پاورپوینت کامل در گفت وگو با حجهالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی تبیین شد ;نقش شخصیت والای معنوی امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در گفت وگو با حجهالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی تبیین شد ;نقش شخصیت والای معنوی امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در گفت وگو با حجهالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی تبیین شد ;نقش شخصیت والای معنوی امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در گفت وگو با حجهالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی تبیین شد ;نقش شخصیت والای معنوی امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
۱
در پیروزی انقلاب اسلامی، فضلای زیادی همگام با آحاد مردم به یاری رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی قدس سره همت گماشتند و در مراحل مختلف به اشکال گوناگون نقش آفرینی کردند. یکی از مبارزین فعال در این عرصه، فاضل ارجمند، جناب حجهالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی است که با تألیف اثر ارزشمند نهضت امام خمینی نقش مهمی در ثبت وقایع تاریخ این انقلاب شکوهمند داشته است. آنچه در پی می آید متن گفت وگوی افق حوزه با این پژوهشگر و مورخ پرتلاش است که در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به خوانندگان ارجمند تقدیم می شود.
لطفا شمه ای از زندگی تحصیلی و زمان آشنایی تان با حضرت امام را بیان کنید؟
در سال ۱۳۳۷ که نوجوان بودم برای تحصیل علوم اسلامی به مدرسه مروی تهران آمدم. در مدرسه مروی پیش استادم، حاج حسن آقای ثقفی سیوطی می خواندم.
ایشان گاه گاهی از شوهر خواهرشان حاج آقا روح اللّه خمینی صحبت می کردند و من نام امام را برای اولین بار از ایشان شنیدم. در این اثنا در مراسم روضه ای که در منزل آیه الله سبط برگزار می شد شرکت می کردم. یک شبی در آن مراسم آقای بزرگواری مرا به نزد خود دعوت کردند و گفتند: بیا اینجا بنشین، مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سیدحسن شیرازی نیز که یکی از افاضل و اساتید مدرسه مروی بود آنجا حضور داشت، وقتی ایشان مرا به آن بزرگوار معرفی کرد، آن عالم را هم به ما معرفی کردند و گفتند ایشان حاج آقا مصطفی خمینی هستند و همین، زمینه آشنایی من با حاج آقا مصطفی خمینی بود و جمله ای که در مورد ایشان یادم هست، این است که مرحوم شیرازی گفتند: ایشان استعداد خوبی دارند. در سال ۱۳۳۹ که به قم آمدم و در مدرسه حجتیه حجره گرفتم، حاج آقا مصطفی هم آنجا می آمدند و بعد از ظهرها منظومه تدریس می کردند.
نخستین دیدار من با حضرت امام، شب نیمه ماه مبارک رمضان بود که به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام جشنی در مدرسه حجتیه برگزار شده بود. من به اتفاق یکی از هم مباحثه ای هایم مرحوم نوراللّه طباطبائی نژاد که جزء شهدای ۷۲ تن در دفتر حزب جمهوری اسلامی هستند با هم در آن مراسم شرکت کردیم، دیدم که حاج آقا روح اللّه در آن مراسم حضور یافتند، چند دقیقه ای نبود که وارد شده بود، یک جوان کم سن و سالی بلند شد و شروع به آواز کرد، به محض این که او شروع کرد حاج آقا روح اللّه بلند شدند و رفتند. وقتی به حجره برگشتیم مرحوم طباطبائی نژاد گفتند حالا معلوم می شود که چه کسی دیندار است، دیدی که وقتی او آواز خواند حاج آقا روح اللّه بلند شد و رفت.
خاطراتی از ویژگی های اخلاقی حضرت امامره را جهت استفاده طلاب جوان ذکر نمایید؟
خاطره ای که از حضرت امام در ذهن دارم این است که در جریان رحلت آیهالله العظمی بروجردی همه علما و بزرگان در تشییع جنازه ایشان شرکت کردند ولی امام شرکت نکرد، بعدا فهمیدیم که عدم شرکتشان به خاطر این بود که نمی خواستند عکس و تصویری از ایشان در میان باشد و عده ای به دنبالش راه نیفتند که تفاسیر خبری خودشان را در رسانه ها منعکس کنند. و حتی وقتی علما و فضلا برای آیهاللّه العظمی بروجردی مجلس ترحیم گرفتند، امام بعد از اربعین ایشان مجلس ختم گرفتند.
