پاورپوینت کامل فصل سوم; خداشناسی و خداباوری و راههای تقویت آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصل سوم; خداشناسی و خداباوری و راههای تقویت آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل سوم; خداشناسی و خداباوری و راههای تقویت آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل سوم; خداشناسی و خداباوری و راههای تقویت آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۴۱
۱. مهم ترین شرط خداباوری
بی گمان، ایمان و خداباوری هنگامی ارزش واقعی خواهد داشت که همه شرایط آن رعایت شود. بر اساس ادله عقلی و نقلی، پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم(ع) که مدافعان راستین خداباوری هستند، مهم ترین شرط خداباوری است.
امام رضا(ع) در سفر خود به توس، هنگامی که به نیشابور رسید و مردم از ایشان درخواست نقل حدیث کردند، فرمود:
شنیدم از پدرانم، از رسول خدا(ص)، از جبرئیل، از خداوند جل جلاله که می فرماید: لاإِلهَ إِلَّا اللهُ، دژ استوار من است. هر کس داخل شود، از عذاب من در امان است، همین که قافله آن حضرت به راه افتاد، فرمود: با شروط آن و من از شرط های آن هستم.[۱]
شیخ صدوق در شرح این حدیث می فرماید:
از شرط های لا إِلهَ إِلَّا اللهُ اقرار به این است که امام رضا(ع) از طرف خداوند بر بندگان، امامی است که اطاعت او واجب است.
توحیدی که از غیر راه خداوند یکتا و اولیای معصوم او پدید آید، توحیدی نادرست و ساخته اوهام باطل آدمی است و خداوند بزرگ نیز هرگز آن را نخواهد پذیرفت. شیخ سلیمان بلخی قندوزی یکی از عالمان اهل سنت از پیامبر اکرم(ص)، روایت می کند:
إِنَّ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ شُرُوطاً وَ إِنِّی وَ ذُرِّیِّتِی مِنْ شُرُوطِها.[۲]
همانا لا اله الا الله را شرط هایی است و من ذریه ام از شرط های آن هستیم.
رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید:
ای علی، تو برادر، وارث، وصی، جانشین و خلیفه من در خاندان و امتم هستی؛ چه در زندگی و چه پس از مرگم. دوست دار تو، دوست دار من و دشمن تو، دشمن من است. ای علی، من و تو پدران این امتیم. یا علی، من و تو و امامان از فرزندان تو، سادات دنیا و فرمان روایان آخرتیم. هر کس ما را بشناسد، خداوند را شناخته است و هر کس ما را نشناسد، خداوند عزوجل را نشناخته است.[۳]
امام باقر(ع) نیز می فرماید:
حُبُّنا إِیمانٌ وَ بُغْضُنا کُفْرٌ. [۴]
همانا محبت ما، ایمان و دشمنی با ما کفر است.
حفص کناسی می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: کمترین چیزی که بنده با وجود آن مؤمن به شمار می رود، چیست؟ فرمود:
شهادت بدهد که معبودی جز خداوند متعال نیست و حضرت محمد(ص)، بنده و فرستاده اوست و به بندگی و طاعت و فرمان بری اقرار داشته است و امام زمان خود را بشناسد. آن گاه که اینها را انجام داد، مؤمن خواهد بود.[۵]
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز می فرماید:
وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ إِنَّهُ لَعَهِدَ النَّبِیُّ إِلَیَّ أَنَّهُ لا یُحِبُّکَ إِلّا مُؤْمِنٌ، وَ لا یُبْغِضُکَ إلّا مُنافِقٌ شِقِیُّ.[۶]
قسم به آنکه دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، رسول خدا(ص) با من عهد گذارد که دوست نمی دارد تو را جز مؤمن دشمن نمی دارد تو را جز کافر شقی.
