پاورپوینت کامل حجه الاسلام و المسلمین سیدمحمد صحفی از پیشگامان عرصه تبلیغ و هجرت به بلاد محروم ۶۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حجه الاسلام و المسلمین سیدمحمد صحفی از پیشگامان عرصه تبلیغ و هجرت به بلاد محروم ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حجه الاسلام و المسلمین سیدمحمد صحفی از پیشگامان عرصه تبلیغ و هجرت به بلاد محروم ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حجه الاسلام و المسلمین سیدمحمد صحفی از پیشگامان عرصه تبلیغ و هجرت به بلاد محروم ۶۹ اسلاید در PowerPoint :
با مردم رفیق باشیم
از خرمن علم حضرات آیات بروجردی، امام خمینی، گلپایگانی و امام موسیصدر بهره برده است. کتاب سیری در نهجالبلاغه از آثار ماندگار اوست.
عالمی که متناسب با کاریکاتورهای برخی رسانهها روایت و حکایت تاریخی انتخاب میکند و…
حجهالاسلام والمسلمین سیدمحمد صحفی از پیشگامان عرصه تبلیغ و هجرت به بلاد محروم، در گفتوگو با خبرگزاری حوزه از مبارزه با طاغوت، تا جبههگیری علیه بهائیت و صوفیگری و تأسیس دفتر مذهب در دوران خفقان رژیم پهلوی میگوید. متن گفتوگوی تفصیلی با این استاد حوزه در ذیل میآید.
*تولد
بر اساس آنچه مرحوم والد نوشتهاند، سال ۱۳۱۳ متولد شدهام. پدرم روحانی بود و مدرسه رضوی تحت نظارت و تولیت ایشان بود. جد مادریم، مرحوم آخوند ملاغلامحسین صفایی ساکن شاهزاده زید، از اوتاد زمان خود بود. برادرشان شیخ محمدعلی صفایی از مراجع وقت بود، مزارش کنار قبر مرحوم آیهالله حاج شیخ عبدالکریم حایری است.
* ورود به حوزه؟
آمدنم به حوزه به واسطه علاقه بود، از نوجوانی به این لباس علاقه داشتم. آن زمان در مدرسه ناصریه، روبروی مسجد جامع «مدرسه جهانگیرخان» حجره داشتم. اساتید آن دوره مرحوم شیخ عبدالحسین وکیلی، شیخ احمد فقیهی و محمد صادق نعیمی بودند، ادبیات را نیز همانجا خواندم. سطح را نزد آیات صدوقی، امام موسیصدر، سلطانی و مشکینی خواندم. درس خارج را هم در محضر آیهالله بروجردی و آیهالله گلپایگانی و قسمت زیادی را هم نزد امام(ره)خواندم.
*صدها سفر تبلیغی به دورود
سال ۱۳۴۰شمسی، حجهالاسلام سیداحمد مشرف، نماینده آیهاللهالعظمی بروجردی در شهر دورود لرستان، برای شرکت در جشن میلاد امام حسن عسکری(ع) از بنده دعوت کرد و گفت: کارخانه سیمان دورود از مالکیت سازمان برنامه خارج شده و یک مهندس که فردی مذهبی است آن را برای شرکت سیمان فارس خریده است. تا حالا سازمان برنامه هرچه توانسته آلودگی و انحراف اخلاقی ایجاد کرده، اما مهندس میخواهد تحولی ایجاد کند.
در مهمانسرای کارخانه جشنی گرفتند و من بهعنوان سخنران به آن جشن دعوت شدم؛ بعد از آن اصرار کردند من در دورود بمانم. قبول نکردم، اما چون زیاد اصرار کردند، بنا شد هر هفته از قم به دورود بروم و روزهای پنجشنبه برای کارکنان کارخانه سیمان صحبت کنم. یک سال این برنامه ادامه داشت. بعد که با مسئولین کارخانه مأنوس شدم، تابستانها را هم میرفتم و این برنامه سفر پنجشنبهها و تابستانها تا بیست سال ادامه داشت و به توفیق الهی، اقداماتی خوبی از جمله تأسیس دفتر مذهب جهت نشر آموزههای اهلبیت(ع) انجام شد و با هزینه کارخانه، نشریاتی به صورت رایگان برای داخل و خارج چاپ و ارسال میشد.
* اولین نشریه مذهبی
اولین نشریه «کار و کوشش در اسلام» بود؛ که آیات و روایات و نظرات دانشمندان در جزوهای ۳۲ صفحهای منتشر شد. شماره بعدی «مقام علم در اسلام» بود. سی جزوه در موضوعات مختلف منتشر شد که بعدها در کتاب «تعالیم آسمانی اسلام» چاپ گردید.
