پاورپوینت کامل نیم نگاهی به جمال زیبای فکور مرد آزاداندیش، علامه طباطبایی(ره) ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نیم نگاهی به جمال زیبای فکور مرد آزاداندیش، علامه طباطبایی(ره) ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نیم نگاهی به جمال زیبای فکور مرد آزاداندیش، علامه طباطبایی(ره) ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نیم نگاهی به جمال زیبای فکور مرد آزاداندیش، علامه طباطبایی(ره) ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

حکیم متأله و مفسر کبیر قرآن کریم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی رضوان اللّه علیه، از متفکران بزرگ مشرق زمین در سده اخیر به شمار می روند. از ایشان با عنوان یکی از بزرگ ترین فیلسوفان جهان یاد شده است. گفت وگویی که به مناسبت ۲۴ آبان سالیاد ارتحال آن حکیم بزرگ در پی می آید، نیم رُخی از ایشان را از دیدگاه دکتر غلام حسین ابراهیمی دینانی، از شاگردان ایشان در حوزه حکمت و فلسفه ترسیم می کند که در خلال آن می توانیم به جمال زیبای فکورمردی آزاداندیش بنگریم.

در توصیف شخصیت ذوابعاد علامه طباطبایی چه می توان گفت؟

مرحوم علامه طباطبایی قدس سره، استاد بزرگ و عالی مقام ما، کسی است که من همیشه خود را مدیون آن بزرگ می دانم. ایشان شخصیتی است که اگر به حوزه قم وارد نمی شد، نمی دانم برای قم و حوزه آن، به طور کلی و برای شخص من به صورت جزئی، چه اتفاقی می افتاد! علامه طباطبایی امروز در ایران شناخته شده است. همه او را می شناسند؛ شخص گمنامی نیست. شاگردانش در سطوح مختلف مصدر امورند؛ چه امور علمی و چه امور اجرایی. او در این کشور منشأ آثار زیادی است؛ ولی معتقدم آن چنان که باید، هنوز شناخته شده نیست. اهل تفسیر او را با تفسیر کبیر «المیزان» می شناسند که البته مهم است و یکی از بهترین و مهم ترین تفاسیری است که تاکنون بر قرآن کریم نوشته شده است؛ عده ای او را به عنوان عابد و زاهد و عارف می شناسند که دستورات ذکری به اشخاص داده است و خود نیز اهل ذکر و عرفان بود و استادانش عارف بودند، مثل مرحوم قاضی طباطبایی قدس سره. کسانی که با علامه آشنایی دارند، مقام عرفانی او را می دانند، هرچند که در زمینه عرفان، اثر روشن و شایعی به صورت مستقیم منتشر نکرد؛ ولی گفتار و کردارش همه عرفانی بود و همه دیده اند. زهد وعرفان و ادبش بی نظیر بود. او در برخورد با شاگردان و غیر شاگردان و مقوله ادب، نمونه بود.

مقام فلسفی او را نیز همه می دانند. بسیاری از رجال کشور در فلسفه شاگردش بوده اند. بزرگان و فیلسوفان فعلی، در حوزه و جاهای دیگر غالباً شاگردان او هستند. کتاب «بدایت الحکمه» و «نهایت الحکمه» ایشان در دسترس است و همه می خوانند و مقام فلسفی ایشان را نشان می دهد و همچنین تعلیقاتی که بر «اسفار» ملاصدرا و «بحارالانوار» نوشته اند. اینها چیزهایی است که کسانی که اهل فلسفه هستند، می دانند. مرحوم علامه طباطبایی فیلسوف، مفسر و فقیه است. البته آثار فقهی ایشان چاپ نشده است. ایشان در علم فقه و اصول آثار فراوان دارد و در زمان خودش از هیچ فقیه و اصولی کمتر نبود. ما که شاگردان ایشان بودیم، بارها گفتیم: «اجازه بدهید این آثار را چاپ کنیم.» پاسخ ایشان این بود که: «من به الکفایه هست.» منظورشان این بود که اگر فقه و اصول واجب کفایی هم باشد، آقایان هستند که این واجب بر زمین نماند. ایشان در ادبیات عرب نیز کم نظیر بود. نوشتارشان نشان می دهد که چقدر بر ادبیات عرب تسلط دارد و بیشتر به عربی می نوشت؛ ولی به فارسی هم می نوشت و شعرهایشان نشان می دهد که چقدر ذوق و احاطه به فارسی داشت؛ شعرهای ایشان بسیار خوب بود. من نمی خواهم از این مسائل صحبت کنم. چیزی که گفته نشده و من کمتر شنیده ام، یا اصلاً نشنیده ام، این است که علامه طباطبایی قدس سره، یکی از آزاداندیش ترین مردانی است که من در طول عمرم تاکنون دیده ام و شاید بتوانم بگویم که: من تاکنون که در سن پیری ام، انسانی را به حرّیت فکری علامه طباطبایی روِیت نکرده ام، علی الاطلاق!