۲. راه های خداشناسی
الف) فطرت
یکی از راههای اذعان به وجود خدا، فطرت و ضمیر باطنی انسان است، به این معنا که انسان همواره در درون خود یک حقیقت جهانی هوشمند را به خودی خود احساس میکند، بدون اینکه به برهان و دلیل نیاز داشته باشد.[۷]
یک ـ معنای فطرت
واژه فطرت که در فارسی به سرشت ترجمه میشود، از ریشه فطر و از نظر لغوی به معنای شکافتن است[۸] و در اصطلاح منطق در توضیح قضایای فطری گفته شده: «قضایایی هستند که قیاس همراهشان میباشد.»[۹] در عرفان نیز از این واژه تحت عنوان عشق فطری به حقیقت هستی و استعداد وصول آدمی به معرفت شهودی درونی یاد شده است. در فلسفه نیز به نوعی شناخت عقلی که بدون توسل به اسباب حسی و تجربی و بدون تعلیم و تعلم حاصل میشود، معرفت بدیهی یا فطری گفته شده است.[۱۰]
در هر حال، معنای مشترک، میان موارد فوق، معرفت یا گرایشی است که انسان به مقتضای نوع آفرینش، آن را از ابتدای خلقتش همراه خود دارد و از راه تجربه و آموزش به دست نمیآید.
دو ـ ویژگی های امور فطری
نیازها و امور فطری انسان، دارای یک سلسله ویژگیهایی است که عبارتند از:
اول ـ همگانی بودن
امور فطری همگانی است و در میان همه افراد بشر، با وجود تفاوت فرهنگها و نظامهای اقتصادی و سیاسی و اختلاف شرایط جغرافیایی وجود دارد.
دوم ـ بالقوه بودن
امور فطری در ابتدا بالقوه بوده و به مرور زمان فعلیت پیدا میکند.
سوم ـ انعطافپذیر بودن
نیازهای فطری، انعطافپذیرند و عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعی، تعلیم و تربیت و ضربههای روحی میتواند سبب تقویت یا بروز نیافتن آنها شود.
این ویژگی ها، کاملاً با حس گرایش انسان به خدا هماهنگ است؛ چرا که:
اولاً: به گواهی تاریخ، گرایش انسان به خدا از قدیمیترین روزگاران وجود داشته و این موضوع میان ملتهای گوناگون، با آداب و رسوم و باورها و آرای گوناگون همراه بوده است. این امر بر اثر حفاریها و کاوشهای علمی باستانشناسان تأیید شده است تا جایی که برخی دانشمندان بر این باورند که هیچ قومی را نمیتوان یافت که در میان آنها گرایش به خدا و مذهب دیده نشده باشد و از آن جا که گرایش به خدا در سراسر جهان، در دورههای گوناگون وجود داشته، نتیجه میگیریم حس خداجویی مولود عوامل و شرایط جغرافیایی و فرهنگی و اقتصادی نیست؛ زیرا اگر مولود این شرایط بود، باید در برخی محیطهای جغرافیایی یا در شرایط ویژه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی وجود داشته باشد و در شرایطی دیگر نباشد. به عبارت دیگر در ضمیر هر یک از افراد بشر، تصور کم و بیش مبهمی از مبدأ کل، یعنی آفریننده جهان موجود هست و همه کس به صورت طبیعی، میل به درک آن مبدأ دارد و این حس در همه افراد یکی است، ولی تظاهراتش به واسطه اختلاف محیطها و مناسبات دیگر، گوناگون است.
ثانیاً: گرایش فطری در آغاز تولد به صورت استعدادی در نهاد آدمی نهفته است که پس از طی مراحلی، اگر به موانعی برخورد نکند، به فعلیت می رسد و ظهور عینی مییابد؛ یعنی انسان در آغاز تولد، نه مانند حیوان است که هیچ گونه گرایش فطری نداشته باشد و رفتار و کردار او تنها براساس غریزه فعلیت یافته باشد، و نه مانند انسان کامل است که در او ویژگیهای فطری بالفعل موجود باشد، بلکه این گرایش نخست استعداد محض است و کم کم در شرایط مساعد رشد مییابد و به فعلیت میرسد.
