پاورپوینت کامل عقلانیت و فرهنگ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عقلانیت و فرهنگ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عقلانیت و فرهنگ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عقلانیت و فرهنگ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۱

اشاره

این مقاله تأملی معرفتی در باب کثرت‏گرایی فرهنگی است؛ تحلیل رابطه عقل و فرهنگ و این که هویت‏های فرهنگی و سنت‏ها و خرده فرهنگ‏ها برآمده از طرز تلقی‏ها و تفسیر انسان‏ها از پدیده‏های پیرامون خود می‏باشند و خرده فرهنگ‏ها وابسته به اقتضائات زمانی مکانی و نوع نگرشی است که هر کس برحسب نظام‏های تعلیم و تربیت و کنش‏های رفتاری زبانی با آن خو گرفته است و این نگاه‏ها و کنش‏ها به نحوی سازمان می‏یابند که همه در یک سطح بوده و نمی‏توان با نگرشی خصمانه یا متعصبانه دیگری را نادیده بگیرد. فرهنگ هویتی تاریخی و منطقه‏ای است و عقلانیت انسانی اقتضاء می‏کند که دریافت‏ها و رویکردهای مختلف هر کدام به تناسب حضور و وجودش جدی گرفته شوند و این جدیت از طریق تعامل و تکثر و مفاهمه تداوم خواهد یافت.

کثرت و تنوع تعریف‏های صورت گرفته در باب فرهنگ، این مفهوم را به مقوله‏ای سهل و ممتنع تبدل ساخته است. گستردگی و تعدد نوع نگاه و زاویه دید، حیثیت تاریخی و جمعی بودن، خصلت روحی و غیر مادی داشتن، و وابستگی تام به ذهن و زبان سبب شده تا هنوز تعریفی عام و فراگیر و در عین حال شفاف از این مفهوم صورت نگیرد و لذا به مقوله‏ای وابسته به زمینیه (Contextual) تبدل شود. این طیف معنایی را می‏توان در تعریف چارلز تایلور، مردم‏شناس برجسته انگلیسی، یافت که معتقد است؛ «فرهنگ کلیت درهم تافته‏ای از دانش، هنر، دین، قانون، اخلاق، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی است که آدمی هم‏چون عضوی از جامعه آن را به دست می‏آورد.»(۱) با این حال به نظر می‏رسد که فرهنگ را می‏بایست از نگاه جامعه شناختی مورد تحلیل قرار داد. در این تلقی، فرهنگ آمیزه‏ای از ساخت اجتماعی و ساخت فکری جامعه و برآیند تأثیر متقابل آن دواست و این ساخت در طول زمان شکل می‏گیرد و حیثیتی تاریخی زمانی و خصلتی تکاملی و تدریجی دارد، به نیازها و اقتضائات انسانی وابسته است.»(۲) آنچه در این فرایند مهم است ساخت فکریِ جامعه است که جدای از منشأء تکوینی آن و روابط زنده‏ای که با سایر اجزای نظام اجتماعی دارد، تأثیری عمیق و سازنده بر چگونگی و تحول روابط اجتماعی و پیامدهایش خواهد داشت. از این‏رو فرهنگ را در ساخت اجتماعی و عقلانیِ خودواجد سه ویژگی دانسته‏اند:

۱. مورد قبول و پذیرش اکثریت مردم است،

۲. پذیرش آن جنبه‏ی اقناعی دارد و چندان نیازمند بحث و استدلال نیست،

۳. ایجاد یا شکل‏گیری آن نیازمند زمان است.(۳)

در نوشتار حاضر کوشش شده است تا تعامل میان عقل و فرهنگ، و به نوعی رویکرد روشمند به مقوله فرهنگ، را از نگاه برخی از اندیشمندان مورد تحلیل و تحقیق قرار داده و چهار موضوع فرعی را در این باب برجسته نماید. اول این که فرهنگ اصولاً فرایندی زمانی تاریخی و وابسته به محیط و منطقه است. دوم آن که هر فرهنگی (خرده فرهنگ‏ها) به بیان و ویتگنشتاین نوعی بازی زبانی است و سوم آن که با نگرش تعامل‏گرا و کنش‏های ارتباطی زبانی می‏توان به نوعی انسجام فرهنگی دست یافت.