شاید در کتاب ها خوانده باشم که خیلی ها آزاداندیش بوده اند؛ بحث دیدن است. من تاکنون با انسانی ملاقات نکرده ام که آزادفکرتر و در حریت فکری آزاداندیش تر از علامه طباطبایی قدس سره باشد. عظمت علامه طباطبایی برای من در همین جمله خلاصه می شود. در این که مفسری کبیر است، شک نیست؛ به این که فیلسوفی بزرگ و عارف و زاهد و مؤدب است نیز، همه اذعان دارند. علاوه بر ایشان، عارف و فیلسوف و فقیه و مفسر باز هم داریم و فراوان هم داریم؛ اما آزاداندیش و دارای حریت واقعی فکری، کم انسان داریم. شاید هم باشد، من ندیده ام. من کسی را به رتبه ایشان در آزادفکری ندیده ام. آن مرد بزرگ، همواره در حال اندیشیدن بود؛ در شب و روز، در سفر و حضر، در راه رفتن و نشستن، در خواب و بیداری؛ همیشه می اندیشید؛ آن هم به مسائلی که روزمره نبود و من می دیدم چه در میان طلاب و چه در جلساتی که با هانری کربن داشت و بسیاری از اساتید دانشگاه در آن حضور داشتند، مسئله ای مطرح نمی شد، مگر این که احساس می کردم ایشان قبلاً درباره اش فکر کرده است و برایش تازه نیست. برداشت من این بود که ایشان قبلاً به آن اندیشیده و آن مسئله هرچه باشد، با وی بیگانه نبود و هر اندازه هم که آن سؤال یا مسئله مخالف نظریاتش بود، روی ترش نمی کرد و برای فکر کردن و پاسخ گفتن آماده بود و حاضر بود که درباره هر مسئله ای از نو بیندیشد. هم قبلاً اندیشیده بود و هم آمادگی برای اندیشه درباره آن مسئله را داشت. هرگز نمی گفت که این مسئله خلاف مذاق و رشته من است، یا کفر است! هیچ سؤالی نبود که از علامه طباطبایی بپرسیم هرچه می خواهد باشد و هر اندازه هم که دور از ذهن باشد؟، و ایشان با روی باز و لبخند با آن روبرو نشود و پاسخ ندهد. من اسم این را حرّیت فکری و آزادی در اندیشیدن می گذارم.

چگونه با علامه آشنا شدید؟

من از نوجوانی وارد عالم طلبگی شدم؛ پس از مدتی تأمل، وقتی با علوم معانی و بیان آشنا شدم، عشق جدیدی در من پیدا شد. نمی دانم چرا عاشق علم معانی و بیان شدم! در این فن، خوشبختانه استاد بزرگی به نام ادیب اصفهانی داشتیم که متخصص مطول بود و شاید بیست بار آن را تدریس کرده بود و احاطه بی نظیری به معانی داشت. مطول را در نزد ایشان خواندم و بعد وارد علم اصول و فقه شدم و مقداری فقه خواندم، تا به درس خارج رسیدم. ده سال به درس خارج فقه امام خمینی قدس سره رفتم. یک دوره هم در محضر ایشان خارج اصول خواندم. خودم هم رسائل و مکاسب و منظومه ملاهادی سبزواری درس می دادم. قبل از تدریس، در نزد استادانی چند فلسفه خوانده بودم و چون منظومه را درس داده بودم، مسلط بودم و از عهده تدریسش برمی آمدم. در همین اوان به درس اسفار آقای طباطبایی رفتم. عده زیادی می آمدند، درس عمومی بود. این رفتن همان و مجذوب شدن همان. من مجذوب درس ایشان شدم. یکی دو سال به درسشان رفتم. بعد متوجه شدم که ایشان یک جلسه خصوصی شبانه دارند و فلسفه درس می دهند. تعبیر «خارج فلسفه» مصطلح نیست؛ ولی می توان گفت که آن درس، معمولی نبود، درس خارج بود. آن هم نه در مدرسه، در منزل ها و مخفیانه! اعضای جلسه بیش از هفت- هشت نفر از اصحاب خاص ایشان نبودند و شب های پنج شنبه و جمعه در منزل یکی از دوستان برگزار می شد. در این جلسه، امهات مسائل فلسفه مطرح می شد و همه کس به آن راه نداشت، مگر کسی که خود آقای طباطبایی اجازه بدهد. یکی از دوستان، ما را معرفی کرد و ایشان اجازه دادند که من هم به آن جلسه بروم. با ورود به این جلسه، دومرتبه شوقی دیگر در من ایجاد شد که عجیب و غریب بود و دیدم که گمشده من در آن جلسه است و دیگر زندگی برایم مهم نبود و دیگر اساساً کاری با جهان نداشتم! برای من آنچه بود، آنجا بود و آن جلسه؛ و فکر می کردم این جلسه همه چیز من است و دیگر مردن و زنده ماندن و پول داشتن و نداشتن برایم مهم نبود! راحت بگویم: فکر زندگی از سرم خارج شد و چندین سال این توفیق را داشتم که در جلسات شبانه علامه طباطبایی قدس سره با جمع دوستانی که بودند، حضور پیدا کنم. در آن برهه، همه چیز من آن جلسه و شخصیت علامه طباطبایی بود و ایشان هم هر چیز تازه و بدیعی داشت، در طبق اخلاص می گذاشت. ما هم هر چه از ذهن مان می گذشت، با او در میان می گذاشتیم. محضر ایشان فضای ویژه ای بود که نظیر نداشت. من از رسیدنم به ایشان، همواره و تا زمانی که در خدمت شان بودم، شادمان بودم. هیچ وقت از جلسات شان سیر نمی شدم، تا زمانی که از حوزه به دانشگاه روی آوردم و بعد از دکتری، استاد دانشگاه فردوسی مشهد شدم. تا وقتی که به مشهد نرفته بودم، در جلسات آقای طباطبایی شرکت می کردم. به مشهد که رفتم، دستم از این جلسات کوتاه شد.