*بازسازی مدرسه علمیه
در دورود مدرسه علمیهای هم به دستور آیهاللهالعظمی بروجردی(ره)ساخته شده بود، اما ساختمان، آن خشت و گلی بود. حجرههای مرطوب و غیرقابل سکونت داشت. با مسئولین کارخانه مذاکره شد و آنها ساختمان را بازسازی کردند. هدف آیهالله بروجردی از تأسیس مدرسه، حضور روحانی و طلبه در میان مردم بود، ایشان رفت و آمد روحانی در شهر را مفید میدانستند. با بازسازی مدرسه، زمینه آماده شد و از جوانان ساکن دورود نیز افرادی جذب تحصیل در حوزه شدند.
*نهضت مسجدسازی
مساجد زیادی در دورود ساختیم که یکی از آنها مسجد قائم(عج) است. محل آن گاراژی بود که میخواستند سینما بسازند، من با بعضی تجار صحبت کردم و گفتم، اگر اینجا سینما شود، کنار آن مشروبفروشی هم ایجاد میشود و باعث میشود این مکان را آلوده کنند. آنها هم کمک کردند، سرقفلی گاراژ را خریدیم و از ساختن سینما جلوگیری کردیم. از آقای لرزاده مهندس و مجری طرح مسجد اعظم قم، دعوت کردیم، نقشهای شبیه مسجد اعظم برای آن طراحی کرد.
علاوه بر آن، مسجد حضرت امام صادق(ع) در خیابان منوچهری دورود و مسجدی دیگری هم در حاشیه شهر ساختیم. در روستاهای فاقد مسجد هم برای ساخت مساجد، سیمان رایگان و کمکهای دیگر ارائه میدادیم. زمانی که کمبود سیمان بود و به راحتی گیر نمیآمد، فرد متدینی از هیأت مدیره شرکت، مجوز گرفت به تناسب بودجه، به مساجدی که در روستاهای کشور ساخته میشود، مقداری سیمان رایگان داده شود. همین کار برای متدینین تشویقی بود تا قدم جلو بگذارند و الحمدلله مساجد زیادی ساخته شد.
*کمکهایی از جنس زغال و نان
مردم دورود از طبقات محروم بودند، با ساختهشدن کارخانه سیمان، وضع اقتصادی مردم بهتر شد، ولی بیشتر آنان از نظر مالی وضعشان بد بود. لذا صندوق کمک به مستمندان ایجاد کردیم. مهندسین، کارمندان و مسئولان کارخانه داوطلبانه ماهیانه مبالغی به صندوق واریز میکردند و لیست آن در دفتر منظمی یادداشت میشد، در فصل زمستان که هوا خیلی سرد میشد و گاهی درجه هوا به بیست درجه زیر صفر میرسید، متناسب با شرایط آنروز کمکهایی مثل زغال و نان و… به خانوادههای محروم اهدا میشد. در غیر فصل زمستان هم کمکهایی مثل لوازمالتحریر، وسایل کمک درسی و نیز کتابهای مذهبی به مدارس ارائه میشد.
*طرح تابستانی برای بچهها
کار دیگر تشکیل کلاسهای تابستانی برای بچهها بود. مدرسهای۶ کلاسه، در کنار مسجد داشتیم. اول تابستان نامنویسی میکردیم. دانشآموزان در کلاسهای تابستانی شرکت میکردند. طلبههای دیگر هم به کمک میآمدند و تدریس میکردند و نماز جماعت میخواندند. برنامههای متنوعی بود، از نقاط دیگر برای بازدید از دفتر مذهب میآمدند. این اقدامات برایشان جالب بود. با این کار اوقات فراغت جوانان در تابستان، به بهترین وجه پر میشد.
*جلوگیری ساواک از نشر یک روایت
در آن دوران، اداره مجالس عزاداری ائمه اطهار(ع) و برگزاری مراسم ماه مبارک رمضان، اثرات بسیار سازندهای داشت. آن روزها ارتباطات مثل امروز نبود. رادیو تلویزیون هم فراگیر نبود. چاره نداشتیم جز اینکه حداقل کاری که آن روز میسر بود، انجام دهیم. چون همیشه در چنگ ساواک بودیم و برای هر جزوه یا کتابی که منتشر میشد، مشکلات زیادی به وجود میآمد. یک روز در چاپخانه «آیهالله مکارمشیرازی» که در زیرزمین مدرسه بود، کتاب جیبی درباره حضرت ولیعصر(عج) زیر چاپ بود، ناگهان مأمورین ساواک ریختند و مانع چاپ شدند، پرسیدم اشکال کتاب چیست؟ گفتند؛ فلان روایتی که شما نقل کردید، با شاه تطبیق دارد، باید این کلمات را از روایات حذف کنید. گفتیم ما که نمیتوانیم روایت را تغییر دهیم؟ گفتند: به هر حال این جوری است! گفتیم ما کاری که میتوانیم بکنیم این است که روایت را ترجمه نکنیم.