۱. منطقه‏ای بودن فرهنگ

فهم عقلانی پدیده‏های پیرامونی بدون دخالت پیش فرض‏های ذهنی، پیوسته دغدغه متفکران عرصه فکر و فرهنگ بوده است. از این جهت فهم نظری کوشیده است با استفاده از تحلیل‏های عقلانی و مطالعات روشمند، فرهنگ را منطقه‏ای (Provincial) و وابسته به محیط‏های شناختی و زبانی تحلیل نماید. کسی که بیش از همه از این موضع دفاع کرده است، چارلز تایلور است. به نظر وی نظام معرفتی شناختی هر قومی در ساحت زمانی مکانی با قوم دیگر فرق دارد. مدل‏های تفسیری و نوع نگاه هر قومی به پدیده‏های مختلف با دیگری متفاوت است، زیرا جوامع متفاوت، مسایل را در قالب گفتارهایی صورت‏بندی و بیان می‏کنند که کاملاً با یکدیگر فرق می‏کنند؛ معیارها و کنش‏ها از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر قیاس ناپذیرند. نمی‏توان با معیار واحدی همه فرهنگ‏ها را در طیف واحدی مورد ارزیابی قرار داد. تایلور این پرسش را مطرح می‏کند که آیا معیارهایی عقلانی وجود دارد که برای همه فرهنگ‏ها معتبر باشد؟ به عنوان مثال، آیا می‏توان ادعا کرد که مردمانِ متعلق به یک فرهنگِ ماقبلِ علمی، که به جادو و سحر باور دارند، کمتر از ما عقلانی‏اند، یا دست کم بپذیریم که باورهای آنان واجد عقلانیت کمتری است؟

در انسان شناسیِ فرهنگی، هر قوم و ملتی از «کد فرهنگی» خاصی برخوردار است که او را از سایر اقوام متمایز می‏کند. نظریه اصالت فرهنگ مؤیّد این تلقی است که «مدل‏های فرهنگی»، تعیین کننده هویت‏ها و شخصیت‏های بنیادی هر فرهنگ است، زیرا به تعبیر ادگارمورن «فرهنگ به منزله نظام مولد دارای کد رمز فرهنگی است، یعنی نوعی معادل جامعه شناختی کد رمز ژنتیک در موجودات زنده که حافظ وحدت و هویت نظام اجتماعی است و خود پایداری آن یا تولید مثل بی‏تغییر آن را تضمین می‏کند و در برابر عدم یقین، تصادف، اغتشاش و بی‏نظمی از آن محافظت می‏کند.»(۴)

هسته‏های اصلی و قوام بخشِ رفتار اجتماعی برای هر فرهنگی امری ماندگار و غیر قابل تحول است. رویه‏ها و سطوح ظاهری آن در فرایند زمان دچار تغییر و دگرگونی و تغییر می‏شود؛ و در همین جنبه‏های ظاهری است که زبان‏ها و ذهنیت‏ها قابل فهم شده و اسطوره‏ها هر یک به صورت خاصی شکل می‏گیرند؛ قواعد سازمانی و رفتارهای جمعی در جایی بسیار انعطاف‏پذیر و در جایی دیگر بسیار خشک گردیده و الگوهای شخصیت با هم متفاوت می‏شوند. در این قلمرو است که جوامع به قدری متفاوت به نظر می‏رسند که غالبا افراد یک فرهنگ در میان مردمان فرهنگ دیگر، احساس بیگانگی می‏کنند و آنها را موجودات «نوع دیگری» می‏پندارند که یا مانند خدایان قابل پرستش‏اند یا موجوداتی منفور و رها شده هستند.

