پاورپوینت کامل کار و همت در ادبیات فارسی (اشعار و ضرب المثل ها ) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کار و همت در ادبیات فارسی (اشعار و ضرب المثل ها ) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کار و همت در ادبیات فارسی (اشعار و ضرب المثل ها ) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کار و همت در ادبیات فارسی (اشعار و ضرب المثل ها ) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
سخنی درباره نقش آفرینی ادب فارسی
ادبیات هر کشور، یکی از مؤلفه های فرهنگ ساز و اثرگذار آن کشور است. در کشور ما نیز ادب فارسی، همین حکم را دارد. این کهن میراث گران بهای این مرزوبوم، از غنی ترین و پربارترین درون مایه ها برای رشد، بالندگی، تعالی و شکوفایی فرهنگ این سرزمین برخوردار است؛ به گونه ای که اگر جایگاه آن به درستی شناخته و غبار حاشیه نشینی و گوشه گیری از چهره اش زدوده شود، و با مجاهدت انسان های دلسوز به میان میدان درآید، به یکی از مؤلفه های ردیف اول فرهنگ ساز و نیز به یکی از عوامل اصلی ایجاد دگرگونی علمی و معنوی تبدیل خواهد شد. به تعبیر استاد شهید، مرتضی مطهری:
تأثیر ادبیات در روحیه و اخلاق و اوضاع زندگانی بشر و در تحولات تاریخی که در اجتماع بشری رخ داده، اگر بیشتر از تأثیر عقل و استدلال نباشد، کمتر نیست. گاه اتفاق می افتد که یک شعر یا یک ضرب المثل که فقط ارزش شعری و ادبی دارد، یک پایه روحیه ملتی را تشکیل می دهد. به شهادت تاریخ، غالب تحولات و انقلاب های علمی و فلسفی و صنعتی که در دنیا پدید آمده، به دنبال انقلاب های ادبی بوده است. در تمدن جدید اروپا، تأثیر وجود شعرا و نویسندگان بزرگ کشورهای اروپایی، کمتر از تأثیر وجود علمای طبیعی و ریاضی و فلاسفه و مخترعین و مکتشفین نبوده است.۱
دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز دراین باره می نویسد:
مسئله تأثیر شعر در طباع و نفوس مردم، هم از لحاظ شناخت هنر، و هم از لحاظ روا ن شناسی اهمیت بسیار دارد. تاریخ ادبیات ملت های جهان شواهد ارزنده ای در این باب عرضه می کند. جاحظ می گوید: «در نزد امم باستانی، شاعران بیشتر از هر طبقه دیگر، زمام عقل و عواطف مردم را در دست داشته اند.» بسا که نیروی معنوی شعر توانسته است مردم افسرده ای را به هیجان آورد و به طلب حق و افتخار برانگیزد. یا خشم و التهاب مردم خشمناکی را فرو نشاند و آنان را به رامش و آشتی وادارد. داستان «اعشی» و قصیده ای که درباره میزبان خود «مِحلَق» گفت، در تاریخ ادب عرب شهرت دارد. گفته اند که شعر اعشی در ستایش «محلق» چنان شهرت یافت که آن مرد ساده و بینوایی را که جز ماده شتری هیچ خواسته ای نداشت، توانگر کرد. در تاریخ یونان نیز از این حوادث بسیار بوده است. «سیسرو»، خطیب معروف رومی، روایت کرده که «سوفر کل»، شاعر یونانی، تا پایان عمر به نگارش تراژدی می پرداخت. چون اشتغال به این کار، او را از وظایف خویش بازمی داشت، پسرانش از او به قاضی شکایت بردند. همان گونه که قانون ما پدرانی را که درست از عهده اداره اموال خویش برنمی آیند، از تصرف در اموال منع می کند، آنها نیز درصدد برآمدند که پدر را به تهمت اختلال عقل، به حکم قضات، از تصرف در مال خویش بازدارند. گویند که سوفر کل پیر، قطعه «ادیپوس» را که تازه از نظم آن فراغت یافته بود در پیشگاه قاضیان خواند، و قاضی [پس] از شنیدن آن، داوران او را از تعقیب و محاکمه وی معاف داشتند.۲
