پاورپوینت کامل عرفان‌های نوظهور؛ معنای پوچ (۲) ۶۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عرفان‌های نوظهور؛ معنای پوچ (۲) ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفان‌های نوظهور؛ معنای پوچ (۲) ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفان‌های نوظهور؛ معنای پوچ (۲) ۶۰ اسلاید در PowerPoint :

تعالیم تفکر نوین در اندیشه دونالد والش

اشاره

در نوشتار پیشین، با برخی از آموزه های «نیل دونالد والش» به عنوان یکی از مدعیان معنویت عصر جدید آشنا شدید. اهمیت بررسی اندیشه های والش، زمانی روشن می شود که بدانیم وی آموزه های خود را در یک نظام گسترده و شبکه جهانی به نام «تفکر نوین» معرفی می کند. جریانی که می توان گفت امروزه با رویکرد تغییر باورهای بنیادین دینی و جایگزین کردن باورهای جدید مبتنی بر مکاتب الحادی، تهدیدی جدی برای معنویت و دینداری جامعه دینی است. دونالد والش، مأموریت خود را در این جنبش، تغییر دیدگاه مردم درباره خدا و ارائه تعریف نوین از خدا بیان می کند؛ به همین دلیل با بررسی دیدگاه والش در مورد بنیادی ترین باور تعالیم نوین، یعنی باور به خدا می توان به ماهیت بزرگ ترین شبه جنبش معنوی نوپدید در عصر جدید، پی برد. در شماره گذشته، با دیدگاه والش در مورد نفی باورهای دینی آشنا شدیم. در ادامه مطالب گذشته، به بررسی ماهیت این خدای جدید از دیدگاه والش بپردازیم.

الهیات کابالیستی، دوگانگی ربانی

با نیم نگاهی به آموزه های تفکر نوین و پیشینه دینی رهبران این جنبش می توان گفت شالوده فکری تفکر نوین، برخاسته از عرفان کابالا است؛ از این رو والش، الهیات کابالیستی را با عنوان «دوگانگی ربانی»[۱] مطرح می کند:

خدا، مرکّب از هستی و نیستی، نور و تاریکی می باشد. من فقط با تجربه کردن آنچه نیستم، می توانم آنچه هستم را تجربه کنم؛ با وجود این، من آنچه نیستم، هستم. پس تو یک پدیده دوحالتی ربانی را درمی یابی و من همانی هستم که هستم.[۲]

در مبانی کابالیستی، این سخن، به عنوان یکی از بنیادی ترین باورها مطرح است؛ بدین صورت که کابالا، علت اصلی ورود شر به این جهان را خود خدا یا به عبارتی تجلیات جداشده از او، و شر را بخشی از ساختار خدایی می داند.[۳]

دونالد والش، الهیات پیچیده کابالیستی را با ادبیاتی شاعرانه بیان می کند؛ به گونه ای که فرصت تعقل و تأمل را از صاحبان خرد می گیرد، تا خدای وهمی را بدون هیچ برهان روشنی نسبت به ساحت متعالی خداوند بپذیرند.

من نور و تاریکی هستم که آفریننده نور است. من بدی ای هستم که خوبی می آفریند. من همه این ها هستم. و مجموعه ای از همه چیز و من نمی توانم جزیی از خودم را بدون تجربه کل وجودم تجربه کنم. تو از من، خوبی می سازی، نه بدی. تو با نفی نیمی از من، در واقع نیمی از خود را نفی می کنی و با این کار، به گوهر ذات خود پی نمی بری.[۴] دو حالت بودن خدا، یعنی من آنچه نیستم، هستم.[۵]

والش، شناخت گوهر ذات آدمی را در گرو اثبات بدی و تاریکی برای خدا می داند؛ زیرا او می کوشد انسان را با همه پلیدی ها و هوس ها و شرارت هایش، مقدس و نیکو ببیند و الهی تصور کند. نگرش معنوی والش، مبتنی بر پاکی جان و روشنایی دل آدمی نیست، و تهذیب نفس در آن جایی ندارد؛ بنابراین اگر انسان خود را به سمت الهی شدن و پاکی و نور پیش نبرد، ناگزیر برای داشتن تصوری از انسان الهی، باید خدا را با شرارت ها و هوس ها و خطاهای خود، بیامیزد و چهره ای تاریک و روشن برای او تصور کند. به این ترتیب انسانی که به تعالی و شکوفایی و رشد و روشنایی تمایل ندارد، در خیال خود، خدا را پایین می آورد و با تاریکی و پلیدی، همنشین می سازد.