خاطره دیگری که از روحیات اخلاقی و معنوی امام راحل ذکر می کنم از حضرت آیهاللّه شیخ یحیی انصاری شیرازی است که ایشان روایت می کردند: شبی میهمان حاج آقا مصطفی بودیم، نصف شب صدای ضجه ای بلند شد، فهمیدم که حضرت امام هستند که گاهی صدای گریه ایشان به خانه همسایه هم می رفت یعنی می توان گفت که یکی از موفقیت های حضرت امام این بود که هم زمان با تحصیل علوم اسلامی به تهذیب نفس هم پرداختند و این توفیق را هم داشتند که خودسرانه جلو نرفتند و اساتید خوبی هم داشتند. من کمتر کسی دیدم که اهل عرفان و معنا باشد ولی حضرت امام با او در ارتباط نباشد و این روحیه از همان اوایل در امام بود که هم خودشان در اندیشه خودسازی بودند و هم اساتید خوبی داشتند.
آقای لواسانی هم که از دوران نوجوانی امام با ایشان همراه و هم دوره بودند، می گفتند: آن موقع ها که برخی مجالس طلبگی برپا می شد؛ گاهی وقت ها این گونه مجالس به غیبت کشیده می شد، حضرت امام برخورد می کردند و اگر مجلس به همان کار ادامه می داد، بلند می شدند و می رفتند و لذا وقتی ایشان حضور داشت، این نوع سخنان زده نمی شد و اگر هم زده می شد فورا متوقف می شد. در عین حال که امام در آن دوران به شدت از معاصی کبیره و صغیره اجتناب می کردند، اما در عین حال آدم بسیار خوش بین و اجتماعی نیز بودند. نکته دیگر این است که تا آخر عمر ایشان ندیدم که تظاهر به معنویت و عبادت کند. امام در نجف هر شب به حرم حضرت علی علیه السلام می رفتند و زیارت جامعه می خواندند ولی هیچ وقت حالت تباکی در ایشان ندیدم و تنها جایی که حضرت امام به شدت اشک می ریخت، در مجالس روضه حضرت اباعبداللّه علیه السلام بود که بی اختیار نه تنها اشکشان جاری می شد بلکه شانه هایشان تکان می خورد نکته دیگر در مورد حضرت امام این است که برخلاف دیگران که وقتی وارد عرصه های عرفانی می شوند همه چیز را فراموش می کنند و مشی خاصی برای خود برمی گزینند، ایشان بعد از خودسازی به محیط سازی پرداختند و در همان دوران خفقان رضاخانی، سراغ حوزه آمدند و در مدرسه فیضیه بحث اخلاق داشتند و شاگردان خود را به تهذیب نفس دعوت می کردند و کسانی که در درس اخلاق ایشان حضور داشتند، خاطره های عجیبی از ایشان دارند. شهید محلاتی و شهید مطهری می گفتند: وقتی کسی پای درس امام می نشست طوری متحول می شد که بی اختیار اشک می ریخت و تا مدت ها بعد از کلاس از خطا و لغزش مصون بود و سخنان امام به گونه ای انسان را تحت تأثیر قرار می داد که انگار انسان تا مدتی نمی توانست گناه بکند؛ و این، نشانه هوش و ذکاوت بالای امام و مطابق با آموزه های قرآنی بود که من جاهد فینا لنهدینهم سبلن، و چون حضرت امام خالصانه حرکت می کرد، طبیعی بود که نور الهی نیز با او حرکت کند. این سخن امام برای من خیلی جالب و عبرت انگیز است که در آن زمان که رضاخان به حوزه علمیه قم فشار می آورد تا در وزارت فرهنگ آن روز امتحان دهند، امام در یکی از سخنان خود می فرمایند: یکی از اساتید به من گفت این اقدام شاه عیبی ندارد، می خواهند با این کار افراد بی سواد را شناسایی و از حوزه طرد کنند، من به این آقا گفتم نه خیر، اینها نمی خواهند افراد بی سواد را از حوزه طرد کنند، بلکه می خواهند افراد باسواد و فاضل را شناسایی و سرکوب کنند.