و به تعبیر استاد محمدرضا حکیمی:
ادبیات وسیله نقل و نشر هر فکر و عقیده و ایدئولوژی است. فرهنگ و مکتب فکری و سازمان عقیدتی که ادبیات نداشته باشد، مانند انسانی است که زبان نداشته باشد. چنین انسانی چگونه می تواند مبادی فکر و طرز نگرش و عقیده و آرمان خویش را بپراکند. و مسلک فکری خود را در معرض افکار جامعه قرار دهد. خداوند، طبیعت انسان را به گونه ای سرشته است که به سوی زیبایی جذب می شود، و کلام زیبا و شعر زیبا نیز چنین است که طبیعت آدمی را به خود جذب می کند. پس طبق این قانون قطعی و مسلم، بر فکر و اندیشه و مکتبی که از ادبیات قوی تر و غنی تر برخوردار باشد. پیروزی بیشتری کسب می کند. حتی مکتب هایی را می توان یافت که بیشتر از هر چیز، به خاطر ادبیاتشان نفوذ کرده و مانده اند. می دانید که در تعالیم اسلامی، تا چه اندازه بر روی اخلاق و تربیت نفس و پیدا کردن صفات خوب و دور کردن صفات بد، تأکید شده است. و اینها همه در کتاب های اخلاق گفته شده و حتی تحت نظام و قاعده علمی درآمده است. اما همین مطالب را عارفان با ادبیات سرشار خویش چنان عرضه کرده اند، که همواره خواننده داشته و زنده مانده است. بیشتر متفکران غربی چنان از تأثیر ادبیات استفاده کرده اند، که در موارد متعددی، یک عرضه ادبی استادانه، صورت یک مکتب فلسفی یافته است و بسیار تأثیر نموده و طرف دار پیدا کرده است. نوع متفکران و داعیه داران این قرن، از اهمیت ادبیات و کیفیت سخن و بهره برداری از آن غفلت نکرده اند. همین گونه پیروان مکاتب جدید، همواره کوشیده اند تا افکار خویش را از طریق خلق آثار ادبی (همانند رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه) نشر دهند. نفوذ این گونه مکاتب، بیش از آنکه وام دار ابتکار، یا اصالت، یا عمق تفکر باشد، مدیون ادبیات آن مکاتب است.۳
۱. مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، صص ۱۶۲ و ۱۶۳.
۲. عبدالحسین زرین کوب، نقد ادبی، صص ۵۶ و ۵۷.
۳. محمدرضا حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، صص ۶ و ۷.
چاشنی «کار» و «همت» در ادب فارسی
شاعران بزرگ ایران زمین، در صحیفه ادبی و سخن سرایی شان، به هر نکته ای که در رشد اخلاقی و بالندگی فرهنگی جامعه انسانی نقش آفرین و لازم بوده است توجه کرده و آنها را در قالبی زیبا و مضمونی دلکش عرضه داشته اند؛ از آن جمله است موضوع «همت» و «کار». «باید دانست که همه کائنات و هستی، از کوچک و بزرگ، بر پایه دقیق ترین اصول و نوامیس پدید آمده اند و بر پایه همان اصول و نوامیس، حیات و هستی همه ادامه می یابد. آفریننده حکیم، خود چنین قرار داده است که یکی از این نوامیس، تأثیر شیء ملایم و متناسب، در نفس انسانی باشد. انسان از هر چیز خوب و زیبا و متناسب، خوش می گردد و به سوی آن جذب می شود. یکی از این چیزها، لفظ فصیح و شیرین و ادبی است که در جان ها و دل ها می نشیند و اثر می کند. خداوند، خود نیز مطابق ناموس و قانونی که قرار داده است عمل فرموده و کتاب خویش، قرآن را در کامل ترین صورت فصاحت و زیبایی و بلاغت و در زیباترین شکل ادبی، نازل فرموده است.»