پاورپوینت کامل حق و تکلیف با دو سنجه عقلانیت و عدالت در سپهر اندیشه سیاسی امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حق و تکلیف با دو سنجه عقلانیت و عدالت در سپهر اندیشه سیاسی امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حق و تکلیف با دو سنجه عقلانیت و عدالت در سپهر اندیشه سیاسی امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حق و تکلیف با دو سنجه عقلانیت و عدالت در سپهر اندیشه سیاسی امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۱
طرح بحث
این بررسی ، جستار و کوششی است در خوانش تحلیلی حق و تکلیف که از زمرهمفاهیم پایه در سپهر اندیشه سیاسیِ (دین ورزانه و نیز غیر دینی) هستند .
سمتگیری سخن در این مجال نقد و سنجش این دو مفهوم در قلمرو حکومت دینیاست تا باز خورد و بازتاب قرائتهای متفاوت از این مفاهیم را در سازوکار و اندازهها وتناسب ساخت قدرت و دولت و بافت مردم در پدیدارهای اجتماعی معطوف به حاکمیتدینی با رویکردی آسیبشناسانه کاویده باشد .
سئوال اصلی پژوهش
آیا در اندیشه سیاسی امام علی علیهالسلام حق طبیعی به مثابه یک حق پیش از دینیبرای انسان پذیرفته شده است ؟
سئوال فرعی پژوهش
آیا آن دسته از احکام حکومتی که در حکومت دینی منافی حقوق طبیعی – عقلانیمیباشد ، الزامآور است ؟
در این پژوهش سعی شده است تا به فهم و معرفت پارادایم و طرح حکومتی دراندیشه سیاسی امام علی علیهالسلام عطف به حق و تکلیف نزدیک و در مقایسه با سازههایذهنی – فرهنگی و آموزشهای دینی – حکومتی نشر یافته پیرامون حق و تکلیف درحوزههای اجتماعی – سیاسی جمهوری اسلامی در گرتهبرداری و انطباقش با تجربه ودیدگاه امام علی علیهالسلام در اداره جامعه و امر حکومت ، موقعیت نظام ما با آموزهها ورفتارهای امام علی علیهالسلام در حوزه قدرت و دولت و مردم را بازبینی و بازخوانی کرده باشد .
فرضیه پژوهش
فرضیه این گفتار ، که با استناد به آموزههای امام علی در قلمرو اندیشه سیاسی درمطالعهای تطبیقی با تجربه حکومت دینی در ایران در دو دهه اخیر مطرح میشود ، آناست که میان این دو مفهوم که از زیر ساختیترین انگارهها و آموزههای اندیشهسیاسیاند و نوع برداشت ویژه از آن به مثابه محتوا ، با شکل ، مکانیسم و سازوکارحکومت و قدرت همبستگی معنیداری مشهود است به گونهای که در برخی از تعبیرات وقرائتها از حق و تکلیف ، حکومت دینی با حفظ پوسته ، قشر و ظواهر دینی به پدیداریغیر دینی و حتی ضددینی استحاله مییابد .
اهمیت موضوع
ضرورت طرح این بحث از آنجا است که از یک سوی هیچ جریانی در حوزه قدرتمنطقا نمیتواند طرحی منسجم و نظام یافته برای حکومت داشته باشد جز آن که در گامنخست مواضع خود را در حوزههای قدرت از زاویه حق و تکلیف تئوریزه و سازمانی- عملیاتی کرده باشد و از دیگر سوی به ویژه در یک حکومت دینی شیعی جریاناتسیاسی گاه کاملاً متقابل و متضاد ، هر یک بن مایههای فکری خویش را به اندیشه وعمل سیاسی امام علی علیهالسلام منتسب و مستند میسازند .
