پاورپوینت کامل چگونه ممکن است امام حسین(علیه السلام) کشته شود؟ ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چگونه ممکن است امام حسین(علیه السلام) کشته شود؟ ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چگونه ممکن است امام حسین(علیه السلام) کشته شود؟ ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چگونه ممکن است امام حسین(علیه السلام) کشته شود؟ ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

سخنرانی امام موسی صدر در تبیین علل وقوع حادثه کربلا

رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرموده‌اند: «إن‌الحسین مصباح ‌الهدی و سفینه‌النجاه؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.» کشتی نجات است، چون از اهل‌بیتی است که یکی از دو ثقلی است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: «مثل اهل‌بیتی مثل سفینه نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل‌بیت من مانند کشتی نوح است؛ هر که سوار آن شود نجات می‏یابد و هر که از آن بازماند غرق می‏شود.» ولی در این میان امام حسین(علیه‌السلام) یک ویژگی خاص دارد. پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می‏کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور، امام حسین(علیه‌السلام) است. معنای این سخن روشن است، ولی برای آن‌که بفهمیم چگونه حسین(علیه‌السلام) چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می‏گویم.

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هرچه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو می‏‌گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‏‌شود. وقتی انسان یک کار نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می‏دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پیشین اوست، برای او سنگین و دشوار است، ولی همان کار در مرتبه دوم آسان‌تر و در مرتبه سوم آسان‌تر از قبل می‏‌شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‏‌کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می‏‌شود؛ به گونه‏ای که ترک آن برای او دشوار می‏شود. یک مثال ساده بزنم: ماشین وقتی از جایی مرتفع پایین می‏آید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‏کند و متوقف‌کردن آن آسان است ولی هرچه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود، سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر می‏شود و نگه داشتن آن دشوارتر، تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‏ای زیاد می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن می‌شود و حتی اگر راننده در صدد متوقف‌کردن ماشین برآید، وضع بدتر می‏شود و خطر بیشتری او را تهدید می‏کند، شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید.

این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می‏‌دهد. انسان هنگام انجام هر علمی ـ خیر یا شر ـ وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‏دهد، آن را سخت و دشوار می‏بیند، ولی به تدریج برای او آسان می‏شود و جزئی از زندگی و عادات او می‏گردد. بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می‏کشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می‏کنیم، ولی کم کم این موجود زیانبار و خطرناک جزئی جدایی‌نا‏پذیر از زندگی و عادت‏مان می‏شود. عادت کردن، امری طبیعی و ملموس در زندگی انسان است.

یک مثال هندسی بزنم. وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‏رود، اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود منحرف می‏شود. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می‏شود، ولی هر چه در مسیر منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور می‏شود. در ابتدای انحراف از مسیر، چند گام از راه راست دور می‏شود؟ فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر، چهار کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور می‏شود، ولی اگر در مسیر نادرست ده ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیار زیادی از راه اصل منحرف می‏شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعت در زندگی ماست و همه ما آن را درک کرده‏ایم. اینجاست که نقش هدایتگران، واعظان و اندرزدهندگان آشکار می‏شود. شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‏‌شویم یا حق کوچکی را نادیده می‏‌گیریم، یا آن را انکار می‏‌کنیم، خود را گناهکار نمی‏‌بینیم. چرا؟ چون با خود می‏‌گوییم گناه من چیست؟ من تنها یک گناه کوچک انجام دادم! انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کردم، به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کردم. ولی وقتی این کارها تکرار شود و انسان به انجام آن‌ها عادت کند، بسیار خطرناک می‏‌شود.

امروز من حق کوچکی را نادیده می‏‌گیرم، مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‌کنم، یا چند متر مربع از زمین‌های شخصی در زمین من است و من آن را انکار می‏‌کنم و می‏‌گویم این‌ها ساده و ناچیز است! ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی زمینه را برای انجام ستمی بزرگ‏تر فراهم می‏‌کند، مانند ماشین که هرچه در سراشیبی جلوتر رود، سرعت آن بیشتر می‏شود. من بار اول ده متر از زمین دیگری را غصب می‏کنم، بار دوم پانزده متر، بار سوم یک دونم (مقیاس مساحت) و همین‌طور ستم و عادت خود را بیشتر می‏کنم.

وقتی من مرتکب گناهی می‏‌شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی‌بینم به کجا می‏‌انجامد، ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می‏‌تواند این پیامدها را ببیند و می‏داند انحرافی که امروز با یک گام یا ده متر یا یک … آغاز می‏شود، فردا به صدها و هزاران متر می‏انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‏شود. ظلم و جرم و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام یک عمل تحقق نمی‏‌یابد. تنها به این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم‌کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم، بلکه ستم‌کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‏شود و همان‌گونه که شنیده‏اید: «کسی‌که از حق چشم‏پوشی کند و در برابر آن ساکت بماند، شیطانی لال است.»

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‏‌ماند و به او اجازه جولان می‏‌دهد، در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید و با آن سازش می‏‌کند و مظلوم را خوار می‏‌سازد. این دو نوع ستم کردن: ایجابی و سلبی در حیات ملت‌ها وجود دارند، هرچند آشکارا به چشم نیایند، ولی حوادثی هستند که این حقیقت را آشکار می‏‌کنند.

به حادثه کربلا و قیام امام حسین(علیه‌السلام) ـ این چراغ هدایت ـ برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین راه را روشن کرد تا مردم خودشان حقیقت را دریابند. هرکه به امام حسین(علیه‌السلام) برگردد، راه را پیدا می‌کند.

می‏‌دانید که امام حسین(علیه‌السلام) و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهل‌بیت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشت‏‌ترین جنایت و بزرگ‏ترین خیانت رخ داد و شدید‏ترین ستمی که یک ستمگر می‌‌تواند انجام دهد، روا رفت. ستمی که در کربلا روا رفت با هیچ ستمی قابل مقایسه نیست، ولی جای این سؤال هست که چه کسی این مشکل را پدید آورد؟ چه کسی ستم کرد؟

در این حادثه یک نفر فرمان داد که یزید بود، یک نفر امیر بود، یعنی «ابن زیاد» یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود، گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیماً در کشتن امام حسین(علیه‌السلام) دخالت کردند که «شمر» و یاران او سپاه حاضر در کربلا بود.

سؤال این است

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.