پاورپوینت کامل آشنایی با مکتب سلفیه ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آشنایی با مکتب سلفیه ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آشنایی با مکتب سلفیه ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آشنایی با مکتب سلفیه ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

۴

از آغاز قرن چهاردهم، مکتب سلفیه بر سر زبان ها افتاد و گروهی آن را به عنوان دین و مذهب، برگزیدند و خود را سلفی نامیدند و برخی، آن را روش فکری برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. برای روشن شدن مطلب، لازم است با تاریخچه سلفیه و شیوه تفکر و روش استدلال آنها در بحث های اعتقادی و فقهی بیشتر آشنا شویم. اینک بیان این مطالب:

تاریخچه سلفیه

سلفی ها خود را پیرو مکتب اهل حدیث می دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال۲۴۱ ه.ق که بنیان گذار مذهب اهل حدیث است، این شیوه در میان حنابله ادامه داشت و حنابله در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث دانستند و تا مدتی، خلفای عباسی از دوران متوکل تا زمان مقتدر، به ترویج این مکتب پرداختند. در سال ۳۰۵، ابوالحسن اشعری (م۳۲۴ه.ق) تحت عنوان احیاگری مکتب اهل حدیث بالاخص احمد بن حنبل، مکتبی را پی ریزی کرد و خواست اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث پدید آورد، زیرا عقیده آنان با خرافات زیادی آمیخته شده بود و پیوسته می گفتند قرآن، قدیم است و بشر در زندگی خود فاقد اختیار است و خدا دست و پا و چشم و دیگر اعضا را دارد. او برای اصلاح این مکتب، قد علم کرد و تا حدی توانست اصلاحاتی انجام دهد، ولی متعصبین اهل حدیث او را از خود طرد کردند.

ابوعبداللّه حمرانی گفته است: اشعری وارد بغداد شد و نزد رئیس مذهب اهل حدیث به نام بربهاری رفت و گفت: من با سران اعتزال مانند جبایی و ابوهاشم مناظره کرده ام و منطق یهود و نصارا را شکسته ام. رئیس مذهب اهل حدیث گفت: من از سخنان تو چیزی نمی فهمم و فقط به آنچه احمد بن حنبل گفته است، ایمان دارم. سپس اشعری برای جلب نظر اهل حدیث، کتاب الا؛بانه را نوشت که تا حدی بیان کننده عقیده اهل حدیث است.(۱)

با پیدایش مکتب اشعری شکاف عظیمی بین اهل حدیث و این گروه از اهل سنت، پدید آمد و پیوسته در جنگ و جدال بودند که گاهی به خون ریزی می انجامید، زیرا همان طور که گفته شد، اشعری اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث انجام داد و برای خود در مسایل عقیدتی مقامی قائل شد.

در تمام این دوران که اهل حدیث در یک طرف و اشاعره در طرف دیگر بودند، هرگز سلف و سلفیه به عنوان مذهب مطرح نبود تا این که ابن تیمیه (م۷۲۸ ه.ق) دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت، ولی در عین حال، از کلمه سلفیه بهره نمی گرفت و می گفت ما تابع اهل سنت و جماعت هستیم که در سه قرن نخست زیسته اند؛ یعنی از سال ۱۱ تا ۳۰۰ هجری قمری.

پس از درگذشت ابن تیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او، دعوت به پیروی از اهل حدیث، آن هم به شیوه این گروه محدود، چندان رونقی نداشت و برخی از شاگردان او، مانند ذهبی (م۷۴۸ه.ق) و ابن قیم (م۷۵۱ه.ق) و ابن کثیر (م۷۷۴ه.ق) نتوانستند شیوه او را ترویج و گسترش دهند و پیروانی فراهم آورند، زیرا او در نقطه ای این فکر را مطرح کرد که مرکز علم و دانش و قله فقاهت، مانند شام و مصر بود.

این شیوه در سال های بعد، به وسیله محمد بن عبدالوهاب (م۱۲۰۷ه.ق) در سرزمین نجد که فاقد فرهنگ اسلامی و علمای برجسته بود، احیا گردید و گسترش یافت. سپس بر اثر پشتیبانی آل سعود در سرزمین نجد به صورت مذهب رسمی درآمد و با تسخیر حرمین شریفین در پرتو حمایت استعمار بریتانیا، این مذهب بر این مناطق تحمیل گشت و تمام مراکز علمی و دانشگاه و مساجد و منابر وعظ و خطابه رسمی در اختیار آنان قرار گرفت و گروه های دیگر، از این حوزه ها بی بهره شدند.