میتوان گفت خاستگاه ، مدخل و سطح نخستین ، مباحث دیگری چون مشروعیت وحدود نفوذ قدرت حاکم و دولت در حوزه فلسفه سیاسی بحث حق و تکلیف در قلمرواندیشه سیاسی و نیز تشکیک در درستی و اعتبار تفسیر یک جریان فکری دینی خاص ازحق و تکلیف به مثابه تشکیک در اصل دینی بودن آن اندیشه و عملیاتی است که بر آنمترتب میگردد .
تحلیل مفهومی حق و تکلیف
نخست میبایست دو واژه حق و تکلیف را تحلیل مفهومی کرد و روشن ساخت که درحوزه اندیشه سیاسی کدام معنا مقصود و منظور شده است .
حق از واژههای سهل و ممتنع است که مراجعه به موارد استفاده آن در قرآن وروایات از یک سو و متون فلسفی ، کلامی ، اخلاقی و فقهی از سوی دیگر و نیز در علمحقوق ، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست نشان میدهد که حق معانی و اصطلاحاتمختلفی دارد . تمییز این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای رهایی از غلطِمعنا و اشتراک لفظی ضروری است .
حق به پنج معنی و اصطلاح مختلف به کار رفته است :
اول : حق به معنی موجود ، ثابت و صادق ، نقیض باطل (اصطلاح قرآنی ، فلسفی وکلامی) .
دوم : حقاللّه مرادف حکماللّه به معنی تکلیف الهی و وظیفه اخلاقی انسان اعم ازالزامی و غیر الزامی (اصطلاح روایی) .
سوم : حقاللّه در مقابل حقالناس ، اصطلاح حقوق جزایی اسلام در ابواب فقهیقضاء ، شهادت و حدود . . .
چهارم : حق در مقابل حکم ، اصطلاح خاص فقهی در ابواب معاملات با سه ویژگیقابلیت اسقاط انتقال و توریث .
پنجم : حق در مقابل تکلیف ، اصطلاح رایج در علوم انسانی و حقوق بشر ، آنچه ازلوازم انسانیت انسان است و زیرپا گذاشتن آنها جرم محسوب میشود و رعایت آنهاحداقل شرایط یک زندگی سالم اجتماعی است .(۲۲۳)
مفهوم حق مورد بحث در این گفتار به معنی اخیر یعنی حق در مقابل تکلیف است کهاز واژگان و مفاهیم رایج در علوم انسانی و به ویژه جوامع جدید است . سابقه حق بدینمعنا در متون و منابع دینی و نیز در ادبیات و اندیشه و فرهنگ مردمان دینورز ومسلمان و نیز چیستی ، چگونگی و اثرات کیفی آن در تحولات حوزه امور دینی نسبت بهقدرت ، سیاست و جامعه محل بحث و بررسی این نوشتار است . در قلمرو سیاست هرگاهاز حق سخن میرود اصولاً دوگونه حق یا قانون طبیعی و در مقابل حق یا قانون قراردادیمطرح است که خاستگاه قوانین وضعی با قراردادی را در قانون طبیعی و تاریخ آن بایدجُست و کاوید .
پیشینه بحث
قانون طبیعی در روند تاریخ
همواره گفته شده است که بالاترین وظیفه قانونگذار تربیت افراد و تأسیس جامعهایمطلوب است . چنین جامعهای به عقیده عدهای جامعه مدنی است . جامعهای که درقانونگذاری تابع ضوابطی بالاتر از مقصود و هدف خاص هر قانون باشد و در نتیجهاحترام به حقوق افراد ، فاصله و فضایی بین زندگی کاملاً خصوصی و حیطه اقتدار دولتبه وجود آید که مردم در آن فارغ از دغدغههای فردی و بدون ترس از دولت ، به حیاتاجتماعی و مدنی خویش تحقق بخشند .
