قرآن القاکننده آیات را جبریل می نامد و بنا بر توجیه نامبرده‚ هیچ موجبی برای این تسمیه نیست.
خدای متعال می فرماید: قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن اللّه (۵) بگو کسی که دشمن جبریل است‚ همان جبریل قرآن را به اذن خدا به دل تو نازل کرده (نه بی اذن و از پیش خود .
این آیه پاسخ یهود (۶) است که از پیغمبر اکرم پرسیدند: این قرآن را چه کسی بر تو نازل می کند؟ فرمود: جبریل‚ گفتند: ما با جبریل دشمنیم‚ زیرا به ما بنیاسرائیل محدودیت ها را او نازل می کرد و چون دشمن او هستیم‚ به کتابی که وی آورده ایمان نمی آوریم! خدای متعال در این آیه به سخن شان پاسخ می دهد که جبریل قرآن را به اذن خدا به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نازل نموده‚ نه از پیش خود; و بالا خره قرآن سخن خدا است و باید ایمان آورد نه سخن جبریل.
بدیهی است یهود دشمنی با یک موجود آسمانی داشتند‚ که متصدی رسانیدن وحی الهی و از حضرت کلیم و حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله جدا بود‚ نه با روان پاک کلیم یا محمد صلی اللّه علیه وآله.
و همین قرآن که در این آیه‚ نازل کردن قرآن را بر قلب پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله‚ به جبریل نسبت می دهد‚ در آیه دیگر به روح امین نسبت می دهد نزل به الروح الا مین علی قلبک (۷) قرآن را روح امین به قلب تو نازل کرده است و از این توافق دو آیه معلوم می شود که مراد از روح امین همان جبریل می باشد.
خدای متعال در جای دیگر از کلا م خود در وصف این نازل کننده وحی می فرماید: انه لقول رسول کریم ذی قوه عند ذی العرش مکین مطاع ثم امین و ما صاحبکم بمجنون و لقدر آه بالا فق المبین (۸) به درستی قرآن سخنی است: که سفیر محترم – جبریل – آورده‚ رسول محترمی که پیش صاحب عرش – خدا – دارای نیرو است و منزلت دارد و آنجا مطاع است پیش ملا ئکه و امین است و یار شما – پیغمبر اکرم – دیوانه و جن زده نیست و سوگند می خورم که آورنده وحی را در حالی که در افقی آشکار بوده دید آیات دلا لت دارند که جبریل از مقربان نزدیک خدا و دارای نیروی عظیم و منزلت و فرمانروا و امین می باشد.
و در جای دیگر در وصف همین مقربین عرش که ملا ئکه کرامند‚ می فرماید: الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به و یستغفرون للذین آمنوا (۹) کسانی که عرش خدای تو را حمل می کنند و آنان که در اطراف عرش می باشند به خدای خود همراه حمد تسبیح می گویند و به او ایمان می آورند و برای کسانی که ایمان آوردند‚ طلب مغفرت می کنند دلا لت آیه به این که ملا ئکه مقربین‚ موجودات مستقل و دارای شعور و اراده می باشند‚ روشن است; زیرا اوصافی که برای آنان ذکر شده مانند ایمان به خدا و طلب مغفرت برای دیگران‚ جز با وجود مستقل و شعور و اراده سازگار نیست.
و باز درباره همین ملا ئکه مقربین می فرماید: لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا للّه و لا الملا ئکه المقربون و من یستنکف عن عبادته و یستکبر فسیحشرهم الیه جمیعا- تا آنجا که می فرماید – و اما الذین استنکفوا و استکبروا فیعذبهم عذابا الیما و لا یجدون لهم من دون اللّه ولیا و لا نصیرا (۱۰) مسیح هرگز از بندگی خدا خودداری و سرپیچی نمی کند و نه ملا ئکه مقربین و هر که از بندگی او سرپیچی و گردن کشی کند‚ به زودی همه ایشان را به سوی خود جمع آوری خواهد نمود – تا آنجا که می فرماید – و اما کسانی که سرپیچی کردند و گردن کشی نمودند‚ آنان را با عذابی دردناک عذاب خواهد کرد و جز خدا برای خود سرپرست و یاوری نخواهند یافت .