از نظر محققان، شعار سلفیه، نخست در مطبوعات مصر مطرح شد؛ آن گاه که مصر در اشغال انگلستان درآمد و گروهی از مصلحان مانند سیدجمال الدین اسدآبادی (م۱۳۱۶ه.ق) و شیخ محمد عبده (م۱۳۲۳ه.ق) در مقابل هجوم فرهنگ و تمدن غرب، تصور کردند که رهایی از چنگ اشغال گران این است که مردم را به همان اسلام پیشینیان دعوت کنند؛ در مقابل گروهی که فریب فرهنگ غربی را خورده و بیشتر در آنها هضم شده بودند. گروه نخست اصلاح گر برای این که حرکت خود را با شعاری زیبا همراه کنند، شعار سلفیه را انتخاب کردند تا بگویند ما پیرو اسلام راستین قرون نخستین هستیم(۲) ولی هرگز آنان از احیای این مکتب، قصد تکفیر دیگران یا ایجاد شکاف در میان مسلمانان را نداشتند، بلکه از روی خوش بینی به صحابه و تابعان، این مسلک را ترویج کردند. در سال ۱۹۲۹ میلادی که جمعیت اخوان المسلمین در مصر تشکیل شد، آنها نیز به این مسلک رغبت نشان دادند و خیال می کردند که پیروی از گروه های نخست اسلامی (صحابه و تابعین)، نجات بخش امت های اسلامی است، ولی در عین حال به همه فرق، روی خوش نشان داده و غالبا به مسایل سیاسی و در رأس آنان تأسیس حکومت پرداختند، اما سلفی گری در نجد که خود را وارث محمد بن عبدالوهاب می دانست، موجی از تند روی و سخت گیری به راه انداخت و کم کم به تکفیر همه مسلمانان پرداخت و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کرده و اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواند و مدعی شد که اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده و فهم آنان از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه، عدول نماید، بدعت گذار یا خارج از اسلام است. باید توجه داشت که اکنون سلفی های نجدی، یک دست نیستند، بلکه گروهی سلفی تبلیغی هستند، ولی گروهی دیگر گام فراتر نهاده، سلفی جهادی می باشند و می گویند با تشکیل جنبش های مسلحانه زیرزمینی باید دولت ها را سرنگون کرد و قدرت را به دست گرفت و اسلام اصیل را پیاده کرد.

روش فکری سلفیه

مسئله مهم، آگاهی از روش فکری آنهاست، آنها دو روش دارند که به هم نزدیک است:

گروهی فقط کتاب و سنت را حجت دانسته و از داوری های عقل کمک نمی گیرند؛

گروهی دیگر می گویند قرآن و سنت وقتی برای ما حجت است که با فهم سلف همراه باشد، زیرا ما آیین خود را از آنها گرفته ایم.

آنان در تعبد به نص (کتاب و سنت)، بین خبر واحد و خبر متواتر فرق نمی گذارند؛ حتی خبر واحد را در تبیین عقاید و معارف، حجت می دانند و اخیرا در سمینار عربستان سعودی درباره حجیت خبر واحد در عقاید، همگان تصریح کردند که قول ثقه در عقاید برای ما حجت است. روی همین اساس است که خدا را با صفات بشری توصیف می کنند و برای او خنده و گریه و آمد و رفت و نشستن و پا نهادن در جهنم و صدای جرجر تختی که روی آن می نشیند مانند صدای کجاوه، قائل هستند( !!۳)

اکنون درباره شیوه آنان در استنباط عقاید، چند سؤال را مطرح می کنیم:

پرسش هایی از سلفیه

آنان می گویند باید از صحابه و تابعان پیروی کرد، زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است. آنان در این مورد، با حدیث منقول رسول خدا صلی اللّه علیه وآله استدلال می کنند که فرمود: خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…؛ بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان می آیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند.(۴)

آنگاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین می زنند که مجموعا بالغ بر سیصد سال می شود. ابن تیمیه، و پیروان مکتب او، با این حدیث، سه قرن نخست اسلامی را که هر قرنی از نظر آنان صد سال است، ملاک حق و باطل شمرده و آنچه را که در این زمان انجام گرفته و یا عملا بر آن صحه گذارده اند، کاملا می پذیرند، چون پیامبر در این حدیث، سه قرن را قرن ممتاز شمرده است. امتیاز این قرن ها به خاطر کسانی است که در آن سیصد سال زندگی می کردند و لازمه خیر و نیکی آنان این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم.

این نظریه، با ابهامات زیادی همراه است.

سؤال اول

قرن در لغت عرب، بر خلاف اصطلاح معاصر، به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی جمعیتی است که در یک زمان با هم زندگی می کنند و سپس جمعیت دیگر جای آنان را می گیرند و قرآن مجید هم کلمه قرن را در همین معنا به کار برده است:

واژه قرون در قرآن کریم هفت بار به کار رفته و هرگز از آن، قرن اصطلاحی یعنی صد سال اراده نکرده، بلکه آن را به معنای مردم یک زمان به کار برده است؛ اینک نمونه ها:

۱. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض ما لم نمکن لکم و ارسلنا السماء علیهم مدرارا و جعلنا الانهار تجری من تحتهم فاهلکناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرین.(۵)

آیا ندیده اند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیت هایی را نابود کردیم که در زمین، آنان را توانمند ساخته بودیم؛ به گونه ای که به ایشان آن توان را نداده ایم و از آسمان به فراوانی برای آنها باران فرستادیم و جوی ها از زیر آنان روان ساختیم، ولی سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود کردیم و جمعیتی دیگر پدید آوردیم.