همین حیثیت قیاس ناپذیری(۵)(۶) میان فرهنگ‏ها و خرده فرهنگ‏ها سبب شده است تا نگرش کثرت‏گرایانه و منطقه‏ای بودن شناخت فرهنگ‏ها از هواداران بیشتری برخوردار گردد. مک اینتایر از همین منظر به عقلانیت فرهنگ‏ها نگریسته است. به نظر وی «تنها از درون سنتی خاص است که می‏توان به صورت‏بندی، تدقیق، توجیه و نقد تعاریف موجود از عدالت و عقلانیت عملی پرداخت، آن هم به یاری مباحثه، همکاری و حتی درگیری با کسانی که به همان سنت تعلق دارند. به غیر از موضعی که از سوی این یا آن سنت خاص عرضه می‏شود هیچ تکیه‏گاه و دیدگاه و هیچ جایگاهی برای تحقیق و هیچ راهی برای پرداختن اعمالی چون پیشبرد، ارزیابی، پذیرش و رد براهین عقلانیِ مستدل وجود ندارد.»(۷)

مک انتیایر، «خود تعینی» و هویت مستقل هر کس و هر سنتی را در تمایز و تفاوت او با دیگری دانسته است: «خود هر کس در واقع داستان زندگی او و داستان زندگی هر کس بخشی از داستان جامعه‏ای است که فرد در آن زندگی می‏کند و به او هویت می‏بخشد و به هیچ نحو نمی‏توان از مناسبات تاریخی و اقتضائات اجتماعی به اصلی جهانشمول و فراتر از چنین ملازماتی پا نهاد. هر استدلالی در بستر و متن یک سنت فکری صورت می‏گیرد، لذا زندگی خوب از نظر یک سردار آتنی سده پنجم پیش از میلاد با زندگی خوب یک راهبه قرون وسطایی و با زندگی خوب یک مزرعه‏دار سده هفدهم تفاوت می‏کند. این تفاوت‏ها تنها به این دلیل نیست که آدم‏ها در محیط‏ها و اوضاع و احوال متفاوت و گوناگون به سر می‏برند، بلکه به این دلیل نیز هست که هر فردی به عنوان حامل هویت اجتماعی خاص با محیط رابطه برقرار می‏نماید… هویت تاریخی با دارا بودن هویت اجتماعی در انطباق کامل است و آنچه من هستم تا حدود زیادی همان چیزی است که به میراث برده‏ام.»(۸)

به نظر مک اینتایر نظام‏های مفهومی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر متفاوت است زیرا «فرهنگ‏های گوناگون برای تعریف چیزهای جهان، جایگاه آنها در قالب زمانی و مکانی، شکل و نوع مناسبات میان آنها و نیز برای درک شیوه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری چیزها از همدیگر، از نظام‏های مفهومی شناختی متفاوتی سود می‏جویند، یا بهتر بگوییم نظام‏های متفاوتی را می‏سازند. با هیچ شیوه عقلانی و هیچ «فراخرد»ی نمی‏توان تعیین کرد که کدام یک از این نظام‏ها با واقعیت بیشتر خواناست.»(۹)

مونتسکیو در روح القوانین، با ملاحظه تاریخ‏مندی رفتارها و ذهنیت‏های فرهنگی، سعی در نشان دادن عواملی دارد که می‏تواند در هویت تمدنی و فرهنگی تأثیرگذار و تأثیرپذیر باشند؛ مواردی مثل آب و هوا، دین، قوانین و الگوهای حکومتی و اخلاق. و مجموع این عوامل، روح کلی(۱۰) را تشکیل می‏دهد؛ به طوری که برای هر ملتی یکی از این عوامل با نیروی بیشتر تأثیرگذار می‏شود و بقیه عوامل پس‏زده می‏شود. مثلاً در میان وحشیان طبیعت و آب و هوا برتری داشته است، میان چینی‏ها آداب و رسوم از نفوذ بیشتری برخوردار بوده است. میان ژاپنی‏ها قانون حاکم بوده است. در روم الگوهای حکومتی چیرگی داشت و در میان اسپارت‏ها اخلاق برتری داشت.(۱۱)