در جلسات تهران که هانری کربن هم حضور داشت، شرکت می کردید؟

بله، در این جلسات نیز شرکت می کردم. در واقع تنها کسی بودم که به طور مستمر همراه ایشان از قم به تهران آمده و در آن جلسه شرکت می کردم. آقای کربن هر سال ۴ یا ۶ ماه از فرانسه به ایران می آمد و این جلسات با حضور ایشان و بعضی از اساتید دانشگاه تشکیل می شد.

به نظر شما، علامه طباطبایی چگونه به این درجه از حریت دست یافت؟

یکی از سؤالاتی که جواب متعارف ندارد و من باید به ناچار به «کرامت» تمسک کنم و خودم هم نمی دانم، این است! این سؤال را من از خودم هم می پرسم که، مردی که از تبریز به نجف برود و از نجف دوباره به تبریز بازگردد، آن هم در روستای شادآباد! مدتی در آنجا زندگی کند، بعد هم به قم بیاید، جمع بین تبریز و قم و روستای شادآباد، نمی دانم آیا حاصلش آقای طباطبایی می شود یا نه؟ حاصل این جمع، تفسیر و فقه و اصول و زهد و امثال این می شود؟! ولی آزاداندیشی فلسفی که در ایشان می دیدم، چیزی است که شاید نتوانم هیچ فیلسوف غربی را به آزاداندیشی ایشان موصوف کنم. من نمی توانم چرایی این آزاداندیشی را به شما بگویم، مگر اینکه بگویم موهبت الهی بود. سبب ظاهری این موضوع را نمی دانم؛ چون نه در تبریز چنین کسی شناخته شده است، نه در نجف و نه در قم؛ بنابراین، این سؤال همچنان مطرح است و من جوابی ندارم، مگر همان چیزی که گفتم: آزاداندیشی از مواهب پروردگار نسبت به ایشان است.

سؤال های خصوصی شما از مرحوم طباطبایی معمولاً در چه مسائلی بود؟

سؤال های فراوانی می کردم. هرچه در دلم بود، با ایشان در میان می گذاشتم. حتی گاهی مسائل زندگی را با ایشان درمیان می نهادم. بیشتر دغدغه های فکری و مسائل اعتقادی و فلسفی که برایم پیش می آمد، مطرح می کردم و او با سماحت و بزرگواری تمام گوش می داد، می اندیشید و جواب می داد. ممکن بود در مواردی از پاسخ شان قانع نشوم؛ ولی او با بردباری و سماحت بی نظیر گوش می داد و جواب می داد. من به عمرم مردی به این عاطفه ندیده ام. او در عین حال که فیلسوفی کامل و متفکری تمام عیار بود، عاطفی ترین انسان روزگار نیز بود. خیلی عاطفی بود.

چیزی از خاطراتتان با مرحوم آقای طباطبایی را می توانید بیان کنید؟

خاطره

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.