اساتیدی که پیش ایشان درس خواندید، چه کسانی بودند؟
در تهران مدرسه مروی استاد سیدحسن شیرازی که از فضلای برجسته تهران بودند، حاج حسن آقای ثقفی برادر خانم امام، سیدعبداللّه ضیایی و سیدمحمدباقر حجتی بودند. وقتی به قم آمدم اولین استاد من آیهاللّه مقتدایی بود که پیش ایشان مغنی را شروع کردم، بعد آقای فاضل هرندی، بعد آقای ستوده بودند. مکاسب را پیش آیهاللّه سبحانی و کفایه را نزد آیهاللّه سلطانی فرا گرفتم. مدتی هم پیش شیخ اسماعیل ملایری لمعه را تلمذ کردم، پیش مرحوم آیهاللّه شیخ حسن تهرانی هم مطول می خواندم و بعد یک حادثه ای پیش آمد که من مجبور شدم از ایران فرار کنم و درس خارج را هم در نجف خدمت حضرت امام بودم.
علت فرارتان از ایران چه بود؟
علت فرار من این بود که در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ حضرت امام نخستین اعلامیه خود را خطاب به حوزه های علمیه صادر کردند. این اعلامیه در ایران به دست آقای ربانی شیرازی رسید. آقای ربانی اعلامیه را به من دادند که آن را چاپ کنم ولی از آنجا که من برای افراد ساواک و امنیتی رژیم شناخته شده بودم، از آقای ناطق نوری خواستم که آن را به چاپخانه ببرد و چاپ کند، تا این که این اعلامیه لو رفت و عده ای دستگیر و شکنجه شدند تا سرنخ به آقای ناطق نوری رسید. به آقای ناطق گفته بودند اگر این جریان را لو ندهی کار به جاهای باریک تری کشیده خواهد شد و لذا ایشان ناگزیر اسم مرا آورده بود. آنها به مدرسه حجتیه ریخته و اتاق مرا بازرسی کرده بودند و اسلحه کمری را که آن زمان تهیه کرده بودم، پیدا کرده و به من خیلی حساس شده بودند و عکس مرا هم به همه جا پخش کرده بودند و این باعث شد که بنده از کشور فرار کنم و به عراق بگریزم. در هنگام فرار، حامل نامه ای از سوی آقایان ربانی، هاشمی رفسنجانی، منتظری، سماواتی و قائمی به حضرت امام بودم. در رفتن به عراق دچار مشکلات بسیاری شدم تا این که با مشقات فراوان به نجف رسیدم. در نجف حضرت امام مرا دلداری داده و بسیار به من لطف کردند و بنده در اولین برخورد حدود یک ساعت در خدمت امام بودم و وقایع کشور را گزارش می دادم.
مقداری از مرحوم پدرتان که هم دوره ای حضرت امام بودند، بفرمایید؟
مرحوم پدر ما سیداحمد زیارتی اگر در قم می ماندند مسلما یکی از مراجع می شدند. ایشان در فقه و اصول خیلی عمیق و دقیق بودند، ولی به علت محیط ناگواری که سنگسر مهدی شهر داشته و بهائی ها در آنجا پایگاه عظیم و تبلیغات شدیدی داشتند، مرحوم پدرم نتوانستند در قم بمانند و به حکم آیه نفر به سنگسر برگشتند و با جرثومه فساد آنجا مبارزه کرده و راه را بر آنها بستند. در آنجا چند تا مسجد ساختند، داروخانه تشکیل دادند و حوزه تأسیس کردند. از ویژگی های ابوی ما این بود که خیلی ضد رژیم بود و معتقد بود که اگر کسی حتی یک قطره در دوات عمال رژیم پهلوی بریزد در گناه آنان شریک است، ولی باور نداشت که مبارزات به نتیجه برسد و معتقد بود که با دست خالی نمی توان با ارتش تا بن دندان مسلح مبارزه کرد، ولی مرید و عاشق امام بودند و به گونه های مختلف با دستگاه حاکم مخالفت می کرد. وقتی رژیم ایشان را تحت فشار قرار داد که در مسجد ایشان به شاه دعا شود، ایشان مخالفت کردند و به همین خاطر در سال ۵۴ به کاشان تبعید شدند.