بدیهی است که مسیح و ملا ئکه مقربین اگر چه معصیت نمی کنند ولی در صورت معصیت و تخلف از بندگی‚ با عذاب روز قیامت در این آیه تهدید شده اند و تهدید با عذاب روز قیامت که متفرع بر ترک یک نوع تکلیف است‚ جز با استقلا ل وجود و شعور و اراده درست نمی باشد .
از آیات گذشته روشن می شود که روح امین که جبریل نیز نامیده می شود و آورنده وحی می باشد‚ طبق بیان قرآن یک فرشته آسمانی دارای وجود و شعور و اراده مستقل است. بلکه از جمله ای که در خلا ل آیات سوره تکویر گذشت: مطاع ثم امین (آورنده قرآن آنجا مطاع است) استفاده می شود که جبریل در عالم بالا فرمانروا بوده و گروهی از ملا ئکه فرمانبردار وی می باشند و پیوسته یا گاهی وحی قرآن به وسیله زیردستان وی می رسیده و چنانکه آیات سوره عبس نیز به این معنی اشاره می کنند: کلا انها تذکره فمن شاء ذکره فی صحف مکرمه مرفوعه مطهره بایدی سفره کرام برره (۱۱) نه هرگز‚ به درستی که این قرآن یا این آیات‚ یادآوری است پس هرکه می خواهد به یاد آورد – این تذکره – در صحیفه هائی است گرامی و بلند مرتبه و پاک شده‚ در دست سفیرانی محترم و نیکوکار .
– ملا ئکه و شیاطین
طبق توجیه گذشته ملا ئکه و فرشتگان نام قوای طبیعی است که به خیر و خوشبختی‚ و شیاطین نام قوای طبیعی است که به شرّ و بدبختی دعوت می کنند! ولی آنچه از قرآن مجید استفاده می شود خلا ف این است و قرآن ملا ئکه و شیاطین را یک عده موجودات بیرون از حس و دارای وجود و شعور و اراده مستقل می داند.
اما ملا ئکه; آیات چندی در این باره گذشت که به موجب آنها ملا ئکه موجودات مستقل و دارای ایمان و کارهائی که با شعور و اراده تحقق می پذیرد هستند و آیات بسیار دیگری نیز در قرآن مجید هست که به همین مدعی گواهی می دهد.
و اما شیاطین; ماجرای سرپیچی ابلیس از سجده آدم و محاوره ای که میان او و خدای متعال جاری گردیده است‚ در چند جای قرآن مجید نقل شده; ابلیس پس از رانده شدن از ساحت قرب می گوید: همه ذریه آدم را جز بندگان مخلص گمراه خواهم کرد لا غوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین (۱۲) و خدای متعال در جواب می فرماید: دوزخ را از تو و پیروانی که از بشر خواهی داشت – به کیفر اعمال تان – پر خواهم نمود لا ملا ن جهنم منک و ممن تبعک منهم اجمعین (۱۳)
بدیهی است کیفر عمل جز با شعور و ادراک کیفربیننده صورت نمی بندد و همچنین خدای متعال در جای دیگر از کلا م خود عطف به تهدیدی که ابلیس بشر را کرده‚ می فرماید: و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المومنین (۱۴) ابلیس گمانی را که به ایشان داشت تحقق بخشید‚ پس پیروی او را کردند جز فرقه ای از مومنین . چنانکه می بینیم ابلیس را با ظن و گمان متصف ساخته است و همچنین در جای دیگر می فرماید: و قال الشیطان لما قضی الا مر ان اللّه وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم (۱۵) و شیطان پس از آن که کار خاتمه یافت‚ می گوید:خدا به شما وعده داد وعده حق‚ من نیز وعده دادم و تخلف کردم و مرا تسلطی بر شما نبود جز این که شما را – فقط – دعوت کردم و شما پذیرفتید; پس مرا ملا مت و سرزنش مکنید و خودتان را ملا مت کنید ملا مت و سرزنش نیز از اموری است که تنها به کسانی که شعور و اراده دارند تعلق می گیرد.