۱ بر این اساس، ادبیات و شعر، بسیار اثرگذار است. دو موضوع «کار» و «همت» نیز چون در قالب شعر درمی آیند، و رنگ ادبی پیدا می کنند، ارزشی دو چندان می یابند. بی گمان گیرایی مضمون (کار و همت)، چون با زیبایی ساختار (زبان شعر) آمیخته می شود، سخن را به کمال می رساند. و آن را بر قله زیبایی ها می نشاند؛ و اگر از چنین سخنی، تأثیر دلخواه دیده نشود، عیب و مشکل کار را در جای دیگر باید جست. در بی ذوقی، بی علاقگی، انزوای ادب فارسی، نداشتن شناخت درباره ادبیات این مرز و بوم، بیگانه بودن با شعر و شاعران و…. به هر حال سخنوران نامدار ادب فارسی، در اشعار خود از کار و همت، به عنوان یکی از رموز اصلی پیشرفت و تعالی و رسیدن به عزت و آبرو یاد کرده اند؛ و اینکه بر اثر کار و همت و سخت کوشی، گره از کارهای فروبسته گشوده می شود. آدمی طبیعت را رام خود می سازد و کیمیاگری می کند. در ادب فارسی، کوچک ترین اثر و سخنی از بیکاری و دست روی دست گذاشتن دیده نمی شود. مضمونی که در این میراث گران بهای پیشینیان، بازتابی گسترده یافته، کار است و همت و تلاش و سخت کوشی، و قدمی نیز فراتر از کار و همت: «کار مضاعف» و «همت مضاعف».ادبیات و تعهد در اسلام، صص ۲ و ۳.
کیمیای «همت» در ادب فارسی
بعضی ها کیمیا را بیرون از وجود خویش می جویند، غافل از آنکه کیمیای واقعی در جانشان تعبیه شده و کافی است که این معدن پربها را استخراج کنند؛ آنگاه است که می توانند جهان هستی را به تسخیر خویش درآورند، ثروت ها و به روزی ها را به سوی خود جذب کنند و سرنوشتی درخشان برای خویش رقم بزنند. یکی از مصداق های این کیمیاگری «همت ورزی» است، همت ورزی، کلیدی است که قفل های بسته را می گشاید و انسان را پیروز هر میدان می کند. همان گونه که صائب تبریزی گفته است:
اهل همت رخنه در سد سکندر می کنند
این سبک دستان، کلید فتح را دندانه اند
کیمیای همت، خاک را زر می کند، و انسان را در دل نامرادی ها به ثروت مادی و معنی می رساند.
به آب روی همت، خاک را زر می توان کردن
غلط کردم که عمر خویش صرف کیمیا کردم
صائب
کار اکسیر کند همت ذاتی، «صائب»
خاک در دست، زر و سیم شود حاتم را
صائب
برخی آثار مادی و معنوی «همت ورزی» را در این اشعار مرور می کنیم:
هرکه را شد همت عالی پدید
هرچه جست آن چیز، حالی شد پدید
هرکه را یک ذره همت داد دست
کرد او خورشید را زان ذره پست
نقطه ملک جهان ها همت است
پر و بال مرغ جان ها همت است
هر دلی که همت عالی نیافت
ملکت بی منتها حالی نیافت
همت آمد همچو مرغی تیز پر
هر زمان در سِیر خود سر تیزتر
عطار نیشابوری
هرکه چون صائب قدم بر کرسی همت نهاد
می تواند تاج رفعت از سر کیوان گرفت