الهیات اومانیستی

وقتی سخن از عرفان و معنویت به میان می آید، نخستین مفهومی که شاید جلوه گر شود، مفهوم خدا و ارتباط با جلوه های اوست؛ ولی در معنویت های نوپدیدی همچون تفکر نوین، رویکرد کاملاً تغییر می کند و معنویت خدامحور، به معنویت انسان محور تبدیل می شود. جنبش تفکر نوین که در بستر تمدن سکولار رویش و گسترش داشته، با تأسی از اندیشه های تمدن غربی، اومانیسم را محور معنویت خویش قرار داده است.

دونالد والش، برای القای باور اومانیستی در گام نخست، قدرت خدایی را فروکاهش می کند، سپس قدرت انسانی را همسان قدرت الهی قرار می دهد.

خدا: از نظر ذات، ما شبیه یکدیگر هستیم، با توانایی ها و خصوصیاتی ویژه؛ از جمله برخورداری از قدرت خلقت.[۶]

والش، قدرت خلاقیت خدادادی را همسان با قدرت خلقت الهی قرار می دهد؛ در حالی که خلاقیت آدمی که ناتوان از خلق پشه ای است، در برابر قدرت خالقیت الهی، قیاسی است که زاییده توهمات اومانیسم است. البته انسان در اثر نزدیکی به خدا، می تواند متصف به صفات الهی شود؛ اما چنین انسان والایی، بسیار فرق دارد با کسی که مستقلاً ادعای صفات الهی داشته باشد.

دونالد والش، از زبان رهبر معنوی تفکر نوین، خانم باربارا مارکس هابرد، الهیات عصر جدید را الهیات اومانیستی معرفی می کند؛ عصری که بشر به باور خودخدایی می رسد. عاملی که این اعتماد به نفس بالا را برای بشریت عصر جدید ایجاد کرده، رشد فناوری های ظاهری است. اگر مدرنیته، مرگ خدا را بر اساس یافته های علمی مطرح می کرد، تفکر نوین نیز تولد خدای انسان انگارِ جدید را مطرح می کند.

والش با تمثیل «کودکستان خدایان» در عصرجدید، رهبران تفکر نوین را مربیان این کودکستان معرفی می کند. باربارا مارکس هابرد، دیپاک چوپرا و خود والش، کسانی هستند که تربیت «انسان خدایان» را به عهده دارند.

الهیات تکاملی

دونالد والش با ارائه تفسیرهای عرفانی جدید از مکاتب الحادی، توانسته الهیاتی هم سو با تمدن دنیاگرای غرب ارائه دهد. انحصار مدرنیته در علوم تجربی همراه با کنارگذاشتن ابزارهای معرفت شناختی وحیانی، باعث پیدایش تئوری های جدیدی شد که یقینی ترین باورها به خدا و انسان را به چالش کشید. تئوری تکامل که از جانب داروین مطرح شد، الحادی ترین باور در یافته های زیست شناسی بود. مدرنیته با نهادینه کردن این تئوری، توانسته بود خالق هستی را نادیده بگیرد؛ ولی پس از مدرنیته، مردم با احساس نیاز شدید به خدا، در صدد بازیافت اعتقاد خویش برآمدند.

باور به خدا، لازمه اش انکار تئوری تکامل خواهد بود؛ ولی تمدن غرب به این سادگی نمی خواست پایه هایی را ویران کند که تمدن مدرنیته بر آن استوار بود. مدرنیته برای اثبات این ایده ها، به مبارزه با میراث هزاران ساله انبیا رفت، تا بتواند ساختار پوشالین خود را بر آن بسازد؛ از این رو عده ای درصدد برآمدند با آشتی دادن میان خداباوری و الحاد تکاملی، الهیات جدیدی را بنا نهند؛ بدین صورت که خدا نیز وارد چرخه تکاملی داروینیستی می شود.