آیات بالا و آیات دیگری که در همین مضامین است‚ برای شیطان صفات و حالا تی اثبات می کند که با داشتن وجود و شعور و اراده استقلا لی ملا زمند و بر قوای طبیعی که فاقد این صفات می باشند صدق نمی کنند.
-جن
نظائر آیاتی که درباره ملا ئکه و شیاطین گذشت‚ بلکه بیشتر و روشنتر درباره جن نیز هست. خدای متعال درباره فرزندانی که دعوت پدر و مادر خود را نپذیرفته اند‚ ایمان نمی آورند و آئین خدا را خرافات و اساطیر گذشتگان می شمارند می فرماید اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قدخلت من قبلهم من الجن و الا نس انهم کانوا خاسرین (۱۶) آنانند کسانی که سخن در ایشان ثابت شده در میان امت هایی که از جن و انس در گذشته اند; به درستی که آنان زیانکار بودند به مقتضای این آیه جن نیز مانند انسان امت های مختلف و تکالیف و مرگ و میر دارند.
و باز در جای دیگر می فرماید: و اذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرآن فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی و لوا الی قومهم منذرین قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم یا قومنا اجیبوا داعیاللّه و آمنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم و من لا یجب داعی اللّه فلیس بمعجز فی الا رض و لیس له من دونه اولیاآ اولئک فی ضلا ل مبین (۱۷) یادآوری می کنیم وقتی را که چند تن از جن را برای شنیدن قرآن بسوی تو برگردانیدیم تا وقتی که برای آن حضور یافتند – به همدیگر – گفتند گوش دهید پس همین که خاتمه یافت‚ برای انذار – دعوت – به سوی قوم خود روانه شدند‚ گفتند: ای قوم‚ ما کتابی را گوش دادیم که پس از موسی نازل شده‚ به سوی حق و به سوی راه راست راه نمائی می کند. ای قوم‚ داعی خدا را بپذیرید و به وی ایمان بیاورید تا خدا از گناهان تان بیامرزد‚ شما را از عذابی دردناک پناه دهد و کسی که داعی خدا را نپذیرد‚ در زمین – خدا را – عاجزکننده نیست و سرپرستان دیگری جز خدا ندارد ‚ آنان در یک گمراهی آشکار می باشند .
دلا لت قصه به این که جن نیز مانند بشر یک گروه دارای وجود مستقل و شعور و اراده و تکلیف می باشند روشن است و آیات دیگری نیز در قرآن مجید در میان آیات قیامت است که در دلا لت بر این مدعی از آیات بالا ئی کمتر نیستند.