«فلاسفه حقوق از قدیمیترین ایام همواره درصدد یافتن هنجارها یا معیارهاییدگرگونیناپذیر بودهاند که با تغییر زمان و مکان شرایط اجتماعی تغییر نپذیرد . پیدااست که محکمترین شالوده برای پیریزی چنین معیارهایی واقعیتهایی است کههمه جا و همه وقت بتوان به آن برخورد . چون اوضاع و احوال بیرونی پیوسته در تغییراست و شیوه زندگی جوامع برحسب زمان و مکان و تحولات تاریخی تغییر میکند ازقرنها پیش این فکر پدید آمد که شالوده استوار و دگرگونی ناپذیری که گفتیم باید دردرون آدمی یا به عبارت دیگر در طبیعت یا فطرت وی جستوجو شود . حاصل این تلاشو جستوجو ، مفهوم قانون طبیعی بوده است .»(۲۲۴)
«مفهوم حقوق طبیعی و قانون طبیعی در واقع رکن رکین اندیشه حقوق جهان معاصراست و حتی در مواقعی که حقوقدانان این مفهوم را رد کردهاند باز مجبور بودهاند موضعخود را نفیا و اثباتا در مقابل آن تعیین کنند .»(۲۲۵)
«آنچه در نتیجه تجربه قرون ، بالاخره به فلاسفه حقوق آشکار شد ، رابطه ذاتی قوانینبا قدرت سیاسی و نهایتا آزادی بود . دیدند که هدف جامعهشناسی ممکن است توصیفو تشریح واقعیت باشد اما علم سیاست با حقیقت سر و کار دارد و حقیقتی که میجویدآزادی سیاسی است . یکی از جالبترین کارهایی که در فلسفه حقوق و فلسفه سیاسی درقرن حاضر صورت گرفته ، تبدیل قانون طبیعی و قوانین موضوعه دولت برای اجتناب ازاشکالات ناشی از نظریه حقوق طبیعی است . حقوق طبیعی تنها به شرطی در صحنهواقعیات سیاسی از اعتبار برخوردار است که به قالب نهادها درآمده باشد .»(۲۲۶)
حقوق قراردادی و نظریه قرارداد اجتماعی
«بنا به نظریه قرارداد اجتماعی ، دولت محصول کوشش سنجیده انسانی است و اقتدارخود را از رضایت مردمی میگیرد که در زمانهای دور تاریخی از راه قرارداد اجتماعیخود را به صورت هیأتی سیاسی سازمان دادند . درباره شرایط این قرارداد هر یک ازمتفکران نظر متفاوتی دارند . به گمان برخی این قرارداد تنها ایجادگر نهاد جامعه مدنیبود . عدهای عقیده دارند که طرفهای این قرارداد اجتماعی فقط افرادی بودند که دروضع طبیعی زندگی میکردند . دیگران معتقدند طرفهای آن از یک سو مردم و از سویدیگر فرمانروا بودند . اختلاف نظر دیگر این است که در حالی که برخی آن را یک واقعیتتاریخی میدانند دیگران آن را یک افسانه تلقی میکنند . اختلاف دیگر به کاربردهای آنتوسط ارائهدهندگان این نظریه مربوط است . هابز نظریه قرارداد اجتماعی را برای توجیهاستبدادی ، لاک آن را برای پیشتیبانی از حکومت مبتنی بر قانون اساسی و روسو برایحمایت از دکترین حاکمیت عمومی به کار بردند .»(۲۲۷)
«به طور کلی در یک جامعه پیشرفته و متمدن باید میان سه نوع حقوق ، فرقبگذاریم . اول حقوق شخصی . دوم حقوق اجتماعی . سوم حقوق سیاسی . مجموع حقوقشخصی و اجتماعی را معمولاً حقوق مدنی میگویند . حقوق سیاسی منبعث از ساختارسیاسی هر دولت است . شرط قبلی حقوق سیاسی وجود حقوق شخصی و اجتماعیاست .
بدون آزادی فردی و بدون آزادی اجتماعی سخن گفتن از حق رأی برای شکل دادنبه اراده ملی بیمعنا است . سلب یا دخل تصرف در حقوق مدنی ضرورتا به معنای دخل وتصرف در حقوق سیاسی است .»