صائب
در سد سکندر بتوان رخنه فکندن
گر داعیه همت مردانه زند موج
صائب
ما به همت، سرخ رویی را به دست آورده ایم
خشک از دریا برآید پنجه مرجان ما
صائب
معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست
انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست؟
صائب
به زور جذبه توفیق و پایمردی همت
چو برق و باد ز رطل گران رکاب گذشتیم
صائب
عقل و همت را نمی دانم کدامین بهتر است
آن قدر دانم که همت هرچه کرد از پیش برد
برقعی
مرد را جز به قدر همت نیست
به جهان ارزشی و مقداری
هست کالای مردم دانا
جود و همت به بار اگر داری
الهی قمشه ای
همت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود
همت اگر پایه فزایی کند
پَشّه بی بال، همایی کند
همت اگر پای به میدان نهد
گوی فلک در خم چوگان نهد
وحشی بافقی
به هر کاری که همت بسته گردد
اگر خاری بود، گل دسته گردد
وحشی بافقی
ز همت، کارهای صعب آسان می شود «لامع»
درست است اینکه هر جوینده ای یابنده می باشد
لامع
پریشانی نتابد پنجه ارباب همت را
که گرگ ار مرده باشد باز، جلد او سپر گردد
لامع
از شکست از کار نفتد هرکه صاحب همت است
تیغ جوهردار چون بشکست خنجر می شود
لامع
کوه نتواند شدن سدِ رهِ مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهادِ کوه، گَرد
محیط فراهانی
همت من دست اگر از آستین بیرون کند
آسمان باشد کمان حلقه بر بازو مرا
امیرخسرو دهلوی
رهین منت و مهمان خوان این و آن تا کی
غلام همت خود باش و فکر زندگانی کن
مخبری فرهمند
همت عالی ز فلک بگذرد
مرد به همت ز ملک بگذرد
خواجوی کرمانی
سنگ ره، آب است اگر همت قوی است
سیل را پست و بلند جاده چیست
سنگ ره گردد فسان تیغ عزم
قطع منزل امتحان تیغ عزم
مثل حیوان، خوردن آسودن چه سود
گر به خود محکم نئی، بودن چه سود
اقبال لاهوری
خواجه نصیرالدین طوسی می نویسد: «إنَّ الْمَرْءَ یطیرُ بهمَّتِهِ کالطَّیرِ یطیرُ بِجناحَیه؛ انسان با بال همتش پرواز می کند، همان گونه که پرنده با دو بالش پرواز می کند.»۱ به تعبیر عطار نیشابوری:
به همت از خم گردون گذشته
به رفعت از جهان بیرون گذشته
و نیز به قول شیخ بهایی:
از همت است هرکه به جایی رسیده است
بی بال و پر به عالم بالا پرنده کیست
و به گفته جامی:
گر عروج نفسی خواهی بال همت برگشای
کآنچه در پرواز دارد اعتبار، اول پرست
سعدی نیز درباره همت می گوید:
به همت برآر از ستیزنده شور
که بازوی همت، به از دست زور
چو همت است چه حاجت به گرز مِغفَرکوب
چو دولت است، چه حاجت به تیر جوشن خای
از نگاه بزرگانی چون ابن عربی، صاحبان همت، قادرند به آفرینش دست بزنند: «الأنسانُ یخلُقُ بِهِمَّتِهِ ما یکونُ لَهُ وجودٌ مِن خارِجِ محََلِّ الهِمَّه؛ انسان، با همت خود، در بیرون از وجود خویش می تواند بیافریند».۲ به تعبیر زیبای نظامی گنجه ای:
همت انسان چو گردد زورمند
هرچه خواهد آفریند بی گزند
۱. خواجه نصیرالدین طوسی، آداب التعلمین، ترجمه: محسن احمدوند، ص ۲۷.
۲. تاج الدین حسن خوارزمی، شرح فصوص الحکم (ابن عربی)، تحقیق: آیت الله حسن زاده آملی، ص ۳۹۸.