مبارزین در آن زمان نظرات مختلفی درباره مبارزه با حکومت داشتند، حضرت امام چگونه راه مبارزه غیرمسلحانه را انتخاب کردند؟
یکی از ویژگی های امام این بود که حوادث را خوب تحلیل می کردند؛ لذا با اتکا به تجربه های تاریخی و اعتماد زیاد به کارایی منبر، معتقد بودند که بدون دست بردن به اسلحه و با کمک مردم و ملت می توان نظام را تغییر داد. بعد از حادثه فیضه، شبی از حضرت امام سئوال شد؛ اکنون که رژیم شاه نشان داد که در مقابل منطق و انتقاد شما تحمل ناپذیر است، آیا در چنین شرایطی اعلامیه دادن و سخنرانی کردن راه به جایی می برد؟ و آیا اعلامیه با توپ و تانک مناسبت دارد؟ امام فرمودند: اولا ما با کسی سرجنگ نداریم تا سخن از این باشد که آیا اعلامیه در مقابل توپ و تانک اثری دارد یا نه. ما یک سلسله حرف های حقی داریم که باید آنها را بیان و حقایق را اظهار کنیم. ثانیا اگر ما بتوانیم ملت را بیدار و به وظایف اسلامی شان آشنا سازیم، شاه و ساواک نمی توانند مقابله کنند و باید از این کشور بروند. این حرف امام برای من خیلی عجیب بود ولی در سنی نبودم که اظهار نظری کنم؛ تا این که حادثه ۱۵ خرداد اتفاق افتاد و حضرت امام دستگیر شدند و دیدیم که رژیم شاه در قم، تهران، کاشان و ورامین مردم را به خاک و خون کشید و این حرف امام در ذهن من بیشتر مستبعد آمد… تا در سال ۵۶ که در طول ۱۵ سال هدایتگری ها، روشنگری ها و افشاگری های حضرت امام و یاران امام، نهضت فراگیر شد و مردم به صحنه آمدند و بدنه ارتش به مردم پیوست و پادگان های نظامی تقریب خالی شدند و طوری شد که وقتی ژنرال هایزر به ایران آمد و با فرماندهان ارتش در این مورد صحبت کرد که چگونه می شود در موقع ضرورت دست به کودتا زد؟ به او گفتند: پادگان ها خالی هستند و یا کسانی که هستند دلشان با ما نیست و معلوم نیست با ما همراهی کنند. لذا در پادگان لویزان روز عاشورای ۵۷ چگونه دو سرباز و یک افسر به نیروهایی که در پادگان جمع شده بودند تا مردم را به خاک و خون بکشند و نهضت را خاموش کنند، حمله کرده و آنها را سرکوب کردند و آن روز من تازه فهمیدم که چرا امام در سال ۴۲ فرمود: اگر ما بتوانیم مردم را بیدار و به وظایف اسلامی شان آگاه سازیم، شاه و ساواک نمی توانند در این کشور زندگی کنند و باید از این کشور بروند یعنی حضرت امام کاملا از همان اول که نهضت خود را آغاز کردند تا آخرین مرحله، می دانستند که چه هدفی دارند و با چه روشی باید این هدف را به پیش ببرند. این روش امام به روش انبیا در هدایت مردم بسیار شبیه بود. قرآن می فرماید: و لقد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 