برگردیم به رویکرد تایلور که نظام مفهومی و معرفتی در هر فرهنگی را امری مستقل و قیاس‏ناپذیر می‏داند. به نظر وی کنش‏های رفتاری و مدل‏های شناختی ذهن و زبان هر قومی با اقوام دیگر قابل تطبیق نیست؛ و دو کنش رفتاری وقتی که از جنبه عملی قابل انطباق و قیاس نباشند، دو حوزه مختلف را به وجود می‏آورند. به عنوان مثال نمی‏توان در آن واحد واز جنبه عملی(۱۲) هم فوتبال بازی کرد و هم شطرنج. زیرا قواعد حاکم بر این دو بازی اعمالی به شدت متناقض و متفاوت‏اند. یا، فوتبال و راگبی دو بازیِ ذاتا قیاس‏ناپذیر هستند، زیرا برداشتن توپ با دست که جزء اصلی راگبی است خلاف مقررات فوتبال است. تایلور از این تفاوت‏های معرفتی نتیجه می‏گیرد که انگیزه خود برتر بینی وتفوق روح قوم مداری و تعصبات قبیله‏ای، این خلصت قیاس‏ناپذیری فرهنگ‏ها را نادیده می‏گیرد. از این‏رو تفوق و غلبه واقعی بر قوم‏مداری یعنی کسب توانایی فهم دو شیوه از طبقه‏بندی مدل‏های فرهنگی که با هم قیاس‏ناپذیرند. دلیل موجه و معقولی در دست نیست که چرا یک حکیم عصر رنسانس باید از ما پیروی کند. هر کس بنا به معیارهای خودش برتر است، درست همان‏طور که «ما» و «دیگری» چنین می‏پندارند، و لذا هر فرهنگی در برابر براهین «دیگری» آسیب‏ناپذیر است. هرمنوتیک جدی کثرت‏گرایی فرهنگی را به رسمیت شناخته است و از همین منظر تایلور با پذیرش هویت‏های مستقل فرهنگی تمدنی، و به دور از توصیف‏های نسبی‏گرایانه، رویکرد علم الاجتماع را خصلتی معناکاوانه و هرمنوتیکال می‏داند. برای رسیدن به این مُدل جامعه شناختی که روایت‏های تفسیری و کنش‏های رفتاری در میان اقوام و سنت‏ها قابل تأویل به دیگری نیستند. و به رغم عقلانی بودنشان، نمی‏توان به بهتر یاری بر بودنشان قائل شد. سنت‏های فرهنگی و پدیده‏های اجتماعی همچون متنی هستند که معنای عناصر مختلف و حوادث و اعمال اجتماعی را باید به کمک بازسازی خلاّق، از درون آنها کشف و استخراج کرد. و در علوم فرهنگی بر تفسیر معنی‏دار آدمی و اعمال اجتماعی تکیه و کوشش می‏شود تا با فراتر رفتن از عوامل عینی به ساختارهای ذهنی شناختی، کنش‏های رفتاری اشخاص را تفسیر نماید. از این منظر است که فرهنگ‏ها به شیوه کاملاً متفاوت، حیات جمعی را به قالب مفاهیم می‏ریزند و این تفاوتها منشأ پیدایش جهان‏های اجتماعی می‏شوند و مقوم اعمال اجتماعی معنایی است که فاعلان بدان عمل می‏کنند.(۱۳)