ثالثاً: نیازهای فطری انسان انعطافپذیرند؛ یعنی اگر این گرایشها در شرایط نامساعد قرار بگیرند، از رشدشان کاسته میشود تا جایی که شاید در بسیاری از افراد بروز نکند. گرایش فطری انسان به خدا نیز اگر در شرایط مساعد قرار نگیرد، فعلیت نخواهد یافت و از همین جاست که تبلیغات پی گیری که در برخی جامعهها بر ضد حس خداجویی انسان میشود، از رشد و نمو این حس میکاهد. چنانکه گفته شد، معنای فطری بودن حس خداجویی این نیست که در هر وضع و شرایطی نمودار شود، بلکه این گرایش نیز بسان دیگر گرایشهای فطری، هنگامی تجلی مییابد که مانعی در برابر آن قرار نگیرد.
سه ـ فطری بودن خداباوری در قرآن
انسانها به طور فطری نوعی نیاز و گرایش به پرستش یک معبود را در خود حس می کنند، حتی کسانی از سر دشمنی به ظاهر منکر این حقیقت هستند، در ضمیر خود به آن ایمان دارند، ولی گویا صدای رسای ضمیر خود را نمیشنوند.
از آیات قرآن کریم درمی یابیم که اصل وجود آفریدگار برای این جهان از امور آشکاری است که به دلیل و اثبات نیاز ندارد. ازاین رو، بیشتر آیههای قرآن در زمینه خداشناسی، مربوط به صفتهای پروردگار و شرکزدایی است. در این زمینه، به برخی آیهها اشاره میکنیم:
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ. (عنکبوت: ۶۱)
و اگر از ایشان بپرسی: چه کسانی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ خواهند گفت: «الله» پس چگونه [از حق] بازگردانیده میشوند؟
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأًَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَایَعْقِلُونَ. (عنکبوت: ۶۳)
و اگر از آنها بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده گردانیده است، حتماً خواهند گفت: الله. بگو ستایش از آن خداست، با این همه بیشترشان نمیاندیشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ. (روم: ۳۰)
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدایْ تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
در این آیه، نه تنها مسئله خداشناسی، امری فطری معرفی شده، بلکه آفرینش انسان با باور به وجود او سرشته شده و دین که همان اصول و کلیات آیین خداست، امری فطری است.
البته معنای فطری بودن باور به خدا این نیست که انسان در همه احوال و شرایط به آن توجه داشته باشد، چه بسا عواملی سبب می شود که چنین دریافتی پنهان بماند و در ذهن خودآگاه خودنمایی نکند. آن گاه که حجاب کنار زده شود، انسان ندای درون را به خوبی میشنود و متوجه آن میشود. برای انسان هنگام بروز حادثه های خطرناک، مانند هجوم موجهای دریا به کشتی، بروز نقص فنی در هواپیما، یورش سیل و… یک حالت عرفانی و توجه ویژه به خدا پدید می آید و آدمی در این حالت، با قلبی سرشار از ایمان، از خدا میخواهد او را از این گرداب برهاند. در اینجا ترس، یادآور آن ندای درونی و باور فطری انسان است، نه پدیدآورنده ایمان به خدا.
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَواْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ، فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ… . (یونس: ۲۲ و ۲۳)
اوست که شما را در خشکی و دریا میبرد، وقتی در کشتی قرار میگیرید و باد ملایمی آنان را میبرد. خوشحال میشوند و ناگهان باد سهمگینی بر آن میوزد و موج از هر طرف به ایشان میرسد و تصور میکنند بلا آنان را فرا گرفته است. (در این هنگام) با باور خالص، خدا را میخوانند و میگویند اگر ما را از این خطر برهانی، او را سپاس گزاران خواهیم بود. و وقتی خدا آنان را نجات دهد، خدا را با اعتقاد خالص و پیراسته از شرک میخوانند. وقتی آنان را به خشکی رسانید، ناگهان به خدا شرک میورزند.
