پاورپوینت کامل راز و نیاز حسینی ۹۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل راز و نیاز حسینی ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راز و نیاز حسینی ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل راز و نیاز حسینی ۹۵ اسلاید در PowerPoint :
بیانات شارح بزرگ نهجالبلاغه، علامه محمدتقی جعفری (ره) در ایام محرم
بسماللهالرحمنالرحیم
کوشش ما در این چند جلسه، این بود که کلماتی درباره ارزیابی حادثه شهادت امام حسین(علیهالسلام) مطرح شود. اگرچه این ارزیابی واقعاً با این سخنان تمامشدنی نیست، چنان که ارزشهای بشری و ارزشهای جان آدمی تمامشدنی نیست. اگر سالها درباره این پدیده بزرگ و این قهرمان قهرمانان، حسینبن علی(علیهالسلام) بحث کنیم، مسلم است که از عهده آن بر نمیآییم.
من بر آن بودم که در یکی از این جلسات، برای ارائه این شخصیت بزرگ الهی، از نیایش آن بزرگوار در صحرای عرفات بهرهبرداری کنیم. چون در این نیایش، امام حسین(علیهالسلام) رابطه خود را با خدا به طرز خیلی شگفتانگیزی بیان کرده است، و اینکه در مسیر این حادثه بزرگ «الله الله» میگفت، حق میگفت. باید بدانیم که در درون این بزرگوار، درباره خدا چه چیزی نهفته بود. اگر شدت حادثه صدها بار از این هم بیشتر بود، همان {حسین} بود که بود. «حقه مهر بدان نام و نشان است که بود». یعنی به آن مطلق رسیده بود.
در رابطه با مطلق میتوان گفت: عشق، ایمان و اشتیاق گاهی از انگیزههای زودگذر است. انسان یک شیء زیبا میبیند و به آن علاقهمند میشود. بعدا زیباترها میآیند و علاقهاش را از آن میبرد. یا بعدها نوساناتی در زندگی پیش میآید و اصلاً زیبایی برای او مطرح نمیشود. البته این مسئلهای موقت است و انگیزههای محدود دارد. علم هم همینطور، گاهی واقعاً مورد علاقه و اشتیاق یک انسان عالم است، بعد وقتی او به مقامی و به اصطلاح به آنچه که میخواست – مال و منال دنیا و شهرت – رسید، دیگر برای او علم و… معنا ندارد. در این مورد نمیگویند که برای او علم و زیباییها (زیباییهای معقول) بهطور مطلق مطرح شده است. اما برای عدهای، علم و زیبایی بهطور مطلق مطرح میشود. زیباییهای معقول، کوتاهترین راه به سوی خداست، که ما از زیباییهای محسوس بهسوی زیبایی مطلق حرکت میکنیم. در مورد حضرت حسینبن علی (علیهماالسلام) باید دید در درون این مرد چه چیزی نهفته بود، که اگر حادثه صدها بار هم تندتر از این میشد، برای او هیچ فرقی نمیکرد.
یثبتاللهالذین آمنوا بالقولالثابت فیالحیاهالدنیا و فیالآخره. ابراهیم/۲۷
(خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت میگرداند.)
امام حسین(علیهالسلام) به آن قول ثابت رسیده بود. نه فقط از اجدادش عبدالمطلب و ابوطالب و پدرش حضرت علیبن ابیطالب(علیهمالسلام)، بلکه با تحمل مصایب دنیا و با تحمل و بهدستآوردن امتیاز، به آن قول ثابت رسید، که: «من زندگی با ستمکاران را جز ملالت و دلتنگی نمیبینم. این زندگی را مثل هلاکت میبینم». زندگی چهره مطلقی به او نشان داده بود که چگونه باید در این دنیا مصرف شود، و این سرمایه را چگونه باید مورد استفاده قرار داد. آیا این سرمایه با «بلی» برای چند صباح دنیا سازگار است؟ آیا این کرامت و شرف که خدا به انسانها داده است؛ و لقد کرمنا بنیآدم، قابل خرید و فروش و نقل و انتقال است؟ آیا مالکیت آدمی بر شرف و حیثیت، مثل مالکیت او بر این کتاب یا بر این مداد است که بگوید آن را میخواهم بفروشم؟ ابداً نمیتواند، زیرا مالکیت حقوقی نیست. حکم و مافوق حقوقها و قوانین قراردادی است. شما حق ندارید اجازه دهید تا به شما یک میلیاردم اهانت شود. حق ندارید، زیرا از آنِ شما نیست. من به خود نیامدهام اینجا. همینطور هم ارزش من با خود من نبوده است، که من دربارهاش بتوانم {باری به هر جهت} فکری بکنم. امام حسین(علیهالسلام) به آن قول مطلق رسیده بود.