همت کامل
اهل همت، سه گروه اند: گروهی که تنها به کار دنیا همت می گمارند و آخرت را نادیده می گیرند؛ گروهی نیز فقط آخرت را وجهه همت خویش قرار می دهند و دنیا را وا می نهند. هیچ کدام از این دو گروه، در دایره پیروان اهل بیت قرار ندارند؛ چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید: «لَیسَ مِنّا مَن تَرَک دُنیاهُ لِآخرَِتِهِ و لا آخِرتَهُ لِدُنیاه؛ از ما نیست کسی که دنیا را به خاطر آخرت و آخرت را به خاطر دنیا رها کند.»۱ اما صاحبان همت کامل، گروه سوم هستند که هم درباره دنیا و امور مادی همت می ورزند و هم برای آخرت و امور معنوی. به تعبیر مولوی:
آتنا فی دارِ دنیانا حسن
آتنا فی دار عقبانا حسن
این بیت مولوی، به این آیه شریفه تلمیح دارد: «رَبّنا آتِنا فی الدُّنیا حَسَنهً و فِی الآخِرَهِ حَسَنه؛ پروردگارا! [هم] در این دنیا به ما نیکی عطا فرما و [هم] در آخرت» (بقره: ۲۰۱) سنایی می گوید:
هرکه را عالی است همت او
هر دو عالم شده است نعمت او
چنین کسی به دلیل همت کاملش، هم موهبت های مادی را از خداوند خواهان است و هم موهبت های معنوی را:
ای بار خدا به حق هستی
شش چیز مرا مدد فرستی
ایمان و امان و تندرستی
فتح و فرج و فراخ دستی
ابو سعید ابوالخیر
۱. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۷۶.
بلندهمتی
شکی نیست، اهل همت، با همت و اراده، به هدف هایشان می رسند، ولی برخی از آنان، چه در امور دنیا و چه در امور آخرتی و معنوی، به دستاوردهای خرد و ناچیز، و پیشرفت هایی اندک بسنده می کنند. در مقابل، کسانی نیز هستند که نه در پیشرفت ها و دستاوردهای مادی، به کم و اندک خرسند می شوند، و نه در رشد و تعالی معنوی، اینان بلندهمتانند، که همیشه خواهان امور متعالی و عالی ترین مراتب در هر زمینه اند. نمونه ای از این بلندهمتی درباره دنیا را عطار نیشابوری در منطق الطیر به نظم درآورده است؛ آنجا که چون یوسف علیه السلام را برای فروش به سرزمین مصر آوردند، در کنار آن همه خریداران ثروتمند، پیرزنی نیز به خاطر بلندهمتی اش با مالی بسیار ناچیز، خود را در صف خریداران یوسف جای داد. دارایی او برای خرید یوسف، تنها چند کلاف ریسمان بود.
گفت یوسف را چو می بفروختند
مصریان از شوق او می سوختند
چون خریداران بسی برخاستند
پنج ده هم سنگ مشکش خواستند
زان، زنی پیری به خاک آغشته بود
ریسمانی چند درهم رشته بود
در میان جمع آمد در خروش
گفت: «ای دلال کنعانی فروش
ز آرزوی این پسر سرگشته ام
ده کلاوه۱ ریسمانش رشته ام
این ز من بستان و با من بیع کن
دست در دست منش نِه بی سخن»
خنده آمد مرد را گفت: «ای سلیم
نیست در خورد تو این درّ یتیم
هست صد گنجش بها در انجمن
مه تو و مه ریسمانت!۲ ای پیرزن»
پیرزن گفتا که: «دانستم یقین
کاین پسر را کس بنفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن، چه دوست
گوید این زن از خریداران اوست»
چشم همت چون شود خورشیدبین
کی شود با ذره هرگز هم نشین۳
عطار نیشابوری در حکایتی کوتاه و نمادین، بلندهمتی را از زبان پشه ای، این گونه به تصویر درآورده است:
گویند پشه بر لب دریا نشسته بود
در فکر، سرفکنده به صد عجز و صد عنا۴
گفتند: «چیست حاجتت ای پشه ضعیف؟»
گفت: «آنکه آب این همه دریا بود مرا»
گفتند: «حوصله۵ چو نداری مگوی این»
گفتا: «به ناامیدی ازو چون دهم رضا
منگر به ناتوانی شخص ضعیف من
بنگر که این طلب ز کجا خواست و این هوا۶
و اما صاحبان همت در امور معنوی نیز، گوناگون اند؛ بعضی ها همه همتشان، تنها، در آمدن به بهشت است و بس؛ و برخی نیز همتی فراتر از رفتن به بهشت دارند و در جست وجوی بهشت آفرین و در آرزوی دیدار او هستند؛ چنان که حافظ سروده است:
همت که حافظ راست از دنیا و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویش
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نشود
حافظ
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
حافظ
صحبت حور نخواهم، که بود عین قصور
با خیال تو اگر با دگری پردازم
حافظ
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
حافظ
قانع به ریزه چینی اَنْجُم نیم چو ماه
از خوان آفتاب، لب نانم آرزوست
چون مور اگر چه نیست مرا اعتبار خاک
مسند ز روی دست سلیمانم آرزوست
دربانی بهشت، به رضوان حلال باد!