صاحبنظران غالبا بین حقوق بشر و حقوق مدنی تمایز میگذارند و میگویند حقوقبشر به ذات و فطرت آدمی از حیث انسان بودن تعلق میگیرد ، و هیچ کس خودی وبیگانه نیست ، که از آن محروم باشد یا بتواند محروم شود .»(۲۲۸)
حقوقی مانند حق حیات ، حق آزادی ، حق برابری ، حق عدالت ، حق آزادی فکر ،حق آزادی دینی و . . . برای انسان از آن حیث که انسان است مطرح است . فارغ از هرگونهحیثیت خارجی و عارضی دیگر چون دین ، مذهب ، سیاست ، زبان ، نژاد ، ملّیت ، جنس ورنگ .
این حقوق را نه کسی به او داده و نه کسی میتواند از او بگیرد . این حق بر کسینیست ، حق بر چیز است . حق بر حیات است . بر آزادی ، بر برابری . . .»(۲۲۹)
اکنون پرسش اساسی پیش روی آن است که حق و تکلیف در زبان دینی به طور عام واسلام به طور ویژه و خاص ، چه نسبتی با حق و تکلیف در ادبیات حقوقی – سیاسی- اجتماعی انسان خود انگیخته تکیه زده بر عقلانیت خود بنیاد خود برانداز غربی دارد .در این که آیا میتوان دین را مساوی تکلیف دانست به نحوی که به حقوق اساسیرسمیت یافته انسان اعم از حقوق طبیعی و یا قراردادی در دین نیازی نباشد ؟ از سویدیگر آیا میتوان دین را بدون فقه تعریف و عرضه کرد . آیا تکلیف و فقه از عرضیات دیناست و یا از ذاتیات ؟ سه دیدگاه در اینباره قابل طرح است :
دیدگاه نخست : (پاسخ اندیشه سنتی دینی – دین تکلیف مدار است) «در این دیدگاهخارج از دین چیزی که به درد سعادت انسان بخورد یافت نمیشود . و در واقع تکالیفدینی ادای حق الهی است . خداوند برای بهتر کردن زندگی بشر و رعایت حقوقی کهآدمیان بر یکدیگر دارند تکالیفی را وضع کرده است . در تعالیم دینی (فقه و شریعت)رعایت تکالیف به رعایت حقوق انسانها منجر خواهد شد . در این دیدگاه برای این کهحقوق انسانی تأمین شود یک راه بیشتر نیست و آن عمل کردن به تکالیف الهی است .
خارج از دین ؛ حق انسانی قابل درک نیست . تنها طریق به رسمیت شناختن حقوقانسانی عبور کردن از مجرای دین است . در این دیدگاه حق از تکالیف انتزاع میشود .برای شناخت حقوق انسانی باید به تکالیف دینی مراجعه کرد . از لوازم این دیدگاه ایناست که فقه و شریعت ارزش وافری دارد .
در این دیدگاه اخلاق دینی مشاهده میشود اما آنچه که بیشتر مورد تأکید استشریعت و فقه دینی است و دینداری با پذیرش عمل فقهی است . فقها گرانقدرترینعالمان دین محسوب میشوند و انکار احکام فقهی بیشترین عامل خروج از دین تلقیمیشود .(۲۳۰)
دیدگاه دوم : در این دیدگاه انسان ، محور و مدار است . حق آن چیزی است که انسانآن را حق بداند . خارج از میل و رضایت و خواست انسانها هیچ امر ثابتی نیست . افراطبعضی از ارباب کلیسا باعث شد که بر این مسأله پافشاری شود که خارج از رضایت و ارادهعمومی هیچ منبع ماورای انسان وجود ندارد .
این نحوه تلقی از انسان – انسانمداری – وقتی به مسأله دین رسید تلقی تازهای ازدین ارائه کرد که دین باید انسانی باشد و بحث حق و تکلیف به گونهای دیگر مطرح ومعنا شود . حق انسانی به معنای حق وضعی و جعلی انسانها محور و مدار همه چیزاست و همه تکلیفها بر مبنای حق انسانی تعریف میشود .