متن روایت را نقل کنیم و خوانندگان ترجمه را خودشان از اهل علم بپرسند. به این ترتیب ترجمه روایات که مربوط به آخرالزمان بود و به گونهای به دستگاه و نظام، بر میخورد برداشته شد. به خاطر ارتباط با عموم مردم و منبرهایی که میرفتیم، برای ساواک قابل تحمل نبودم؛ بنابراین مدتی میهمان ساواک خرمآباد بودم، چون دورود زیر نظر خرمآباد و بروجرود بود، مدیرکلشان خرمآباد و رئیسشان در بروجرد ساکن بود. مرتب زیرنظر بودیم، نمیگذاشتند قدم از قدم برداریم، سعی میکردیم در مسیری حرکت کنیم که منجر به بستن تشکیلات نشود، یعنی حداقل کار، بهتر از کار نکردن بود. بستن آنجا برای آنها کاری نداشت. دستور میدادند به رئیس کارخانه، او هم همه را تعطیل میکرد و با این کار، تلاش مختصری هم که وجود داشت، از بین میرفت.
*صوفیهای دورود
رئیس دادگاه دورود صوفی بود. او از شیخشان دعوت کرده بود که برای جذب نیروی جدید به تصوف، به دورود بیاید. شنیدم، شیخ آمده و درخواست ملاقات کرده؛ گفتم بعد از نماز مغرب و عشا، همدیگر را ملاقات میکنیم. به اتفاق مرحوم مشرف نماینده آیهاللهالعظمی بروجردی به آنجا رفتم، دیدم همه کسانیکه گرایش به تصوف دارند را دعوت کردهاند. او هم تخته پوستی انداخته و روی آن نشسته بود. روبروی او نشستم، اتفاقاً رئیس شهربانی هم جریان را شنیده بود. او نیز با چند مأمور آنجا آمده بود که یک وقت درگیری پیش نیاید و چقدر خوب هم شد که پیشبینی او درست از آب درآمد. به شیخ صوفی گفتم: سؤال اول ما این است، آیا شما شهرهای دیگری مثل قم، بروجرد و خرمآباد را صوفی کردید یا اول این افتخار را به ما دادید؟ مقداری حرف زد ولی جواب سؤال مرا نداد. گفتم سؤال من بیجواب ماند! سؤال دوم این است، آیا شما غیر از قرآن و مسجد، کتاب دیگری ارائه میدهید یا همان اسلام و مکتب اهلبیت(ع) است؟ اگر همان است، چرا مقابل مسجد خانقاه درست کردید؟ چرا مقابل قرآن مثنوی میخوانید؟ مقداری حرف زد، ولی باز سؤال ما بیجواب ماند. دیدم بحث فایده ندارد؛ گفتم شما اول بروید قم با آیهاللهالعظمی بروجردی صحبت کنید، بعد در بروجرد با آیهالله شیخ علیمحمد نجفی که مورد قبول همه است بحث کنید، اگر آنها قبول کنند، مردم به پیروی از آنها، میپذیرند. شما چرا همه را رها کرده و یک شهر کوچک را برای ارشاد انتخاب کردهاید؟ در این جلسه مردم فهمیدند، اینها تو خالیاند، من هم گفتم، ادامه برنامه در منابر…
*سخنرانی در مجلس ختم یک بهایی!
نراق از مراکز مهم بهاییها بود. روزی مرحوم آیهالله بهاءالدینی، کسی را نزد من فرستاده و گفته بودند که شما سفری به نراق بروید. حسبالامر ایشان به نراق رفتم؛ مجلس عزایی برپا بود، صاحب مجلس یکی از مدیران ارشد سازمان برنامه بود که مجلس ایشان در مسجد جامع نراق برگزار میشد. شنیدم قرار است برای یک بهایی، مجلس فاتحه بگیرند. دیدم نمیشود بیتفاوت بود و باید کاری کرد، نمیدانستم آن بهایی چه کسی بوده یا بستگانش چه کسانیاند و چه نقشی در آنجا دارند؟ و… . تصمیم گرفتم در مجلس بعداز ظهر، اعتراض و انتقاد خود را بگویم. بهاییها در نراق خیلی فعال بودند. فکر کردم، من که اینجا کسی را نمیشناسم و کسی را هم ندارم، ممکن است عوارض داشته باشد، به عواقب سخنانم فکر کردم. گفتم، ممکن است وسط منبر سروصدا بکنند و منبر را به هم بزنند! خوب بههم بزنند! ممکن است من را از منبر بکشند پایین! خوب بکشند!، اصلاً ممکن است مرا از شهر بیرون کنند، خوب بیرون کنند، بر میگردم قم و میشوم مثل اول، ولی میدانستم روی منبر که هستم آنقدر بر مجلس مسلط هستم که کسی جرأت نکند مجلس را به هم بزند، رفتم منبر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 