آیینه داری رخ جانانم آرزوست
صائب
به همت ار، نشوی در مقام خاک مقیم
مقام خویش بر اوج علا توانی کرد
مولوی
باری؛ توصیه همیشگی شاعران سخنور این سرزمین به مردمان، «بلندهمتی» در کارهاست، و اینکه به اهداف پست و ناچیز بسنده نکنند و همواره در پی رسیدن به قله ها و بلندی ها باشند. چه زیبا فرموده است رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره: «انَّ اللهَ تعالی یحِبُّ مَعالِی الأمورِ و اَشرافَها، و یکرَهُ سَفْسافَها؛ خداوند متعال کارهای والا و شریف را دوست دارد، و کارهای پست و ناچیز را خوش ندارد».۷
اشعار زیبا و نغز و دل نشین شاعران بزرگ ایران زمین را درباره «بلندهمتی» مرور می کنیم:
از همت بلند به دولت توان رسید
آری به فیل صید نمایند فیل را
صائب
همت من پشت پا بر عالم باقی زده است
چیست دنیا تا به چشم اعتبار آید مرا
صائب
از صدف کم نتوان بود به همت زینهار
چون دهی باز کنی، گوهر شهوار طلب
صائب
همت بلند دار که همت بلند
هر جا روی به توسن گردون، سواره ای
پیش ما سایه دیوار و هما، هر دو یکی است
خاک و زر در نظر همت ما هر دو یکی است
از هر دو کون، همت والای ما گذشت
تا گرد این خدنگ شود از کجا بلند
صائب
به چشم هرکه ز همت گشاده شد «صائب»
فضای چرخ بود چون دل بخیلان، تنگ
صائب
همت ما بود عالی، ورنه در روز ازل
حاصل کونین را در دامن ما ریختند
صائب
شبنم خود را به همت می برم بر آسمان
در کمین جذبه خورشید تابان نیستم
صائب
در آن وادی که من طرح شکار افکنده ام «صائب»
به دام عنکبوتان صید عنقا می توان کردن
صائب
به هیچ نرسد هرکه همتش پست است
پر شکسته خس و خار آشیانه شود
صائب
کمند همت ما چین به خود نمی گیرد
به هر شکار محال است سر فرود آریم
صائب
کو پر همت که از اینجا پریم
رخت به سرمنزل عنقا بریم
شهپر همت چو بیابد مگس
کی کندش فرق ز سیمرغ، کس
وحشی بافقی
از همت بلند بدین مرتبت رسید
هرگز به مرتبت نرسد مردم دنی
منوچهری
شاهباز همت از قید علایق پر پران
چند مانی عنکبوتِ حرص بر دورت تنید
لامع
همت بلند دار که نزد خدا و خلق
باشد به قدر همت تو اعتبار تو
ابن یمین
همت بلند دار که آسیب کم رسد
آن را که چون عقاب بود آشیان بلند
صائب
شاعران خوش سخن، این گونه انسان ها را از پست همتی باز داشته به سوی بلندهمتی رهنمون شده اند:
در هجوم تشنگی، در سوز خورشید تموز۸/ پای در زنجیرِ خاک تفته می نالد گَوَن۹: / «روزها را می کنم پیمانه با آمد شدن/ غوک۱۰ نی زاران لای و لوش۱۱ گوید در جواب: / «چند و چند این تشنگی؟ خود را رها کن همچو ما/ پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن.»/ بوته خشک گون در پاسخش گوید: «خمش!/ پای در زنجیر، خوش تر، تا که دست اندر لجن»۱۲
و به گفته استاد شهریار:
عذر می خواهم پری/ من نمی گنجم در آن چشمان تنگ/ با دل من آسمان ها نیز تنگی می کنند/ روی جنگل های نمی آیم فرود/ شاخ زلفی گو مباش/ آب دریاها کفاف تشنه این درد نیست.۱۳
۱. کلاوه: کلاف.