از این آیات پی میبریم که باور به خدا، در نهاد انسان به صورت فطری وجود دارد، ولی سرگرمیهای ناسالم و لذتهای زودگذر و هموار بودن مسیر زندگی، انسان را از ندای درون غافل میسازد و هنگام سختیها که انسان آهنگ یک نواخت زندگی را از دست میدهد، به حکم فطرت به یاد خدا میافتد و کارساز و مشکلگشایی جز او نمییابد.
شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: «خدا را به من آنچنان معرفی کن که گویی او را میبینم».
حضرت از او پرسید: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده ای؟»
گفت: «آری».
فرمود: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
گفت: «بلی، اتفاقاً در سفری چنین ماجرایی پیش آمد».
فرمود: «به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟»
گفت: «بلی چنین شد».
فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتی؟»
گفت: «آری».
فرمود: «در آنجا که وسیلهای برای رهایی تو وجود نداشت، به چه کسی امیدوار بودی؟»
وی متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی پیوند داشته، به گونهای که گویی او را میدیده است.[۱۱]
صدر المتألهین، نیز از اینکه انسان در حوادث سخت به یاد خدا می افتد، فطری بودن خداشناسی را نتیجه می گیرد و چنین می نویسد:
وجود واجب خداوند متعال، امری فطری است؛ چون انسان در برخورد با حوادث سخت و ترسناک، به حکم فطرت بر خدا توکل میکند و خود به خود به آن موجود سببساز متوجه میشود که مشکلها را آسان میسازد. به همین دلیل میبینیم بیشتر عرفا بر اثبات وجود خدا و کارگردانی او در نظام هستی، به توجه و حالتی استدلال میکنند که انسان موقع برخورد با حوادث ترسناک، از قبیل غرق شدن یا حریق در خود مشاهده میکند.[۱۲]
همچنین ایشان در این بحث، از آیاتی یاد میکند که در آنها از گرایش انسان به خدا و پناه بردن به او هنگام بیچارگی، سخن رفته است؛ مانند این آیه شریفه که میفرماید:
و چون به کشتی درآیند، خدا را پاک دلانه میخوانند [ولی] هنگامی که آنها را [به سلامت] به خشکی رساند، باز به راه شرک میروند. (عنکبوت: ۶۵)
بزرگی در این زمینه میگوید:
بی گمان هزاران نفر از مردمی که وجود خدا را انکار کردهاند، در برابر معبودهای دیگر کرنش میکنند تا غریزه بندگی خود را تسکین بخشند؛ زیرا خدا برای انسان ضرورتی فطری است و همین مظاهر در تأیید این غریزه و طبیعی بودن آن بس است؛ چه اینکه انسان هرگاه از عبادت خدای یگانه خودداری کرد، به ناچار در برابر خدایان بیشمار دیگر به پرستش میپردازد؛ یعنی فطرتش نمیتواند خلأ انکار وجود خدا و الحاد را پر کند. بی گمان آنهایی که جز خدای یگانه را بپرستند، از آرامش و اطمینان حقیقی محروم میباشند و مانند کودک بیمادر، برای خود از پلاستیک، مادر میسازند.[۱۳]
ب) نظم جهان هستی
هر فردی با تماشای جهان هستی در مییابد که در هر گوشه و کناری از این جهان پهناور، نظم دقیقی به کار رفته است. با دیدن هر یک از موجودهای گوناگون، به سازمان منظمی پی میبریم که برنامه و حساب و قانونی دارد.
به عبارت دیگر، حتی انسان ابتدایی، با شناخت محدودش درمی یابد که جهان هستی، بی حساب و کتاب نیست و از نظم ویژهای برخوردار است.
طلوع و غروب خورشید در صبح و عصر، شکوفا شدن گیاهان در بهاران، ریزش برگها در پاییز، برودت و گرمای هوا در زمانهای مشخص، همگی حاکی از این است که جهان، منظم است.