اکنون چند کلمه از درس نیایشهای امام حسین(علیهالسلام) را میخوانیم و ببینیم که با آن خداشناسی که برای آنحضرت مطرح شده بود، نه فقط این حادثه برایش چیزی نبود، بلکه حضرت زینب(سلاماللهعلیها) هم زیبایی این حادثه را میدید. یزید به حضرت زینب(سلاماللهعلیها) گفت: دیدی به برادرت چه کردند؟ زینب(سلاماللهعلیها) فرمودند: ما رأینا (رأیت) الا جمیلا. بحار/۴۵/۱۱۶
حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نمیفرمایند: «ما رأینا (رأیت) الا صحیحا». به رغم تو، ماکیاولیصفت و پیش از وقت ماکیاولی جلو افتاده، کار درستی بود. اصلاً خیلی زیبا بود. ما باید درباره زیبایی چه تصوری داشته باشیم که قطعهقطعهشدن اعضای یک عده پاکان اولاد آدم، اینگونه زیبا جلوه کند؟ ما از زیبایی چه چیزی باید در نظر داشته باشیم که آن همه مصایب و شداید را زیبا بدانیم. زیبا یعنی چه؟ یعنی حادثه حسین(علیهالسلام)، جمال هم داشت، فقط جلال نیست. فقط بزرگی حادثه نیست، بلکه خیلی بجا بود. ما رأینا (رأیت) الا جمیلا. منتها، طرف مقابل مست است و نمیفهمد جمیل یعنی چه. خودخواهی چنان مستشان کرده بود که نمیفهمیدند. مسئله را مطرح میکردند، اما نمیفهمیدند جواب چیست. اگر از اول، آماده گیرندگی آن جواب بودند، اصلاً به این کار دست نمییازیدند.
حضرت این دعا را در صحرای عرفات بیان کرده و با خدای خود صحبت کرده است. قرنهاست که پدران ما مینشینند و حسین، حسین میگویند، الان هم نوبت به ما رسیده است، و همینطور قرنها ادامه پیدا خواهد کرد، زیرا:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
امام حسین(علیهالسلام) در این دعای عرفه عرض میکند: الهی ان اختلاف تدبیرک و سرعه طوأ مقادیرک منعا عبادکالعارفین بک عنالسکون الی عطأ والیاس منک فی بلأ. بحار/۹۵/۲۲۵؛ «ای خدای من، اختلاف تدبیر و سرعت در هم پیچیدن سرنوشتها با مشیت پیروز تو، بندگان عارفت را از تکیه به عطای موجود و از نومیدی در ناگواریها باز میدارد.» زیرا؛
هر نفس نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا
یمحواالله ما یشأ و یثبت و عنده امالکتاب؛ صحیفه سجادیه. صدقاللهالعلیالعظیم
«خدا آنچه را که بخواهد محو یا اثبات میکند و اصل کتاب نزد اوست. »
بسیار خوب، یا اباعبدالله، مدرک این جمله «یمحواالله ما یشأ» را که با خدای خود در میان نهادی، چیست؟
لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم. حدید/۲۳
«تا بر آنچه از دست شما رفته است، اندوهگین نشوید و به سبب آنچه به شما داده است، شادمانی نکنید. )
به آنچه که از شما گذشته است، ناامید نباشید. برای حفظ تعادل روانی، بالاتر از این اصل چه میخواهید؟ بهخاطر آنچه که از شما فوت شده است، به عقب برنگردید. فقط به جلو نگاه کنید.
نیک بنگر ما نشسته میرویم می نبینی قاصد جای نویم؟
پس چرا به عقب برمیگردید؟ که عجب، دیدید، بله، واقعاً… جوانی از دست رفت! جوانی خیلی هم خوب شد که رفت. آیا حالا به منظومه شمسی و به کهکشان خط شیری دستور بدهم؟ جوانی قانون الهی بود، آمده بود و رفت. قدرتی که من داشتم از دست رفت. آبادیها روبه خرابی میروند، زیباییها روبه زشتی میروند. قانون هستی همین است. شما از این حرکت بهرهبرداری کنید، چرا گریه میکنید؟ بخندید! دو گروه هستند که در مقابل حرکت صف کشیدهاند. یک گروه گریه میکنند که چرا گذشت؟ گروهی دیگر نیز میخندند، به جهت اینکه میگویند:
نیک بنگر ما نشسته میرویم می نبینی قاصد جای نویم؟
بهجای نوی میرویم، روبه خدا میرویم، هر نفس که بر میآوریم، همان قدر به خدایمان نزدیکتر میشویم. چرا ناراحت باشیم؟ این مطلب را آیه شریفه: لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم، به ما میآموزد.