۲. نه تو باشی و نه ریسمانت.
۳. فریدالدین عطار نیشابوری، منطق الطیر، مقدم، تصحیح و تعلیقات: محمد رضا شفیعی کدکنی، صص۳۵۰و۳۵۱.
۴. عنا: رنج، اندوه.
۵. حوصله در اینجا به معنای گنجایش است.
۶. دیوان، ص ۶۲.
۷. متقی هندی، کنز العمال، ج ۱، ص ۲۹۶، ح ۵۱۸۰.
۸. تموز: تابستان.
۹. گون: نام گونه ای از گیاه صحرایی.
۱۰. غوک: قورباغه.
۱۱. لوش: لجن.
۱۲. محمدرضا شفیعی کدکنی، هزاره دوم آهوی کوفی، صص ۳۰۶ و ۳۰۷.
۱۳. دیوان شهریار، ج ۲، صص ۸۸۲ و ۸۸۳.
کار و تلاش در آیین ادب فارسی
سازندگی جامعه بشری، یکی از دغدغه های سخنوران نکته سنج کشورمان بوده است. آنها با آگاهی از نیاز روحی بشر به سازندگی، پیشرفت، توسعه و آسایش، و در جهت رسالت خویش در رفع این نیازها، به موضوع کار و تلاش پرداخته اند و آن را در اشعار و سخنان خود، از اصلی ترین عوامل پاسخ گویی به این نیازهای روحی معرفی کرده اند. از نگاه آنان، عزت، بی نیازی، سربلندی، بالندگی، رسیدن به آرزوها و افتخارهای بزرگ و پیروزی های چشمگیر، تنها در سایه کار پیگیر و تلاش پیوسته، حاصل می شود؛ و این قانونی است فراگیر که حتی اروپا و غرب نیز با استفاده از آن، به اهداف خویش رسیده اند. به تعبیر مدبرانه مقام معظم رهبری: «بعضی ها گمان می کنند که اروپا و جوامع غربی، دین را کنار گذاشتند و پیشرفت کردند؛ ما هم اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید راه آنها را برویم و دین را کنار بگذاریم. اینها سخت در اشتباه اند؛ رمز پیشرفت غرب در این نبود که دین را کنار گذاشتند، بلکه در کار و تلاش و همت و سخت کوشی شبانه روزی آنها بود. خداوند نیز وعده داد، که هرکس اهل تلاش باشد، ما به او عطا خواهیم کرد؛ اگر برای دنیا بکوشد، به او خواهیم داد، و اگر برای آخرت نیز بکوشد به او عطا می کنیم».۱
ویل دورانت نیز می نویسد:
«سرْ لطف و زیبندگی» در کار کردن است؛ و اشتغال، نیمی از رمز خرسندی و خشنودی است. از خدا مال و منال نخواهیم، بلکه توفیق در کار و عمل بخواهیم. «ثورو» می گوید در مدینه فاضله هرکسی باید خود، خانه خود را بسازد. در این حال دل های مردم از نغمه و سرود پر می شود، همانند مرغان که به هنگام ساختن لانه های خود می خوانند و چهچهه می زنند».۲
اشعار شاعران بزرگ ما درباره کار و کوشش، فزون از شمار است؛ در اینجا به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم:
خیز چو دهقان و تنی ده به کار
دانه ای افشان و درختی بکار
سرخ کنِ چهره زرد است کار
صیقله جوهر مرد است کار
گوره دمِ همتِ مرد است کار
گرم کن آهن سرد است کار
کار، دل مرده به حال آورد
فرصت امکان محال آورد
از حرکت، ایست مکن یک زمان