بنابراین، هستی‏شناسی فرهنگی می‏گوید هیچ هویت اجتماعی عام و فرا فرهنگی وجود ندارد، بلکه هر هویتی وابسته به معانی و ارزش‏های ویژه فرهنگ خویش است و نمی‏توان مفهوم واحدی را برای آن در همه فرهنگ‏ها در نظر گرفت. و به بیان مک اینتایر، این یک حقیقت ساده و پیش پا افتاده است که نهادها و آداب، فارغ از فکر و احساس آدمیان، خود چیزی نیستند و کاری نمی‏کنند؛ زیرا نهادها و آداب، همواره و از جهاتی، ولو به درجات مختلف، همان‏اند که مردم از آنها می‏فهمند یا در آنها می‏بینند.»(۱۴)

در رویکرد هرمنوتیکیِ افرادی مثل تایلور، خرده فرهنگ‏ها و روایت‏های تفسیری‏شان از سنت‏ها، خبر از دنیاهای متفاوت و افق‏های گوناگون می‏دهند؛ در حالی که رویکرد یکسان انگار به دنبال همانند کردن همه تأویل‏ها به نگرش واحد است و به گونه‏ای اقتدارگرا، دیگر روایتها را کنار نهاده و حذف می‏کند. این رویکرد می‏تواند بسترهای خلاقیت و شرایط حقیقت آفرینی را نادیده بگیرد. تلقی هرمنوتیکی، دغدغه‏ای معرفتی در برابر کسانی است که رئالیسم فلسفی را بنا نهادند. در رئالیسم فلسفی فقط جهانی یکسر و دنیایی واقعی، خارج از ذهن و زبان ما وجود دارد. اما اهل هرمنوتیک رویکرد واقع‏گرایانه فلسفی را نظریه‏ای از میان سایر نظریات معرفتی می‏دانند یعنی نظریه و تفسیری از تفسیرهای متنوع که خودنگرشی است برآمده از چندگانگی دنیاهای مختلف. از این‏رو، همین حیثیت تاریخی و کثرت‏گرایانه، فرهنگ را به مقوله‏ای زبانی شناختی و وابسته به نظام‏های مفهومی خاص و نگرش‏های منظرگرایانه مبدل ساخته است. ذیلاً به این موضوع می‏پردازیم که خرده فرهنگ‏ها و تفسیرهای ارایه شده، وابسته به زاویه دید و نوع نگاه است و با نسبی‏گرایی معرفتی تفاوت دارد.

منظر گرایی نه نسبی گرایی

گفته شد که انسان‏شناسی فرهنگی، فرهنگ را به سبب دلالت‏های گسترده زمانی مکانی و وابستگی آن به ساختارهای مفهومی شناختی امری پیچیده و دیریاب می‏داند و این ابهام و پیچیدگی به آن علت است که مردم گرچه در برخی از خصلت‏ها با یکدیگر شریک‏اند اما در موارد بسیاری اینگونه نیستند. این مبنا را والراشتاین به این صورت بیان کرده است که «براساس الگوی پایه هر کسی را می‏توان به سه طریق توصیف کرد؛ اول مشخصه‏های جهانی، دوم، مشخصه‏هایی که شخص را در حکم عضوی از مجموعه گروه‏ها تعریف می‏کند، و سوم، مشخصه‏های فردی». به نظر وی «هنگامی که از خصلت‏هایی صحبت می‏کنیم که نه جهانی‏اند و نه فردی، اغلب از اصطلاح فرهنگ برای توصیف مجموعه این خصلت‏ها، رفتارها، ارزش‏ها یا اعتقادات استفاده می‏کنیم و شکی نیست که در کاربرد آن هر گروهی فرهنگ خاص خود را داراست.»(۱۵)