با هر که نفس برآرم اینجا روزیش فرو گذارم اینجا
آیا ماتم بگیرم؟ اینکه ماتم ندارد. جریان و قانون الهی چنین است. هستی بر این مبناست. لذا، همانطور که بهطور مختصر عرض کردم، در امتداد این حادثه، ذرهای در چهره حضرت حسینبن علی (علیهماالسلام) یأس دیده نشده است. واقعاً مثل اینکه در این زندگانی مطابق مرادش، هر لحظه به او قول ابدیت دادهاند. چهره او این چهره است. او ساخت این خاک نیست، او از این جا در نمیآید، ما خاک را میشناسیم و با عالم ماده تا حدودی آشنایی داریم. او ساخته شده این جا نیست، زیرا چهره جدی و چهره واقعجویانه و حقبینانه از خود نشان میدهد و تا آخرین لحظه و بلکه با یک لذت نهانی که فوق تمام اندوههاست، یا با یک اندوه بزرگ و مقدس که فوق همه لذتهاست، خود را حق میبیند.
آب حیات من است خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرّمی است ما و غم روی دوست
«الهی ان اختلاف تدبیرک و سرعه طوأ مقادیرک منعا عبادکالعارفین بک عنالسکون الی عطأ والیاس منک فی بلأ.»
شبیه به مضمون آیه شریفه است که وقتی بلا، ناگواری و ناراحتی پیش آمده است، آنرا به جهت یأس و با خودباختگی چند برابر نکنید، زیرا برای یک مرگ، انسان نباید هزار بار بمیرد.
داستان کوچکی عرض میکنم: در تواریخ قدیم نقل میکنند عدهای در کشتی نشسته بودند و میرفتند. حکیمی هم در آن کشتی بود. در آن کشتی، از دزدان دریایی گرفته تا تاجر و روحانی و استاد و… حضور داشتند. کشتی به گرداب نزدیک شد و توفان از همه طرف آن را فرا گرفت. معلوم بود که آن گرگها (دزدان دریایی) همه میش شده بودند. وقتی که مرگ چهره مینماید، ایمانآوردن مرد بیایمان بسی دشوار، ولی بیایمان از دنیا رفتن محال است. یکی از آنها که روحانی بود، برخاست و گفت: این ساعت از آن خداست! همه به زانو درافتید. یعنی دیوار زندگی شکاف برداشته است. دیدند حکیمی نشسته و اصلاً گویا این کشتی از آرامترین آبها عبور میکند و حیات او در این لحظه، خیلی هم شکوفا شده است! به او گفتند: مگر نمیبینی که کشتی در حال غرق شدن است؟ گفت: بلی، میبینم. حالا چه کار کنیم؟ گفتند مگر نمیبینی تمام اثاث را در دریا میاندازند و تو همینطور آرام نشستهای؟ در پاسخ گفت: اولاً، بنا نیست من پیش از مردن، صد بار بمیرم! ثانیاً، آیا مگر کشتیبان با من ضدیت دارد؟ آیا باد فقط برای اینکه با ما لجاجت کند و فقط برای اینکه با ما تضاد دارد، وزیدن گرفته است؟ قانون جهان بزرگ و قانون طبیعت کار خود را انجام میدهد. آیا این کشتی که در مقابل این امواج مقاومت نمیکند و مدام بالا و پایین میرود، با من تضاد دارد؟ قطعاً نه. حال، اگر آرام ننشینم پس چهکار کنم؟ از قضا کشتی هم زود نجات پیدا کرد. دقت کنید: آن حکیم علم به علت دارد و میفهمد که در اینجا کسی مقصر نیست، من هم که سوار این کشتی شدم، کار داشتم و برای من این سفر ضرورت داشت. و نیامدم برای اینکه فرض بفرمایید جست و خیز کنم. اکنون به این موقعیت توفانی دریا رسیدیم و من با کمال آرامش، از حادثه استقبال خواهم کرد.
بعضیها میگویند او یکی از فیلسوفان رواقی- یعنی از پیروان زنون – بود.
حضرت حسینبن علی (علیهماالسلام) میگوید: خدایا، پروردگارا، سرعت اختلاف در تدابیر تو در پشت پرده است و فقط خودت میدانی.