در این دیدگاه که پروژه عقلانیت در آن گسترده میشود انسان برای دین تکلیفتعیین میکند و هیچ کس بیرون از عقل انسانی یا عقل جمعی انسانی حق امر و نهیندارد .
در این دیدگاه احکام ثابتی باقی نمیماند چرا که همه احکام و تکالیف دایر بر مداررضایت و اراده انسان است . دین بیش از تجربه شخصی نخواهد بود . دین حاصلی نداردجز همین تجربه امر قدیمی .»(۲۳۱)
«ما در دورانی زندگی میکنیم که انسانها بیش از آن که طالب فهم و تشخیصتکالیف خود باشند ، طالب درک و کشف حقوق خود هستند . انسان گذشته یا ماقبلمدرن را میتوان انسان مکلّف نامید و در مقابل انسان جدید را انسان مُحق . زبان دین(به خصوص دین اسلام) آن چنان که در قرآن یا روایات متجلی شده است بیش از آن کهزبان حق باشد زبان تکلیف است ، یعنی در این متون از موضع یک ولی صاحب امتیاز واقتدار به آدمیان امر و نهی میشود و همواره مؤمنان و پیروان به تکلیف خود توجه دادهمیشوند . لسان شرع لسان تکلیف است در متون دینی ، البته از حقوق آدمیان هم سخنرفته است اما این قبیل موارد بسیار اندکاند و اغلب مشتق از تکالیفاند ، یعنی نسبت بهتکالیف وجود ثانوی و اشتقاقی دارند . در بسیاری از موارد هم کلمه حق اصلاً برای افادهمعنای تکلیف به کار رفته است . مثلاً رساله حقوق منسوب به امام سجاد علیهالسلام . و اصلاً بنابه تعریف فقها ، موضوع علم فقه ، فعل مکلف است . هیچگاه نگفتهاند علم فقه ، علم انسانمُحق است . در حالی که امروزه ما علمی تحت عنوان علم حقوق داریم . از تفاوت دورشته یعنی علم به تکالیف و علم به حقوق میتوان عمق تفاوت در بینش قدیم و جدید رادریافت .»(۲۳۲)
پیشتر گذشت که زبان دینی به ویژه اسلام زبان تکلیف است و آن ارزشها و حقوقنیز که در اسلام تصریح شده است از تکالیف استنباط گشته و فهیمده شدهاند و جنبهاشتقاقی و ثانوی دارند . «عملاً تعبیر این ارزشها به صورت حق و حقوق استنباطی استاز آنچه که در زبان فقاهت اسلامی به صورت تکلیف فقهی و اخلاقی متوجه افراد مکلفدر مقابل انسانهای دیگر میباشد . یعنی در متن اسلامی مسأله حق مطرح نیست ،مسأله تکلیف مطرح است . از این تکلیف ، ما این حقوق را امروز استنباط میکنیم .»(۲۳۳)
امیرالمؤمنین میفرماید : «فانهم صنفان امّا اخ لک فی الدّین و امّا نظیر لک فیالخلق» . نتیجه طبیعی این بیان عالی این است که حتی حقوق مخالفان نیز باید رعایتشود . مشکل عمده این است که این مضمون با معیارهای فقهی ما تا چه اندازه قابلجمع و اعمال میباشد ؟
پیدا است که چالش دو دانش فقه و حقوق با توجه به مبانی معرفتی جدا و نیز سیرتاریخی تکوینی در حیطههای بسیاری خود را نشان میدهد و تا نتوان در سطح تئوریکاین چالشها را در معرفت شناختی انسان و تاریخ بازشناسی و بازخوانی کرد آنچالشها در عرصه مدیریت زندگی انسان پارادوکسهایی میشوند که ما را دچاربینظمی ، چند زبانی و رفتارهای ناهمگن خواهند کرد .