بنابراین تفسیر حدیث خیر القرون به سیصد سال، هیچ پایه و اساسی ندارد و اصطلاح امروز نمی تواند، قرینه بر تفسیر حدیث باشد.

ابن منظور در لسان العرب نوشته است: قرن، نسلی را می گویند که پس از نسل دیگر می آید و در مقدار فاصله زمانی این دو فصل اقوال گوناگون هست؛ مانند:

۱. ده سال، ۲. بیست سال، ۳. سی سال، ۴. شصت سال، ۵. هفتاد سال، ۶. هشتاد سال.

در نهایه ابن اثیر آمده است: قرن، مردم یک زمان و از ماده اقتران گرفته شده است. گواه بر این که قرن به معنی مردم یک زمان است شعر شاعر می باشد که گفته است:

اذا ذهب القرن الذی انت فیهم وخُلِّفتَ فی قرن فانت غریب

یعنی: هر گاه مردمی که تو در میان آنها هستی بروند

و تو در میان مردمی دیگر بمانی، در این هنگام غریب هستی.(۶)

ابن حجر عسقلانی در تفسیر حدیث خیرالقرون… که در صحیح بخاری آمده، قرن را به معنای مردم یک زمانی تفسیر کرده است: القرن: اهل زمان واحد متقارب اشترکوا فی امر من الامور و یقال: ان ذلک مخصوص بما اذا اجتمعوا فی زمان نبی او رئیس یجمعهم علی مله او مذهب او عمل، و یطلق القرن علی مده من الزمان.(۷)

قرن، مردم یک زمان را می گویند که در کاری از کارها با هم شریک باشند و گاهی به مردمی می گویند که در زمان یک پیامبر یا رئیس باشند که آنها را بر یک روش یا مذهب یا کاری متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر خود زمان نیز گفته می شود.

ابن حجر سپس با یک محاسبه خیالی کوشش کرده است که مدت آن را صد سال معرفی کند تا بتواند سیصد سال اول تاریخ اسلامی را شامل شود.(۸) او گفته است چون یک نفر از صحابه به نام ابوالطفیل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را باید یک صد سال گرفت؛ در حالی که میزان، حال اکثریت صحابه است؛ نه فرد نادر آنها و غالب آنها در هفتاد سالگی درگذشته اند. اتفاقا خود وی معتقد است: متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.

یادآور می شویم با اختلاف کثیری که در مدت این زمان هست، نمی توان آن را به صد سال تفسیر کرد. از این گذشته، قرآن بهترین مدرک است که هرگز قرن را به معنی صد سال نگرفته، بلکه مردم یک زمان دانسته که حداکثر مدت را شصت سال حساب می کنند، نه بیشتر.

فرض کنیم مقصود همان سیصد سال اول است؛ اکنون می پرسیم چگونه می توان آنها را، شریف ترین قرن ها خواند در حالی که آنچه که اهل حدیث بدعت می خوانند، همگی در همان صد سال نخست یا کمی بیش از آن بوده است؟

ظهور خوارج در سال ۳۹ هجری آغاز شد و بعدا هم ادامه یافت و به فرق گوناگون تقسیم شدند.

پایه گذار مرجئه حسن بن محمد حنفیه است و او در اواخر قرن نخست درگذشت؛ هر چند ارجاء در طول زمان معانی مختلفی به خود گرفته است.

قدریه از معبد بن عبداللّه جهنی بصری، متوفای ۸۰ ه.ق، آغاز شد، پس از او پرچم قدریه را غیلان بن مسلم دمشقی به دست گرفت و در سال ۱۰۵ در دمشق به دار آویخته شد.

معتزله در سال ۱۰۵ه.ق پی ریزی شد، آنگاه که واصل بن عطا از مکتب استادش، حسن بصری جدا شد و اعتزال را پی ریزی کرد.

بنابراین، اکثر مذاهب و فرق باطله از نظر سلفیه در آخر قرن اول، و اوایل قرن دوم پدید آمده است. چگونه می توان آن سه قرن را، خیرالقرون خواند؟

خلاصه این که حدیث خیرالقرون از دو نظر مخدوش است:

۱. از نظر تفسیر کلمه قرن به صد سال و کلیه کسانی که در این سه قرن می زیسته اند؛

۲. از نظر واقعی و تحقق خارجی، زیرا مذاهب انحرافی در همان قرن دو نخست رشد کرد و گسترش یافت و گروه بندی ها در آن زمان پدید آمد.

سؤال دوم

خصیصه انسانی، همواره، دا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.