در این نوع بینش، از خدای ازلی خبری نیست و خدا، در فرایندی تکاملی تعریف می شود. خدایی که در حال صیرورت و تکامل، صورت خدایی خویش را شکل می دهد. وصف ازلی بودن خدا بر این اساس، بی مفهوم خواهد بود. همچنین آغاز آفرینش، نه از اراده الهی، بلکه همان تفکر ماده گراها (انفجار نخستین) در این جنبش، پذیرفته می شود. انفجار بزرگ (big bang) و تئوری خرافه داروین، اگر روزی یکی از مؤلفه های بنیادین ماده گرایی به شمار می رفت، امروزه تفکر بنیادین جنبش های معنوی نوپدید است.

دونالد والش، همچون کسی که در حال نوشتن کتاب مقدس است، می کوشد این تفکرات الحادی را با زبانی شاعرانه و عرفانی، گفتمان سازی کند.

آیا زندگی و خدا، یکی هستند یا خیر؟ من می گویم که یکی هستند؛ دلیل نخستین، خودِ زندگی است که به صورت عینی متجلی شده است. زندگی است که شکل می گیرد. هیچ کس نمی تواند با این گفته مخالفت ورزد. چنانچه روندی را مشاهده می کنی، روند شکل گیری زندگی است، تمامی شما، خدای در حال شکل گیری هستید.[۷]

دیدگاه والش درباره تکاملی بودن خدا، ایده ای بدیع و منحصر در اندیشه وی نیست؛ بلکه والش با نشخوار تفکرات پوسیده فلاسفه ای چون هگل و وایتهد، کوشیده تفسیری متفاوت از هستی شناسی و معنویت ارائه دهد؛ از این رو خدا در دیدگاه والش، در حد یک سلول بنیادی است که سلول های عالم، تکثریافته اوست فروکاهش می شود.

منظور من از خدا، آن منشأ هوش برتر و مظهر انرژی نابی است که ما آن را خود زندگی می نامیم. به عظیم ترین تجلی سیستمی اشاره می کنم که از طریق فرایندی که به آن قدرت وجود و گسترش می دهد، خود را در اشکال کوچک و کوچک تر تکرار می کند. درباره بزرگ ترین سلول بنیادی تفکیک ناپذیر صحبت می کنم که همه اشکال زندگی از آن سرچشمه می گیرند. در واقع طبق شناخت و تجربه من، کلمات «خدا» و «زندگی» مترادفند و مقدار ثابت این معادله، تکامل است.[۸]

بر اساس نظریه والش، هستی، پیش از آنکه معلول و مخلوق خدا باشد، جزیی از وی به شمار می آید. دونالد والش در تبیین الهیات تکاملی، تکامل ماده و انرژی را به عنوان فرایند خدا مطرح می کند:

خداوند، انرژی است؛ انرژی خالص و خام که تو، حیات می نامی. با این آگاهی، ما به حقیقتی تازه می رسیم. خداوند یک فرایند است. من فرایندی هستم که توسط آن آفرینش خلق شده است.[۹]

نگاه انتگرال به علم و معنویت که در پی جمع میان این دو است در جنبش تفکر نوین، باعث شده بحث های غیردقیق علمی با بنیادی ترین مباحث هستی شناسی همراه شود؛ از این رو مستحکم ترین باورهای دینی در کنار علوم خطاپذیر تجربی، متزلزل شده، رویکردی فروکاهشی می یابد. دونالد والش، با پیش کشیدن مباحث فیزیک کوانتوم در مباحث اعتقادی، تفسیرهایی فیزیکال از امور متافیزیکی ارائه می دهد.

تعبیر انرژی نسبت به خدا، امری نیست که بتوان ساده انگارانه از کنارش عبور کرد یا پنداشت که در مقام عبارت پردازی، این نوع تعابیر، رایج است. تطبیق دادن انرژی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.