۴. ندای وجدان به دعوت
طبق توجیه گذشته‚ معنی نبوت و رسالت همان برانگیخته شدن و گردن گیرشدن است از ندایی که وجدان انسانی به اصلا حات عمومی می نماید ولی از قرآن مجید خلا ف این معنی فهمیده می شود‚ زیرا خدای متعال می فرماید: و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها (۱۸) سوگند به نفس و کسی که او را درست کرد‚ پس الهام نمود به او – به دلش انداخت بزه کاری و پرهیزکاری او ر به دلا لت آیه‚ هر فرد از انسان‚ با وجدان و نهاد خدادادی خود نیک و بد و زشت و زیبای اعمال خود را درک می کند و ندای اصلا حات در درون هر انسان نهفته است جز این که برخی گوش داده رستگار می شوند و برخی اعتنا نکرده به سوی بدبختی قدم برمی دارند; چنانکه بعد می فرماید: قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها (۱۹) رستگار شد کسی که نفس را نموّ خوب داد (پرورانید); و زیانکار شد آنکه آن را از نموّ بازداشت و اگر نبوت و رسالت‚ اثر همین ندای وجدان بود که عمومیت دارد‚ همه افراد نبوت و رسالت را داشتند و حال آنکه خدای متعال این منصب را به برخی از افراد تخصیص می دهد; چنانکه می فرماید: و اذا جائتهم آیه قالوا لن نومن حتی نوتی مثل ما اوتی رسل اللّه اللّه اعلم حیث یجعل رسالته (۲۰) زمانی که آیه ای برای ایشان می آید می گویند ایمان نخواهیم آورد تا وقتی که آنچه به پیغمبران خدا داده شد‚ به شما نیز داده شود. خدا بهتر می داند کجا رسالت خود را قرار دهد آیه دلا لت دارد بر این که کفار برای ایمان خود شرط می کردند که رسالت‚ عمومی شود و ایشان نیز بهره ای از آن داشته باشند‚ ولی خدای متعال پاسخ رد به ایشان داده و اختصاصی بودن رسالت را تثبیت می کند.
۵. در اطراف توجیه دوم
چنانکه در ذیل توجیه اول تذکر دادیم‚ فعلا ً در مقام اثبات حقانیت دعوت اسلا می و صدق دعوی پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نیستیم بلکه می خواهیم بگوئیم که توجیه دوم نیز با بیانات قرآنی وفق نمی دهد; زیرا: طبق توجیه دوم اصول اعتقادی که پیغمبران به مردم تلقین کرده اند‚ یک رشته اعتقادات خرافی است که از باب سیاست دینی به مردم آن زمان که از علم و فرهنگ عاری بودند تحمیل شده‚ البته از راه خیرخواهی بوده که مردم از ترس خدائی که به سرپیچی از قوانین دینی کیفر سخت می دهد و ترس روز قیامت که کیفر در آن روز داده می شود و همچنین از طمع در بهشتی که به فرمانبرداران نوید داده شده و به روز قیامت موکول گردیده‚ از قوانین دینی پیروی کنند.
تاریخ زندگی سایر پیغمبران زیاد روشن نیست‚ ولی تاریخ حیات پیغمبراکرم صلی اللّه علیه وآله بسیار روشن است و کسی که به تاریخ حیات و سیرت آن حضرت دقیقانه مراجعه کند‚ کمترین تردید نخواهد داشت که آن حضرت به دعوت خود صددرصد ایمان و کاملا ً اعتماد و اطمینان داشته است. در این صورت اگر داستان اعتقادات دینی‚ داستانی خرافی بود‚ این همه براهین و ادله که در قرآن کریم به اعتقادات اسلا می اقامه شده و احتجاجاتی که برای اثبات صانع عالم و توحید و سایر صفات وی و سایر اعتقادات راجع به نبوت و معاد شده‚ هرگز معنی نداشت.
د – قرآن خود در معنی وحی و نبوت چه می گوید؟
آنچه از قرآن مجید بدست می آید این است که این کتاب آسمانی از راه وحیی که به پیغمبراکرم صلی اللّه علیه وآله شده‚ به دست آمده است و وحی‚ یک نوع تکلیم آسمانی (غیر مادی) است که از راه حس و تفکر عقلی درک نمی شود‚ بلکه با درک و شعور دیگری است که گاهی در برخی از افراد – به حسب خواست خدائی – پیدا می شود و دستورات غیبی یعنی نهان از حس و عقل را از وحی و تعلیم خدائی دریافت می کند. عهده داری این امر نیز نبوت نامیده می شود.