دیدگاه سوم : تلقی سوم حاصل برخورد دینداران با دنیای جدید و نقد هر دو رویکرداست . در این دیدگاه ما دو منبع برای شناخت مسائل مختلف داریم : ۱ . منبع وحیانی۲ . منبع عقلانی .
«احکام دینی بر دو قسم است :
الف . احکام تأسیسی : احکامی که خود دین ابتدا به ساکن آورده است .
ب . احکام امضایی : که قبل از آمدن احکام دین وجود داشته و دینِ آمده آن امور رااحیانا با اصلاحاتی و تصرفاتی مورد تأیید قرار داده است . براین اساس احکام قطعیعقل یعنی احکامی که مبتنی بر امور بدیهی و برهان یا استدلال است از زمره امضائیاتدین محسوب میشود . این که حقوق صرفا از تکالیف انتزاع میشود حرف درستینیست . اگر ما به لحاظ عقلی اثبات کردیم که آزادی یک حق فطری و طبیعی انسان استحتما لازم نیست آیه و روایتی را به عنوان تأیید ذکر کنیم . همین که از طریق عقلی بهطور قطعی ثابت شد باید آن را به رسمیت شناخت .
عقل انسانی میتواند مسایلی را بدون رهنمود دین بفهمد . مشکل ما این است کهاین مسایل در حوزه مباحث اجتماعی گسترش پیدا نکرده و فقط در حوزه مباحث کلامیباقی مانده است ، مثلاً عدالت و آزادی از جمله این مباحث است که میتوانیم با مسألهحقوق فطری آن را حل بکنیم و هیچ لازم نیست آن را از تکالیف انتزاع کنیم و بعد بهتأویلات گاه نادرست در آیات و روایات دچار شویم .
در دیدگاه سوم ما حقوق فطری و طبیعی را به رسمیت میشناسیم و احکامی هم کهاز این حقوق طبیعی و فطری انتزاع میشود مستقلاً به وسیله عقل انسان قابل درکاست و حتی حقوق وضعی با اندیشه دینی ناسازگاری ندارد ، حتی سازگاری میتواندداشته باشد منتها باید محدوده آن را شناخت .»(۲۳۴)
جمعبندی سه دیدگاه و دیدگاه منتخب در پژوهش
در دیدگاه نخست ، حق طبیعی موضوعیت استقلالی نمییافت . آنچه اصل تلقیمیگشت ، تکالیف بودند و حقوق منتزع از تکالیفاند که به تبع و درپی تکالیف مطرحشده و در ضمن آنها پاس داشته میشوند .
در واقع در این دیدگاه ، حق طبیعی به معنای مصطلح مطرح نیست . چرا که دردیدگاه نخست با طرح انتزاع شدن حقوق انسانی به شکل درجه دو ، از وجه اعتبارتکالیف دینی ، پیشینی بودنِ این حقوق بر آموزههای حُکمی دینی منتفی و نفیمیشود . و پیدا است که حق طبیعی اصطلاحی مورد بحث ، حق طبیعی عقلانی پیش ازدینی است . یعنی حقوقی که نه تنها متوقف بر بیانات دینی نیستند بلکه مقدم بر آناند .و به انسان من حیث هو انسان راجعاند .
دیدگاه دوم چنان که در متن اشاره شد ویژه اندیشه غربی است و نمیتواند درگفتمان دینی از حق و تکلیف جاگیرد چرا که عقلانیت مطرح در دین ، خود را با دین وآموزههای دینی میسنجد و در صورت لزوم ، تنظیم و متناسب میکند ، به گونهای کهاین نحوه از عقلانیت دینی در رهیافتی عقلانی ، آموزههای وحیانیِ بیرون از اداراک حوزهعقلانی را میپذیرد .