کز برکت ایست کند آسمان
گر تن و جان هر دو قوی شد به کار
مرد شود در دو جهان، بختیار
شهریار
اگر چه بر سر خوان محیط مهمان است
صدف به کد یمین می کند گهر حاصل
صائب
صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد
نم سخاوت ذاتی در ابر نیسان نیست
صائب
شبنم از سعی به سر چشمه خورشید رسید
قطره ماست که زندانی گوهر شده است
صائب
بیکاری و توکل، دور است از مروت
بر دوش خلق مفکن، زنهار بار خود را
صائب
به قدر سعی، از مقصود، هرکس بهره ای دارد
که منزل پیش پای خود بود دامن سواران را
صائب
خون به جای عرق افشانده ام از جبهه سعی
تا کف خون مرا مشک خُتن ساخته اند
صائب
صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را
پرده روی توکل ساز کار خویش را
صائب
مشو غافل زگردیدن که روزی در قدم باشد
همین آواز می آید ز سنگ آسیا بیرون
صائب
مرد را کار به ز بیکاری است
کاهلی، خبث و مردم آزاری است
چون که نظم جهان ز پیشه ور است
هر نظامی که هست در هنر است
گر چه اهل هنر بسی باشد
رستگار این چنین کسی باشد
اوحدی
کار کن کار، بگذر از گفتار
کاندرین راه کار باید کار
«گفت» کم کن که من چه خواهم کرد
گوی کردم مگو که خواهم کرد
جهد بر توست، بر خدا توفیق
زانکه توفیق و جهد هست رفیق
سنایی
گِرد دریا و رود و جیحون گرَد
ماهی از تابه صید نتوان کرد
مرزبان نامه
در طلب دولت و دین، روز و شب
تا نکنی سعی، نیابی فرح
نظامی
مرد هنرپیشه خود نباشد ساکن
کز پی کار شده است گردون گردون
ابوحنیفه اسکافی
از امروز کاری به فردا ممان
ندانی که فردا چه آید زمان
سبک مردِ بیکارِ بسیار گو
نماند به نزد کسش آبرو
فردوسی
به قدر آنکه علم و کار داری
بدان ارزی، بدان مقدار داری
نظامی
پیشه آموز ای پسر که تو را
پیشه باشد امان ز درویشی
عوفی
بود مرد هنرور را هر انگشت
کلیدی بهر قفل رزق در مشت
از آن دستی که ناید هیچ کاری
بود بر تن عجب بیهوده باری
اخلاق ناصری
به از صانع، به گیتی مقبلی نیست
ز کسب دست بهتر حاصلی نیست
به روز اندر پی سامان خویش است
چو شب در خانه شد سلطان خویش است
خورد بیش و کم آن مایه که خواهد
به روز افزاید آنچ از وی بماند
به دور از سبلت۳ هر دون و هر خس
تن آسوده ز بیم و منت کس
رسد صد برکت از کسب حلالش
بیفزاید خدا در کسب و مالش
چو شب شد، خفت ایمن در شب تار
چو روز آید رود باز از پی کار
ناصر خسرو
تا نَفس هست و نفْس، کاری کن
گرد خویش از عمل حصاری کن
صاحبا در شب سعادت، خواب
مکن و روز تنگ را دریاب
جدّ و جهدی به کار می باید
هرکه را وصل یار می باید
همه محرومی از بِخُستن توست
بی بری از گزاف رستن توست
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 