برای روشن ساختن این مطلب از تذکر و بیان مقدمات زیرین ناگزیریم:
۱. نوع های گوناگونی که درین جهان مشهود می باشند‚ هر یک از آنها اعم از جاندار و غیر جاندار‚ در وجود و پیدایش خود غایت و هدفی دارد که از آغاز پیدایش‚ به سوی آن متوجه و روان می باشد و به تناسب هدفی که دارد‚ در ساختمان وجودی خود به قوا و ابزاری مجهز است که مبدآ و منشا فعالیت های ویژه آن نوع است. فعالیت هایی که آن را به هدف خود نزدیک و بالا خره پیروز می کند; چنانکه خدای متعال می فرماید: ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی (۲۱) و باز می فرماید: الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی (۲۲).
نوع انسان ازین کلیت – قانون هدایت عمومی – مستثنی نیست و در زندگی خود هدفی دارد که به سوی آن متوجه و با تجهیزاتی مجهز است که با آن متناسب است و پیروزی او در یافتن هدف خود کمال و سعادت اوست و شکست و نومیدی او از وصول آن‚ نقض و شقاوت و بدبختی اوست و با راهنمائی آفرینش به سوی هدف و غایت خود هدایت می شود. خدای متعال در خصوص هدایت انسان می فرماید: انا خلقنا الا نسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (۲۳) به درستی که ما انسان را از نطفه امشاجی که پیوسته زیر ابتلا آ و آزمایش بود آفریدیم‚ پس او را شنوا و بینا کردیم ما او را به راه راست راهنمایی کردیم‚ سپاسگزار باشد یا ناسپاس .
و باز می فرماید: من نطفه خلقه فقدره ثم السبیل یسره (۲۴) انسان را از نطفه آفریده اندازه گیری کرد – یا برایش اندازه قرار داد – پس از آن راه را برایش آسان کرد – هموار نمود
۲. امتیاز انسان در پیمودن راه زندگی:
امتیازی که گروه جان دار موجودات جهانی از گروه بیجان دارند‚ این است که فعالیت جانداران‚ فعالیت علمی است و کارهای خود را از راه درک و شعور انجام می دهند و انسان در عین حال که با سایر جانداران در فعالیت علمی شریک است‚ امتیازی نسبت به دیگران دارد; و آن‚ این است که انسان به عقل و خرد مجهز است; یعنی در کارهائی که برایش امکان فعالیت هست‚ به مجرد امکان فعالیت‚ به انجام عمل نمی پردازد‚ بلکه خیر و شرّ و نفع و ضرر کار را می سنجد‚ در صورتی که نفعش غالب آید به کار می پردازد و اگر ضررش بیشتر بود خودداری می کند; و در هر کاری که انجام می دهد به حسب تشخیصی که داده‚ از حکم عقل خود پیروی می کند و عقل نیز در جائی که نفع بی مزاحم دید‚ حکم به لزوم فعل خواهد نمود و در جایی که ضرر خالص یا ضرر مزاحم دید‚ حکم به لزوم ترک صادر خواهد کرد (البته مراد ما از حکم و قضاوت عقل این است که ضروری بودن فعل یا ترک را درک کند‚ اما دعوت به سوی فعل یا ترک و خواستن یکی از آن دو‚ در حقیقت کار عاطفه و احساسی است که عقل روی خواست آن‚ عمل درک را انجام می دهد و نفع بی مزاحم فعل را تصدیق یا تکذیب می کند. آری‚ چون این درک ها اعتباری و قراردادی است‚ درک و قضاوت و حکم در آنها یکی است. (دقت کافی شود)
۳. نوع انسان به چه معنی‚ اجتماعی است؟
در این که نوع انسان در خارج اجتماعی است و پیوسته در حال اجتماع و دسته جمعی زندگی می کرده و می کند و افراد دست به دست همدیگر داده با تعاون به رفع حوائج می پردازند‚ تردیدی نیست; ولی آیا این تعاون و همدستی را به مقتضای طبع اولی می خواهد و از اول مایل است که فعالیت های خود را آمیخته با دیگران انجام دهد و از مجموع محصول کار به حسب وزن اجتماعی که دارد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 