در دیدگاه سوم که دیدگاه مختار و برگزیده این قلم و مقاله است ، حق طبیعی بهمثابه حق عقلانی – فطری و پیشینی پذیرفته میشود . چرا که حق طبیعی براساساداراک عقل مستقل ، موضوعیت استقلالی و پیش از دینی مییابد و عطف به همبستگیو نسبتی که این عقلانیت استقلالی بر روی یک پیوستار با آموزههای وحیانی مییابدتکالیف الهی صادره از سوی خداوندی که خالق انسان و فطرت و عقل و دین است برایتأمین حقوق انسانی ، براساس و متناسب با نظام تکوین و با توجه به نیازها و حقوقفطری انسان تشریع میشوند . تشریعی که فرع بر تکوین پیش از خود است و سازوکار ومکانیسمهای طبیعی نظام تکوین انسان را در تقدیر و زیر چتر خود گرفته و آن راتضمین ، بالنده و پویا میکند .
عقلانیت، عدالت و حق فطری انسان در دیدگاه سوم به بیان استاد مطهری قدسسره
در اینجا مجال نظرات استاد شهید قدسسره را در این خصوص به منزله تبیین دیدگاهسوم بررسی خواهم کرد . استاد مطهری این استفهام دقیق را طرح میکند که : «آیا مردمطبعا و با قطع نظر از این که شارع اسلام دستور بدهد و بیان کند حقوق واقعی دارند واسلام بیان کننده و توضیح دهنده حقوق واقعی آنها است و عدالت عبارت است از رعایتو حفظ حقوق واقعی مردم و یا این که در واقع و قطع نظر از دستورهای دین ، حقی وعدالتی فرض ندارد . حق و عدالت معلول دستاوردهای دین است . هر چه را که دین ،حق و عدالت قرار داد آن حق و عدالت است ؟»(۲۳۵)
در جای دیگر به بیان جایگاه حقوق در اسلام میپردازد : «حق در اسلام خیلی محترماست . حقوق مردم فوقالعاده احترام دارد .» خیانت در حقوق ، بالاخص حقوق عمومی ازنظر اسلام بالاترین خیانتها است . اگر اسلام به اصلاحات اجتماعی همت نمیگماشتامکان نداشت که از دستورهای اخلاقی خود نتیجه بگیرد ، اسلام منادی عدل و منادیحق و منادی آزادی و مساوات و الغاء امتیازات بود ، به این دلیل ، جهانی نو به وجودآورد ، لطمات و خساراتی هم که دید از ناحیه مسخ شدن و زیر و روشدن همین مسألهبود .»(۲۳۶)
«محترم شمردن حقوق و عدالت مهمترین عامل پیشرفت نهضت اسلامی بودهاست .»(۲۳۷)
«اصل عدل همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آوردهاست . شرع اسلام هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمیشود . علمایاسلام با تبیین و توضیح اصل عدل پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند ، گو این که در اثرپیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ، ادامه دهند . توجه بهحقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادی ،اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد و پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند . امامقدر چنین بود که آنها کار خود را ادامه دهند و پس از تقریبا هشت قرن دانشمندان وفیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند ، از یک سوفلسفههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد واجتماعات و ملتها را به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند .نهضتها و حرکتها و انقلابها به وجود آورند و چهره جهان را عوض کنند .»(۲۳۸)
«یکی از چیزهایی که رضایت عموم بدان بستگی دارد این است که حکومت با چهدیدی به توده مردم و به خودش نگاه میکند ؟ با این چشم که آنها برده و مملوک و خود ،مالک و صاحب اختیار است ؟ یا با این چشم که آنها صاحب حقاند و او خود تنها وکیل وامین و نماینده است ؟ اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی کهمشعر بر نفی حق حاکمیت آنها باشد ، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است .