چالش میان نسبی‏گرایی و منظرگرایی از این مبنای معرفتی نشأت می‏گیرد که عقلانیت کلی و ذاتی، به مثابه معیاری عام برای سنجش همه فرهنگ‏ها و رفتارها، امری غیرممکن است. چرا که هر مجموعه‏ای از معیارها و هر سنتی که در برگیرنده مجموعه‏ای از معیارها است «می‏تواند به اندازه هر سنت دیگری مدعی جلب توافق و دعوت به خویش باشد» منظرگرایی پیرو این نگرش معرفتی است که می‏توان از درون محدوده هر سنتی به طرح دعاویی معطوف به صدق یا حقیقت پرداخت. فرض این است که خرده فرهنگ‏ها و سنت‏های گوناگون (و چه بسا رقیب هم) وجود دارند که هر یک با شیوه‏های توجیه عقلانی خاص خود صرفا درون آن سنت عمل میکنند. از آنجا که هر سنت و فرهنگی واحد مستقلی است، نمی‏تواند برای حذف رقبای خویش اقدام نماید؛ سنت‏ها نمی‏توانند با عنوانی انحصاری برای طرد دیگری و نفی مشروعیتِ دیگر رقیبان وارد عمل شوند.

فرد منظرگرا در تقابل با نسبی‏گرا، معقولیت را وابسته به استفاده از سازوکارهای زبانی و شیوه‏های ارتباطی کلامی می‏داند و تصویر و تفسیر واقعیت‏ها را به حسب ذهن‏ها و چارچوب‏های معرفتی از یک فرهنگ به فرهنگ در پروسه تاریخی تحلیل می‏کند. لذا خردباوری، گزینش میان درست و نادرست یا صدق و کذب را امری نسبی تلقی نمی‏کند؛ بلکه آن را به زمینه‏ها و عوامل شناختی باورها و برداشت‏ها و استنتاجات معرفتی ارجاع می‏دهد. حکم کلی و عام برای همه کس و در همه جا صادر نمی‏کند؛ فردیت و عقلانیت فردی و ظرفیت‏های تاریخی و کنش‏های شناختی را محور قرار می‏دهد. لودویک ویتگنشتاین، تمایز میان منظرگرایی و نسبی‏گرایی را، در آنجا که فلسفه و اندیشه را به سازوکارهای زبانی محدود می‏کند، با این جمله نشان می‏دهد که «مرزهای زبان انسان‏ها نشان‏گر مرزهای جهان آنهاست».(۱۶) هیچ قوم و فرهنگی را نمی‏توان متهم به ذهن غیر علمی یا شبه علمی کرد. حتی ذهن قبایل «آزاند» (Azand) در آفریقا (سودان و زئیر) که تجربه درستی از خداوند ندارند و هر کس معتقد به توتم خاصی در معانی متافیزیکی خویش است. ویتگنشتاین ضمن نقد کسانی که چنین فرهنگی را نشان بربریت می‏دانند معتقد است بسیاری از چیزهایی که در یک زبان مطرح می‏شوند در حقیقت همانند یا معادلی در زبان دیگر ندارند و لذا باورهای آزاندها شکل دیگری از کنش شناسایی است که باید در زمینه خاصِ معتقدات و پیش فرض‏ها و پیشنهاده‏ها و در افق شناختی دیگری که به تمامه در افق ادراک علمیِ عصر جدید زندگی می‏کند، دانسته شود. به نظر او مفاهیمی مثل تولد، مرگ، احساسات و روابط انسانی و حتی عشق و نفرت، در پیکر مناسبات زبانی شکل می‏گیرند و مفهومی که در ذهن و زبان آزاندیها نهفته است در بنیان خود با مفهومی که در سرِیک خرد باور غربی است متفاوت است و از این‏رو واقعیت‏ها و همخوانی‏آن از مجاری زبان شکل می‏گیرند. وی معتقد است که دانش و حقیقت در هر دوره‏ای نسبت به زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، طبقه اجتماعی، دوره‏های تاریخی، شکل قدرت سیاسی، زبان و ایجازهای بیان، چارچوب‏های شناختی مفهومی و نظا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.