نه تنها انسان با فرهنگ امروزی، بلکه انسان ابتدایی نیز با این قاعده و قانون می توانسته به وجود هستیبخش یا نیرویی ماورای این عالم که این جهان منظم را پدید آورده، پی برد. منتها انسان ابتدایی از دریافت درست درباره مبدأ آفرینش ناتوان بود و نمیتوانسته آن گونه خدا را معرفی یا باور کند که انسان امروزی با مطالعه بدان معتقد است.
ج) قانون علیت
احساس رابطه علیت میان اشیا، تاریخی بس طولانی دارد و علیت از قدیمیترین دورههای باستانی در ذهن انسانها جریان داشته و به پیوند میان حادثهها و پدیدههای جهان هستی، از نخستین روزهای زندگی بشر توجه شده است. با این توضیح که وقتی انسان مرحله خامی و کوتاهاندیشی را پشت سر مینهد، هر چه نیروی عقلیاش افزونتر شود، قدرت تشخیص او نیز بیشتر می گردد، سپس به کمک نیروی عقل و تشخیص، میتواند به بسیاری از مسائل پی ببرد و با مسئله علیت آشنا شود.
در این مرحله، بیتردید انسان با کمی دقت درمییابد که در این جهان پهناور، هر چیزی بدون وجود رابطه منطقی، در هر چیز دیگر مؤثر نیست، بلکه میان چیزهایی که در یکدیگر مؤثر میافتند، روابطی وجود دارد که آن اثرگذاری را توجیه میکند و ما این روابط را علت و معلول می نامیم.
از این سلسله ادارکات که حاکی از وجود روابطی منطقی و اثرگذار در بین چیزهاست، برای انسان مسلّم میشود که در این جهان، علت و معلول وجود دارد و میان علت و معلول نیز ارتباط ویژهای برقرار است.
در ادامه این نوع دقت و مطالعه، زمانی که نوبت به خود انسان میرسد، درمی یابد اول اینکه هستی او از خودش نیست، دوم اینکه حتی پس از ورود به دایره هستی نیز به ذات خویش اتکا ندارد؛ زیرا به راهنمایی عقل خود درمییابد که زمانی، این انسان نبود، ولی جهان هستی بود. همچنین زمانی فرا خواهد رسید که حیات انسانی از بین خواهد رفت و انسان، دیگر نخواهد بود، در حالی که همچنان جهان و هستی خواهد بود و ادامه خواهد داشت. انسان اندیشمند درمی یابد که وجود او متکی به خود نیست و از جای دیگری سرچشمه گرفته است.
آن گاه اندیشهاش در آفاقی گستردهتر پرواز میکند و او را متوجه انسانهای دیگر میسازد و میبیند آنها نیز زمانی همچون خود او در این جهان نبودهاند و بعدها پدید آمدهاند و روزی نیز از بین خواهند رفت. از این رو، آنها نیز متکی به خود و قائم به ذات نیستند.
انسان اندیشمند، در ادامه این ادراکات و اندیشهها درمییابد که حیوانها و گیاهان نیز همچون انسانها از هستی عاریتی برخوردارند.
به عبارت دیگر، برای انسان روشن میشود که هم خود او و هم هر موجود دیگری که در این جهان است، همواره در حال تغییر و تحول به سر میبرد. در نتیجه پی میبرد که این جهان و هر چه در آن است، در حال تغییری پایانناپذیر است و هیچ یک از موجودات این جهان پهناور، در هستی خویش متکی به خود و قائم به ذات نیست و به ناچار درمییابد عاملی مافوق طبیعت و برتر و بالاتر و تواناتر از همه چیز، به نام «خدا»، این موجودها را آفریده و آنان را در این مسیر قرار داده است.