اربابان کلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد بهخدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت حکومتهای استبدادی از طرف دیگربرقرار کردهاند . طبعا نوعی ارتباط مثبت میان دموکراسی و بیخدایی فرض شده . چنینفرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افرادمعینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی کنیم و یا خدا را نفی کنیم تا بتوانیم خودرا ذیحق بدانیم . از نظر روانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقبگرد مذهبی این استکه اولیاء مذهب میان مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کنند مخصوصا هنگامی کهآن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود . درست در مرحلهای که استبدادها و اختناقهادر اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آنمردم است ، کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکاء به افکار کلیسا این فکر عرضه شد کهمردم در زمینه حکومت ، فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق . همین کافی بود که تشنگانآزادی و دموکراسی را بر ضد کلیسا ، بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد . اینطرز تفکر هم در غرب و هم در شرق ، ریشهای بسیار قدیمی دارد .»(۲۳۹)
«اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود .عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات ، نه این است که آنچه دین گفتهعدل است ، بلکه آنچه عدل است دین میگوید . این معنی مقیاس بودن عدالت استبرای دین . پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین .مقدسی اقتضا میکند که بگوییم دین مقیاس عدالت است ، اما حقیقت اینطور نیست .
این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شده وشیعه و معتز ، عدلیّه شدند یعنی عدل را مقیاس دین شمردند ، نه دین را مقیاس عدل ،به همین دلیل عقل یکی از ادله شرعیه قرار گرفت .»(۲۴۰)
استاد مطهری درباره آزادی که اصلیترین حق طبیعی انسان و بستری است کهدینپژوهی و دینورزی جز در فرض آن محقق و میسر نمیگردد میگوید : «از نظر اسلام ،مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است .»(۲۴۱)
«آزادی ، عالیترین موهبت الهی و جوهر انسانیت است .»(۲۴۲)
«اسلام دین آزادی است ، دینی که مروّج آزادی برای همه افراد است . هر کس میبایدفکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی راه صحیحپیروزی را ادامه خواهد داد .»(۲۴۳)
«اگر حریت و آزادی فکر باقی بود و موضوع تفوق اصحاب سنت بر اهل عدل پیشنمیآمد و بر شیعه مصیبت اخباریگری نرسیده بود ، حال ما فلسفه اجتماعی مدوّنیداشتیم و فقه ما بر این اصل بنا شده بود ، دچار تضادها و بنبستهای کنونی نبودیم .»(۲۴۴)
جمعبندی بیانات استاد مطهری قدسسره
در واقع بیانات استاد مطهری به مثابه یک روشنفکر دینی برجسته ، یک فیلسوف- فقیه واقعنگر و ژرفاندیشِ زمانشناس ؛ تقدیر مبنایی همان دیدگاه مختار و برگزیدهدر نوشتار است .
استاد نه تنها بر حق طبیعی در حکم یک حق پیش از دینی که توسط هر انسانی باعقل مستقل انسانی قابل درک است پای میفشرد بلکه عدم شکلگیری یک فلسفهاجتماعی در اسلام را ناشی از تأثیر رسوبات عقلگریزی و عقلستیزی در ذهن و زباناندیشمندان اسلامی میداند و بر این باور است که مصیبت فقر تاریخی اندیشهمسلمانان در مقولات فلسفی – اجتماعی – سیاسی در حالی است که با طرح بحث عدالتو حق طبیعی اولین گامها درپی ساخت یک فلسفه اجتماعی را هم ایشان برداشته بودندو در نهایت افتخار تدوین یک فلسفه اجتماعی مبتنی بر عقلانیت و حق طبیعی و درپیآن ایجاد تغییرات و تحولات فراگیر و فزاینده در سدههای اخیر نصیب اندیشه فلسفی- سیاسی غربیان گشت . همچنین بیانات استاد تلویحا و به طور ضمنی ناظر بر ضرورتکار علمی برای بازیافت پیوستگی و همبستگی میان آموزههای فلسفه ، فقه و کلاممدرسی با واقعیات و تحولات عینی اجتماعی است .
حق و تکلیف سیاسی – دینی مردم و حاکمیت دینی در پارادایم اندیشهحکومتی امام علی علیهالسلام
گویاترین متن دینی در بیان و شرح حقوق مدنی و سیاسی مردم در اسلام ،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 