نداند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار
یکی از آن طبیعیترین متفکران که در این دنیا خیلی طبیعی فکر میکند و اصلاً به شنیدن مسایل معنوی، آلرژی و حساسیت دارد، این مطلب را صریحاً میگوید که: «هیچکس یک دقیقه بعد را نمیفهمد که چه خواهد شد». زیرا نمیداند آنچه که الان در ناخودآگاه اوست، با نگاهش به این طرف خاموش است، اما وقتی با چشمش به آن طرف نگاه کند، منظرهای خواهد دید که تحریک خواهد شد و حداقل در وضع روانی او تغییر ایجاد خواهد شد. هم چنین، اقیانوسی از واحدهای ناخودآگاه وجود دارد و انسان نمیداند از کجا به خودآگاه پرید و وضع روحی انسان را عوض کرد. بنابراین، این یکی از جملات حضرت حسینبن علی(علیهالسلام) است. ببینید چهقدر آرامشبخش است: الهی ان اختلاف تدبیرک و سرعه طوأ مقادیرک منعا عبادکالعارفین بک عنالسکون الی عطأ والیاس منک فی بلأ.
تا در بلا و مشقتها ناامید نشوند و آنچه که به او دادهایم، مغرور به آن نشود. یک جمله دیگر:
الهی منی ما یلیق بلئو میو منک ما یلیق بکرمک
«ای خدای من! آنچه از من در این جهان هستی ساخته است، مناسب خردی و ناتوانی من است و آنچه از تو پدیدار میگردد، زیبنده توست.»
بینیاز خداوندا! من از مشتی خاک هستم، تویی خدای بزرگ. از من مطابق کوچکی و ناچیزیام و از تو مطابق بزرگیات برمیآید. بنابراین، چرا من از عظمت تو مأیوس شوم؟ تو به وجود من نیازی نداشتی که مرا آفریدی. آیا من از حال خودم شکایت کنم؟
ام کیف اشکو الیک حالی و هو لا یخفی علیک؟
«آیا من از حال خودم شکایت کنم؟ حالم که بر تو مخفی نیست.»
این جمله را در اینجا مدنظر داشته باشید. امام حسین(علیهالسلام) بیان میکند که:
الهی علمک بحالی یغنیک عن مقالی
«خدایا علم تو به حال من، تو را از اینکه بگویم بینیاز کرده است.»
اما با این حال، گفتهای که با کلماتت با من ارتباط پیدا کن. حال، علت این را میخواهیم بفهمیم.
من گروهی میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
مقصودم این است که این دو – سه بیت را در نظر داشته باشید تا بعد ببینیم عظمت کلام امام حسین(علیهالسلام) چیست که به خدا میگوید: باز باید دعا کنم و با تو به نیایش بپردازم.
بر لبش قفل است و در دل رازها لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان که جام حق نوشیدهاند رازها دانسته و پوشیدهاند
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و لبانش دوختند
ولی ما باید بارالها، پروردگارا بگوییم، زیرا اگر انسان به آنچه که در درونش میگذرد کفایت کند، صاف نمیشود. درون {انسان} پر از تخیلات و توهمات است. درون انسان پر از پدیدههایی است که تا به کلام نیاید، ممکن است در آن جا با همدیگر مخلوط شوند و صاف و شفاف قابل عرضه به خدا نباشند.
ای برادر، عقل یکدم با خود آر دم به دم در تو خزان است و بهار
موجهای تیز دریاهای روح هست صد چندان که بد توفان نوح
چگونه من از آن جا دعا را بیابم و استخراج کنم؟ چهطور مقرر کنم که اینک، من در حال ارتباط با خدا هستم؟ مراقبت بلی، ولی باید الفاظ مشخص کند که چهچیزی میخواهی. نیاز تو در ارتباط با خدا چیست و با خدا از چه موضعگیری صحبت میکنی؟ لذا، بدین جهت دستور به دعا شده است:
ادعونی استجب لکم. غافر/۶۰
«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. »
«و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوهالداع اذا دعان». بقره/۱۸۶
«و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزدیکم و دعای دعا کننده را هنگامی که مرا بخواند، اجابت میکنم.»
زیرا درون مغز آدمی، پر از انواع امواج و تخیلات است. آنها را نمیتوان همانطور به خدا عرضه کرد، بلکه باید تصفیه و صاف شوند. این موقعی است که نفس آدمی، یا آن نیروی کذایی، دعاها را مرتب و جمع کند و انسان تصمیم بگیرد که مثلاً آن مطلب و سخن را نمیگویم. یا آن آرزوی عملنشدنی و بیدلیلی را از خدا نمیخواهم. آن انت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 