۳. چگونه به یاد خدا باشیم[۱۴]
اگر انسان در فساد فرو نرود و شیطان در قلبش نفوذ نکند و سنگدل نباشد، کافی است چشم بصیرت خویش را بگشاید تا حقایقی را که نشانههای خداوند بزرگ است، در پیرامون خود به خوبی ببیند و از آن دریچه، مدام با خداوند در ارتباط باشد.
دقت در آفرینش و نظم موجودها، میتواند انسان را به یاد خدا بیندازد؛ چرا که جهان جلوهای از جمال وی بوده و نظم و دقت، جلوهای از جلال آن حضرت است. اینک راه هایی را که توجه به آن سبب یاد و ذکرش میشود، مرور میکنیم:
الف) توجه و یاد نشانههای الهی
یک ـ دقت به آفرینش خود
فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است. (طارق: ۵)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ؛ به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. (تین: ۴)
دو ـ دقت به اعضای بدن خود
یا أَیّهَا اْلاِنْسانُ ما غَرّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ الّذی خَلَقَکَ فَسَوّاکَ فَعَدَلَکَ فی أَیّ ِ صُورَهٍ ما شاءَ رَکّبَکَ. (انفطار: ۶ ـ ۸)
ای انسان! چه چیز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان کس که تو را آفرید و [اندام] تو را درست کرد و [آنگاه] تو را سامان بخشید و به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ، وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ؛آیا دو چشمش ندادهایم؟ و زبانی و دو لب». (بلد: ۸ و ۹)
سه ـ دقت در آفرینش حیوان ها
«أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟». (غاشیه: ۱۷)
چهار ـ دقت در آفرینش هستی و طبیعت
وَ إِلَی السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ؛ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟. (غاشیه: ۱۸)
وَ إِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ؛ و به کوهها که چگونه بر پا داشته شده؟. (غاشیه: ۱۹)
وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ؛ به زمین که چگونه گسترده شده است؟. (غاشیه: ۲۰)
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا، وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا، وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا، وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا، وَ السَّمَاء وَ مَا بَنَاهَا، وَ الْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا. (شمس: ۱ ـ ۶)
سوگند به خورشید و تابندگیاش، سوگند به مَه چون پی خورشید رود، سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند، سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد، سوگند به آسمان و آن کسی که آن را برافراشت، سوگند به زمین و آن کسی که آن را گسترد.
وَ الضُّحَی، وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَی؛ سوگند به روشنایی روز، سوگند به شب چون آرام گیرد. (ضحی: ۱ و ۲)
وَ السَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ، وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ؛ سوگند به آسمان بارشانگیز، سوگند به زمین شکافدار [آماده کشت]. (طارق: ۱۱ و ۱۲)
با دقت در این آیهها، انسان میتواند به نیرویی بسیار توانمند پی برد و با نگاه ژرف در هر یک از این موارد، هر لحظه میتواند به یاد خداوند و لطف و قدرتش باشد و آنی از او دور نشود و هیچگاه دچار فراموشی نشود.
ب) توجه به علم خدا به باطن و ظاهر
تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ. (مائده: ۱۱۶)
آنچه در نفس من است تو میدانی، و آنچه در ذات توست، من نمیدانم؛ چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَ الْأَرْضِ؛ آیا ندانستهای که خداوند آنچه را در آسمان و زمین است میداند؟ (حج: ۷۰)
إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ من چیزی میدانم که شما نمیدانید. (بقره: ۳۰)
وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و خدا میداند و شما نمیدانید. (بقره: ۲۱۶)
إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ؛ ما آنچه را پنهان و آنچه را آشکار میکنند، میدانیم. (یس: ۷۶)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ؛ و ما انسان را آفریدهایم و میدانیم که نفس او چه وسوسهای به او میکند. (ق: ۱۶)
أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ؛ آیا نمیدانند که خداوند آنچه را پوشیده میدارند، و آنچه را آشکار میکنند، میداند؟ (بقره: ۷۷)
وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ؛ تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمی داند. (آل عمران: ۷)
وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا. (انعام: ۵۹)
و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسی] آن را نمیداند، و آنچه در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد، مگر [اینکه] آن را میداند.
اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَی وَ مَا تَغِیضُ الارْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ. (رعد: ۸)
خدا می داند آنچه را هر ماده ای [در رحم] بار می گیرد، و [نیز] آنچه را رحم ها می کاهند و آنچه را می افزایند.
یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ؛ [خدا] نگاههای دزدانه و آنچه را دلها نهان می دارند، میداند. (غافر: ۱۹)
انسان زمانی که دریابد خداوند از همه چیز آگاه است و برای او ظاهر و پنهان فرق نمیکند و امور پنهانی و باطن هر چیزی را میداند و از ضمیر همه انسانها باخبر است و هر چه در قلبها و دلها میگذرد، میداند این دانستن به او کمک میکند که همواره به یاد او باشد و به یاد خدا بودن، وی را از حرکت به سمت گناه باز میدارد. ازاین رو، آدمی که میداند خداوند نسبت به وی نظارت دارد، از اینکه گناهی از او سر بزند، شرم میکند، و همین امر سبب میشود همواره پرهیزکار باشد.
ج) توجه به اینکه خداوند همواره با ماست
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ. (عنکبوت: ۲)
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ. (مؤمنون: ۱۱۵)
آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأَبْصَارُ. (ابراهیم: ۴۲)
و خدا را از آنچه ستم کاران می کنند غافل مپندار. جز این نیست که [کیفر] آنان را برای روزی به تأخیر میاندازند که چشمها در آن خیره میشود.
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَمَا کُنتُمْ؛ هر کجا باشید او با شماست. (حدید: ۴)
إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ؛ هیچ کس نیست، مگر اینکه نگاهبانی بر او [گماشته شده] است. (طارق: ۴)
وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِیطٌ؛ با آنکه خدا از هر سو بر ایشان محیط است. (بروج: ۲۰)
إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ؛ در حقیقت بازگشت آنان به سوی ماست. آن گاه حساب (خواستن از) آنان به عهده ماست. (غاشیه: ۲۵ و ۲۶)
إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ، کِرَامًا کَاتِبِینَ. (انفطار: ۱۰ و ۱۱)
قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند. [فرشتگان] بزرگواری که نویسندگان [اعمال شما] هستند.
أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًی؛ آیا انسان می پندارد بیهوده رها میشود؟» (قیامت: ۳۶)
خداوند پس از آفرینش موجودها، با همه آنها همراهی همیشگی داشته و آنی موجودها را به خود وانمی گذارد. ازاین رو، با مقرر کردن هدایت تکوینی، مبنای محکمی را در جریان و بقای هستی ضمانت کرده و با معیّن کردن هدایت تشریعی برای انسانهای آگاه و مختار که صاحب اراده هستند، در مسیر وحی و الهام قرارشان میدهد و در این راه کسانی را به نام رسول، نبی، امام و ولی برای امتها و قومها برانگیخته تا بازگوکننده کمالات و اوصاف حق باشند و خالقیت، حاکمیت و نظارت وی را به بندگانش یادآور شود.
د) توجه و یاد قدرت الهی
یک ـ قدرت ایجاد حیات و موت
إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَ یُمِیتُ؛ آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسی است که زنده میکند و میمیراند. (بقره: ۲۵۸)
إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ یُحْیِـی وَ یُمِیتُ؛ در حقیقت، فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ خداست؛ زنده میکند و میمیراند. (توبه: ۱۱۶)
هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ او زنده میکند و میمیراند و به سوی او بازگردانیده میشوید. (یونس: ۵۶)
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ. (روم: ۱۹)
زنده را از مرده بیرون میآورد، و مرده را از زنده بیرون میآورد، و زمین را بعد از مرگش زنده میسازد و بدین گونه [از گورها] بیرون آورده میشوید.
فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِی المَوْتَی وَ هُوَ عَلَی کُلِّ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 